فکر کن قهوه بنوشی ته فالت باشد
بعد از این دیدن او فرض محالت باشد
از خدا ساده بپرسی که تو اصلا هستی !؟
گریه ات باعث تکرار سوالت باشد
چمدان پر بکنی خاطره ها را ببری
عکسهایش همه ی عمر وبالت باشد
روز و شب قصه ببافی که تو را می خواهد
باز پیچیده ترین شکل خیالت باشد
توی تنهایی خود فکر مسکن باشی
قرص اعصاب فقط چاره حالت باشد
"ای که از کوچه معشوقه ما می گذری"
قسمت ما نشد این عشق...حلالت باشد...
#علی_صفری
#عصر_خوش
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بعد از این دیدن او فرض محالت باشد
از خدا ساده بپرسی که تو اصلا هستی !؟
گریه ات باعث تکرار سوالت باشد
چمدان پر بکنی خاطره ها را ببری
عکسهایش همه ی عمر وبالت باشد
روز و شب قصه ببافی که تو را می خواهد
باز پیچیده ترین شکل خیالت باشد
توی تنهایی خود فکر مسکن باشی
قرص اعصاب فقط چاره حالت باشد
"ای که از کوچه معشوقه ما می گذری"
قسمت ما نشد این عشق...حلالت باشد...
#علی_صفری
#عصر_خوش
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
از تو می نویسم
دست های من
چون قلب آهو می لرزد
چشمهایم چون خورشید
بر مدار عشق می تابد
گیرم تو عشق افرین باشی
نگاهت گنج کلمات را بر هم بریزد
صاعقه ی احساس را در من بدواند
ورق احساسم رنگ باران بگیرد
نهر عشق در رگانم جاری شود
با نگاهی چنگ گیری
احساس واضحم را
وهم انگیز و عجیب نیست
من فقط از تو می نویسم
تو از شعرم چون خوشه
بر روی دفترم می ریزی...
#ثریا_شجاعی_اصل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
از تو می نویسم
دست های من
چون قلب آهو می لرزد
چشمهایم چون خورشید
بر مدار عشق می تابد
گیرم تو عشق افرین باشی
نگاهت گنج کلمات را بر هم بریزد
صاعقه ی احساس را در من بدواند
ورق احساسم رنگ باران بگیرد
نهر عشق در رگانم جاری شود
با نگاهی چنگ گیری
احساس واضحم را
وهم انگیز و عجیب نیست
من فقط از تو می نویسم
تو از شعرم چون خوشه
بر روی دفترم می ریزی...
#ثریا_شجاعی_اصل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
برگی شده افتاده ام از شاخه به کویی
چون باد مرا می بَری امّا به چه سویی ؟
این چیست که جذبش شده ام موی تو؟ هرگز!
دلبستگی آن نیست که بسته ست به مویی!
ای غنچه که در عمق دلم ریشه دواندی
عشقی و عجب نیست که از سنگ برویی!
من با تو چه باید بکنم عشق گریزان
با صید چه باید بکند ببر ِ پتویی ...
میخواهی ام اما به چه عنوان؟ به چه منطق؟
میخواهم ات اما به چه قیمت؟ به چه رویی؟
من بغض تو هستم چه بباری چه نباری
من راز تو هستم چه بگویی چه نگویی ...
#یاسر_قنبرلو
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
چون باد مرا می بَری امّا به چه سویی ؟
این چیست که جذبش شده ام موی تو؟ هرگز!
دلبستگی آن نیست که بسته ست به مویی!
ای غنچه که در عمق دلم ریشه دواندی
عشقی و عجب نیست که از سنگ برویی!
من با تو چه باید بکنم عشق گریزان
با صید چه باید بکند ببر ِ پتویی ...
میخواهی ام اما به چه عنوان؟ به چه منطق؟
میخواهم ات اما به چه قیمت؟ به چه رویی؟
من بغض تو هستم چه بباری چه نباری
من راز تو هستم چه بگویی چه نگویی ...
#یاسر_قنبرلو
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
با لب خشخاشی و خورشیدِ داغِ گونه ات
روح و احساسِ مرا داری هوایی می کنی
آنقدر دیوانه و مستم کنارت که مدام
دائما با عشوه در من کدخدایی می کنی
من چه کم دارم عزیزِ دل که در نا باوری
عشق را از دیگران داری گدایی می کنی
یک بغل شعر و غزل اورده بودم پیش کش
شاعر بیچاره را آخر فدایی می کنی
لابه لایِ شبنم مویت تنفس میکنم
باهمین موهایِ خیس ات آشنایی میکنی
من اسیرِ عشقِ تو هستم و می مانم هنوز
پس چرا دیوانه عمدا بی وفایی میکنی
چون بهایِ عشقِ تو زیبا،، دل و جان من است
از سرِ لج می روی قصدِ جدایی می کنی ؟
#فیروز_احمد_سعیدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
روح و احساسِ مرا داری هوایی می کنی
آنقدر دیوانه و مستم کنارت که مدام
دائما با عشوه در من کدخدایی می کنی
من چه کم دارم عزیزِ دل که در نا باوری
عشق را از دیگران داری گدایی می کنی
یک بغل شعر و غزل اورده بودم پیش کش
شاعر بیچاره را آخر فدایی می کنی
لابه لایِ شبنم مویت تنفس میکنم
باهمین موهایِ خیس ات آشنایی میکنی
من اسیرِ عشقِ تو هستم و می مانم هنوز
پس چرا دیوانه عمدا بی وفایی میکنی
چون بهایِ عشقِ تو زیبا،، دل و جان من است
از سرِ لج می روی قصدِ جدایی می کنی ؟
#فیروز_احمد_سعیدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
" در کجای این زمین "
من در کجای این زمان، تو در کجای این زمین؟!
ما را چه کس آواره کرد در غربت این سرزمین؟
درگیر بارانت منم، کشتی و ،، طوفانم تویی!
غرق شب بارانی ام ساحل ندارم صد یقین!
لیلای رفته از نظر ،گویا تویی مجنون منم
در بزم هجرَت تا ابد بنشسته ام چلّه نشین
خواب از دو چشمم رفته است پِلکم ز رویا خسته است
از نقش ِ خام روی تو آشفته هستم اینچنین
همچون که نِی دارد گره، بُغضی به نای ام بسته شد
آوای غم آید برون از نای و نِی های حَزین
چون شمع نالانم نگر سر درگریبانم ، دگر ..
حتی ندارم شعله ای ، پروانه ای را همنشین!
نه تو چنان زندانی و، نه من چنانم در قفس
افتاده اما بین ما دیوار ،بالاتر زِ چین!
شعر #سپهرم چون پُلی ،مَحو است چون ،از هر طرف..
من در کجای این زمان تو در کجای این زمین ؟!
#سپهرA_Roohi
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
من در کجای این زمان، تو در کجای این زمین؟!
ما را چه کس آواره کرد در غربت این سرزمین؟
درگیر بارانت منم، کشتی و ،، طوفانم تویی!
غرق شب بارانی ام ساحل ندارم صد یقین!
لیلای رفته از نظر ،گویا تویی مجنون منم
در بزم هجرَت تا ابد بنشسته ام چلّه نشین
خواب از دو چشمم رفته است پِلکم ز رویا خسته است
از نقش ِ خام روی تو آشفته هستم اینچنین
همچون که نِی دارد گره، بُغضی به نای ام بسته شد
آوای غم آید برون از نای و نِی های حَزین
چون شمع نالانم نگر سر درگریبانم ، دگر ..
حتی ندارم شعله ای ، پروانه ای را همنشین!
نه تو چنان زندانی و، نه من چنانم در قفس
افتاده اما بین ما دیوار ،بالاتر زِ چین!
شعر #سپهرم چون پُلی ،مَحو است چون ،از هر طرف..
من در کجای این زمان تو در کجای این زمین ؟!
#سپهرA_Roohi
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ای ز صبح عارضت شرمنده در گلزار ، گل
پیش رخسارت بود امروز جای خار ، گل
سوی گلشن ای بهار ناز ، بی پروا خرام
کز نگاهت می کند از هر در و دیوار گل
در گلستانی که یاد شعله ی دیدار توست
بشکفد هر لحظه از فریاد موسیقار گل
#طغرل_احراری
#صبـح_بـخیـر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
پیش رخسارت بود امروز جای خار ، گل
سوی گلشن ای بهار ناز ، بی پروا خرام
کز نگاهت می کند از هر در و دیوار گل
در گلستانی که یاد شعله ی دیدار توست
بشکفد هر لحظه از فریاد موسیقار گل
#طغرل_احراری
#صبـح_بـخیـر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
امروز هم روز دیگری
برای دوست داشتن تو آغاز شد
تا شعری دیگر
بسرایم پر از واژه هایِ عشق
برای آن چشمان رویایی
که تا بر من می تابند آرام می گیرد
قلب بیقرارم،
سبز می شوم و گرم
در این زمهریر زمستانی ،
بتاب با گرمای بودنت
بر منی که
از خزان تنهایی گذشته ام
با زرد و نارنجی های احساسم
عبور کرده ام از کوچه های
باران خورده ی تنهایی
و سرمایی بر جان دارم
از دلتنگی ؛
#باران_مقدم
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
برای دوست داشتن تو آغاز شد
تا شعری دیگر
بسرایم پر از واژه هایِ عشق
برای آن چشمان رویایی
که تا بر من می تابند آرام می گیرد
قلب بیقرارم،
سبز می شوم و گرم
در این زمهریر زمستانی ،
بتاب با گرمای بودنت
بر منی که
از خزان تنهایی گذشته ام
با زرد و نارنجی های احساسم
عبور کرده ام از کوچه های
باران خورده ی تنهایی
و سرمایی بر جان دارم
از دلتنگی ؛
#باران_مقدم
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
مردان همه عمر پاره بردوختهاند
قوتی به هزار حیله اندوختهاند
فردای قیامت به گناه ایشان را
شاید که نسوزند که خود سوختهاند
#سعدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
قوتی به هزار حیله اندوختهاند
فردای قیامت به گناه ایشان را
شاید که نسوزند که خود سوختهاند
#سعدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
مثل سابق غزلم ساده و بارانی نیست
هفت قرن است درین مصر فراوانی نیست
به زلیخا بنویسید نیاید بازار
این سفر یوسف این قافله کنعانی نیست
حال این ماهی افتاده به این برکهی خشک
حال حبسیهنویسیست که زندانی نیست
چشم قاجار کسی دید و نلرزید دلش
بشنوید از من بیچشم که کرمانی نیست
با لبی تشنه و بیبسمل و چاقویی کُند
ما که رفتیم ولی رسم مسلمانی نیست
عشق رازیست به اندازهی آغوش خدا
عشق آن گونه که میدانم و میدانی نیست
#حامد_عسکری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
هفت قرن است درین مصر فراوانی نیست
به زلیخا بنویسید نیاید بازار
این سفر یوسف این قافله کنعانی نیست
حال این ماهی افتاده به این برکهی خشک
حال حبسیهنویسیست که زندانی نیست
چشم قاجار کسی دید و نلرزید دلش
بشنوید از من بیچشم که کرمانی نیست
با لبی تشنه و بیبسمل و چاقویی کُند
ما که رفتیم ولی رسم مسلمانی نیست
عشق رازیست به اندازهی آغوش خدا
عشق آن گونه که میدانم و میدانی نیست
#حامد_عسکری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
شیرین سخنم گر چه لطیف و نیکوست
هم می نرهد ز طعنه دشمن و دوست
گویند که بادست همه گفته او
با دست که هم قوت و هم لطف دروست
#جمال_الدین_عبدالرزاق
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
هم می نرهد ز طعنه دشمن و دوست
گویند که بادست همه گفته او
با دست که هم قوت و هم لطف دروست
#جمال_الدین_عبدالرزاق
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
هر قَدَر او چهره میافروخت ما میسوختیم
در خور عرض بهار او خزانی داشتیم
در سر راه خیالش از تپیدنهای دل
تا غباری بود، ما بر خود گمانی داشتیم
دست ما محروم ماند آخر ز طوف دامنش
خاک نم بودیم گرد ناتوانی داشتیم
روز وصلش باید از شرم آب گردیدن که ما
در فراقش زندگی کردیم و جانی داشتیم
#بیدل_دهلوی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
در خور عرض بهار او خزانی داشتیم
در سر راه خیالش از تپیدنهای دل
تا غباری بود، ما بر خود گمانی داشتیم
دست ما محروم ماند آخر ز طوف دامنش
خاک نم بودیم گرد ناتوانی داشتیم
روز وصلش باید از شرم آب گردیدن که ما
در فراقش زندگی کردیم و جانی داشتیم
#بیدل_دهلوی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دلم پر میکشد برای دیدنت
همانجایی که فقط من هستم و تو
آنسوی دریاها ، آنسوی مرزهای دوست داشتن
چقدر مشتاقم برای دیدنت
نزدیکتر بیا میخواهم ببوسمت
تا عاشق شود واژه واژه های اشعارم
عاشق شود روز
عاشق شود شب
دوباره درد را باید بزدایم از کلمات
از اشعارم
میخواهم
از تو بگویم
از تو بنویسم ...
میخواهم تورا هرشب سرمه ی چشمانم
کنم تا دنیا را عاشقانه ببینم ...
#مینو_پناهپور
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
همانجایی که فقط من هستم و تو
آنسوی دریاها ، آنسوی مرزهای دوست داشتن
چقدر مشتاقم برای دیدنت
نزدیکتر بیا میخواهم ببوسمت
تا عاشق شود واژه واژه های اشعارم
عاشق شود روز
عاشق شود شب
دوباره درد را باید بزدایم از کلمات
از اشعارم
میخواهم
از تو بگویم
از تو بنویسم ...
میخواهم تورا هرشب سرمه ی چشمانم
کنم تا دنیا را عاشقانه ببینم ...
#مینو_پناهپور
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اندر احوالات واعظان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بارِ این دیوانه دل را جان عاقل می کشد
با شکیبایی مرا منزل به منزل می کشد
از همان روزی که باحیرت به یغما رفت دل
سایه ی غم را به دوشش چون حمایل می کشد
دعوی بالانشینی عقل دارد؛ زین سبب
جور دل را هر قَدَر هم بود مشکل می کشد
بر حذر میداردم از عشق گاهی؛ بعد از آن
کارِ زارم تا نزاعِ حق و باطل می کشد
من به سر تا مقصدم گم می شود؛ با میل خویش
می روم بی دست و پا هر جا مرا دل می کشد
از میان حمله ی امواج نفرت، دست عشق
ناخدا گون زورق دل را به ساحل می کشد
در سرم برپاست جشن عشق ورزی مدتی است
در سرم دف می زند دلدار؛ دل، کل می کشد
از فرازِ صخره، سوی دره هایی مرگبار
هر پلنگِ عاشقی را ماهِ کامل می کشد
عقل حرمت می برد از خویش و ما را با خودش
پادشاه عشق هر جا بود مایل می کشد
۱۶خرداد۱۴۰۲
#زهرا_وهاب_ساقی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
با شکیبایی مرا منزل به منزل می کشد
از همان روزی که باحیرت به یغما رفت دل
سایه ی غم را به دوشش چون حمایل می کشد
دعوی بالانشینی عقل دارد؛ زین سبب
جور دل را هر قَدَر هم بود مشکل می کشد
بر حذر میداردم از عشق گاهی؛ بعد از آن
کارِ زارم تا نزاعِ حق و باطل می کشد
من به سر تا مقصدم گم می شود؛ با میل خویش
می روم بی دست و پا هر جا مرا دل می کشد
از میان حمله ی امواج نفرت، دست عشق
ناخدا گون زورق دل را به ساحل می کشد
در سرم برپاست جشن عشق ورزی مدتی است
در سرم دف می زند دلدار؛ دل، کل می کشد
از فرازِ صخره، سوی دره هایی مرگبار
هر پلنگِ عاشقی را ماهِ کامل می کشد
عقل حرمت می برد از خویش و ما را با خودش
پادشاه عشق هر جا بود مایل می کشد
۱۶خرداد۱۴۰۲
#زهرا_وهاب_ساقی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
رُخت را ماه میگفتم اگر مه داشت پیرایه
قدت را سرو میگفتم نبود ار سرو را سایه
به فالِ وصل بگشودم نقاب از مُصحفِ رویت
ز بسمالله ابرویت درآمد اولِ آیه
نهادم دل به ابرویت که از کشتن شوم ایمن
ندانستم که با ترکانِ چشمت گشته همسایه
دهد بر باد، آب دیده خاکِ هستی ما را
بلی ویران شود آن خانه کآبش هست در پایه
طمع از وصل ببْریدم چو روی خوب تو دیدم
ندارد نقد جان قدری و حسن تو گرانمایه
#صامت_بروجردی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
قدت را سرو میگفتم نبود ار سرو را سایه
به فالِ وصل بگشودم نقاب از مُصحفِ رویت
ز بسمالله ابرویت درآمد اولِ آیه
نهادم دل به ابرویت که از کشتن شوم ایمن
ندانستم که با ترکانِ چشمت گشته همسایه
دهد بر باد، آب دیده خاکِ هستی ما را
بلی ویران شود آن خانه کآبش هست در پایه
طمع از وصل ببْریدم چو روی خوب تو دیدم
ندارد نقد جان قدری و حسن تو گرانمایه
#صامت_بروجردی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دوست دارم
در این #عصر دل انگیز
مهمانم باشی
تا با هم به جای
یک فنجان قهوه
یک فنجان عشق بنوشیم...
#ابراهیم_رمضانپور
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
در این #عصر دل انگیز
مهمانم باشی
تا با هم به جای
یک فنجان قهوه
یک فنجان عشق بنوشیم...
#ابراهیم_رمضانپور
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
خستهٔ عشق تو بیچاره شفا را چه کند
مبتلای غم تو غیر بلا را چه کند
کشتهٔ عشق تو چون از تو بلا می بیند
همچو منصور فنا دار بقا را چه کند
دردمندی که چو ما دُردی دردت نوشد
با چنین درد خوشی صاف دوا را چه کند
آنکه در میکدهٔ عشق تو یابد جائی
نزهت باغچهٔ هر دو سرا را چه کند
بندهٔ عشق تو چون سید هر سلطانست
منصب دینی و عقبای گدا را چه کند
#شاه_نعمت_الله_ولی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
مبتلای غم تو غیر بلا را چه کند
کشتهٔ عشق تو چون از تو بلا می بیند
همچو منصور فنا دار بقا را چه کند
دردمندی که چو ما دُردی دردت نوشد
با چنین درد خوشی صاف دوا را چه کند
آنکه در میکدهٔ عشق تو یابد جائی
نزهت باغچهٔ هر دو سرا را چه کند
بندهٔ عشق تو چون سید هر سلطانست
منصب دینی و عقبای گدا را چه کند
#شاه_نعمت_الله_ولی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
خدایگانا ، تیغ تو صورت ظفرست
دل کریم تو گنج بدایع هنرست
فضایل تو بجسم خرد درون جانست
شمایل تو بچشم کرم درون بصرست
#رشیدالدین_وطواط
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دل کریم تو گنج بدایع هنرست
فضایل تو بجسم خرد درون جانست
شمایل تو بچشم کرم درون بصرست
#رشیدالدین_وطواط
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀