💖کافه شعر💖
2.6K subscribers
4.39K photos
2.93K videos
12 files
1.04K links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
🕊
‌‌‌‌‌ 
سلام بر آنان که

در پنهان خویش "بهــاری"

بـــرای شکـفتـــن دارند

#سلمان‌هراتی

#سلاام_صبحتون_شادوزیبا🌹🍃

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
🕊

نور خورشید خبر داده که در
مشرق عشق...

نغمه ی صبح چه زیباست اگر
یار تویی...

#شیدا_التیام
#سلام_حضرت_عشق💖

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
زهمه دست کشیدم که تو باشی همه ام.

باتو بودن ، زهمه دست کشیدن دارد..

#سعدی


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
سیاهی‌ شب
از تپش می‌افتاد
و آسمان شعرم
   غزل باران

وقتی صبح
با نگاه مخملین تو
آفتابی مےشد ...!

اما ....
حوالی تو شب‌ها چراغانی‌ست
و من اسیر تاریکی
خوشا بحال کسی که
به او نزدیکی !

   
#ماندگار


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
اتّفاقی نیست دوست داشتن تو!
اتّفاقی نیست آبی آسمان!
و صبح من،
که پشت چشمانت، قدم می زند!
آرام آرام سرازیر می شود در دستانم
آفتاب ریز ریزی،
که در ادامه ی خواهش چشم هایت
بوسه از لب هایم بگیرد!
اتّفاقی نیست عشق!
تو ناگهانی ترین دوست داشتنی منی ...


#عرفان_یزدانی



❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
از سخن چینان شنیدم آشنایت نیستم
خاطراتت را بیاور تا بگویم کیستم

سیلی هم صحبتی از موج خوردن سخت نیست
صخره ام هر قدر بی مهری کنی می ایستم

تا نگویی اشک های شمع از کم طاقتی است
در خودم آتش به پا کردم ولی نگریستم

چون شکست آیینه، حیرت صد برابر می شود
بی سبب خود را شکستم تا ببینم کیستم

زندگی در برزخ وصل و جدایی ساده نیست
کاش قدری پیش از این یا بعد از آن می زیستم

#فاضل_نظری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
Delaram
Hamed Zamani | موزیکدل
رنگ صدای تو را دوست دارم
رنگ صدای تو سپید است
سپیدِ مایل به عشق
با رگه هایی از آفتاب و باران...

حرف بزن !
من به ملودیِ خوش آب و رنگِ صدای تو...
دل بسته ام !

#سوسن_درفش

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ای آرزوی من، زکجا باز جویمت
تا همچو نی نوازم و چون گل ببویمت

تا بنگری چه می کشم از دوری ات دمی
بگذار پا به دیده ی من تا بگویمت

در خون خویش غوطه ورم تا به کوی تو
تا چون قلم طریق محبت بپویمت

گفتی که منتهای امید تو چیست؟ آه
ای منتهای آرزوی من، چه گویمت؟

از هرچه هست  در همه عالم تو را گزید
خاطر، اگر که از همه عالم بجویمت

در چشم من یکی ز ره مردمی در آی
تا گرد ره به اشک ز دامن بشویمت


#محمد_رضا_رحمانی

.❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
مثل بیماری که بالاجبار خوابش می‌برد
مرد اگر عاشق شود دشوار خوابش می‌برد

می‌شمارد لحظه‌ها را؛ گاه اما جای او
ساعت دیواری از تکرار خوابش می‌برد

در میان بسترش تا صبح می‌پیچد به خویش
عاقبت از خستگی ناچار خوابش می‌برد

جنگ اگر فرسایشی گردد نگهبانان که هیچ
در دژ فرماندهی سردار خوابش می‌برد

رخوت سکنی گرفتن عالمی دارد که گاه
ارتشی در ضمن استقرار خوابش می‌برد

دردناک است اینکه می‌گویم ولی هنگام جنگ
شهر بیدار است و فرماندار خوابش می‌برد

بی‌گمان در خواب مستی رازهایی خفته است
مست هم در قصر و هم در غار خوابش می‌برد

تو شبیه کودکی هستی که در هنگام خواب
پیش چشم مردم بیدار خوابش می‌برد

من کی‌ام...!؟ خودکار دست شاعر دیوانه‌ای!
تازه وقتی صبح شد خودکار خوابش می‌برد

یا کسی که جان به در برده ست از خشم زمین
در اتاقی بسته از آوار خوابش می‌برد

در کنارت تازه فهمیدم چرا در نیمه‌شب
رهروی در جاده‌ی هموار خوابش می‌برد

سر به دامان تو مثل دائم‌الخمری که شب
سر به روی پیشخوانِ بار خوابش می‌برد

یا شبیه مرد افیونی به خواب نشئگی
لای انگشتان او سیگار خوابش می‌برد

من به ساحل بودنم خرسندم آری دیده‌ام
اینکه موج از شدت انکار خوابش می‌برد

وقتی از من دوری اما پلک‌هایم مثل موج
می‌پرد از خواب تا هر بار خوابش می‌برد

من در آغوش تو؛ گویی در کنار مادرش
کودکی با گونه‌ی تبدار خوابش می‌برد

"دوستت دارم" که آمد بر زبان خوابم گرفت
متهم اغلب پس از اقرار خوابش می‌برد

صبح از بالین اگر سر بر ندارد بهتر است
عاشقی که در شب دیدار خوابش می‌برد

#اصغر_عظیمی_مهر

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
ربّنای عشقی!
کدام سمت خانه ی تو ایستاده ام؟!
"اتِنا"
قبله نمای دل کجاست؟!
در کدام فصل زمین نشسته ای؟!
لطفی بی پایان از تو دارم
"فِی الدُنیا حَسَنه"
بهترین حال خوبی
مرزها را گسترده تر کن!
سرزمین دیگری باش
در قُوت لب هایت سکنی گزیده ام!
دستی بکش بر نوبت این لبخندها
عشق، ادامه یِ سکوتِ باران است
آسمانی،
بر قطره چکانِ مساحتِ دستانم
نفس بکش!
ذکر لب هایم، افطار نام توست
جهان را زیباتر کن!
قیامتی ست زیبا از تو در جانم
"وَ فِی الأخِرة حَسنه"


#عرفان_یزدانی
#طاعاتتون_مقبول
#التماس_دعا

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
سرو من! صبح بهار است به طرْف چمن آی
تا نسیمت بنوازد به گل افشانی‌ها

#شهریار_جان❤️


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
قهر، زبان استیصال است. قهر، پرتاب کدورت هاست به ورطه ی سکوت موقت؛ و این کاری ست که به کدورت ، ضخامتی آزارنده می دهد.
قهر، دو قفله کردن دری ست که به اجبار، زمانی بعد، باید گشوده شود، و هرچه تعدادِ قفل ها بیشتر باشد و چفت و بست ها محکمتر، در، ناگریز، با خشونتِ بیشتر گشوده خواهد شد


"چهل نامه کوتاه به همسرم"
#نادر_ابراهیمی


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
نمی شود که تو باشی من عاشق تو نباشم؛
نمی شود که تو باشی، درست همینطور که هستی و من هزار بار بهتر از این باشم و باز هزار بار عاشق تو نباشم.
نمی شود، می دانم؛
نمی شود که بهار از تو سرسبزتر باشد.
همسفر! در این راه طولانی که ما از آن بی‌خبریم و چون باد می‌گذرد، بگذار خرده اختلاف‌هامان باهم باقی بماند؛ خواهش می‌کنم!
مخواه که یکی شویم، مطلقا.
مخواه که هرچه تو دوست داری، من همان را، به همان شدت دوست داشته باشم و هرچه من دوست دارم، به همان گونه مورد دوست داشتن تو نیز باشد.
مخواه که هر دو یک آواز را بپسندیم. یک ساز را، یک کتاب را، یک طعم را، یک رنگ را، و یک شیوه نگاه کردن را، مخواه که انتخابمان یکی باشد، سلیقه‌ مان یکی و رویاهامان یکی...
هم‌سفر بودن و هم‌هدف بودن، ابدا به معنی شبیه بودن و شبیه شدن نیست. و شبیه شدن دال بر کمال نیست، بلکه دلیل توقف است …

#نادر_ابراهیمی
از کتاب: چهل نامه ی کوتاه به همسرم

#نادر ابراهیمی (۱۴ فروردین ۱۳۱۵ – ۱۶ خرداد ۱۳۸۷) داستان‌نویس معاصر ایرانی بود. او علاوه بر نوشتن رمان و داستان کوتاه، در زمینه‌های فیلم‌سازی، ترانه‌سرایی، ترجمه، و روزنامه‌نگاری نیز فعالیت کرده‌است. ابراهیمی، همراهِ بهرام بیضایی و ابراهیم گلستان، از معدود سخنوران ایرانی به‌شمار می‌رود که هم در سینما و هم در ادبیات کار کرده و شناخته شده بوده‌اند


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
مرا روی تو محراب است در شهر مسلمانان
وگر جنگ مغول باشد نگردانی ز محرابم

مرا از دنیی و عقبی همینم بود و دیگر نه
که پیش از رفتن از دنیا دمی با دوست دریابم

#سعدی



❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
.

سخن عشق تو بی آن که برآید به زبانم
رنگ رخساره خبر می‌دهد از حال نهانم

گاه گویم که بنالم ز پریشانی حالم
بازگویم که عیانست چه حاجت به بیانم



#سعدی


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
خرم آن روز کزین منزل ویران بروم
راحت جان طلبـم وز پی جانان بروم
گرچه دانم که به جایی نبرد راه غریب
مـن به بوی سر آن زلف پریشان بروم

دلم از وحشت زندان سکندر بگرفت
رخت بربندم و تا ملک سلیمان بروم
چون صبا با تن بیمار و دل بـی‌طاقت
بـــه هــواداری آن سرو خرامان بـروم

در ره اوچو قلم گربه سرم باید رفت
بـا دل زخم کش و دیده گریان بروم
نذر کردم گر ازاین غم به درآیم روزی
تا درمیکده شادان و غزلخوان بروم

#حافظ

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
در جـمـعـشان بـودم که پـنـهـانی دلـم رفت
بــاور نـمـی کــردم بــه آســـانی دلـم رفت

از هـم سـراغـش را رفـیـقـان می گـرفـتـنـد
در وا شـد و آمــد بـه مـهـمـانی... دلم رفت

رفــتــم کـنــارش ، صـحـبتـم یـادم نـیـامــد!!
پـرسـیـد: شعـرت را نمی خـوانی؟ دلم رفت

مـثـل مـعــلـم هـا بـه ذوقـــم آفـریـن گــفـت
مــانـنــد یـک طــفــل دبـسـتــانـی دلـم رفت

مــن از دیــار «مـنــزوی» ، او اهــل فـــردوس
یک سیـب و یـک چـاقـوی زنجانی ؛ دلم رفت

ای کاش آن شب دست در مویش نمی بـرد
زلـفش که آمــــد روی پـیـشـانی دلم رفــــت

ای کـاش اصـلا" مـــن نمی رفــتـم کــنــارش
امـا چـه سـود از ایـن پشیــمـانی دلـم رفـت

دیگـر دلـم ــ رخت سفیدم ــ نـیـست در بـنـد
دیـروز طـوفـان شد،چه طـوفـانی... دلم رفت

#کاظم_بهمنی


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
امشب دل من گرفته و غمگین است
بر غصه ی من سکوت شب تسکین است

هر چند تظاهر کنم این حال بدم را
خوب است ، ولی نمیشود ، تلقین است...


#زهره_سالاریان


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
خون دل می نوشم و شعرم تجلی می کند!

دوستانم غافل از مفهوم... "بـه بـه" میکنند

#عبدالجبار_کاکائی


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
Darya ~ UpMusic
Kasra Zahedi ~ UpMusic
🎻r


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀