💖کافه شعر💖
2.78K subscribers
4.43K photos
2.95K videos
12 files
1.08K links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
تو را دوست دارم
آن‌سان که هرگز کسی را دوست نداشته‌ام
و دوست نخواهم داشت.
تو یگانه هستی و خواهی ماند
بی هیچ قیاسی با دیگری

این حس چیزی است آمیخته و عمیق
چیزی که تمامِ ذراتم را دربرمی‌گیرد
تمام امیال‌ام را ارضاء می‌کند
و تمام غرورهایم را نوازش

این را حس می‌کنی؟
گر چه تن‌هایمان دور هستند
اما روح‌هایمان همدیگر را لمس می‌کنند.
روحِ من اغلب با روحِ توست.

#گوستاو_فلوبر

‌‌‎‌‌‎❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
ای میان جان وجانم ، از شکر شیرینترم ,

ای قمر ، ای آفتابم ، ای ز ماه روشنترم ،

بر دودیده ، می نشانم روشنی بخشی مرا ،

ای مرا چون خانقاهم ،   ای ز کعبه بر ترم ،،


#راحم_تبریزی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
#عصر
ضیافت شعری ست
با دم‌نوشی از
#مهر‌_نگاهت
در فنجانی به رنگِ #عشق
از جنس واژه های عاشقانه!
روبه
#غروب_خورشید
دست خیالت را می گیرم
تا اوج قله
به بلندترین نقطه ی این شهر
به پاک ترین نفس،
تمام عصر و غروب هایم
را با تو قدم میزنم
تا رنگیـن کمـانی از عشــق
در نگاه آبی آسمان
نقـش بند
د.

#فریبا_قربان_کریمی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
مرا به خانه اَم بِبَر

شَب آشیان شَب‌زده ، چَکاوک شِکسته‌پَر 
رسیده‌اَم به ناکجا ، مَرا به خانه‌اَم بِبَر 

کسی به یادِ عشق نیست ، کسی به فکرِ ما شدن 
از آن تَبارِ خودشِکن تو مانده‌ای و بغضِ مَن 

از این چراغ مُردگی از این بر آب سوختن 
از این پَرنده کُشتن و از این قَفس فروختن 

چگونه گریه سَر کُنَم که یارِ غم‌گسار نیست 
مَرا به خانه‌اَم بِبَر که شهر ، شهرِ یار نیست 

مَرا به خانه‌اَم بِبَر ستاره دِل‌نَواز نیست 
سکوت نَعره می‌زند که شَب ترانه‌ساز نیست 

مَرا به خانه‌اَم بِبَر که عشق در میانه نیست 
مَرا به خانه‌اَم بِبَر اگر چه خانه ، خانه نیست 

از این چراغ مُردگی از این بر آب سوختن 
از این پَرنده کُشتن و از این قَفس فروختن 

چگونه گریه سَر کُنَم که یار غم‌گسار نیست 
مرا به خانه‌اَم بِبَر که شَهر شهرِ یار نیست .
 

#استاد_ایرج_جنتی_عطایی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀     
می شود خورشید را در چشم هایت ناز کرد
خون رگ را بهر این اشعار جوهر می کنی

مات دیدارم بگو چشم انتظاری تا به کی
موج چشمان تو غوغا کرده باور می کنی


#فریبا_قربان_کریمی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
ناکام ماند دلم از عشق تو ،
دستانم از دستانت
و آغوشم از آغوشت ،
تمام بند بند وجودم از تو محروم ماند
سهم من نبودی
سهم عصرها و شب ها و صبح های من ، تو سهم هیچکدام از دقایق عمر من نبودی
دور بودی و همان دور ماندی تا اینکه در رویاهایی که رویا ماند گم شدی .
این ناکامی
دردیست آویخته به جانم فریاد عذاب آوری در سکوت لحظه های زندگی ام
سهم من از عشق تو
نجواهای عاشقانه ایست
که اشک حسرتش از اراده ی من خارج ست،
آری عزیز جانم تو سهم خیال من شدی ...!!


#پارس

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
در فراسویِ مرزهای تنت تو را دوست می‌دارم.
آینه‌ها و شب‌پره‌های مشتاق را به من بده
روشنی و شراب را
آسمانِ بلند و کمانِ گشاده‌ی پُل
پرنده‌ها و قوس و قزح را به من بده
و راهِ آخرین را
در پرده‌یی که می‌زنی مکرر کن.

در فراسوی مرزهای تنم
تو را دوست می‌دارم.
در آن دوردستِ بعید
که رسالتِ اندام‌ها پایان می‌پذیرد
و شعله و شورِ تپش‌ها و خواهش‌ها
به‌تمامی
فرومی‌نشیند
و هر معنا قالبِ لفظ را وامی‌گذارد
چنان چون روحی
که جسد را در پایانِ سفر،
تا به هجومِ کرکس‌هایِ پایان‌اش وانهد...

در فراسوهای عشق
تو را دوست می‌دارم،
در فراسوهای پرده و رنگ.
در فراسوهای پیکرهایِمان
با من وعده‌ی دیداری بده.



#احمدشاملو

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
دلتنگت که می‌شوم
به سراغ شعر می‌روم
تنها جایی که بی‌دغدغه می‌توانم بگویم دوستت دارم و ببوسمت
و هیچ کس نداند که تو
منظور عاشقانه‌های منی
ای منظور تمام عاشقانه‌های من...
بی دلیل
بی اجازه
بی دغدغه
دوستت دارم


#امیر_نقدی_لنگرودی

#شبتان_بخیروعاشقانه

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ای عذر پذیر عذرخواهان
عفو تو شفیع پرگناهان

آنرا که تو افگنی بهر زیست
بر داشتنش به بازوی کیست

بردار ز خاک ره، که پستم
از دست رها مکن که مستم


#امیرخسرو_دهلوی
#صـبح_بخیـر

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
سرگشته دلا به دوست از جان راهست
ای گمشده آشکار و پنهان راهست

گر شش جهتت بسته شود باک مدار
کز قعر نهادت سوی جانان راهست

#مولانا

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
عشقی را می پرستم
دور اما نزدیک ست به من
در رویا و خیال
با او در عاشقانه هایم عشق بازی می کنم
نسیم حضورش
هر روز با لمس دستان مهربانش
میان گیسوانم می پیچد
با چشمان و نگاه مخملینش
قلبم را نوازش می دهد
ملودی نگاهش را همنوا می کند با نگاه بارانی ام
دستانش را به من می دهد
قلبش را به من می سپارد
و من به شوق داشتنش
همراه با چکاوک های عاشق
آوازی سر می دهم از عشق
برای ستایش بودنش
سهم من از او
همین خیال و رویا ست
و برای من کافیست
که تمام جانم شود
زیرا این عشق ست
که درد را از کالبد تنم دور می کند ....


#باران_مقدم

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
یک چند دویدم و قدم فرسودم
آخر بی تو پدید نامد سودم

تا دست به بیعت وفایت سودم
در خانه نشستم و فرو آسودم

#ابوسعید_ابوالخیر

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
یک بوسه به من از آن ، لبهات بدهکاری
ای مرگ تو معشوقِ ، این قلب گرفتاری

از عشق چه میدانی ، از من تو چه میخواهی
یک حس ترک خورده ، یا یک تل از آواری ؟

من پیله ی تنهایی از عشق نمی خواهم
پرواز نمی خواهم ، در بستر بیماری

سرتاسر این دنیا ، در صد گره و آیا !
اما شده و رنجَش ، در ما شده تکراری

ابریم که با طعنه ، هر روز پریشانیم
رعدیم  وَ بی باران در غرشِ اجباری

در جسم تب آلودش فریاد کشید آن شمع
پروانه که می سوزد ، خاکستریم انگاری

قلب از تپشش افتاد ، ماسیده به رگها خون
ماییم و شب و مرگ و این گریه و این زاری

بعد از تو نمانم من ، بعد از تو تمامم من
یک بوسه به من از آن لبهات بدهکاری


#افسانه_احمدی_پونه

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#خبرین_یوخدور...

#افشین_آذری
‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
      
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
از عشق خدا گر به سرت شور و نواست
از حق بنما طلب دلت هرچه که خواست

با دیده حق‌بین بنگر خوبان را
رخسار نکو آینه صنع خداست

#وحدت_کرمانشاهی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
گفتی چرا به دشمن خود می سپارمت ؟!
ای دل مرا ببخش! جوابی ندارمت

ای دوست هرچه هست تویی، هرچه نیست من
مغرور، من! که هستی خود می شمارمت

بی «رنج» عشق، گنج توای چرخ روزگار
چندان بها نداشت که طاقت بیارمت

گر قلب من دمی بتپد جز به یاد دوست
ای بار زندگی! به زمین می گذارمت

اکنون که از بیان غم عشق عاجزم
می بوسمت به اشک و به بر می‌فشارمت

پروانه ها به پیلهٔ خود خونمی‌کنند
باشد توهم برو به خدا می سپارمت

#فاضل_نظری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
تو نوازندهِ تار دلِ نا کوک منی
من مُشتاق ترین حسِ هوا خواه توام



تو خالق احساس پاک و بی ریایِ منی
من گوشه نشینِ تماشایِ توام

تو گُمشده یِ خیال هر روز منی
من سرگشته و حیران شده یِ روی توام


#روزبه‌حقیر

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بازخوانی ترانه ی مرحوم سوسن توسط سوده شرحی به زیبایی تمام

😍😍😍

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
مردم به زرق طرّۀ دستار می‌روند
خرمهره‌اند و در پی افسار می‌روند

در کوچه های شهر چرا خون نمی‌رود؟
زینسان که خلق روی به دیوار می‌روند

خلق ظلوم مرکبِ غول ضلالتند
نبْوَد عجب اگر نه به هنجار می‌روند

در سنگ خاره جای کند نقش پایشان
از بارِ حرص بس که گرانبار می‌روند

این بوکشانِ حرص عجب آهنین تنند
بر بوی مشکِ مُفت به تاتار می‌روند

مژگانِ خوشه از دهن مور می‌کشند
از شوق مهره در دهن مار می‌روند

افسانۀ عیادتِ کر تازه می‌شود
گاهی اگر به پرسش بیمار می‌روند

در زیر پای خویش نبینند از غرور
بر برگ گل به پای پر از خار می‌روند

در سینه‌شان دهن چو گشاید نهنگِ حرص
در خون صد سفینۀ پربار می‌روند

از حرص تنگ‌چشم که خاکش به چشم باد
در کام شیر و در دهن مار می‌روند

سر می‌کنند در سر طول امل ز حرص
چون عنکبوت در سر این کار می‌روند

ز آواز پایشان بدرد پرده‌های گوش
در سنگلاخِ دهر کَشَف‌وار می‌روند

چون پیل مست اگر چه سراپا تهوّرند
از زخم نیش پشّه‌ای از کار می‌روند

بسته است چشمِ باطنشان دستِ روزگار
خرچنگ‌وار ازان نه به هنجار می‌روند

شیر و پلنگ ز آدم درّنده بهتر است
اوتاد ازان به دامن کهسار می‌روند

یک پا به خواب غفلت و یک پای در رکاب
چون نقطه پای بند [و] چو پرگار می‌روند

آنان که تن به زینت ایّام داده‌اند
آخر چو طرّه بر سر دستار می‌روند

این زاهدان خشک به این گردن ضعیف!
چون زیر بار گنبد دستار می‌روند؟

آنان که از شکست سرِ سخت خورده‌اند
بهر چه تند روی به دیوار می روند؟


#صائب

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀