💖کافه شعر💖
2.35K subscribers
4.29K photos
2.84K videos
11 files
957 links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
همه‌ خفتند به‌غیر از من‌و‌پروانه وشمع

#دکتر_کاکاوند
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
#برای_تو

آنقدر دوستت دارم
که هرچه بخواهی همان را بخواهم
اگر بروی شادم
اگر بمانی شادتر
تو را شادتر می‌خواهم
با من یا بی من
بی من اما
شادتر اگر باشی
کمی فقط کمی
ناشادم و این همان عشق است
عشق همین تفاوت است
همین تفاوت که به مویی بسته است
و چه بهتر که به موی تو بسته باشد
خواستن تو تنها یک مرز دارد
و آن نخواستن توست
و فقط یک مرز دیگر
و آن آزادی توست
تو را آزاد مى‌خواهم

#پابلو_نرودا


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
حلالم کن نشستی چشم بر راه
که عشقت یوسف و دل در ته چاه

اگر پُر گشته از تو لحظه هایم
اگر پیداست عشقم در صدایم

حلالم کن که شب یاد تو‌ بودم
که بی اذنت گل بوسه ربودم

نداده دل اگر حقّ وفایت
اگر ابری شده با من هوایت

اگر هم قدّ احساست نبودم
اگر از چشم فتّانت سرودم

حلالم کن گل زیبای همدرد
اگر تقدیر من، پژمرده ات کرد

لباس عشق من اندازه ات نیست
زده دست فلک در راه دل ایست

حلالم کن! بکن جانم دعایم !
که من بر درد عشقت مبتلایم


#حامد_بیدل

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀

عزیـزدلـم
با نڪَاهـت مـرا
بـدوز بہ هـرجـا ڪہ
دلـت می‌خـواهد
بـدوز بہ زندڪَی
بہ مـرڪَ
بہ عشــق
بہ هـرچہ دوسـت دارے
در برابـر نڪَاهـت
مـن ابـر می‌شـوم
دود می‌شـوم
ڪہ بتـوانی مثـل بـاد
بـازےام بـدهی...

#عباس_معروفی

#عصرتون_خوش

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
محبوبم
نفست می کشم
دوست داشتنت را
به گلدان قلبم می کارم
شبیه نبض به رگ قلب من
خون می رسانی
دلم را از دوست داشتنت
لبریز می کنی
من آغشته به تو
بند بند تنم را
به چتر نگاهت می سپارم
تو لبخند میزنی
من ارمیده
به چال گونه هایت
گل یاس را
به گیسوانت می بندم
تنفست می کنم
عطر وجودت را
جهان عشقم می کنم...

#ثریا_شجاعی_اصل

‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
.
با تو هستم به ابد ، تا سرو سامانی است ..
گرچه در خاطر ما ، صد غم پنهانی است ،

دارم امید بیایی وُ ... کرامت بخشی ...
آخِر این عمر سیه ، روی به پایانی است ،

جان وُ دل ، از تو وُ از هجر تو ، ویران تا چند ؟
در تماشاگه جان ، صورت ویرانی است ،

به خداییکه تو را خلق نمودست قسم ..
که بیا ماهترین ، دیده به حیرانی است ،

وصلت به تضرّع به دعامیخواهم ..
در دل از حسرت تو ، آتش سوزانی است ،


#راحم__تبریزی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
شیرینی لبان تو، فرهادی آوَرَد
دلخواهی آن‌قدر  که غمت، شادی آورد


جز عشق ِ دلنشین تو، کآرام جان ماست،
دامی  ندیده‌ایم که آزادی آورد!


دل را خراب کرد... و به گنج هنر رسید
عشق خرابکارِ تو آبادی آورد


مقبول باد، عذرِ کمندْ افکنانِ عشق!
چشم غزال ، رغبتِ صیّادی آورد

گر عشق‌ورز و مست نمی‌خواهدم خدای
باری، چرا جمال پریزادی آورد؟


ای جان سراب‌نوش نگاهت، بگو  دلم
رو به کدام سوی در این وادی آورد؟


کوه غمت  به تیشهٔ جان، می‌کنَد  دلم
شیرینی لبان تو ، فرهادی آورد
!!  :)

#اسماعیل_خویی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
دوزخ گوگرد شد این تیره دشت
ای خُنُک آن کس که سبکتر گذشت

آب دهانی به ادب گرد کن
در تَف این چشمۀ گوگود کن

باز ده این وام فلک داده را
طرح کن این خاک زمین‌زاده را

جمله برانداز به استادییی
تا تو فرو مانی و آزادییی

هرکه درین راه منی می‌کند
بر من و تو راهزنی می‌کند

خصمیِ کژدم بتر از اژدهاست
کان ز تو پنهان بوَد این برملاست

دشمن خُرد است بلایی بزرگ
غفلت از او هست خطایی بزرگ

خرد مبین گرچه بوَد خرد کین
خرد شوی گر نشوی خرد بین

خانه پر از دزد، جواهر بپوش
بادیه پر غول به تسبیح کوش

غارتیانی که ره دل زنند
راه به نزدیکی منزل زنند

ترسم از آن شب که شبیخون کنند
خوارت ازین بادیه بیرون کنند


#نظامی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
#دلتنگی_به_وقت_نیمه_شب

ما         
فاتحان شهرهای رفته بر بادیم         
با صدایی ناتوان‌ تر ز آنکه بیرونید از سینه         
راویان قصه‌ های رفته از یادیم         
کس به چیزی یا پشیزی
برنگیرد سکه هامان را         
گویی از شاهی ست بیگانه         
یا ز میری دودمانش منقرض گشته         
گاهگه بیدار می‌ خواهیم شد
زین خواب جادویی         
همچو خواب همگنان غار،         
چشم می‌مالیم و می‌گوییم:
آنک، طرفه قصر زرنگار         
صبح شیرین کار         
لیک بی مرگ است دقیانوس         
وای، وای، افسوس


#اخوان_ثالث
‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ای دیده گشای دوربینان
سرمایه دهٔ تهی نشینان

ای تو به همین صفت سزاوار
نام تو گره گشای هر کار

ای جلوه گر بهار خندان
بینا کن چشم هوشمندان


#امیرخسرو_دهلوی
#صـبح_بخیـر

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
دوست دارم
هر صبح
طنین خوش آهنگ صدای تو
در جانم بپیچد
باغ احساسم را
همچون نسیم روح نواز بهاری
نوازش دهد؛
طلوع هر روز چشمانم
رو به افق نگاه تو باشد
دستانم با گره ی دستان تو
شکوفه دهد و سبز شود
و عطر رازقی وجود تو
تمام دشت قلبم را پر کند
زیرا که
به شوق بودن تو
به معجزه ی عشق ایمان آورده ام
و زندگی را با تمام ناملایماتش پذیرفته ام
و این لبان خندان توست
که شوقی ابدی در دلم می آفریند برای زیستن
و دوست داشتن توست
که به بودنم در این جهان
معنا و زیبایی می بخشد....


#باران_مقدم

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
وقتی شامه حیاط
مست از عطر شب بوها می‌شود

و خرماییِ چشمانت
سنگینیِ یک روز خسته را
روی پیراهن شمعدانی میتکاند

از نردبان آسمان بالا می‌روم
پرده‌ی ستاره‌دار شب را می‌کشم

و بستری به رنگِ
مهتاب میان آغوشم میگسترانم.

تو
همراهِ بوسه هایی‌که
پاره های جانم را به نفس‌هایت‌
پیوند میزند‌ بر شانه‌ام به خواب می‌روی

و من زیباترین آفریده‌ی خدا را
پشت چشمان بسته‌ام‌ نقاشی میکنم

#مریم_امینی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
سه چیز ز من ربوده‌ای بگزیده
صبر از دل و رنگ از رخ و خواب از دیده

چابک دستی که دست و بازوت درست
تصویر عقول چون تو نازائیده

#رباعی_مولانا


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تقدیم کن به کسی که دوسش داری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
خواست چشمان تو که بی سر و سامان بشوم
یوسف ساکن در کلبه ی احزان بشوم

دست در دست حسودان رقبا آمده اند
تا که از چشم تو افتاده و ویران بشوم

کاش میشد که من غمزده ی دلمرده
حبس آغوش تو تا نقطه ی پایان بشوم

من خودم خواسته ام تا که نفس در سینه ست
عاشق چشم توی زاده ی آبان بشوم

مثل مویت که رها مانده در آغوش نسیم
نیست انصاف عزیزم که پریشان بشوم

در هجوم غم و دلتنگی و بی حوصلگی
تو دوای دل من باش که درمان بشوم


#حامد_بیدل

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
بوسیدنت که هیچ، بغل کردنت که هیچ؛


حتی تو را نشد که دلی سیر بو کنم...



#مریم‌شفیعی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
در صراط المستقیم عشق ، شیب افتاده است
مرد چشمم بی تو در سیلی مهیب افتاده است

عاقبت رفتی و فهمیدم که بیخود بر لبم
ردّ داغ آیه ی "اَمّن یجیب" افتاده است !

من خدا را خوب می فهمم در آن حالت که دید
جای او در قلب آدم شوق سیب افتاده است

بی تو حالم مثل ماهی شد که تا نزدیک ظهر
گوشه ای از آسمان سرد و غریب افتاده است

ای صلیبم چشمهایت ! مثل عیسی گیجم از
هاله ای که از تقدس بر صلیب افتاده است !

چون مترسک بغض دارم که پس از دفع بلا
آخر از محصول باغش بی نصیب افتاده است !

رفتی و گفتی غزل مُرد و نمی دانی که از
دوری ات هم در دلم شوری عجیب افتاده است ... 

#جواد_نوروزي

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
"نوشته بود: کسی را چنان دوست داری که برایش بجنگی؟

نوشتم: از جنگ‌ها برگشته‌ام، با زخم‌ها و موی سپید

و یاد گرفته‌ام صبور باشم و به تماشا قانع."

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀