💖کافه شعر💖
2.22K subscribers
4.24K photos
2.76K videos
11 files
909 links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram

خواری از اغیار بهر یار می باید کشید

ناز خورشید از در و دیوار می باید کشید

نیست بوی آشنا را تاب غربت بیش ازین

از نسیم صبح بوی یار می باید کشید

#صائب_تبریزی
‌‌
❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#هایده
چه شد امشب


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
تا که اسیر و عاشق آن صنم چو جان شدم
دیو نیم پری نیم از همه چون نهان شدم

برف بدم گداختم تا که مرا زمین بخورد
تا همه دود دل شدم تا سوی آسمان شدم

نیستم از روان‌ها بر حذرم ز جان‌ها
جان نکند حذر ز جان چیست حذر چو جان شدم

آنک کسی گمان نبرد رفت گمان من بدو
تا که چنین به عاقبت بر سر آن گمان شدم

از سر بی‌خودی دلم داد گواهیی به دست
این دل من ز دست شد و آنچ بگفت آن شدم

این همه ناله‌های من نیست ز من همه از اوست
کز مدد می لبش بی‌دل و بی‌زبان شدم

گفت چرا نهان کنی عشق مرا چو عاشقی
من ز برای این سخن شهره عاشقان شدم

جان و جهان ز عشق تو رفت ز دست کار من
من به جهان چه می‌کنم چونک از این جهان شدم

#حضرت_مولانا

‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
‏+ تو اگه کلمه بودی میشدی؛
mi paz ‌‌!
‏_ معنیش چیه؟
‏+ یعنی آرامش ابدی من!

حضرت #سعدی با یه بیت
این کلمه رو به زیبایی توصیف کرده؛

"بندِ همه غم‌های جهان بر دل من بود
  در بند تو افتادم و از جمله برستم..."

‏بعضی آدما کوله باری از آرامشن!
جنسشون، روحشون، صداشون، وجودشون پر از آرامشه... :)

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
#دلم در نجوایی رسا
#قلمِ معصوم مرا
به کوچۀ شاعران خسته
دعوت کرده است
تا در کوچه کوچۀ
احساسم
#شعرهایم را بخوانی و
در رقص خطوطی سفید
واژه های خیسم را
لمس کنی،
در کافۀ خیالم
قهوة تلخ چشم هایم را
بنوش،
می خواهم
زیر پلکهای خاکستری
خرده ریزهای
#خاطرات را
به پهنای
#دلتنگی
چهل تکه بدوزم
تا لباسی شود
بر چشم و جانمان،
نگاه کن
#بی_خوابی غوغا می کند!


#فریبا_قربان_کریمی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#عشق_کور 😍
‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌ ‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌
‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌ ‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
.

دیدی که غم به خرمن عمرم زبانه زد؟
یک عمر روی شانه‌ی من آشیانه زد؟

دیدی چگونه پنجه‌ی بی‌رحم روزگار
بر کتف‌های زخمی من تازیانه زد؟

دیدی به‌جای غنچه‌ی گل، بغض توبه‌تو
بر بوته‌های خشک امیدم جوانه زد؟

دیدی که پای درد دلم آن‌که می‌گریست
از پشت کوچه سنگ به ایوان خانه زد؟


دیدی که تندباد حوادث ز هر طرف
چون موج، آرزوی مرا بر کرانه زد؟

دیدی چو دید خادم  مِی‌خانه‌ام ز دور
قفلی به چفت پشت در آستانه زد؟

دیدی کمان‌کشیده ز دشمن گذشت یار
وز بین دوستان دل ما را نشانه زد؟

دیدی چو دید بین شب و ماست الفتی
شب را خلاصه کرد و به آویز شانه زد؟


دیدی چو دید بخت به ارفع نموده پشت
او هم به سنگ تهمتم از این میانه زد؟


#سیدمحمودتوحیدی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
#غزل


بیا تا روی چشمانِ خُمارم گام بگذاری
به یک دستم خَم زلفت...به دیگر جام بگذاری

کمی گیسوی خود را پس بزن از صورت ماهت!
که آتش در دل این عاشقانِ خام بگذاری

بخوان تا در سرِ حافظ غزل ریزی وَ یا اینکه...
رباعی بر لبانِ حضرتِ خیام بگذاری

به زیرِ اَبر خواهد رفت خورشید از خجالت باز...
زمانی که تو پایَت را به روی بام بگذاری

به شیرینیِّ لبهایت نمی آید که در آخر...
خداناکرده این دلداده را ناکام بگذاری!

دلم عمریست می خواهد که با موی سیاه خود
برای این حواسِ پرت یک شب دام بگذاری

بیا و بی قرارم کن! قسم بر ناز چشمانت...
نمی خواهم که یک لحظه مرا آرام بگذاری



#پژمان_اصلانی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
کافه هایی پر از خستگی و تنهایی
صندلی هایی که خالیست
وخیابان ها و کوچه های شلوغ شهر که دیگر کسی کنار کسی قدم نمیزند...
و همه از هم فاصله گرفته اند
دیگر کسی نمیپرسد چرا ساکتی
چرا غمگینی چرا
اینجا بعد از رفتنت
هیچ چیز تغییر نکرده،
هنوز هم بهار بوی زندگی می دهد.
و
تابستان گرم تر از همیشه، پاییز تنها تر و زمستان سرد تر می گذرد.
می دانی جانم
تلخ است، اینکه آدم ها در شلوغ ترین خیابان ها
با کوله باری از خاطرات و دیوانگی
با لبخندی آرام قدم بزنند.
عادت کردن به نبودن و نداشتن سخت است، درست!
ولی یادت باشد، هنوز هم چیزی عوض نشده..
هنوز هم با پنجره ها که حرف میزنم
می گویند: انتظار،
با عکس ها که حرف میزنم می گویند: خاطرات
و با خاطرات که لب به سخن باز می کنم
می گوید: زندگی..
و چه حیف که در زندگی همیشه قرار است
یک من تنها،
یک تو تنها،
و یک دنیا را در انتظار....
ببینم.

#سهیل_هدایتی

#عصر_خوش

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
تو را در دل پرستیدن چه شوق بی‌امان دارد
به پایت عشق ورزیدن شکوهی در جهان دارد

خدایی را  که می‌گفتی شبی در خلوتم دیدم
خدایت  با  منم  انگار  تفاهم  در  بیان  دارد

به یادم آمد آن روزی که پیری پند من می‌داد
حذر از عشق کن دائم جوانی هم خزان دارد

اگر دلتنگ و مجنونم دلم با خاطرت زنده‌ست
اگر اشکم اگر دل‌خون دو چشمم هم زبان دارد

تو در من شعر دل‌خواهی وجودم نذر چشمانت
در این بددوره‌ی تزویر کسی چون من توان دارد؟

منی کز هر هوس دورم اگر باشد نمی‌گویم
کجای قلب بی‌تایت من دیوانه جان دارد؟

من از من دور کردم تا بدانی ما میان ماست
همین یک موردش بس‌که بدانی پس بدان دارد

به حکم دل تو را ساکن میان قصر دل کردم
قسم بر نام زیبایت دلم عهدی گران دارد

تقاص بودنم بی تو به سرحد مجازات است
حواست هست جانانم؟ همین مصرع دهان دارد

خلاصه روز و شب هایم همه در اشتیاق توست
ز من دوری نکن هرگز که دل حکمی از آن دارد


#حمید_رضا_یگانه

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
خلق را بنگر که چون ظلمانی‌اند
در متاع فانیی چون فانی‌اند

این عجب که جان به زندان اندرست
وانگهی مفتاح زندانش به دست

#مثنوی_مولانا

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
تنہا بہ تنہایےِ من بیا...!
بیا تا ڪنارِ این تنہا
تا همیشہ تنہا شَوے.
بیا...! با مشخّصاتِ
یڪ تَنِ تشنہ،
سوےِ چشمہ بیا...!
تَن‌هاے تنہا
تنہایےِ دو تَن،
بیا بیا...!
هَلا این تَن‌!
هلاڪ آن تَن.
دو تَن،
تَن بہ تَن،
تَنِ تَن،
دو روح در یڪ تَن:
یڪ تَنِ تنہا.
بیا بیا...!
بیا تا همیشہ
تنہاے تنہا شَویم،
تا همیشہ بیا
تَن‌هاے تنہا شَویم؛
تنہا یڪ تَنِ تنہا،
تنہا یڪ تَن!



#آرش_شاهری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
.
پشتِ پرچین شب
یک نفر
هست که مرا می خواند
یک نفر ،
که مو به رخسار پریشان کرده
شعر حافظ ز گلو سر داده
شمعی از عمق وجودش آتش زده است
عشق را زمزمه کرده است
وقت تنگ است و خیال آشفته
تند باید دوید
#پی_آن_مـــوی ،
که به رخسار آشفته است
پی آن زمزمه ی ناب ،
تا شب اینجاست و
خدا شمعی از ماه روشن کرده
تند باید دوید...

#محمـد_بشیرے

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ای حیرت صفات تو بند زبان ما
انگشت حیرت است زبان در دهان ما

جان می‌دهد نشان که تو در دل نشسته‌ای
زان دلنشین بود سخن دل نشان ما

ما ذره‌ایم و ذات تو خورشید قدر و شأن
با قدر و شأن او چه بود قدر و شأن ما


#اهلی_شیرازی
#صـبح_بخیـر

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
سلام به طراوت و پویشِ صبح
سلام به رویشِ بالنده یِ  آفتاب

سلام به آغوشِ پر سخاوتِ زندگی
سلام به شور و شکوهِ  باورِ عشق

سلام به تو که قصیده یِ بارانی
سلام به تو که شروعِ دوباره یِ
پایانی ...

#فرح_فریماااا_معمای_عشق

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
آفتاب
پشت پنجره
در انتظار پلڪ گشودن
پرنده،
در انتظار پرواز
و عشق
در انتظار بوسیدن و
نوازش تو ست.

گوش به راهم ،
تا با "عزیزم " تو ،
روزی دیگر بیاغازم
بیدار شو گل من!
صبح ات بخیر...


#شبنم_نادری


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
من اگر دل به تو دادم تو ز من دل بردی
گرگناهی است محبت تو گنه کارتری

به خدایی که تو را بردن دل داده به یاد
قسمت می دهم ای مه که ز یادم نبری

#عماد_خراسانی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بیـــا بنـویســـیم

بانـــومهســـــــتی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
قلبی شکسته بر تنه ای یادگاری ام
چون خنده ی فریبِ شیوخ، اعتباری ام

لب، غنچه کُن که چشم ببندم به زخمِ دل
از وعده های پوچ وخیالی فراری ام

یک آسمان، زِ ناز  پَریدی به طعمه گی
بازآ ببین که طعمه ی بازِ شکاری ام

یک شمعِ شصت ساله که پیوسته میچکم
پروانه مُرد از غمِ چشم انتظاری ام

روحم خراب گشت وخمار از تکانِ فصل
شیراز، بم ، کُنارَک و اهواز  و ساری ام

از دست میروم برسان  آب ودانه را
محتاجِ لعلِ می زده از خیرِ جاری ام

میخوانْد هاتفی که خدا وصله میزند
هم دل پریشِ اسبم و هَم، بغضِِ گاری ام

امّیدِ دل سِتانی از آن مهوشِ خموش
گر میرود بگو که بگویم بهاری ام

محبوبِ چندساله !! ،... نیاید بگـویمت
دیرآمدی، بخوان غزلِ شهریاری ام

#رضا_بردبار

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀