💖کافه شعر💖
2.6K subscribers
4.39K photos
2.93K videos
12 files
1.04K links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
ای کـه از‌ صبحِ بهار نیز دل‌انگیزتری
شاخه‌ی نسترنی پیچک آغوش منی

صُـبح آغاز شد و‌چشم دلم‌ منتظرت
پلک بگشای که آغازِ من و جانِ منی

#هماکشتگر
#سلام_صبح_بخیر🍀

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
قدرِ مجموعهٔ گُل، مرغِ سَحر داند و بس
که نَه هرکو ورقی خوانْد معانی دانست

عَرضه کردم دو جهان بر دلِ کارافتاده
بجز از عشقِ تو، باقی همه فانی دانست

#حافظ

#صبحتون_عالی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
Eshgh Jan
Valayar
رمضان یڪ سحر بود
     به بیدارے نڪَاهت و
یڪ افطار ، به ڪَـشایش لبانت
من روزه دار شدم تا تو را
                      ؏ـاشقی ڪنم...!!

#عرفان_یزدانی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
فقط #سعدی می تونسته شدت حسرت دیدن دلبر را انقدر دقیق و قشنگ بیان کنه:

"‏چنان مشتاقم ای دلبر به دیدارت که از دوری
‏برآید از دلم آهی، بسوزد هفت دریا را."


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
چه بی نشاط بهاری
که
بی رخِ تو رسید


#هوشنگ_ابتهاج

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
هر شام ز ماه رمضان، صبح امیدی است
هر روز ازین ماه مبارک، شب عیدی است

هر  آه جگرسوز که از سینه برآید
در دامن صحرای جزا سایه ی بیدی است

هر نوع شکستی که ترا روی نماید
چون موج درین بحر پر و بال جدیدی است

تا خلوت یوسف که صبا راه ندارد
از دیده یعقوب عجب راه سفیدی است!

در دامن دشتی که تو می می‌کشی امروز
هر لاله ی او شمع سر خاک شهیدی است

صائب! اگرت دیده بیدار نخفته است
در پرده شبگیر عجب صبح امیدی است

#صائب_‌تبریزی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
رمضان مَردی‌ست عاشق

ڪه به خاطرِ دیدنِ
رویِ ماهِ شوالِ معشوقه‌اش

دست به اعتصابِ آب و غذا
زده است !

#کوروش_نامی
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
چيزي به من بگو
چيزى شبيهِ بهار
مثلن:
شكوفه كن

و يا مانندِ بارانی درونم ببار

و يا رنگين‌كمانی شو
و به روحم بياويز

چيزی بگو ورایِ كلام
كه جانم را بگيرد

چيزی بگو
مثلن:
كنارت هستم...

#تورگوت_اویار


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
آمد رمضان و عید با ماست
قفل آمد و آن کلید با ماست

بربست دهان و دیده بگشاد
وان نور که دیده دید با ماست

آمد رمضان به خدمت دل
وان کش که دل آفرید با ماست

در روزه اگر پدید شد رنج
گنج دل ناپدید با ماست

کردیم ز روزه جان و دل پاک
هر چند تن پلید با ماست

روزه به زبان حال گوید
کم شو که همه مرید با ماست

چون هست صلاح دین در این جمع
منصور و ابایزید با ماست

#مولانا

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
امشب آن حسرت دیرینهٔ من

در بر دوست به سر می آید

در فروبند و بگو خانه تهی است

زین سپس هر که به در می آید

شانه کو تا که سر و زلفم را

در هم و وحشی و زیبا سازم

باید از تازگی و نرمی و لطف

گونه را چون گل رویا سازم

سرمه کو ، تا که چو بر دیده کشم

راز و نازی به نگاهم بخشد

باید این شوق که در دل دارم

جلوه بر چشم سیاهم بخشد

چه بپوشم که چو از راه آید

عطشش مفرط و افزون گردد

چه بگویم که ز سِحر سخنم

دل به من بازد و افسون گردد

آه ، ای دخترک خدمتکار

گل بزن بر سر و بر سینهٔ من

تا که حیران شود از جلوهٔ گل

امشب آن عاشق دیرینهٔ من

چو ز در آمد و بنشست خموش

زخمه بر جان و دل و چنگ زنم

با لب تشنه دو صد بوسه شوق

بر لب بادهٔ گلرنگ زنم

ماه اگر خواست که از پنجره ها

بیندم در بر او مست و پریش

آنچنان جلوه کنم کو ز حسد

پرده ابر کشد بر رخ خویش

تا چو رویا شود این صحنهٔ عشق

کندر و عود در آتش ریزم

ز آن سپس همچو یکی کولی مست

نرم و پیچنده ز جا برخیزم

همه شب شعله صفت رقص کنم

تا ز پا افتم و مدهوش شوم

چو مرا تنگ در آغوش کشد

مست آن گرمی آغوش شوم

آه ، گویی ز پس پنجره ها

بانگ آهستهٔ پا می آید

ای خدا ، اوست که آرام و خموش

به سوی خانهٔ ما می آید


#فروغ_فرخزاد
#مهمان
#اسیر


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
صبح شد باید بیدار شوم
وعده ای با #تو بگذارم
که به محض بیدار شدن
از خالق خنده هایت اجازه بگیرم که تو را برای خوشحالیهایمان
تو را برای اکسیر #عشقمان❤️
در آغوش بگیرم و بگویم
بگو سیب و و از تلفیق
#بوسهایت که مسخمان میکند
یک عکس فتوژنیک بگیرم و برای بنای #عشقمان امن یجیب بخوانم که هبوط کند مهرت به معبد #قلبم تا
#دوست_داشتنمان😊❤️
ازلی و ابدی بشود و ما 
بشویم دچار به هم
تا در نمازی #دلبرانه بایستم و اقتدا کنم به این #نیکبختیمان تا بلکه ورق برگردد و خدا بنویسد تقدیرمان را به یک #خزان و #زمستان و به یک
عمر در ثانیهای بهاری برای ضربان
فرجامی #سپیدترین برای هم
سلام صبحمون به #اقبالی بلند
مزین #دوستت_دارم🥰❤️








#راحمه


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
از مستی ما گشت جهان پوچ و بقا هیچ
یا رب، سرِ ساقی به سلامت، سرِ ما هیچ

آه از دلِ پروانه که با ناله‌ی خاموش
خود سوخت و شب را به سحر برد و صدا هیچ

هرچند حبابیم، ولی در دل دریا
با این همه سرمایه که داریم چرا هیچ؟

گفتند که یوسف سر بازار حراج است
ما نیز تهیدست و خریدار تو با هیچ

از موعظه‌ی زاهد و از وحشتِ دوزخ
انگار نداریم امیدی به خدا هیچ

وقت است که از رستم و سهراب بپرسیم
این‌جنگ چه جنگی‌ست که «ما هیچ و شما هیچ»

یک قطره مِی ناب چشیدیم و خماریم
این است که من معتقدم یا همه یا هیچ

#هادی_محمدحسنی

📕فقط او بخواند/ #همه_یا_هیچ

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
می توانم
قد یک "جمعه" برایت باشم!؟
وقتی به من میرسی خیالت راحت باشد
و همه چیز را تعطیل کنی
سرت را روی شانه هایم بگذاری و
‌یک روز را متعلق به من باشی..

#محسن_صفری


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
ای که تو ماه آسمان ماه کجا و تو کجا
در رخ مه کجا بود این کر و فر و کبریا

جمله به ماه عاشق و ماه اسیر عشق تو
ناله کنان ز درد تو لابه کنان که ای خدا

سجده کنند مهر و مه پیش رخ چو آتشت
چونک کند جمال تو با مه و مهر ماجرا

آمد دوش مه که تا سجده برد به پیش تو
غیرت عاشقان تو نعره زنان که رو میا

خوش بخرام بر زمین تا شکفند جان‌ها
تا که ملک فروکند سر ز دریچه سما

چونک شوی ز روی تو برق جهنده هر دلی
دست به چشم برنهد از پی حفظ دیده‌ها

هر چه بیافت باغ دل از طرب و شکفتگی
از دی این فراق شد حاصل او همه هبا

زرد شدست باغ جان از غم هجر چون خزان
کی برسد بهار تو تا بنماییش نما

بر سر کوی تو دلم زار نزار خفت دی
کرد خیال تو گذر دید بدان صفت ورا

گفت چگونه‌ای از این عارضه گران بگو
کز تنکی ز دیده‌ها رفت تن تو در خفا

گفت و گذشت او ز من لیک ز ذوق آن سخن
صحت یافت این دلم یا رب تش دهی جزا

#مولانا


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
نه سراغی ، نه سلامی، خبری می خواهم
قدر یک قاصدک از تو اثری می خواهم

خواب و بیدار، شب و روز به دنبال من است؛
جز مگر یاد تو یار سفری می خواهم؟

در خودم هر چه فرو رفتم و ماندم کافی است
رو به بیرون زدن از خویش، دری می خواهم

بعد عمری که قفس واشد و آزاد شدم
تازه برگشتم و دیدم که پری می خواهم

سر به راهم تو مرا سر به هوا می خواهی
پس نه راهی، نه هوایی، نه سری می خواهم

چشم در شوق تو بیدارتری می طلبم
دلِ در دام تو افتاده تری می خواهم

در زمین ریشه گرفتم که سرافراز شوم
بی تو خشکیدم و لطف تبری می خواهم

#مهدی_فرجی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
بهــارم، دختـرم، از خـواب برخـیز
شڪرخندے بزن، شورے برانڪَیز.

ڪَل اقبال من، اے غنچه‌ے ناز
بهــار آمـد تــو هـم با او بیـامیز.

‌بهـارم، دختــرم، نــوروز آمد
تبسم بر رخ مردم ڪند ڪَل

تمـاشـا ڪن تبـسم‌هاے او را
تبسم‌ڪن‌ڪه‌خودراگم‌ڪندڪَل

فریدون مشیری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
عید است و آخر گل و یاران در انتظار
ساقی به روی شاه ببین ماه و می بیار

دل برگرفته بودم از ایام گل ولی
کاری بکرد همت پاکان روزه دار

دل در جهان مبند و به مستی سؤال کن
از فیض جام و قصه جمشید کامگار

جز نقد جان به دست ندارم شراب کو
کان نیز بر کرشمه ساقی کنم نثار

خوش دولتیست خرم و خوش خسروی کریم
یا رب ز چشم زخم زمانش نگاه دار

می خور به شعر بنده که زیبی دگر دهد
جام مرصع تو بدین در شاهوار

گر فوت شد سحور چه نقصان صبوح هست
از می کنند روزه گشا طالبان یار

زان جا که پرده پوشی عفو کریم توست
بر قلب ما ببخش که نقدیست کم عیار

ترسم که روز حشر عنان بر عنان رود
تسبیح شیخ و خرقه رند شرابخوار

حافظ چو رفت روزه و گل نیز می‌رود
ناچار باده نوش که از دست رفت کار

#حافظ

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀


عشق جانان در جهان هرگز نبودی کاشکی
یا چو بود اندر دلم کمتر فزودی کاشکی


آزمودم درد و داغ عشق، باری صد هزار
همچو من معشوقه یک ره آزمودی کاشکی


نغنویدم زان خیالش را نمی‌بینم به خواب
دیده‌ی گریان من یک شب غنودی کاشکی


از چه ننماید به من دیدار خویش آن دلفروز
راضیم راضی چنان روی ار نمودی کاشکی


هر زمان گویم ز داغ عشق و تیمار فراق
دل ربود از من نگارم جان ربودی کاشکی


ناله‌های زار من شاید که گر کس نشنود
لابه‌های زار من یک شب شنودی کاشکی


سعدی از جان می‌خورد سوگند و می‌گوید به دل
وعده‌هایش را وفا باری نمودی کاشکی

#حضرت_سعــــدی


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
طبعم از لعل تو آموخت در افشانی‌ها
ای رخت چشمه خورشید درخشانی‌ها

سرو من صبح بهار است به طرف چمن آی
تا نسیمت بنوازد به گل افشانی‌ها

گر بدین جلوه به دریاچه اشگم تابی
چشم خورشید شود خیره ز رخشانی‌ها

دیده در ساق چو گلبرگ تو لغزد که ندید
مخمل این‌گونه به کاشانه کاشانی‌ها

دارم از زلف تو اسباب پریشانی جمع
ای سر زلف تو مجموع پریشانی‌ها

رام دیوانه شدن آمده درشان پری
تو به جز رم نشناسی ز پریشانی‌ها

شهریارا به درش خاک‌نشین افلاکند
وین کواکب همه داغند به پیشانی‌ها

#شهریار


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
از چمن تا انجمن، جوشِ بهارِ رحمت است
دیده هرجا باز می‌گردد دچار رحمت است

خواه ظلمت کن تصوّر، خواه نور؛ آگاه باش!
آنچه اندیشی، نهان و آشکارِ رحمت است

قدردانِ غفلت خود گر نباشی، جرم کیست؟
آنچه عصیان خوانده‌ای، آیینه‌دار رحمت است

کو دِماغ آنکه ما از ناخدا منّت کشیم؟
کشتیِ بی‌دست‌وپایی‌ها کنار رحمت است

سُبحه‌ای دیگر به ذکر مغفرت در کار نیست
تا نفس باقی‌ست، هستی در شمار رحمت است

وحشیِ دشتِ معاصی را دو روزی سردهید
تا کجا خواهد رمید؟! آخر شکار رحمت است

شام اگر گل کرد بیدل پرده‌دارِ عیب ماست
صبح اگر خندید، در تجدید کار رحمت است.‏


#بیدل_دهلوی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀