💖کافه شعر💖
2.37K subscribers
4.29K photos
2.85K videos
11 files
964 links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
شدم دیوانه وباسایه صحبت میکنم برگرد
و از وهم و‌ تب تردید وحشت میکنم برگرد

چنان آزرده از جمع وپریشان است احوالم
که  با آیینه وسجاده خلوت میکنم برگرد

اگرچه خاطرت،بوی تنت،نبض ودلت اینجاست
بدون چشم تواحساس غربت میکنم برگرد

برای حشمت عشق ونشان  فرٌ فردوسش
قسم بر قول قرآنم که دقت میکنم برگرد

نگاه ابری و غوغای پاپیزت نصیب  من
بهارخنده هارا با تو قسمت میکنم برگرد

در ودروازه ی دل را زچرک کینه ها شستم
نگاه  خانه را خالی ز محنت میکنم برگرد

از  ابر سینه ام  بر چشم  تو  باور  ببارانم
حریم دیده راسرشار عصمت میکنم برگرد

#زیبا_حسینی_جیرندهی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#علیرضا_قربانی

زنی
در دل ترانه‌ام
پشم می‌ریسد.
چای می‌ریزد
پنجره
به روی روزها باز است
دریا دور.

روز یک‌شنبه
آبی می‌پوشد
سرگرم است
مجله ها... فرهنگ ملت‌ها...
شعر عاطفی می‌خواند
در صندلی می‌خوابد
پنجره
به روی روزها باز است
دریا دور...

محمود درویش

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
خداوندا در این سینه دلم معمار میخواهد
هزاران قطره از ابرت؛ یجا رگبار میخواهد

شمیم آرزوهایم ؛ شبستانی پر از غم شد
ایا یارب ز تو منع و ؛ دلم اِصرار میخواهد

به سویت آمدم اما ولی مقصد نمی جویم
دلِ گمگشته در عالم ؛ ره هموار میخواهد

شدم صحرای بی باران؛نمی بینم درختی را
درون باورم هر شب ؛ دلم گلزار میخواهد

سپاه رزم و عصیانم ؛برای فتح رویایت
بسان سردار و سالارِسپه مختار میخواهد

به هجر سوز فرهادم خدایا بی خبر تا کی
بپشت پنجره امشب نگه دیدار میخواهد

بصبر و صابری جانا صبوری کرده جانانم
قسم میدم بجانانت شبم اقرار میخواهد

نمیخوابم پریشان خاطرم را پر کند یادش
دلم از روز میعادش کمی اخبار میخواهد

خدایا خواهشم بشنو مرا با او اجابت کن
خمیده قامتم در خود تنم تیمارمیخواهد

#ثریا_شجاعی_اصل

‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
من خویش ندانم که کیستم

یا از چه رو به عالم خاکی کشاندنم

اما بعید نیست که خالق مرا فقط

در راه امتحان صبر و شکیبایی بشر

با قلب کوچکی که به جان میخرد امید

بعد از تمام دردِ های غریبانه در دلش

در انزوای جهانی عجیب و سرد

دلگرم به فردای روشنی

اینگونه، تک و تنها آفریده است.


#محرم_درویشی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
فقیران را به چوب منع از درگاه خود راندن
به شمع دولت بیدار باشد دامن افشاندن

مگردان روی گرم از دوستان تا دولتی داری
که از یک شمع روشن می توان صد شمع گیراندن

به خاموشی ز زخم خصم بد گوهر مشو ایمن
که آب تیغ طوفان می کند در وقت خواباندن

دهد هر کس به ریزش دست خود در زندگی عادت
به نقد جان به آسانی تواند دست افشاندن

بپوشان دیده از خود، در حریم وصل محرم شو
که با دریا یکی گردد حباب از چشم پوشاندن

ز دل زنگار غفلت می زداید صحبت پاکان
که در گوهر نگردد سبز، رنگ آب از ماندن

دل بی تاب دارد دور باش خانه زاد از خود
مروت نیست ما را چون سپند از بزم خود راندن

لطیف افتاده است از بس که آن سیمین بدن صائب
خط نارسته را زان صفحه رومی توان خواندن

#صائب_تبریزی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
"دارم از زلف سياهش....."

#سپيده_جندقي
شعر:حافظ
آهنگ و تنظيم :ارشك رفيعي


‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
بسته راه گلویم بغض و دلم شعله‌ور است
چون یتیمی که به او فحش پدر داده کسی

بر رخش شرم شفق دیدم و گفتم گویا
از غم من به فلک باز خبر داده کسی

زیر تیغ ستم دهر چه‌سان تاب آرم
کِی به دست من درمانده سپر داده کسی؟

من گدایی کنم و خم نکنم سر بر ظلم
یادم این شیوه ز ارباب نظر داده کسی

شرمسار شرف خویش ازین عجز نی‌ام
به قضا و قدرم سلطه مگر داده کسی؟

رنج و غم «ذات» مرا سایه‌صفت هم‌قدم است
خود گرفتم به من امکان سفر داده کسی

نه به‌گوش کر گردون رسدم داد و فغان
نه دعا را ره ترتیب اثر داده کسی

نیست چاهی چو علی درد دلم را؛ گویی
بدل چاه به من کوه و کمر داده کسی

زان‌که فریاد شود ناله، به کوه و کمرم
به صدا گویی پرواز چو پر داده کسی

دم فرو بند که شکوا ندهد سود «امید»
کی مجالی به شهیدان هنر داده کسی؟


#مهدی_اخوان_ثالث

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
از بهر حسرت دادنم هر لحظه منشین با کسی
اوقات خود ضایع مکن بر رغم چون من ناکسی

از شوخیت بر قتل خود دارم گمان اما کجا
پروای این ناکس کند مثل تو بی‌پروا کسی

اقبال و ادبارم نگر کامشب به راهی این پسر
تنها دچارم گشت و من همراه بودم با کسی

با غیر اگر عمری بود پیدا نگردد هیچ کس
یک دم به من چون برخورد در دم شود پیدا کسی

با آن که خار غیرتم در پا بود از پی دوم
در راه چون همره شود با آن گل رعنا کسی

سر در خطر تن در عنا دل در گرو جان در بلا
فکر سلامت چون کند با این ملامت‌ها کسی

داری ز شیدا گشتگان رسوا بسی در دشت غم
در سلگ ایشان محتشم رسواتر از رسوا کسی


#محتشم_کاشانی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
رنگ کدام عشق را
به صدایت نهادی
که بی دلهره
شعر در تنگای نفسم
به بشارت دوست داشتنت
اوازم می دهد
پلکهای بلندت
تمنای نگاهم را
به تولای قلبت
مژده می دهد
که ببینی و بمانی
حضور غرب تا شرقت
شکوه عشق را
به خواستگاه دلم
خیمه میزند و
خیالات عاشقانه ام را
به لبخند دوستت دارم بغل می کند....

#ثریا_شجاعی_اصل

‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
عصر که می شود و
تو نیستی
به بغضی عظیم دچارم
از دلتنگی عجیبی سرشارم
گویی بهانه ای برای زیستن ندارم
وقتی تو نیستی در کنارم
در غیابت آفتاب رنگ می بارد
روشنایی می میرد
و دلم مدام بهانه ات را می گیرد
خیالت راحت
حتی اگر نباشی هیچ کَس
جای تو را درون قلبم نمی گیرد

#امـیرعبـاس_خالق_وردی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
وای اگر عشق به من قدرت ایمان بدهد
جرات لمس لب از آن لب خندان بدهد

لذّت بوسه و‌ یک عمر پریشانی و... آه
مثل آن گندم ممنوعه که شیطان بدهد

رقص اندام بلورین تو در شعر من و
بغض انباشته در سینه که باران بدهد

مُجرم موی تو بر شانه ی لُختت ریخته
شعله افشان شده تا تکیه به طوفان بدهد

چشم سبزت که زده طعنه به گل های بهار
خبر از گرمی یخ های زمستان بدهد

خواستن آخر این قصه شد و زود رسید
وای اگر عشق در این مرحله فرمان بدهد

شرح افسانه ی ما و غزلی نیمه تمام
عشق باید که به این مسئله پایان بدهد

#علی_نیاکوئی_لنگرود

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
وصیت می کنم، گر بشنود ابرو کمان من
پس از مردن نشان تیر سازد استخوان من

زبان اوست ترکی گوی و من ترکی نمی دانم
چه خوش بودی، اگر بودی زبانش در دهان من

به شکر نسبت لعل لب جان پرورش کردم
برون کن از پس سر، گر غلط کردم، زبان من

اگر با ما سخن گویی ز روی مرحمت، می گو
منم فرهاد سرگردان، تویی شیرین زبان من

چنان از عشق می سوزد تنم در زیر پیراهن
که از بیرون پیراهن نماید استخوان من

مراد خسرو بیدل بر آر و یک زمان بنشین
که رحمی بر دلت آید ز فریاد و فغان من

#امیرخسرو_دهلوی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
تو که یک گوشه چشمت غم عالم ببرد
حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد

نیست دیگر به خرابات،خرابی چون من
باز خواهی که مرا سیل دمادم ببرد

حال آن خسته چه باشد که طبیبش بزند
زخم و بر زخم،نمک پاشد و مرهم ببرد

آن که بر دامن احسان تو اش دسترسی ست
به دهان،خاکش اگر نام ز حاتم ببرد

زنگ چل ساله آیینه ما گر چه بسی ست
آتشی همدم ما کن که به یک دم ببرد

رنج عمری،همه هیچ است اگر وقت سفر
رخ نماید که مرا با دل خرّم ببرد

من ندانم چه نیازی ست تو را با همه قدر
که غمت دل ز پریزاده و آدم ببرد

جان فدای دل دیوانه که هر شب بر ِِتوست
کاش جاوید،بدان کوی،مرا هم ببرد

ذکر من نام دلارای حبیب است عماد!
نیست غم،دوست اگر نام مرا کم ببرد

#عمادخراسانی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
نامت را به یاد می آورم
دلم می لرزد
نیز دستم
با دست لرزان قلم را بر می دارم
می نویسم نامت را
بر قیقاج خطوطی که می روند
و باز نمی گردند
چنان لرزان
که جز خودم سر در نیاورد
می نویسم دوباره و سه باره و هزاران هزار باره...
کجا پنهان کنم اینهمه مشق را
می بارم و نامت را به دریا می سپارم
بخار می شود و می بارد
و می شوید همه نام ها را از در و دیوار شهر
ای آزادی...


#افسانه_نجاتی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
مبارک بامدادی کاختر روز
شد از نور مبارک گیتی افروز

رسید اقبال پیشانی گشاده
کله بالای پیشانی نهاده

دلم را گفت کاحسنت ای جوان بخت
که بر گردون زدی اندیشه را تخت

بشارت میدهم کز پردهٔ راز
دری کرده ست دولت بهر تو راز


#امیرخسرو_دهلوی
#صـبح_بخیـر

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
"صبحِ" دوره گردِ گاریچی بلند
باز دارد میزند در کوچه داد
آاااای خفته در میانِ بسترِ شب
خوابتان نوشینه ی دوشینه
دیگر موقعِ بیداری است
زود برخیزید که
نغمه یِ گنجشککانِ پُرشر و شورِ درختانِ بلور
عطرِ شبدرهایِ شبنم‌ خورده یِ رویایِ دور
رقصِ گلهایِ شکفته با سرور
خوشه خوشه آفتاب آورده ام
آااای برخیزید که از قصرِ قمصر
باز هم عطرِ گلاب آورده ام
ای سبدهاتان پُر از خالیِ رخوت
سهمتان از روشنایِ نیکبختی
نغمه یِ چنگ و رباب آورده ام
آااای برخیزید که
باز با خود شعرِ ناب آورده ام
اندک اندک رنگ می‌گیرد در و دیوارها
اندک اندک پنجره در پنجره وا می‌شود
اندک اندک شهر زیبا می‌شود
تا تو برخیزی به شادی و امید
تا دوباره پرده را یکسو زنی و
پنجره بگشایی و
خنده بر لب با سلامی با کلامی
صبحِ دوره گرد را بنوازی و
                                   او را بگویی
خوشه ای از آفتابت را برای من نگه دار
آمدم...


#شهراد_میدری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
هر صبح
زمزمه ے آبے دوست داشتنت را
مے نوشم
در طلوع چشمانت...

چه شیرین است
صبح طلایے دوست داشتنت
بر حضور نوازش اطلسے ها....

سمیه_خلج

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
پیری و، محتاجی و، بیماری و، قرض کثیر
از برای آدمی دردی ست صعب و بی علاج

هیچ کس را یا رب! این درد گران، روزی مباد
آه، آه، از درد پیری، وای وای از احتیاج


#ترکی_شیرازی

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
چو حلقه، بر درِ آن آستانه سر زده‌ام
به هر کجا که نشان از تو بود، در زده‌ام

به جز غم تو، مرا میهمان دیگر نیست
گلِ نشاط بر این گوشه‌ی جگر زده‌ام

به هر کجا که نظر کرده‌ام، به جز تو نبود
به اشتباه چه درها که بی‌ثمر زده‌ام

ز گلْستان رخ تو، امیدهاست به دل
کز آشیانه به سوی تو بال و پر زده‌ام

گلِ امید از این شوره‌زارِ سینه شکفت
ز بس که گریه بر آن زآبِ چشمِ تر زده‌ام

ز ناامیدیِ وصلش ملول گشت دلم
به یاد او، گل امّیدها به سر زده‌ام‌

نهال مهر و محبّت نشانده‌ام در دل
درخت جور و جفا را ز بُن، شرر زده‌ام

چه شام‌ها که نخفته‌ست دیده‌ی تو، «بیات!»
چه روزها که ز عشقش به بحر و بر زده‌ام...

#کرمعلی_بیات

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀