دل به لالایی چه بستی!؟مرد می خوابد مگر!؟
شهر اگر خوابیده،باشد!درد می خوابد مگر ؟!
غیر ما دراین جهان کَس بَد نمی بیند مگر!
حال ما را آنکه می بیند نمی بیند مگر!؟
این همه امّا و شاید!؟بر نمی گردد مگر؟!
مُنجی از راهی که باید برنمی گردد مگر؟!
آنکه مُرد ازتشنگی سیراب خواهد شد مگر؟!
اسم دریا را نوشتن آب خواهد شد مگر؟!
آنچه در دل داشتیم ابراز میگردد مگر!؟
آبِ از جو رفته ی ما باز می گردد مگر!؟
هرچه مرهم می گذارم بند می آید مگر!؟
ای وطن!خون تو از اروند می آید مگر؟!
قصه ی پُرغُصه ات پایان نمی گیردمگر؟!
پس دعاهامان چه شد؟!باران نمی گیرد مگر...!؟
#یاسر_قنبرلو
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
شهر اگر خوابیده،باشد!درد می خوابد مگر ؟!
غیر ما دراین جهان کَس بَد نمی بیند مگر!
حال ما را آنکه می بیند نمی بیند مگر!؟
این همه امّا و شاید!؟بر نمی گردد مگر؟!
مُنجی از راهی که باید برنمی گردد مگر؟!
آنکه مُرد ازتشنگی سیراب خواهد شد مگر؟!
اسم دریا را نوشتن آب خواهد شد مگر؟!
آنچه در دل داشتیم ابراز میگردد مگر!؟
آبِ از جو رفته ی ما باز می گردد مگر!؟
هرچه مرهم می گذارم بند می آید مگر!؟
ای وطن!خون تو از اروند می آید مگر؟!
قصه ی پُرغُصه ات پایان نمی گیردمگر؟!
پس دعاهامان چه شد؟!باران نمی گیرد مگر...!؟
#یاسر_قنبرلو
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
گم شدم در تب آغوش تو پیدایم کن
لحظه ای در نفس عشق تماشایم کن
گاه و بیگاه بزن مُهر لبت را بر لب
بینِ این غنچه مرا گم کن و پیدایم کن
ای غزلواره ترین شعرِ خیال انگیزم
مثلِ یک قافیه در بیتِ تنت جایم کن
من مطیع توام و آنچه دلت میخواهد
بشکن، نقش زمینم کن و بر پایم کن
من که دانسته به دام تو نهم پای، تو هم
رحم بر صید دل بیکس و تنهایم کن
بی تو زندان شده دنیا و برایم تنگ ست
دلت از روی وفا خانه و مأوایم کن
بی رُخ یار نمانده ست دگر صبر و قرار
همچو ایّوب خدایا تو شکیبایم کن
#حامد_بیدل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
لحظه ای در نفس عشق تماشایم کن
گاه و بیگاه بزن مُهر لبت را بر لب
بینِ این غنچه مرا گم کن و پیدایم کن
ای غزلواره ترین شعرِ خیال انگیزم
مثلِ یک قافیه در بیتِ تنت جایم کن
من مطیع توام و آنچه دلت میخواهد
بشکن، نقش زمینم کن و بر پایم کن
من که دانسته به دام تو نهم پای، تو هم
رحم بر صید دل بیکس و تنهایم کن
بی تو زندان شده دنیا و برایم تنگ ست
دلت از روی وفا خانه و مأوایم کن
بی رُخ یار نمانده ست دگر صبر و قرار
همچو ایّوب خدایا تو شکیبایم کن
#حامد_بیدل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
با من فاصله دارد!
مثل ستاره ها،
از دریچه ای نور
به من می رسد.
از آن سوی اشک می روم
در میان رویاها،
نمی خواهم
آب در دل شعر
تکان بخورد...!
#مرضیه_رشیدپور_کیمیا
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
مثل ستاره ها،
از دریچه ای نور
به من می رسد.
از آن سوی اشک می روم
در میان رویاها،
نمی خواهم
آب در دل شعر
تکان بخورد...!
#مرضیه_رشیدپور_کیمیا
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
🕊
آن مرغ که پر زند به بام و برِ دوست
خواهد که دهد سر به دمِ خنجر دوست
این نکته نوشتهاند بر دفتر عشق:
«سر، دوست ندارد آنکه دارد سرِ دوست»
❤️
#قیصر_امین_پور
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
آن مرغ که پر زند به بام و برِ دوست
خواهد که دهد سر به دمِ خنجر دوست
این نکته نوشتهاند بر دفتر عشق:
«سر، دوست ندارد آنکه دارد سرِ دوست»
❤️
#قیصر_امین_پور
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
هیچمان از کسی دریغی نیست
آنچه داریم در ضرردان است
باز بنیاد عشق نو کردیم
با حریفی که جان جانان است
باز زُنار عشق بر بستیم
قصهٔ ما چو شیخ صنعان است
باز یوسف به مصر دل بنشست
فارغ از جاه و بند و زندان است
باز آن شاخ گل به رقص آمد
صوفیان موسم گلافشان است
از برای نثار پای گل است
نقد غنچه که در حرمدان است
ساقی بزم نعمتاللّه است
سید ما که میر مستان است
❤️
#شاه_نعمت_الله_ولی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
آنچه داریم در ضرردان است
باز بنیاد عشق نو کردیم
با حریفی که جان جانان است
باز زُنار عشق بر بستیم
قصهٔ ما چو شیخ صنعان است
باز یوسف به مصر دل بنشست
فارغ از جاه و بند و زندان است
باز آن شاخ گل به رقص آمد
صوفیان موسم گلافشان است
از برای نثار پای گل است
نقد غنچه که در حرمدان است
ساقی بزم نعمتاللّه است
سید ما که میر مستان است
❤️
#شاه_نعمت_الله_ولی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
عصر ڪه میشود
آفتاب سفره ے مهربانے اش را
بر مے چیند تا تلنگرے باشد
بر رویاهاے ناڪام روز
ڪاش میشد آمدنت تعبیرے
باشد برحال خوش عصرگاهیم
#رضا_ڪریمے
عصرتون دلشین و شیرین👌🌺
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
آفتاب سفره ے مهربانے اش را
بر مے چیند تا تلنگرے باشد
بر رویاهاے ناڪام روز
ڪاش میشد آمدنت تعبیرے
باشد برحال خوش عصرگاهیم
#رضا_ڪریمے
عصرتون دلشین و شیرین👌🌺
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
قرارم! #عصر ، با دیوانه بازی
کـنـارم آبشار مــوی نــازی
بکارم خنده بر لب هات ای گل
که می آید به تو از هر لحاظی
#مطرب🎶
#ابراهیم_حسینی
#عصرانه
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
کـنـارم آبشار مــوی نــازی
بکارم خنده بر لب هات ای گل
که می آید به تو از هر لحاظی
#مطرب🎶
#ابراهیم_حسینی
#عصرانه
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
یک عاشقانه آرام ،گاهی
از بوسیدن پشت گردن زنی
که دستهایش تا آرنج
در ظرفهای نشسته ی یک رابطه ی مبهم گیر کرده است
آغاز می شود.
گاهی فقط باید
زندگی را دور زد،
و کمی فهمید زنی را که به امیدهای مردی امیدوار است.
زنی که تمام خیالاتش در قمار زندگی
روی میز احساسش پهن است.
یک عاشقانه ی آرام،
گاهی بوئیدن موهای زنی ست.
و فهمیدن طعم احساس یک دوست داشتن ...
زندگی ساده است
و دوست داشتن ساده تر ...
#ای_لیا ❤
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
از بوسیدن پشت گردن زنی
که دستهایش تا آرنج
در ظرفهای نشسته ی یک رابطه ی مبهم گیر کرده است
آغاز می شود.
گاهی فقط باید
زندگی را دور زد،
و کمی فهمید زنی را که به امیدهای مردی امیدوار است.
زنی که تمام خیالاتش در قمار زندگی
روی میز احساسش پهن است.
یک عاشقانه ی آرام،
گاهی بوئیدن موهای زنی ست.
و فهمیدن طعم احساس یک دوست داشتن ...
زندگی ساده است
و دوست داشتن ساده تر ...
#ای_لیا ❤
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
روزی به جای لعل و گهر سنگریزهای
بردم به زرگری که بر انگشتری نهد
بنشاندش به حلقه زرین عقیقوار
آن سان که داغ بر دل هر مشتری نهد
زرگر ز من ستاند و بر او خیره بنگریست
وآنگه به خنده گفت که این سنگریزه چیست؟
حیف آیدم ز حلقه زرین که این نگین
ناچیز و خوارمایه و بیقدر و بیبهاست
شایان دست مردم گوهرشناس نیست
در زیر پا فکن که بر انگشتری خطاست
هر سنگ بدگهر نه سزاوار زینت است
با زر سرخ سنگ سیه را چه نسبت است؟
گفتم به خشم زرگر ظاهرپرست را
کای خواجه لعل نیز از آغوش سنگ خاست
زآن رو گرانبهاست که همتای آن کم است
آری هرآنچه نیست فراوان گرانبهاست
وین سنگریزهای که فراچنگ من بُوَد
خوارش مبین که لعل گرانسنگ من بود
روزی به کوهپایه من و سرو ناز من
بودیم ره سپر به خم کوچهباغها
این سو روان به شادی و آن سو دوان به شوق
لبریز کردە از می عشرت ایاغها
ناگاه چون پریزدگان آن پری فتاد
وز درد پا ز پویه و بازیگری فتاد
آسیمه سر دویدم و در بر گرفتمش
کز دست رفت طاقتم از درد پای او
بر پای نازنین چو نکو بنگریستم
آگه شدم ز حادثه جانگزای او
دریافتم که پنجه آن ماه رنجه است
وز سنگریزهای بت من در شکنجه است
من خم شدم به چارهگری در برابر خویش
وآن مه نهاد بر کف من پای نرم خویش
شستم به اشک پای وی و چاره ساختم
آن داغ را به بوسه لبهای گرم خویش
وین گوهری که در نظرت سنگ ساده است
بر پای آن پری چو رهی بوسه داده است
❤️
#رهی_معیری
#محمدحسن «بیوک» معیری (زادهٔ ۱۰ اردیبهشت ۱۲۸۸ در تهران – درگذشتهٔ ۲۴ آبان ۱۳۴۷ در تهران) با تخلص رهی از غزلسرایان معاصر ایران و از ترانهسرایان و تصنیفسرایان بهنام بود. از ترانههای سروده شده توسط وی میتوان «شد خزان»، «شب جدایی»، «کاروان»، «مرغ حق» و «جوانی» را نام برد.
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بردم به زرگری که بر انگشتری نهد
بنشاندش به حلقه زرین عقیقوار
آن سان که داغ بر دل هر مشتری نهد
زرگر ز من ستاند و بر او خیره بنگریست
وآنگه به خنده گفت که این سنگریزه چیست؟
حیف آیدم ز حلقه زرین که این نگین
ناچیز و خوارمایه و بیقدر و بیبهاست
شایان دست مردم گوهرشناس نیست
در زیر پا فکن که بر انگشتری خطاست
هر سنگ بدگهر نه سزاوار زینت است
با زر سرخ سنگ سیه را چه نسبت است؟
گفتم به خشم زرگر ظاهرپرست را
کای خواجه لعل نیز از آغوش سنگ خاست
زآن رو گرانبهاست که همتای آن کم است
آری هرآنچه نیست فراوان گرانبهاست
وین سنگریزهای که فراچنگ من بُوَد
خوارش مبین که لعل گرانسنگ من بود
روزی به کوهپایه من و سرو ناز من
بودیم ره سپر به خم کوچهباغها
این سو روان به شادی و آن سو دوان به شوق
لبریز کردە از می عشرت ایاغها
ناگاه چون پریزدگان آن پری فتاد
وز درد پا ز پویه و بازیگری فتاد
آسیمه سر دویدم و در بر گرفتمش
کز دست رفت طاقتم از درد پای او
بر پای نازنین چو نکو بنگریستم
آگه شدم ز حادثه جانگزای او
دریافتم که پنجه آن ماه رنجه است
وز سنگریزهای بت من در شکنجه است
من خم شدم به چارهگری در برابر خویش
وآن مه نهاد بر کف من پای نرم خویش
شستم به اشک پای وی و چاره ساختم
آن داغ را به بوسه لبهای گرم خویش
وین گوهری که در نظرت سنگ ساده است
بر پای آن پری چو رهی بوسه داده است
❤️
#رهی_معیری
#محمدحسن «بیوک» معیری (زادهٔ ۱۰ اردیبهشت ۱۲۸۸ در تهران – درگذشتهٔ ۲۴ آبان ۱۳۴۷ در تهران) با تخلص رهی از غزلسرایان معاصر ایران و از ترانهسرایان و تصنیفسرایان بهنام بود. از ترانههای سروده شده توسط وی میتوان «شد خزان»، «شب جدایی»، «کاروان»، «مرغ حق» و «جوانی» را نام برد.
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
غارتِ غارتگران شد مالِ بیت المال ما
با چنین غارتگرانی، وای بر احوال ما
اذنِ غارت را به این غارتگران داده است سخت
سستی و خونسردی و نادانی و اهمال ما
زاهدِ ما بهرِ استبداد و آزادی به جنگ
تا چه سازد بختِ او تا چون کند اقبال ما
حال ما یک چند دیگر گر بدین سان بگذرد
بدتر از ماضی شود ایامِ استقبال ما
شیخ و شاب و شاه و شحنه و شبرو شدند
متفق بر محوِ آزادی و استقلال ما
#فرخی_یزدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
با چنین غارتگرانی، وای بر احوال ما
اذنِ غارت را به این غارتگران داده است سخت
سستی و خونسردی و نادانی و اهمال ما
زاهدِ ما بهرِ استبداد و آزادی به جنگ
تا چه سازد بختِ او تا چون کند اقبال ما
حال ما یک چند دیگر گر بدین سان بگذرد
بدتر از ماضی شود ایامِ استقبال ما
شیخ و شاب و شاه و شحنه و شبرو شدند
متفق بر محوِ آزادی و استقلال ما
#فرخی_یزدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بيستون را عشق کَند و
شهرتش فرهاد برد
عشق تعریف من است،
از درد من فرهاد مرد
بيستون را عشق کند و
تیشه بر قلبم سپرد
آری آن شیرین عاشق هم
ز درد عشق مرد
#ایمان_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
شهرتش فرهاد برد
عشق تعریف من است،
از درد من فرهاد مرد
بيستون را عشق کند و
تیشه بر قلبم سپرد
آری آن شیرین عاشق هم
ز درد عشق مرد
#ایمان_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
صبح یعنی که ز پیمانه ی چشمانِ ترت...
سر هر کوچه دو تا میکده بر پا بشود...
پی نوشت...
صبح آمده با عیش و طرب
حضرت عشقــم...!!
برخیـــز..و همان شهد ببخشا
به همه بود و نبودم ،،،
#هما_کشتگر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
سر هر کوچه دو تا میکده بر پا بشود...
پی نوشت...
صبح آمده با عیش و طرب
حضرت عشقــم...!!
برخیـــز..و همان شهد ببخشا
به همه بود و نبودم ،،،
#هما_کشتگر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ساقیا، بادهٔ صبوح بده
عاشقان را غذای روح بده
بادهٔ عشق ده به ما مستان
می بده «مای» ما ز ما بستان
زان صراحی، که جام رضوان است
بادهای ده، که جرعهاش جان است
#عراقی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
عاشقان را غذای روح بده
بادهٔ عشق ده به ما مستان
می بده «مای» ما ز ما بستان
زان صراحی، که جام رضوان است
بادهای ده، که جرعهاش جان است
#عراقی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
کجا می خواهی بروی
اصلا کجا را داری که بروی؟!
با توام دلِ دیوانه!
فرض کن زمین را فتح کردی
به آسمان رسیدی
ماه را به آغوش کشیدی و
ستاره ها را به سقف خانه ات سنجاق کردی ...
چه فایده ای دارد ،
اگر هوای عشق در سرت نباشد و مهر کسی به دلت؟!
دست بردار از این تلاش های بیهوده و دویدن های بی سرانجام ...
باور کن ،انتهای مسیر،گذاشتن است و گذشتن...
و ما دیر یا زود،
محکوم به رفتن خواهیم شد
ثانیه ای آرام بگیر
هیاهوی شهر را کنار بگذار ،
حرف عاشقانه ای بزن
شعری تازه تر بخوان
و به نگاهِ غمگین آدم ها ،
لبخندِ کوچکی هدیه کن
که از این جهان گذرا
تنها عشق باقی می ماند و دیگر هیچ ...
#آذین_قانع
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
اصلا کجا را داری که بروی؟!
با توام دلِ دیوانه!
فرض کن زمین را فتح کردی
به آسمان رسیدی
ماه را به آغوش کشیدی و
ستاره ها را به سقف خانه ات سنجاق کردی ...
چه فایده ای دارد ،
اگر هوای عشق در سرت نباشد و مهر کسی به دلت؟!
دست بردار از این تلاش های بیهوده و دویدن های بی سرانجام ...
باور کن ،انتهای مسیر،گذاشتن است و گذشتن...
و ما دیر یا زود،
محکوم به رفتن خواهیم شد
ثانیه ای آرام بگیر
هیاهوی شهر را کنار بگذار ،
حرف عاشقانه ای بزن
شعری تازه تر بخوان
و به نگاهِ غمگین آدم ها ،
لبخندِ کوچکی هدیه کن
که از این جهان گذرا
تنها عشق باقی می ماند و دیگر هیچ ...
#آذین_قانع
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
در مصرِ دلم یوسفی آسوده که هرگز...
یعقوب ندیده ست و ...
زلیخا نشنیده ست....
#جذبه_کاشانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
یعقوب ندیده ست و ...
زلیخا نشنیده ست....
#جذبه_کاشانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
سوختن سهم من و پرهای هر پروانه است
زندگی چون منجلابی در دل ویرانه است
مو پریشان میکنی با هر اذان بیچاره دل
تا اذان در مسجد و بعد اذان میخانه است
جای گوش مردمان دل گفت با ساغر سخن
مونس غم های دل تنها همین پیمانه است
زندگی یک درد و مردن درد دیگر ای عجب
عشق بین این و آن با ما چرا بیگانه است
هر که عاقل تر در این گیتی غمش افزون تر است
بی خردها راحت و افتاده هر فرزانه است
زندگی چون مست و ما چون ساغری در دست او
زندگی و مردن ما دست یک دیوانه است
#سجاد_احمدیان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
زندگی چون منجلابی در دل ویرانه است
مو پریشان میکنی با هر اذان بیچاره دل
تا اذان در مسجد و بعد اذان میخانه است
جای گوش مردمان دل گفت با ساغر سخن
مونس غم های دل تنها همین پیمانه است
زندگی یک درد و مردن درد دیگر ای عجب
عشق بین این و آن با ما چرا بیگانه است
هر که عاقل تر در این گیتی غمش افزون تر است
بی خردها راحت و افتاده هر فرزانه است
زندگی چون مست و ما چون ساغری در دست او
زندگی و مردن ما دست یک دیوانه است
#سجاد_احمدیان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.
تُرکها اگر بخوان قربون صدقهیِ چشمهایِ خوشگلِ دلبرشون برن، میگن:
"گوزلَرینین گیلهسینین قاداسین آلیم"
یعنی: درد و بلایِ مردمکِ چشمات به جونم
از اين قشنگتر مگه داريم😍😍
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تُرکها اگر بخوان قربون صدقهیِ چشمهایِ خوشگلِ دلبرشون برن، میگن:
"گوزلَرینین گیلهسینین قاداسین آلیم"
یعنی: درد و بلایِ مردمکِ چشمات به جونم
از اين قشنگتر مگه داريم😍😍
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
در عشق تو، خوشدلی ز من بیزار است
رو شاد نشین که بر مرادت کار است
تو کشتن من میطلبی، این سهل است
من وصل تو میجویم و آن دشوار است...
#ابوالفرج_رونی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
رو شاد نشین که بر مرادت کار است
تو کشتن من میطلبی، این سهل است
من وصل تو میجویم و آن دشوار است...
#ابوالفرج_رونی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
شمیم شعرم از گلواژه ی یادت معطّر شد
هوای قافیه مانند چشم بی کسم تر شد
ردیف شعر من اشک است، وزنش حسرت دوری
و مضمونی که با احساس بی عشق تو ابتر شد
از عشقت گوشه ی عزلت نصیب قلب تنها شد
بدونت لحظه ها در انزوای بیکسی سر شد
چگونه رفته از یاد تو رسم عاشقی کردن
همان درسی که قلبم در کلاس چشمت از بَر شد
اگر بی دست و پایی بیدلم عیبم مکن ای عشق
دلم پرپر زنان سوی تو می آمد که پرپر شد
به یادت نیست چشمت دانه میپاشید و صیدم کرد
به یادم هست قلبم جلد بامت چون کبوتر شد
خودت گفتی وصال تو میّسر میشود با صبر
نشد دیدی عزیزم! خود بگو آیا میسر شد؟
#حامد_بیدل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
هوای قافیه مانند چشم بی کسم تر شد
ردیف شعر من اشک است، وزنش حسرت دوری
و مضمونی که با احساس بی عشق تو ابتر شد
از عشقت گوشه ی عزلت نصیب قلب تنها شد
بدونت لحظه ها در انزوای بیکسی سر شد
چگونه رفته از یاد تو رسم عاشقی کردن
همان درسی که قلبم در کلاس چشمت از بَر شد
اگر بی دست و پایی بیدلم عیبم مکن ای عشق
دلم پرپر زنان سوی تو می آمد که پرپر شد
به یادت نیست چشمت دانه میپاشید و صیدم کرد
به یادم هست قلبم جلد بامت چون کبوتر شد
خودت گفتی وصال تو میّسر میشود با صبر
نشد دیدی عزیزم! خود بگو آیا میسر شد؟
#حامد_بیدل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تمام دنیا
محله ی کوچکی ست
که تو در آن متولد می شوی
و من
میان بازیِ بچه های محله
به عشق تو
پیر می شوم
#کامران_رسول_زاده
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
محله ی کوچکی ست
که تو در آن متولد می شوی
و من
میان بازیِ بچه های محله
به عشق تو
پیر می شوم
#کامران_رسول_زاده
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀