💖کافه شعر💖
2.68K subscribers
4.42K photos
2.94K videos
12 files
1.06K links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎵حظ کردم

باصدای:شاهرخ

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
پُل زدم،  پهلو گرفتی، آمدی، ساحل نشستی
پا درآوردی، زدی پـل را به رویِ دل شکستی

تازه لیلــی... ! درکـــفِ دستـــم نهــادم آبــرو
تا تو را لیـلا کنم در عاشقی هرجا که هستی؟

شهرهٔ شهرِ گل اندامان شدی، با عشقِ من
غیره من بال و پرِ کی را گرفتی یا شکستی؟

نسخهٔ ماراکه پیچیدی، بیا با نسخه پیچی
مــردم این شهــر را، کافر بکن دربت پرستی!

دست و بالت بازشد، دستی بگیر ای جانِ دلها
تا دعــایِ عشــق دنبالت کـند ،هرجـا نشستی!

#سالار_زندی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
تن تو باغ بهشت،
لب تو میوه‌ی ممنوعه ‌ی عشق،
من همان آدم خوش قلب و رحیم...

دلکم وای!
چو شیطان رجیم
من به فرمان دل و بوسه به سیب لب تو
غصه‌ای نیست اگر از همه جا رانده شدیم...


#پرستو_نادری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
دفترِ حافظ گشودم، فـالِ من جانـانـه شد
عشقِ تـو فالم شد و  ناگـه غزل دیوانه شد

آمدے در فـالِ مـن چون سرنوشتے دلگشا
با تو و فالِ تـو  این احوالِ من مستانه شد

مثلِ یک شمعم ڪه میسوزم به عشقِ شاپرڪ
قسمتم از عـاشقے جانـا ببین  پـروانه شد

من شدم سرمستِ  از آن بـاده ے لبهاے تو
گشته ام خمّار و شبها خانـه ام میخانه شد

چون بتِ زیبـایے و من مے پرستم روے تو
بـار دیگر ڪعبـه ے آمـالِ من، بت خانه شد

چـون فرشتـه آمـدے ، در سرنوشتم ماه رو
مثـلِ آن رؤیـاے زیبـا ، فـالِ من دُردانه شد

چون هُماے بختے و بر شانه ام جاے تو شد
سهمِ مـن از زنـدگے، یک دلبـرِ فـرزانـه شد

#پرویز_غلامـی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
" نهایتا "🎧🎼

#حمید_هیراد
‌ ‎‌‌‌‎
   ‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ◁❚❚▷ ◉────‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌










🍀🍀🍀🍀🍀




❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
گفت: احوالت چگونه؟ گفتمش: عالیست،،، نه؟!
اینکه می میرم برایت، جای خوشحالیست،،، نه؟!

میخورم هر لقمه را با بغض و میگویم به خود
بر سر این سفره جای یار من خالیست،،، نه؟!

دیدمت در خواب، موهایت رها در دست باد
گفتم ای جان بوی گندم زار یا شالیست،،، نه؟!

مثل نبضم، ساعتم، انگار افتاد از نفس
در نبودش هر دقیقه ماه یا سالیست! نه؟!

هر که دیده عشق را داند که این درِّ گران
گر نباشد، هر بنایی سست و پوشالیست! نه؟!


#حامد_بیدل

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
ﺭﻭﺯﯼ ﺁﻳﺪ ﮐﻪ ﺩﻟﻢ ﻫﻴﭻ ﺗﻤﻨﺎ ﻧﮑﻨﺪ
ﺩﻳﺪﻩﺍﻡ ﻏﻨﭽﻪ ﺑﻪ ﺩﻳﺪﺍﺭ ﮐﺴﯽ ﻭﺍ ﻧﮑﻨﺪ

ﻳﺎﺩ ﺁﻏﻮﺵ ﮐﺴﯽ ﺳﻴﻨﻪٔ ﺁﺭﺍﻡ ﻣﺮﺍ
ﻣﻮﺝ ﺧﻴﺰ ﻫﻮﺱ ﺍﻳﻦ ﺩﻝ ﺷﻴﺪﺍ ﻧﮑﻨﺪ

ﺩﻳﺪﻩ ﺁﻥﮔﻮﻧﻪ ﻓﺮﻭﺑﺴﺘﻪ ﺑﻤﺎﻧﺪ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ
ﺻﺪ ﭼﻤﻦ ﻻﻟﻪ ﺩﻣﺪ، ﻧﻴﻢ ﺗﻤﺎﺷﺎ ﻧﮑﻨﺪ

ﻟﻴﮏ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﮐﻪ ﺳﺮﻣﺴﺖ ﻣﯽِ ﺯﻧﺪﮔﻴﻢ
ﺩﻟﻢ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﻧﻴﺎﺳﺎﻳﺪ ﻭ ﭘﺮﻭﺍ ﻧﮑﻨﺪ

ﺍﺯ ﻟﮕﺪ ﮐﻮﺏِ ﻫﻮﺱ، ﭘﻴﮑﺮ ﺗﻘﻮﺍ ﻧﺮﻫﺪ
ﺗﺎ ﻣﺮﺍ ﺍﻳﻦ ﺩﻝ ﺳﻮﺩﺍﺯﺩﻩ ﺭﺳﻮﺍ ﻧﮑﻨﺪ.

#سیمین_بهبهانی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
جانانم
به وقت عصرِ عاشقی..
دعوتت می کنم
میان کافه قلبم
همان جای همیشگی ودنج
به صرف
دو شات  قهوه از جنس ناب احساسم..
با فنجانِ نگاه تو ..
که دلچسب ترین قهوه دنیاست...

#یــسـنــا

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
مائیم ز عشق یافته مرهم خود
بر عشق نثار کرده هر دم دم خود

تا هر دم ما حوصلهٔ عشق رود
در هر دم ما عشق بیابد دم خود

#مولانا

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
گفتم تو را متاعی بهتر ز ناز باشد
از عشوه گفت آری گر عشق‌باز باشد

قدت به سرو آزاد تشریف بندگی داد
این جامه بر قد او ترسم دراز باشد

منشین ز آتش من آهنین دل ایمن
کاتش چو تیز باشد آهن گداز باشد

بر من درستم باز دشمن به لطف ممتاز
کی باشد این ستمها گر امتیاز باشد

دریای راز در جوش من مهر بر لب از بیم
گو هم زبان حریفی کز اهل راز باشد

چون عشق محو سازد شاهی و بندگی را
گردن طراز محمود طوق ایاز باشد

ذوقی چنان نماند آمیزش نهان را
معشوق اگر ز عاشق بی‌احتراز باشد

چون خانه حقیقت جوئی پی بتان گیر
کاول قدم درین ره کوی مجاز باشد

آتش فتد به گلزار گر همچو نرگس یار
نرگس کرشمه پرداز یا عشوه‌ساز باشد

بیش از تمام عالم خواهم نیازمندی
تا از نیاز مردم او بی‌نیاز باشد

حاشا که تا قیامت برخیزد از در مهر
بر محتشم در جور هرچند باز باشد

#محتشم_کاشانی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
بگذار که تا می خورم و مست شوم
چون مست شوم به عشق پا بست شوم

پابست شوم به کلی از دست شوم
ار مست شوم نیست شوم، هست شوم

#فروغی_بسطامی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
می خواهم
#ثانیه ها را سنجاق کنم
به شُر شُر
#باران خیالِت
تا
#تـღـورا بنویسم
بر شقایق های باران زده!
می خواهم
جاری شوم میان نت به نت
#قطره_های_باران
تا واژه هایِ زندگی
دلبرانه
مثنویِ زیبایِ بودن را
سَر دهند!
آسمان از نبودت
بر حوضِ آبریز چشمانم
می بارد
من میان
#باران
پای واژه های بیقرارم
دَم نوشِ یادت را
در کافهٔ
#عشق
نوشیدم.


#فریبا_قربان_کریمی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
   دلتنڪَ ڪہ باشی
آدم دیڪَرے میشوے
خشن‌تر عصبی‌تر ڪلافہ‌تر و تلخ‌تر
و جالبتر اینڪہ با اطراف هم ڪارے ندارے
همہ‌اش را نڪَہ میدارے
و دقیقا سر همان ڪسے خالے می‌ڪنی
ڪہ دلتنڪَش هستی...


#مریم_ملڪ‌دار

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
آه ….
محبوبم
سفری به بهار بزنیم
در باغچه خاطره ها
پای هر گل که کاشته بودیم
لبخندهایت
دانه دانه
انار می شد و‌گل می داد
و‌صدای تو
همچون پرنده ای
از مسیر سفرهامان
عبور می کرد
یادم آمد
از سپیداران
که به نیاز آفتاب قامت می کشیدند به حرمت دلم و دلت
نماز شکسته عشق
را
با پروانه ها خواندیم
که عمرشان
کوتاه بود
یادم آمد
که می خندیدی
و می گریستیم
و هیچکس نمی پرسید
عاشقی
فصل چندم سال است ؟؟؟؟

#روانگرد

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
شب خیز که عاشقان به شب راز کنند
گرد در و بام دوست پرواز کنند

هر جا که دری بود به شب بربندند
الا در عاشقان که شب باز کنند

#ابوسعید_ابوالخیر

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بود در کنج خانه صبح دمی
خاطر من بخود فتاده دمی

غزلی دلپذیر می‌گفتم
درر از عشق دوست می‌سفتم

نفسی وصف یار می‌راندم
ساعتی لوح دوست می‌خواندم


#عراقی
#صـبح_بخیـر

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
بارها دیده‌ام که ستاره‌ی صبح
می‌سوزد و بر چشم‌های ما بوسه می‌زند
و بالا سرمان باز می‌شوند شفق‌ها
به‌گونه‌ی بادزن‌هایی چرخان

کلمه‌های من
نوازشگرانه بر تو می‌بارید
دیرزمانی صدف آفتابی اندام تو را دوست داشته‌ام
تا به آن‌جا که بیانگارم دارنده‌ی دنیایی
از کوه‌ها برای تو گل‌های شاد می‌آرم
سنبل آبی، فندق تاری
و سبدهای وحشی‌ِ بوسه
می‌خواهم آن کنم
که بهار می‌کند با همه گیلاس بُنان.

پابلو نرودا

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
#جمعه که می شود
سپاه شعرم
در میدان صبحگاهی
صبح خیالت
خبر دار می ایستد
واژه ها روی دوش شعر
پرچم دوست داشتنت
برافراشته می شود
احساسم سرود دلدادگی
سر می دهد

و امّا .....
#دلتنگی بیداد می کند

#سیامڪ_جعفرے‌‌
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
۱-مجلس ما دگر اومروز به بستان ماند
عیش خلوت به تماشای گلستان ماند

۲-می حلالست کسی را که بود خانه بهشت
خاصه از دست حریفی که به رضوان ماند

۳-خط سبز و لب لعلت به چه ماننده کنی
من بگویم به لب چشمه حیوان ماند

۴-تا سر زلف پریشان تو محبوب منست
روزگارم به سر زلف پریشان ماند

۵-چه کند کشته عشقت که نگوید غم دل
تو مپندار که خون ریزی و پنهان ماند

۶-هر که چون موم به خورشید رخت نرم نشد
زینهار از دل سختش که به سندان ماند

۷-نادر افتد که یکی دل به وصالت ندهد
یا کسی در بلد کفر مسلمان ماند

۸-تو که چون برق بخندی چه غمت دارد از آنک
من چنان زار بگریم که به باران ماند

۹-طعنه بر حیرت سعدی نه به انصاف زدی
کس چنین روی نبیند که نه حیران ماند

۱۰-هر که با صورت و بالای تواش انسی نیست
حیوانیست که بالاش به انسان ماند

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀