💖کافه شعر💖
2.76K subscribers
4.43K photos
2.95K videos
12 files
1.07K links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
سرگشته دلا به دوست از جان راهست
ای گمشده آشکار و پنهان راهست

گر شش جهتت بسته شود باک مدار
کز قعر نهادت سوی جانان راهست

#مولانا

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
عشقی را می پرستم
دور اما نزدیک ست به من
در رویا و خیال
با او در عاشقانه هایم عشق بازی می کنم
نسیم حضورش
هر روز با لمس دستان مهربانش
میان گیسوانم می پیچد
با چشمان و نگاه مخملینش
قلبم را نوازش می دهد
ملودی نگاهش را همنوا می کند با نگاه بارانی ام
دستانش را به من می دهد
قلبش را به من می سپارد
و من به شوق داشتنش
همراه با چکاوک های عاشق
آوازی سر می دهم از عشق
برای ستایش بودنش
سهم من از او
همین خیال و رویا ست
و برای من کافیست
که تمام جانم شود
زیرا این عشق ست
که درد را از کالبد تنم دور می کند ....


#باران_مقدم

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
یک چند دویدم و قدم فرسودم
آخر بی تو پدید نامد سودم

تا دست به بیعت وفایت سودم
در خانه نشستم و فرو آسودم

#ابوسعید_ابوالخیر

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
یک بوسه به من از آن ، لبهات بدهکاری
ای مرگ تو معشوقِ ، این قلب گرفتاری

از عشق چه میدانی ، از من تو چه میخواهی
یک حس ترک خورده ، یا یک تل از آواری ؟

من پیله ی تنهایی از عشق نمی خواهم
پرواز نمی خواهم ، در بستر بیماری

سرتاسر این دنیا ، در صد گره و آیا !
اما شده و رنجَش ، در ما شده تکراری

ابریم که با طعنه ، هر روز پریشانیم
رعدیم  وَ بی باران در غرشِ اجباری

در جسم تب آلودش فریاد کشید آن شمع
پروانه که می سوزد ، خاکستریم انگاری

قلب از تپشش افتاد ، ماسیده به رگها خون
ماییم و شب و مرگ و این گریه و این زاری

بعد از تو نمانم من ، بعد از تو تمامم من
یک بوسه به من از آن لبهات بدهکاری


#افسانه_احمدی_پونه

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#خبرین_یوخدور...

#افشین_آذری
‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
      
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
از عشق خدا گر به سرت شور و نواست
از حق بنما طلب دلت هرچه که خواست

با دیده حق‌بین بنگر خوبان را
رخسار نکو آینه صنع خداست

#وحدت_کرمانشاهی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
گفتی چرا به دشمن خود می سپارمت ؟!
ای دل مرا ببخش! جوابی ندارمت

ای دوست هرچه هست تویی، هرچه نیست من
مغرور، من! که هستی خود می شمارمت

بی «رنج» عشق، گنج توای چرخ روزگار
چندان بها نداشت که طاقت بیارمت

گر قلب من دمی بتپد جز به یاد دوست
ای بار زندگی! به زمین می گذارمت

اکنون که از بیان غم عشق عاجزم
می بوسمت به اشک و به بر می‌فشارمت

پروانه ها به پیلهٔ خود خونمی‌کنند
باشد توهم برو به خدا می سپارمت

#فاضل_نظری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
تو نوازندهِ تار دلِ نا کوک منی
من مُشتاق ترین حسِ هوا خواه توام



تو خالق احساس پاک و بی ریایِ منی
من گوشه نشینِ تماشایِ توام

تو گُمشده یِ خیال هر روز منی
من سرگشته و حیران شده یِ روی توام


#روزبه‌حقیر

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بازخوانی ترانه ی مرحوم سوسن توسط سوده شرحی به زیبایی تمام

😍😍😍

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
مردم به زرق طرّۀ دستار می‌روند
خرمهره‌اند و در پی افسار می‌روند

در کوچه های شهر چرا خون نمی‌رود؟
زینسان که خلق روی به دیوار می‌روند

خلق ظلوم مرکبِ غول ضلالتند
نبْوَد عجب اگر نه به هنجار می‌روند

در سنگ خاره جای کند نقش پایشان
از بارِ حرص بس که گرانبار می‌روند

این بوکشانِ حرص عجب آهنین تنند
بر بوی مشکِ مُفت به تاتار می‌روند

مژگانِ خوشه از دهن مور می‌کشند
از شوق مهره در دهن مار می‌روند

افسانۀ عیادتِ کر تازه می‌شود
گاهی اگر به پرسش بیمار می‌روند

در زیر پای خویش نبینند از غرور
بر برگ گل به پای پر از خار می‌روند

در سینه‌شان دهن چو گشاید نهنگِ حرص
در خون صد سفینۀ پربار می‌روند

از حرص تنگ‌چشم که خاکش به چشم باد
در کام شیر و در دهن مار می‌روند

سر می‌کنند در سر طول امل ز حرص
چون عنکبوت در سر این کار می‌روند

ز آواز پایشان بدرد پرده‌های گوش
در سنگلاخِ دهر کَشَف‌وار می‌روند

چون پیل مست اگر چه سراپا تهوّرند
از زخم نیش پشّه‌ای از کار می‌روند

بسته است چشمِ باطنشان دستِ روزگار
خرچنگ‌وار ازان نه به هنجار می‌روند

شیر و پلنگ ز آدم درّنده بهتر است
اوتاد ازان به دامن کهسار می‌روند

یک پا به خواب غفلت و یک پای در رکاب
چون نقطه پای بند [و] چو پرگار می‌روند

آنان که تن به زینت ایّام داده‌اند
آخر چو طرّه بر سر دستار می‌روند

این زاهدان خشک به این گردن ضعیف!
چون زیر بار گنبد دستار می‌روند؟

آنان که از شکست سرِ سخت خورده‌اند
بهر چه تند روی به دیوار می روند؟


#صائب

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
می خواهم‌ امروز #عصر
از دستهای مهربانِ
دو پیچک ظریف،
که عاشقانه وار
بر تنهٔ قامت اشعارم بپیچند
شعری دَم کنم
و در تمامِ پس کوچه هایِ شهر
تعارف کنم
بفرمایید
#شعری_قند_پهلو.

#فریبا_قربان_کریمی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
حس کن مرا
که دست برده داخل گیست...
حس کن مرا
بر لکه های بالش خیست...
حس کن مرا
#در_دوستت‌دارم‌_درگوشت
حس کن مرا
در شیطنت هایم در آغوشت
!



#سیدمهدی‌موسوی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
هر ڪہ از روزِ ازل یڪ همنشین و یار داشت
برڪہ حتّے نزد خود غمخوار و بوتیمار داشت

دیگران سرگرم آغوشند و لب ها روے لب
ڪاش راهِ وصل ما هم جادہ اے هموار داشت

در جوابِ زندگے هر بار گفتم نام او
نام خوبش بیش از این ها ارزشِ تڪرار داشت

در قفس پرواز ڪردن گرچہ دلخواهم نبود
سبزیِ چشمش مرا یڪ عُمر بر این ڪار داشت

اتّهامم عشقَ اگَر باشد، بہ رویِ دیدہ ام
بند بندِ پیڪرم در پیش او اقرار داشت

گاہ مے آید ڪہ قلبت پُر شدہ از یاد او
آن زمان اے ڪاش مے شد وعده‌ے دیدار داشت

#محمد_فرخ_طلب_فومنے

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
ننشست نقش هیچ‌کس از عاشقان چو شمع
با آنکه عرضِ مطلب خود ایستاده کرد

دیدی به سوی غیر و دلم گشت پر ز خون
این جام را نگاه تو لبریز باده کرد

نشکفت غنچه‌ای به مراد دل کسی
این نوبهار، تنگدلی را زیاده کرد


#نجیب

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
ساقی بده یک جام دگر ، مستم و مستم ...
ولله ز مستی خبرم نیست که هستم ،

گر مستم و مستم چه کنم عشق همینست ،
از جام لبش ، مست شدم توبه شکستم ،


#راحم__تبریزی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
مےجویَمَت
با چراغے در دست
وَ شعرِ لرزان از
ظلماتِ سردِ جہان را
با قافیہ‌اے بےوحشت
در دامانِ روشنِ ماهتاب مےڪارم.
خستہ نمےشَوَم
نہ! خستہ نمےشَوَم
تا فَراگیرم باشے
بِسانِ نورے بَر تاریڪا.
ڪُجایے تُو؟
آیہ‌ے تسڪین!
ڪہ بخوانَمَت
بہ گاه ، ناگاه...
من از شرابِ شیره‌ے ؏شق
نوشیده‌اَم
تا از ما
- من وُ تُو -
دلچہرگانِ فَرمندِ بےهمتا
ابدیّتے بسازم.
ڪُجایے تُو؟!
زلالہ‌ے ازلے!!!


#آرش_شاهری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
ای که آسوده خفته ای شب و روز
زیر این طاق لاجوردی رنگ

چشم خود باز کن، که اینجا نیست
هیچ کس را مجال مکث و درنگ

بایدت رفت و زین سرای فراخ
عاقبت در میان قبری تنگ


#ترکی_شیرازی
#صـبح_بخیـر

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
بشنو ای دوست غزلخوانی صبح
که به صد شوق چنین می خواند:
« باز کن دیده که من آمده ام
کوله بارم غزل و شور و نواست
هدیه ام شادی و لبخند و صفاست
روی دستان من اینک خورشید
باز هم کرده طلوع
زیر یک چتر پر از نور ، سپید
نفسم عطر گل رازقی و یاسمن است
بوی سرمستی و بیداری و عطر چمن است
من خودِ صبحدمم
جامه ای بافته از نور مرا پیرهن است
دیده بگشای که من منتظرم
میهمانت شده ام
دست بر حلقه ام و پشت درم
باز کن در
که بگویم به تو یک بار دگر
همه ایام به کام
باد امروزت و هر  روز بخیر
از غم ورنج به دور
غرق در نور و سرور»

#محسن_خانچی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
ای همراه همیشگی من
با تو خواهم ماند
هرچندکه نبودنت
روزگارم را دارد به یغما میبرد
باتو خواهم زیست
آنگونه که در افسانه ها از ما یاد کنند !
درست، سخت است زندگی کردن
با کسی که
از او رویا و خیال باقی مانده است
اما تو نمیدانی با دور بودن از تو
چه اتفاقی درون من رخ میدهد
نمیدانی چه عذابی را
قلبم باید تحمل کند ...
کشنده ترین
دردیست که هیچ دارویی ندارد
طوریکه بارها و بارها
احساس مرگ میکنی اما هنوز زنده ایی
ای عزیز رفته ام
آسوده خاطر باش
و در باور خود بیندیش
که من بی خیال تو و آسوده ام ...!!



#پارس

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
مائیم که گه نهان و گه پیدائیم
گهمؤمنو گه یهود و گه ترسائیم

تا این دل ما قالب هر دل گردد
هر روز به صورتی برون می‌آئیم

#رباعی_مولانا

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀