This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ای دل چنان بنال که آن ماه نازنین
آگه شود ز رنج من و عشق پاک من
با او بگو که مهر تو از دل نمیرود
هرچند بسته مرگ کمر بر هلاک من
• #همایون_شجریان
• گروه دستان
• شعر: #فریدون_مشیری
• آلبوم: #خورشید_آرزو
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
آگه شود ز رنج من و عشق پاک من
با او بگو که مهر تو از دل نمیرود
هرچند بسته مرگ کمر بر هلاک من
• #همایون_شجریان
• گروه دستان
• شعر: #فریدون_مشیری
• آلبوم: #خورشید_آرزو
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دوریت بی شک مرا در غم احاطه می کند
دورِ دل را بی کسی کم کم احاطه می کند
تا خیالم در حوالیِ تو پرسه می زند
استرس فکر مرا هر دم احاطه می کند
می گدازم در میانِ شعله های فاصله
بی تو من را آتشِ ماتم احاطه می کند
جای خالی تو را در بسترِ تنهایی ام
حسرت و دلواپسی با هم احاطه می کند
آب می پاشم به رویم تا نبیند آیینه
اشکِ داغم دیده را نم نم احاطه می کند
#فیروز_احمد_سعیدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دورِ دل را بی کسی کم کم احاطه می کند
تا خیالم در حوالیِ تو پرسه می زند
استرس فکر مرا هر دم احاطه می کند
می گدازم در میانِ شعله های فاصله
بی تو من را آتشِ ماتم احاطه می کند
جای خالی تو را در بسترِ تنهایی ام
حسرت و دلواپسی با هم احاطه می کند
آب می پاشم به رویم تا نبیند آیینه
اشکِ داغم دیده را نم نم احاطه می کند
#فیروز_احمد_سعیدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
برایم
نور بیاور
و یک بغل آغوش
و یک استکان چای
که چونان تابستان
گرم باشد
و چون لمسش می کنم
خوشبختی
درون دیدگانم متولد گردد
#امیر_عباس_خالق_وردی
#عصرتون_خوش🌼❤
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
نور بیاور
و یک بغل آغوش
و یک استکان چای
که چونان تابستان
گرم باشد
و چون لمسش می کنم
خوشبختی
درون دیدگانم متولد گردد
#امیر_عباس_خالق_وردی
#عصرتون_خوش🌼❤
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
قرار بود من در حافظیه ی شیراز باشم
تو با قطاری از مسکو بیایی!
شبی خوش از بهار و باد و باران!
شاید ساقدوشی مست
از پاریس برایمان شرابی گس
عطری دلاویز ،
کمی هم لبخند زیتون بیاورد
باز یادم میآید ، قرار بود
انگشتری از غزل های حافظ به دستت کنم
و با فالی سرخ
شعر زندگی را با هم آغازکنیم
چه کنیم!
در هر سه کشور انقلاب شد!
بر روسیه
سرخ ها حاکم شدند
در فرانسه
عاشقان، سر بر گیوتین دادند.
و در ایران ...
البته که می دانی چه شد!
سالهاست که تو در کلیسای سن پترزبورگ
هر یکشنبه شمعی از دلتنگیهایت را به آتش میکِشی و من ...
در سقاخانه ی محلّمان
نان و ماستی، نذر ِعاشقان ِگمنام میکنم!
عزیزم!
به هم برسیم یا نه
مهمّ نیست!
خدا کند
دوباره در هیچ کشوری
انقلاب نشود!
#حجت_فرهنگدوست
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تو با قطاری از مسکو بیایی!
شبی خوش از بهار و باد و باران!
شاید ساقدوشی مست
از پاریس برایمان شرابی گس
عطری دلاویز ،
کمی هم لبخند زیتون بیاورد
باز یادم میآید ، قرار بود
انگشتری از غزل های حافظ به دستت کنم
و با فالی سرخ
شعر زندگی را با هم آغازکنیم
چه کنیم!
در هر سه کشور انقلاب شد!
بر روسیه
سرخ ها حاکم شدند
در فرانسه
عاشقان، سر بر گیوتین دادند.
و در ایران ...
البته که می دانی چه شد!
سالهاست که تو در کلیسای سن پترزبورگ
هر یکشنبه شمعی از دلتنگیهایت را به آتش میکِشی و من ...
در سقاخانه ی محلّمان
نان و ماستی، نذر ِعاشقان ِگمنام میکنم!
عزیزم!
به هم برسیم یا نه
مهمّ نیست!
خدا کند
دوباره در هیچ کشوری
انقلاب نشود!
#حجت_فرهنگدوست
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بخوان
آهنگ
مجنون را
از آن
آوای گیرایت
شمیم
بوسه
میبارد
#نفس
برچشم
زیبایت.
#فریبا_قربان_کریمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
آهنگ
مجنون را
از آن
آوای گیرایت
شمیم
بوسه
میبارد
#نفس
برچشم
زیبایت.
#فریبا_قربان_کریمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دهان وا میکنی رسواییِ " انگور" می پیچد
چنان خوردی که از" ری" تا به "نیشابور" می پیچد
نگفتم کم بخور چون مولوی، قدر دو پیمانه؟
نگفتم صحبت بد مستی ات ناجور می پیچد؟
خودم دیدم "زُحل" در پیش ناهید و قمر میگفت
به تقلید از تنت دور تنش را نور می پیچد!
خدای "ذوالفنون" شاهد ،"همایون" میزنم وقتی
به یادت در تن و روح سه تارم "شور "می پیچد
یقین دارم که "کورش" از تو در منشور خود گفته
که اینگونه ست هی آوازه ی "منشور "می پیچد
شبی "سوری" به دنیا می زنم تا عشق من باشی
به گوش مردم ما عاقبت این "صور" می پیچد!!!
#احمدجم
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
چنان خوردی که از" ری" تا به "نیشابور" می پیچد
نگفتم کم بخور چون مولوی، قدر دو پیمانه؟
نگفتم صحبت بد مستی ات ناجور می پیچد؟
خودم دیدم "زُحل" در پیش ناهید و قمر میگفت
به تقلید از تنت دور تنش را نور می پیچد!
خدای "ذوالفنون" شاهد ،"همایون" میزنم وقتی
به یادت در تن و روح سه تارم "شور "می پیچد
یقین دارم که "کورش" از تو در منشور خود گفته
که اینگونه ست هی آوازه ی "منشور "می پیچد
شبی "سوری" به دنیا می زنم تا عشق من باشی
به گوش مردم ما عاقبت این "صور" می پیچد!!!
#احمدجم
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
اگر یک شب کنارش با دل آرام ننشینم
مُسکّنهای عالم هم نخواهد داد تسکینم
به چشمان ضعیفم عاشقی خاصیتی داده است
که آن چه دیگران در او نمیببینند میبینم
نمیفهمند جز در تُنگ، ماهیهای اقیانوس
که دور از چشمهایش من چرا این قدر غمگینم
تو مثل دشتی از گلهای حسرت مهربان هستی
کنار چشمههایت عصرها بابونه میچینم
چه عصری میشود! نان و پنیر و سبزیِ کوهی
من و تو، عطر چایی، بعد... بالینم
نمیخواهم به یادت باشم اما باز... اما باز
نگاه آرزومندم... سرِ از خواب، سنگینم
#پانته_آصفایی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
مُسکّنهای عالم هم نخواهد داد تسکینم
به چشمان ضعیفم عاشقی خاصیتی داده است
که آن چه دیگران در او نمیببینند میبینم
نمیفهمند جز در تُنگ، ماهیهای اقیانوس
که دور از چشمهایش من چرا این قدر غمگینم
تو مثل دشتی از گلهای حسرت مهربان هستی
کنار چشمههایت عصرها بابونه میچینم
چه عصری میشود! نان و پنیر و سبزیِ کوهی
من و تو، عطر چایی، بعد... بالینم
نمیخواهم به یادت باشم اما باز... اما باز
نگاه آرزومندم... سرِ از خواب، سنگینم
#پانته_آصفایی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ای مه و خورشید از رخشنده رخسارت خجل
لعل و یاقوت از لب لعل گهر بارت خجل
آهوی چینی، گل فردوس، طاووس چمن
مانده اند از غمزه و رخسار و رفتارت خجل
محتسب بیهوده زنجیر جنون دارد به کف
زآنکه عالم شد به دام زلف طرارت خجل
#خالد_نقشبندی
#صبـح_بـخیـر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
لعل و یاقوت از لب لعل گهر بارت خجل
آهوی چینی، گل فردوس، طاووس چمن
مانده اند از غمزه و رخسار و رفتارت خجل
محتسب بیهوده زنجیر جنون دارد به کف
زآنکه عالم شد به دام زلف طرارت خجل
#خالد_نقشبندی
#صبـح_بـخیـر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
کاش هر صبح
آفتاب حضور تو بتابد بر بلندای بام پلک هایم
و چشم بگشایم به طلوع لبخندت
کاش لحن صدایت همنوا با نغمه ی بلبلان بیدل
سرشار از شور و مستی بود
عاشقانه مرا می خواست
و در حسی شورانگیز
جان می بخشید به شراره های احساسم ....،
کاش....
کاش بیاید روزی که
تو هم عاشقانه مرا بخوانی
به غزل واژه های رویایی عشق....
#باران_مقدم
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
آفتاب حضور تو بتابد بر بلندای بام پلک هایم
و چشم بگشایم به طلوع لبخندت
کاش لحن صدایت همنوا با نغمه ی بلبلان بیدل
سرشار از شور و مستی بود
عاشقانه مرا می خواست
و در حسی شورانگیز
جان می بخشید به شراره های احساسم ....،
کاش....
کاش بیاید روزی که
تو هم عاشقانه مرا بخوانی
به غزل واژه های رویایی عشق....
#باران_مقدم
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
رسید باد صبا تازه کرد جان مرا
نهفته داد به من بوی دلستان مرا
بخفت نرگس و فریاد کم کن، ای بلبل
کنون که خواب گرفته است ناتوان مرا
صبا سواد چمن زا چو نسخه کرد بر آب
به گل نمود که بنگر خط روان مرا
مرا گذر به گلستان بس است، لیک چه سود
که سوی من گذری نیست گلستان مرا
گمان همی بردم کز فراق او بزیم
غم نهفته یقین می کند گمان مرا
نشان نماند ز نقشم، کجاست عارض او
که در کشد قلم این نقش بی نشان مرا
فغان من ز کجا بشنود به گوش آن شوخ
که خود نمی شنود گوش من فغان مرا
پرید جانب او مرغ روح و با من گفت
که من شدم، تو نگهدار آشیان مرا
خوش آن دمی که در آید سپیده دم ز درم
پر از ستاره و مه ساخت خانمان مرا
سرم برید و به دستم نهاد و راه نمود
که خیز و زو سر خود گیر و بخش جان مرا
نهاد بر لب من لب، نماند جای سخن
که مهر کرد به انگشتری دهان مرا
رو، ای صبا و بگو سرو رفته را، باز آی
به نوبهار بدل کن یکی خزان مرا
اسیر زلف اویم با خودم ببر، ای باد
وگرنه زاغ برد با تو استخوان مرا
ز رفتن تو به جان آمدم، نمی دانم
که رفتنت ز کجا خاست بهر جان مرا
دل شکسته خسرو به جانب تو شتافت
غریب نیست، نگهدار میهمان مرا
#امیرخسرو_دهلوی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
نهفته داد به من بوی دلستان مرا
بخفت نرگس و فریاد کم کن، ای بلبل
کنون که خواب گرفته است ناتوان مرا
صبا سواد چمن زا چو نسخه کرد بر آب
به گل نمود که بنگر خط روان مرا
مرا گذر به گلستان بس است، لیک چه سود
که سوی من گذری نیست گلستان مرا
گمان همی بردم کز فراق او بزیم
غم نهفته یقین می کند گمان مرا
نشان نماند ز نقشم، کجاست عارض او
که در کشد قلم این نقش بی نشان مرا
فغان من ز کجا بشنود به گوش آن شوخ
که خود نمی شنود گوش من فغان مرا
پرید جانب او مرغ روح و با من گفت
که من شدم، تو نگهدار آشیان مرا
خوش آن دمی که در آید سپیده دم ز درم
پر از ستاره و مه ساخت خانمان مرا
سرم برید و به دستم نهاد و راه نمود
که خیز و زو سر خود گیر و بخش جان مرا
نهاد بر لب من لب، نماند جای سخن
که مهر کرد به انگشتری دهان مرا
رو، ای صبا و بگو سرو رفته را، باز آی
به نوبهار بدل کن یکی خزان مرا
اسیر زلف اویم با خودم ببر، ای باد
وگرنه زاغ برد با تو استخوان مرا
ز رفتن تو به جان آمدم، نمی دانم
که رفتنت ز کجا خاست بهر جان مرا
دل شکسته خسرو به جانب تو شتافت
غریب نیست، نگهدار میهمان مرا
#امیرخسرو_دهلوی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
نیست ممکن در میان خاص و عام
از مقام بندگی برتر مقام
بندگی کن بیش از این دعوی مجوی
مرد حق شو، عزت از عزی مجوی
#عطار
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
از مقام بندگی برتر مقام
بندگی کن بیش از این دعوی مجوی
مرد حق شو، عزت از عزی مجوی
#عطار
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 کلیپ : تصویری
🎼 قطعه : #ببارای_بارون_ببار
✍ شاعر : #علی_معلم
🎶 آهنگساز : #کیهان_کلهُر
🎙 باصدای : #جناب_استاد_شجریان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
🎼 قطعه : #ببارای_بارون_ببار
✍ شاعر : #علی_معلم
🎶 آهنگساز : #کیهان_کلهُر
🎙 باصدای : #جناب_استاد_شجریان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دار و مار و کفتار
شبی تار است و از آیینهها زنگار میروید
به هر سو میروم پیشم در و دیوار میروید
چنان میلرزم_از ترس است یا سرما نمیدانم_
که هرسو بنگرم در چشمِ من آوار میروید
نهالِ ما درختی سایهگستر شد ولی افسوس
که جای برگ و بار از شاخههایش خار میروید
سزاوار تنور آتش است ای باغبان برکن
درختی را که از آن شاخۀ بیبار میروید
چه آمد بر سرِ این خاک ای ساقی که در این باغ
به جای تاک دارد چوبههای دار میروید
تبر را تیز کن با خشم و تیز از شانه بردارش
کز این گردن اگر غافل بمانی مار میروید
میفت از تیرِ این گردونِ وارونکارِ دونپرور
که گِردِ شیرِ زخمی از زمین کفتار میروید
#غلامعباس_سعیدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
شبی تار است و از آیینهها زنگار میروید
به هر سو میروم پیشم در و دیوار میروید
چنان میلرزم_از ترس است یا سرما نمیدانم_
که هرسو بنگرم در چشمِ من آوار میروید
نهالِ ما درختی سایهگستر شد ولی افسوس
که جای برگ و بار از شاخههایش خار میروید
سزاوار تنور آتش است ای باغبان برکن
درختی را که از آن شاخۀ بیبار میروید
چه آمد بر سرِ این خاک ای ساقی که در این باغ
به جای تاک دارد چوبههای دار میروید
تبر را تیز کن با خشم و تیز از شانه بردارش
کز این گردن اگر غافل بمانی مار میروید
میفت از تیرِ این گردونِ وارونکارِ دونپرور
که گِردِ شیرِ زخمی از زمین کفتار میروید
#غلامعباس_سعیدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ای شمع ترا نگفتم از نادانی
از شهد جدا مشو که اندر مانی
تا لاجرم اکنون تو و بی فرمانی
گریانی و سر بریده و سوزانی
#سنایی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
از شهد جدا مشو که اندر مانی
تا لاجرم اکنون تو و بی فرمانی
گریانی و سر بریده و سوزانی
#سنایی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
از دولتِ فخیمه ی غم اجتناب کن
چیزی به غیر عشق مراانتخاب کن
یک جسم و سایه فاصله دارند و با هم اند
مانند این دو نسبتمان را حساب کن
زورم نمی رسد به نگاهِ بلند ماه
با سنگ توبه برکه ی دل را عتاب کن
دریای عشق جای به گل ماندنِ تو نیست
محکم عصا بزن به زمین و خطاب کن
من پشت کوههای جدایی نمانده ام
لطفا به تیشه دست نزن اعتصاب کن
پشتِ سرت گذشته و من مانده ایم اگر
برگرد و آخرین پل خود را خراب کن
#سپیده_پرکسب_کار
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
چیزی به غیر عشق مراانتخاب کن
یک جسم و سایه فاصله دارند و با هم اند
مانند این دو نسبتمان را حساب کن
زورم نمی رسد به نگاهِ بلند ماه
با سنگ توبه برکه ی دل را عتاب کن
دریای عشق جای به گل ماندنِ تو نیست
محکم عصا بزن به زمین و خطاب کن
من پشت کوههای جدایی نمانده ام
لطفا به تیشه دست نزن اعتصاب کن
پشتِ سرت گذشته و من مانده ایم اگر
برگرد و آخرین پل خود را خراب کن
#سپیده_پرکسب_کار
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#بانگِ_نی
سینه میجوشد ز درد بیزبان
ای نوای بینوا نی را بخوان
نی حدیث حسرت و حرمان ماست
نی دوای درد بیدرمان ماست
نی خبر دارد از آن باران که ریخت
آشیان لکلکی از هم گسیخت
نی خبر دارد از آن گمکرده جفت
آهوی کوهی که جز در خون نخفت
نی خبر دارد ز اشک پهلوان
دشنه در پهلوی سهراب جوان
نی خبر دارد از آن مردان مرد
خونشان گلگونه، رخسار زرد
نی خبر دارد ز درد اشتیاق
سینههای شرحه شرحه از فراق
بشنو از نی چون حکایت میکند
از جداییها شکایت میکند
#شعرو_صدای #هوشنگ #ابتهاج
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
سینه میجوشد ز درد بیزبان
ای نوای بینوا نی را بخوان
نی حدیث حسرت و حرمان ماست
نی دوای درد بیدرمان ماست
نی خبر دارد از آن باران که ریخت
آشیان لکلکی از هم گسیخت
نی خبر دارد از آن گمکرده جفت
آهوی کوهی که جز در خون نخفت
نی خبر دارد ز اشک پهلوان
دشنه در پهلوی سهراب جوان
نی خبر دارد از آن مردان مرد
خونشان گلگونه، رخسار زرد
نی خبر دارد ز درد اشتیاق
سینههای شرحه شرحه از فراق
بشنو از نی چون حکایت میکند
از جداییها شکایت میکند
#شعرو_صدای #هوشنگ #ابتهاج
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
درماندگی شیرینی
بر من چیره شد
وقتی
نگاهم وا ماند
در سیاهی چشمانت
اندوه مزمن
در انحنای لبخندم
رفته رفته رنگ باخت
مرز عقل و دل
نقطه چین شد
در هاله ای از ابهام
یاخته های احساس
بیرون زدند
از دمل های چرکین
و تب تندی
که کوتاه نمی آمد...
از سندرمی حکایت داشت
که درمانش
قرنطینه بود
در بیمارستان تک تختخوابیِ قلبت
#مریم_امینی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بر من چیره شد
وقتی
نگاهم وا ماند
در سیاهی چشمانت
اندوه مزمن
در انحنای لبخندم
رفته رفته رنگ باخت
مرز عقل و دل
نقطه چین شد
در هاله ای از ابهام
یاخته های احساس
بیرون زدند
از دمل های چرکین
و تب تندی
که کوتاه نمی آمد...
از سندرمی حکایت داشت
که درمانش
قرنطینه بود
در بیمارستان تک تختخوابیِ قلبت
#مریم_امینی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
.
بر عشق تو سوگند که ویران تو هستیم ..
از خویش جدا .. زار وپریشان تو هستیم
پیش که بگوییم از این ، قصه ی هجران ؟
گریان به نهان ، چاک گریباِن تو هستیم .
از دام غمت نیست دگر ، چشم رهایی ...
چون ابر بهاران همه باران تو هستیم .
ای باد ، بر آن یار سفر کرده بفرما ..
باز آی ... که درمانده ی درمان تو هستیم ،
کاشانه ی دل سوخت از این وادی هجران ..
لطفی بنما ، بی سر و سامان تو هستیم ،
صدنغمه ز دل از غم هجران تو گفتیم ...
در کنج قفس ، مرغ غزلخوان تو هستیم
با ناخن خود، بر دل صد پاره نوشتیم ..
سوگند به تو ، زار پریشان تو هستیم ،
#راحم_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بر عشق تو سوگند که ویران تو هستیم ..
از خویش جدا .. زار وپریشان تو هستیم
پیش که بگوییم از این ، قصه ی هجران ؟
گریان به نهان ، چاک گریباِن تو هستیم .
از دام غمت نیست دگر ، چشم رهایی ...
چون ابر بهاران همه باران تو هستیم .
ای باد ، بر آن یار سفر کرده بفرما ..
باز آی ... که درمانده ی درمان تو هستیم ،
کاشانه ی دل سوخت از این وادی هجران ..
لطفی بنما ، بی سر و سامان تو هستیم ،
صدنغمه ز دل از غم هجران تو گفتیم ...
در کنج قفس ، مرغ غزلخوان تو هستیم
با ناخن خود، بر دل صد پاره نوشتیم ..
سوگند به تو ، زار پریشان تو هستیم ،
#راحم_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
#عصر_آدینۀ
#تابستان_است
آسمان آبی و آرام و لطیف،
و زمین غرق در اندیشۀ خویش
شاخۀ شاد صنوبر رقصید
تو بیا
مثل گل باش و بخند
#عاشقی را به تماشا بنشین
تیرگی را ببر از روی زمین
کمی اندیشه بریز
پای گلدان و درخت
#بودنت می روید
کاش می شد
#که_جهان_می_خندید.
#فریبا_قربان_کریمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
#تابستان_است
آسمان آبی و آرام و لطیف،
و زمین غرق در اندیشۀ خویش
شاخۀ شاد صنوبر رقصید
تو بیا
مثل گل باش و بخند
#عاشقی را به تماشا بنشین
تیرگی را ببر از روی زمین
کمی اندیشه بریز
پای گلدان و درخت
#بودنت می روید
کاش می شد
#که_جهان_می_خندید.
#فریبا_قربان_کریمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀