نازنینم عاشقت هستم ولی آیا تو هم ....
من که خیلی سخت دل بستم ولی آیا تو هم ...
لحظه ای افتاد چشمانت به چشمانم ولی ..
از نگاهت همچنان مستم ولی آیا تو هم ...
از زمین تا آسمان ، از آسمان تا کهکشان ...
زیرو رو کردم تو را جُستم ولی آیا تو هم ...
نیستی پیشم ولی لیلای من این را بدان
نازنینم عاشقت هستم ولی آیا تو هم ...
#رضاایزدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
من که خیلی سخت دل بستم ولی آیا تو هم ...
لحظه ای افتاد چشمانت به چشمانم ولی ..
از نگاهت همچنان مستم ولی آیا تو هم ...
از زمین تا آسمان ، از آسمان تا کهکشان ...
زیرو رو کردم تو را جُستم ولی آیا تو هم ...
نیستی پیشم ولی لیلای من این را بدان
نازنینم عاشقت هستم ولی آیا تو هم ...
#رضاایزدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
یارم همه نیش بر سر نیش زند
گویم که مزن ستیزه را بیش زند
چون در دل من مقام دارد شب و روز
میترسم از آنکه نیش بر خویش زند
#ابوسعید_ابوالخیر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
گویم که مزن ستیزه را بیش زند
چون در دل من مقام دارد شب و روز
میترسم از آنکه نیش بر خویش زند
#ابوسعید_ابوالخیر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
شبِ من
سحر می شود
به شمعی سوخته
کنارِ شانه های غم
پَر پَر می شود
غنچه های احساسم
به امیدِ صبحی واهی
هر چه می نگرم
بُهت است و بُهت
بغضی نفس گیر
می فشارد گلوی شعرم را
گونه های دفترم پر
از اشکهای پنهانی
شعر می شود
قلم می شکند در بطنِ
سوزِ شب
واژ ها هراسان می شوند
از زوزهء گرگ شب
عکسِ ماه چین می خورد
بر مردابِ جانم
منِ شکسته اینجا
پُرم از پیچک های درد
پُشت غروری از
جنس شبِ یلدا
می سوزم با گلُ شب
خاکستر ما را باد می برد
نمیدانم ، نمیدانم
به کجا می برد ......
#سیامڪ_جعفری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
سحر می شود
به شمعی سوخته
کنارِ شانه های غم
پَر پَر می شود
غنچه های احساسم
به امیدِ صبحی واهی
هر چه می نگرم
بُهت است و بُهت
بغضی نفس گیر
می فشارد گلوی شعرم را
گونه های دفترم پر
از اشکهای پنهانی
شعر می شود
قلم می شکند در بطنِ
سوزِ شب
واژ ها هراسان می شوند
از زوزهء گرگ شب
عکسِ ماه چین می خورد
بر مردابِ جانم
منِ شکسته اینجا
پُرم از پیچک های درد
پُشت غروری از
جنس شبِ یلدا
می سوزم با گلُ شب
خاکستر ما را باد می برد
نمیدانم ، نمیدانم
به کجا می برد ......
#سیامڪ_جعفری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
عشرت خسرو و شیرین سحرم یاد آید
کوه غم بر دلم از محنت فرهاد آمد
بانگ زنجیر نهادند لقب بی خبران
آهن از ناله مجنون چو به فریاد آمد
گر نه شمشاد گل اندام من از باغ گذشت
چون صبا همدم بوی گل و شمشاد آمد
#جامی
#صـبح_بخیـر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
کوه غم بر دلم از محنت فرهاد آمد
بانگ زنجیر نهادند لقب بی خبران
آهن از ناله مجنون چو به فریاد آمد
گر نه شمشاد گل اندام من از باغ گذشت
چون صبا همدم بوی گل و شمشاد آمد
#جامی
#صـبح_بخیـر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
صدایت را هزاران بار
در بیتابی های سکوتم دوره می کنم
با طنین خنده هایت
عشقی می آفرینی
که تاعمق قلبم روان می شود
با شنیدن آوایت
آنچنان محو در خیال و رویای بودنت می شوم
که هر نفست نفس می شود برایم
و آرامشی می شوی برای
چهارگوشه ی تنهاییِ دلم
شعری می شوی روان
بر رود زلال احساسم و به برکه ی
بی جان قلبم
جانی دوباره می بخشی از عشق
و آنهنگام که غرق
در شور کلامت
چشمانت را به تصویر می کشم
رنگ غم کم رنگ می شود
در هجوم این دلتنگی ها.....
#باران_مقدم
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
در بیتابی های سکوتم دوره می کنم
با طنین خنده هایت
عشقی می آفرینی
که تاعمق قلبم روان می شود
با شنیدن آوایت
آنچنان محو در خیال و رویای بودنت می شوم
که هر نفست نفس می شود برایم
و آرامشی می شوی برای
چهارگوشه ی تنهاییِ دلم
شعری می شوی روان
بر رود زلال احساسم و به برکه ی
بی جان قلبم
جانی دوباره می بخشی از عشق
و آنهنگام که غرق
در شور کلامت
چشمانت را به تصویر می کشم
رنگ غم کم رنگ می شود
در هجوم این دلتنگی ها.....
#باران_مقدم
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
از بیستون
دیگر آوازِ تیشهی عشق نمیآید
تنها
گندمی آغشته به خون
از کوهستانها
میروید
حافظا
سخنی خوشتر از عشق، هست
هست
آن هم فریاد بزن:
ن...ا...ن
#عدنان_کامرانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دیگر آوازِ تیشهی عشق نمیآید
تنها
گندمی آغشته به خون
از کوهستانها
میروید
حافظا
سخنی خوشتر از عشق، هست
هست
آن هم فریاد بزن:
ن...ا...ن
#عدنان_کامرانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
شاعرم ڪردی... بیابان دیدم و دریا نوشتم
تلخ را شیرین سرودم، زشت را زیبا نوشتم
چشم وا ڪردم بہ روے زندگے ڪابوس دیدم
چشم بستم خط بہ خط ڪابوس را رویا نوشتم
از دل آزردہ ام با هیچ ڪس چیزے نگفتم
بارها از بهرہ نابردہ ام اما نوشتم
تا ڪسے از چشم هایم شڪوہ هایم را نخواند
اشڪ را در پردہ پنهان، خندہ را پیدا نوشتم
سوختم یڪ عمر، آهے از لبم آیا شنیدے؟
از دهان خونچڪان زخم ها آیا نوشتم؟
سرنوشت خویش را از روز اول دیدہ بودم
در خیابان هاے سرد شب زنے تنها نوشتم
#فاطمه_سالاروند
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تلخ را شیرین سرودم، زشت را زیبا نوشتم
چشم وا ڪردم بہ روے زندگے ڪابوس دیدم
چشم بستم خط بہ خط ڪابوس را رویا نوشتم
از دل آزردہ ام با هیچ ڪس چیزے نگفتم
بارها از بهرہ نابردہ ام اما نوشتم
تا ڪسے از چشم هایم شڪوہ هایم را نخواند
اشڪ را در پردہ پنهان، خندہ را پیدا نوشتم
سوختم یڪ عمر، آهے از لبم آیا شنیدے؟
از دهان خونچڪان زخم ها آیا نوشتم؟
سرنوشت خویش را از روز اول دیدہ بودم
در خیابان هاے سرد شب زنے تنها نوشتم
#فاطمه_سالاروند
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
و ببوس مرا بی وقفه...!
باز هم ،
بلند بلند ببوس مرا
آری ،
عشق همين سفرهای
طولانی را می طلبد.
ایلهان برک
آواز: همایون شجریان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
باز هم ،
بلند بلند ببوس مرا
آری ،
عشق همين سفرهای
طولانی را می طلبد.
ایلهان برک
آواز: همایون شجریان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
به خرابات رَوم بهر پرستاری دل
به بَرِ پیر بَرم شِکوه ز بیماری دل
او شب و روز بسوزد ز غم هجرِ بتان
من بسازم به غم و رنج و گرفتاری دل
چه زیانها که نمودم ز ره دلخواهی
چه ملامت که کشیدم به هواداری دل
خواب هرگز نکند آن که دلش بیدار است
ما نکردیم شبی صبح به بیداری دل
هرچه کردیم علاج دل بیمار نشد
تنگ شد حوصله از بهر پرستاری دل
اشک من سرخ و رُخم زرد شد و موی سپید
روز من گشت چو شب، بهر سیهکاری دل
ای "فنا"! چارهی دردت نتوان کرد، مگر
اشک خونین و دعای سحر و زاری دل
#آخوند_همدانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
به بَرِ پیر بَرم شِکوه ز بیماری دل
او شب و روز بسوزد ز غم هجرِ بتان
من بسازم به غم و رنج و گرفتاری دل
چه زیانها که نمودم ز ره دلخواهی
چه ملامت که کشیدم به هواداری دل
خواب هرگز نکند آن که دلش بیدار است
ما نکردیم شبی صبح به بیداری دل
هرچه کردیم علاج دل بیمار نشد
تنگ شد حوصله از بهر پرستاری دل
اشک من سرخ و رُخم زرد شد و موی سپید
روز من گشت چو شب، بهر سیهکاری دل
ای "فنا"! چارهی دردت نتوان کرد، مگر
اشک خونین و دعای سحر و زاری دل
#آخوند_همدانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ای دل به چه غم خوردنت آمد پیشه
وز مرگ چه ترسی، چو درخت از تیشه
گر زانکه به ناخوشی برندت زینجا
خوش باش که رستی ز هزار اندیشه
#باباافضل_کاشانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
وز مرگ چه ترسی، چو درخت از تیشه
گر زانکه به ناخوشی برندت زینجا
خوش باش که رستی ز هزار اندیشه
#باباافضل_کاشانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
چندین صدا شنیدهام اما دهان یکیست!
گویا صدای نعره و بانگِ اذان یکیست!
یکسوی بر یزید و دِگرسوی بر حسین،
خَلقی گریستند ولی روضهخوان یکیست!
افسرده از مطالعهی زهر و پادزهر،
دیدم دوشیشهاند ولیکن دکان یکیست!
در عصرِ ظلم، ظلم و به دورانِ عدل، ظلم...
در کفر و دین مسافرم و ارمغان یکیست!
در گوشِ من مقایسهی خیر و شر مخوان،
چندین مُجلّد است ولی داستان یکیست!
دزدِ طلا گریخت ولی دزدِ گیوه نه...
دردا که در گلویِ گذر پاسبان یکیست!
در جنگِ شیخ و شاه، فقط زخم سهمِ ماست،
تیر از دو سوی میرود اما نشان یکیست!
اینک نگاه کن که نگویی: ندیدهام!
در کارِ ظلم بستنِ چشم و زبان یکیست...
آنجا که پُشتِ گردنِ مظلوم میخورَد،
حدِّ گناهِ تیغ و تماشاگران یکیست!
#حسین_جنتی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
گویا صدای نعره و بانگِ اذان یکیست!
یکسوی بر یزید و دِگرسوی بر حسین،
خَلقی گریستند ولی روضهخوان یکیست!
افسرده از مطالعهی زهر و پادزهر،
دیدم دوشیشهاند ولیکن دکان یکیست!
در عصرِ ظلم، ظلم و به دورانِ عدل، ظلم...
در کفر و دین مسافرم و ارمغان یکیست!
در گوشِ من مقایسهی خیر و شر مخوان،
چندین مُجلّد است ولی داستان یکیست!
دزدِ طلا گریخت ولی دزدِ گیوه نه...
دردا که در گلویِ گذر پاسبان یکیست!
در جنگِ شیخ و شاه، فقط زخم سهمِ ماست،
تیر از دو سوی میرود اما نشان یکیست!
اینک نگاه کن که نگویی: ندیدهام!
در کارِ ظلم بستنِ چشم و زبان یکیست...
آنجا که پُشتِ گردنِ مظلوم میخورَد،
حدِّ گناهِ تیغ و تماشاگران یکیست!
#حسین_جنتی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
عهد و پیمان لبت هیچ ز یادم نرود
من نه آنم که فراموش کنم حق نمک
#مجذوب_علیشاه
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
من نه آنم که فراموش کنم حق نمک
#مجذوب_علیشاه
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
پشهای در استكان آمد فرود
تا بنوشد آنچه وا پس مانده بود
كودكی از شيطنت بازی كنان
بست با دستش دهان استكان
پشه ديگر طعمهاش را لب نزد
جست تا از دام كودک وا رهد
خشک لب میگشت، حيران راه جو
زير و بالا، بسته هر سو راه او
روزنی میجست در ديوار و در
تا به آزادی رسد بار دگر
هر چه بر جهد و تكاپو میفزود
راه بيرون رفتن ز چاهش نبود
آنقدر كوبيد بر ديوار، سر
تا فرود افتاد خونين بال و پر
جان گرامی بود و آن نعمت لذيذ
ليک آزادی گرامیتر عزيز
#فریدون_مشیری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تا بنوشد آنچه وا پس مانده بود
كودكی از شيطنت بازی كنان
بست با دستش دهان استكان
پشه ديگر طعمهاش را لب نزد
جست تا از دام كودک وا رهد
خشک لب میگشت، حيران راه جو
زير و بالا، بسته هر سو راه او
روزنی میجست در ديوار و در
تا به آزادی رسد بار دگر
هر چه بر جهد و تكاپو میفزود
راه بيرون رفتن ز چاهش نبود
آنقدر كوبيد بر ديوار، سر
تا فرود افتاد خونين بال و پر
جان گرامی بود و آن نعمت لذيذ
ليک آزادی گرامیتر عزيز
#فریدون_مشیری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تو را دوست دارم
آنسان که هرگز کسی را دوست نداشتهام
و دوست نخواهم داشت.
تو یگانه هستی و خواهی ماند
بی هیچ قیاسی با دیگری
این حس چیزی است آمیخته و عمیق
چیزی که تمامِ ذراتم را دربرمیگیرد
تمام امیالام را ارضاء میکند
و تمام غرورهایم را نوازش
این را حس میکنی؟
گر چه تنهایمان دور هستند
اما روحهایمان همدیگر را لمس میکنند.
روحِ من اغلب با روحِ توست.
#گوستاو_فلوبر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
آنسان که هرگز کسی را دوست نداشتهام
و دوست نخواهم داشت.
تو یگانه هستی و خواهی ماند
بی هیچ قیاسی با دیگری
این حس چیزی است آمیخته و عمیق
چیزی که تمامِ ذراتم را دربرمیگیرد
تمام امیالام را ارضاء میکند
و تمام غرورهایم را نوازش
این را حس میکنی؟
گر چه تنهایمان دور هستند
اما روحهایمان همدیگر را لمس میکنند.
روحِ من اغلب با روحِ توست.
#گوستاو_فلوبر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ای میان جان وجانم ، از شکر شیرینترم ,
ای قمر ، ای آفتابم ، ای ز ماه روشنترم ،
بر دودیده ، می نشانم روشنی بخشی مرا ،
ای مرا چون خانقاهم ، ای ز کعبه بر ترم ،،
#راحم_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ای قمر ، ای آفتابم ، ای ز ماه روشنترم ،
بر دودیده ، می نشانم روشنی بخشی مرا ،
ای مرا چون خانقاهم ، ای ز کعبه بر ترم ،،
#راحم_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
#عصر
ضیافت شعری ست
با دمنوشی از
#مهر_نگاهت
در فنجانی به رنگِ #عشق
از جنس واژه های عاشقانه!
روبه #غروب_خورشید
دست خیالت را می گیرم
تا اوج قله
به بلندترین نقطه ی این شهر
به پاک ترین نفس،
تمام عصر و غروب هایم
را با تو قدم میزنم
تا رنگیـن کمـانی از عشــق
در نگاه آبی آسمان
نقـش بندد.
#فریبا_قربان_کریمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ضیافت شعری ست
با دمنوشی از
#مهر_نگاهت
در فنجانی به رنگِ #عشق
از جنس واژه های عاشقانه!
روبه #غروب_خورشید
دست خیالت را می گیرم
تا اوج قله
به بلندترین نقطه ی این شهر
به پاک ترین نفس،
تمام عصر و غروب هایم
را با تو قدم میزنم
تا رنگیـن کمـانی از عشــق
در نگاه آبی آسمان
نقـش بندد.
#فریبا_قربان_کریمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
مرا به خانه اَم بِبَر
شَب آشیان شَبزده ، چَکاوک شِکستهپَر
رسیدهاَم به ناکجا ، مَرا به خانهاَم بِبَر
کسی به یادِ عشق نیست ، کسی به فکرِ ما شدن
از آن تَبارِ خودشِکن تو ماندهای و بغضِ مَن
از این چراغ مُردگی از این بر آب سوختن
از این پَرنده کُشتن و از این قَفس فروختن
چگونه گریه سَر کُنَم که یارِ غمگسار نیست
مَرا به خانهاَم بِبَر که شهر ، شهرِ یار نیست
مَرا به خانهاَم بِبَر ستاره دِلنَواز نیست
سکوت نَعره میزند که شَب ترانهساز نیست
مَرا به خانهاَم بِبَر که عشق در میانه نیست
مَرا به خانهاَم بِبَر اگر چه خانه ، خانه نیست
از این چراغ مُردگی از این بر آب سوختن
از این پَرنده کُشتن و از این قَفس فروختن
چگونه گریه سَر کُنَم که یار غمگسار نیست
مرا به خانهاَم بِبَر که شَهر شهرِ یار نیست .
#استاد_ایرج_جنتی_عطایی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
شَب آشیان شَبزده ، چَکاوک شِکستهپَر
رسیدهاَم به ناکجا ، مَرا به خانهاَم بِبَر
کسی به یادِ عشق نیست ، کسی به فکرِ ما شدن
از آن تَبارِ خودشِکن تو ماندهای و بغضِ مَن
از این چراغ مُردگی از این بر آب سوختن
از این پَرنده کُشتن و از این قَفس فروختن
چگونه گریه سَر کُنَم که یارِ غمگسار نیست
مَرا به خانهاَم بِبَر که شهر ، شهرِ یار نیست
مَرا به خانهاَم بِبَر ستاره دِلنَواز نیست
سکوت نَعره میزند که شَب ترانهساز نیست
مَرا به خانهاَم بِبَر که عشق در میانه نیست
مَرا به خانهاَم بِبَر اگر چه خانه ، خانه نیست
از این چراغ مُردگی از این بر آب سوختن
از این پَرنده کُشتن و از این قَفس فروختن
چگونه گریه سَر کُنَم که یار غمگسار نیست
مرا به خانهاَم بِبَر که شَهر شهرِ یار نیست .
#استاد_ایرج_جنتی_عطایی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
می شود خورشید را در چشم هایت ناز کرد
خون رگ را بهر این اشعار جوهر می کنی
مات دیدارم بگو چشم انتظاری تا به کی
موج چشمان تو غوغا کرده باور می کنی
#فریبا_قربان_کریمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
خون رگ را بهر این اشعار جوهر می کنی
مات دیدارم بگو چشم انتظاری تا به کی
موج چشمان تو غوغا کرده باور می کنی
#فریبا_قربان_کریمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ناکام ماند دلم از عشق تو ،
دستانم از دستانت
و آغوشم از آغوشت ،
تمام بند بند وجودم از تو محروم ماند
سهم من نبودی
سهم عصرها و شب ها و صبح های من ، تو سهم هیچکدام از دقایق عمر من نبودی
دور بودی و همان دور ماندی تا اینکه در رویاهایی که رویا ماند گم شدی .
این ناکامی
دردیست آویخته به جانم فریاد عذاب آوری در سکوت لحظه های زندگی ام
سهم من از عشق تو
نجواهای عاشقانه ایست
که اشک حسرتش از اراده ی من خارج ست،
آری عزیز جانم تو سهم خیال من شدی ...!!
#پارس
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دستانم از دستانت
و آغوشم از آغوشت ،
تمام بند بند وجودم از تو محروم ماند
سهم من نبودی
سهم عصرها و شب ها و صبح های من ، تو سهم هیچکدام از دقایق عمر من نبودی
دور بودی و همان دور ماندی تا اینکه در رویاهایی که رویا ماند گم شدی .
این ناکامی
دردیست آویخته به جانم فریاد عذاب آوری در سکوت لحظه های زندگی ام
سهم من از عشق تو
نجواهای عاشقانه ایست
که اشک حسرتش از اراده ی من خارج ست،
آری عزیز جانم تو سهم خیال من شدی ...!!
#پارس
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀