آدمی زاد است ، دوست دارد دق کند...
آدمیزادست دیگر دوست دارد دق کند
گاه گاهی گوشه ای بنشیند و هق هق کند
با خودش خلوت کند از دست بی کس بودنش
هی شکایت از خودش از خلق و از خالق کن
من شدم این روز ها خورشید سرگردان که حیف
در پی ات باید مکرر مغرب و مشرق کند
آنقدر با چشم هایت دلبری کردی که شیخ
جرات این را ندارد صحبت از منطق کند
حد بی انصاف بودن را رعایت کن برو
ماندن تو می تواند شهر را عاشق کند
کاش می شد کنج دنجی را شبی پیدا کنم
آدمیزادست دیگر دوست دارد دق کند
#شایان_مصلح
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
آدمیزادست دیگر دوست دارد دق کند
گاه گاهی گوشه ای بنشیند و هق هق کند
با خودش خلوت کند از دست بی کس بودنش
هی شکایت از خودش از خلق و از خالق کن
من شدم این روز ها خورشید سرگردان که حیف
در پی ات باید مکرر مغرب و مشرق کند
آنقدر با چشم هایت دلبری کردی که شیخ
جرات این را ندارد صحبت از منطق کند
حد بی انصاف بودن را رعایت کن برو
ماندن تو می تواند شهر را عاشق کند
کاش می شد کنج دنجی را شبی پیدا کنم
آدمیزادست دیگر دوست دارد دق کند
#شایان_مصلح
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
و امّا شب...
شِکُفتن گُل دلتنگی تو
در باغچه ی شعرم
چین خوردن ماه بر
برکه ی جانم
شبنم شدن اشکم
بر بوته ی یادِ تو
نشستن من و خیالِ تو
روی شاخه ی شب
خیره شده به شقایق های
رقصان در باد
می نویسم شعری از جنس
دلتنگی شبِ تو
واژه هایش پُر از
حریر سبزِ تنِ تو
نوشتن و نوشتن
قلمم خسته و دفترم کلافه
شب هم به فریاد شد
از نوشتن من
در آخر چیزی نمی ماند
جز پیوند دادن خیالِ
تو به شب و به امید
صبح داشتن تو
#سیامک_جعفری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
شِکُفتن گُل دلتنگی تو
در باغچه ی شعرم
چین خوردن ماه بر
برکه ی جانم
شبنم شدن اشکم
بر بوته ی یادِ تو
نشستن من و خیالِ تو
روی شاخه ی شب
خیره شده به شقایق های
رقصان در باد
می نویسم شعری از جنس
دلتنگی شبِ تو
واژه هایش پُر از
حریر سبزِ تنِ تو
نوشتن و نوشتن
قلمم خسته و دفترم کلافه
شب هم به فریاد شد
از نوشتن من
در آخر چیزی نمی ماند
جز پیوند دادن خیالِ
تو به شب و به امید
صبح داشتن تو
#سیامک_جعفری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دیروز آفتاب
با بوسه و سلام
به هر بام و در دمید
دیروز آفتاب
پندار ابر را
با تیغ زر درید
دیروز آفتاب در شهر می گذشت
با گامش اشتیاق
با چشم او نوازش و لبخند
با دست او نیاز به پیوند
دل های سرد را
گرمی نشاند و رفت
عطر امید را
هر سو کشاند و رفت
ای روشنای دیده و دل های بی شمار
ای جان آفتاب
بار دگر ز روزن دل خستگان بتاب
👤سیاوش کسرایی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
با بوسه و سلام
به هر بام و در دمید
دیروز آفتاب
پندار ابر را
با تیغ زر درید
دیروز آفتاب در شهر می گذشت
با گامش اشتیاق
با چشم او نوازش و لبخند
با دست او نیاز به پیوند
دل های سرد را
گرمی نشاند و رفت
عطر امید را
هر سو کشاند و رفت
ای روشنای دیده و دل های بی شمار
ای جان آفتاب
بار دگر ز روزن دل خستگان بتاب
👤سیاوش کسرایی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ارگی! پر از غرور ، در آرزوی کوه
زیبا و استوار چون قصر با شکوه
تو آن گلی که #صبح میخوانی از بهار
#اسفند پا به ماه را ، آورده ای ستوه
#مطرب🎶
#ابراهیم_حسینی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
زیبا و استوار چون قصر با شکوه
تو آن گلی که #صبح میخوانی از بهار
#اسفند پا به ماه را ، آورده ای ستوه
#مطرب🎶
#ابراهیم_حسینی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
سحرگه سوی ما بویی اگر زآن دلستان آید
چو صحت سوی بیماران و سوی مرده جان آید
بسا عاشق که او خود را بسوزد همچو پروانه
گر آن سلطان مه رویان چو شمع اندر میان آید
#سیف_فرغانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
چو صحت سوی بیماران و سوی مرده جان آید
بسا عاشق که او خود را بسوزد همچو پروانه
گر آن سلطان مه رویان چو شمع اندر میان آید
#سیف_فرغانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
گفتا به دلربائی ما را چگونه دیدی
گفتم چو خرمنی گل در بزم دلربائی
گفتا من آن ترنجم کاندر جهان نگنجم
گفتم به از ترنجی لیکن بدست نائی
گفتا چرا چو ذره با مهر عشق بازی
گفتم از آنکه هستم سرگشتهئی هوائی
گفتا بگو که خواجو در چشم ما چه بیند
گفتم حدیث مستان سری بود خدائی ..
#خواجوی_کرمانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
گفتم چو خرمنی گل در بزم دلربائی
گفتا من آن ترنجم کاندر جهان نگنجم
گفتم به از ترنجی لیکن بدست نائی
گفتا چرا چو ذره با مهر عشق بازی
گفتم از آنکه هستم سرگشتهئی هوائی
گفتا بگو که خواجو در چشم ما چه بیند
گفتم حدیث مستان سری بود خدائی ..
#خواجوی_کرمانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
مرا نکاوید
واژه بودم
زنجیر کلمات گشتم
سخنی نوشتم که دیگران
با آرامش بخوانند
من اکنون بذری درستکار گشتهام
مرا بکارید
در زمینی استوار جایم دهید
نه در جنگلی که زیر سایهی درختان معیوب باشم
جای من در کنار پنجرههاست ..
#احمدرضا_احمدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
واژه بودم
زنجیر کلمات گشتم
سخنی نوشتم که دیگران
با آرامش بخوانند
من اکنون بذری درستکار گشتهام
مرا بکارید
در زمینی استوار جایم دهید
نه در جنگلی که زیر سایهی درختان معیوب باشم
جای من در کنار پنجرههاست ..
#احمدرضا_احمدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
.
شده با یادِ کسی
قلبِ تو پُر کار شود؟
پایِ تو سست و
سرت چرخشِ پرگار شود؟
خوابِ چشمانِ تو
دزدیده شود تا به سحر
دلت از عالم و
آدم همه بیزار شود؟
یا که در اوجِ زمستان
و به یک لحظه عبور
خونت از هُرمِ کسی
جوششِ بسیار شود؟
در هوایی که معطر
شده از بازدَمش
چو نباشد نَفَست
آه و عزادار شود؟
شب و روزَت همه
آیینهی ماهش گردد
همه جا منعکسِ
عکسِ رخِ یار شود؟
#مسلم_خزایی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
شده با یادِ کسی
قلبِ تو پُر کار شود؟
پایِ تو سست و
سرت چرخشِ پرگار شود؟
خوابِ چشمانِ تو
دزدیده شود تا به سحر
دلت از عالم و
آدم همه بیزار شود؟
یا که در اوجِ زمستان
و به یک لحظه عبور
خونت از هُرمِ کسی
جوششِ بسیار شود؟
در هوایی که معطر
شده از بازدَمش
چو نباشد نَفَست
آه و عزادار شود؟
شب و روزَت همه
آیینهی ماهش گردد
همه جا منعکسِ
عکسِ رخِ یار شود؟
#مسلم_خزایی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دیدار به دل فروخت، نفروخت گران
بوسه به روان فروشد و هست ارزان
آری، که چو آن ماه بود بازرگان
دیدار به دل فروشد و بوسه به جان
#رودکی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بوسه به روان فروشد و هست ارزان
آری، که چو آن ماه بود بازرگان
دیدار به دل فروشد و بوسه به جان
#رودکی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
اثری نمانْد باقی ز من اَندر آرزویت
چه کنم که سیر دیدن نتوان رخ نکویت
همه روز گرد کویَت، همه شب بر آستانت
غرضی جز این ندارم که نظر کنم به رویت
خِرد و ضمیر و هوش و دلو جانو چشم من شد
ز همه خیالْ خالی، به جز از خیال رویت
پس از این به دیده خواهم به طواف کویَت آیم
که بِسود تا به زانو قدمم به جستوجویت
ز نسیم جانفزایت، دلِ مرده زنده گردد
ز کدام باغی ایجان کهچنین خوشاست بویت...
#امیرخسرو_دهلوی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
چه کنم که سیر دیدن نتوان رخ نکویت
همه روز گرد کویَت، همه شب بر آستانت
غرضی جز این ندارم که نظر کنم به رویت
خِرد و ضمیر و هوش و دلو جانو چشم من شد
ز همه خیالْ خالی، به جز از خیال رویت
پس از این به دیده خواهم به طواف کویَت آیم
که بِسود تا به زانو قدمم به جستوجویت
ز نسیم جانفزایت، دلِ مرده زنده گردد
ز کدام باغی ایجان کهچنین خوشاست بویت...
#امیرخسرو_دهلوی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
مرا تنگ در آغوش بگیر
تا ترس نبودنت میان دستانم بمیرد
تا اوج بگیرد عشق میان نگاهمان
مرا تنگ در آغوش بگیر تا دنیا از بودنت به نفس نفس بیافتد
آنقدر با روحت گره کور بزن خیالم را
که دست سرنوشت مرا برای دمی از تو نگیرد
من مبتلایم به خواب ابد میان آغوشت
آن لحظه ای که نگاهم به نگاهت مات بماند
قلبم با قلبت برقصد و نبض تمام پروانگی هایمان به آغوش مرگ سنجاق بشود...
مرا تنگ در آغوش بگیر...
پریسا_خان_بیگی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تا ترس نبودنت میان دستانم بمیرد
تا اوج بگیرد عشق میان نگاهمان
مرا تنگ در آغوش بگیر تا دنیا از بودنت به نفس نفس بیافتد
آنقدر با روحت گره کور بزن خیالم را
که دست سرنوشت مرا برای دمی از تو نگیرد
من مبتلایم به خواب ابد میان آغوشت
آن لحظه ای که نگاهم به نگاهت مات بماند
قلبم با قلبت برقصد و نبض تمام پروانگی هایمان به آغوش مرگ سنجاق بشود...
مرا تنگ در آغوش بگیر...
پریسا_خان_بیگی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
#عصر و ریختن شعرم
حوالی کوچه ی خیالِ پاییزی
تو
فنجانی را پُر از شعر سپید
مهمان ایوان چشمانت
می کنم
شعرم را به جان #دلتنگی
می اندازم
#دلتنگی را زیر پای واژ ها
له میکنم
#بیا
تا فاصله را مبهوت کنیم
چشم در چشم هم #دلتنگی را
به خاک با هم بودن
بسپاریم
دست در دست هم
فاتحه ی #دلتنگی را
بخوانیم
#بیا
تا طرحی بهاری به جان
پاییز بیندازیم
#سیامڪ_جعفرے
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند
#عصرتون_بکام
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
حوالی کوچه ی خیالِ پاییزی
تو
فنجانی را پُر از شعر سپید
مهمان ایوان چشمانت
می کنم
شعرم را به جان #دلتنگی
می اندازم
#دلتنگی را زیر پای واژ ها
له میکنم
#بیا
تا فاصله را مبهوت کنیم
چشم در چشم هم #دلتنگی را
به خاک با هم بودن
بسپاریم
دست در دست هم
فاتحه ی #دلتنگی را
بخوانیم
#بیا
تا طرحی بهاری به جان
پاییز بیندازیم
#سیامڪ_جعفرے
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند
#عصرتون_بکام
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
آدما همیشه بین شادی و غم میمونن
شادی و غم، تنها جفتیان که با هم میمونن
اونا که بین غم و شادی باشن، بهشتیان
اونا که غرق یکی شَن، تو جهنّم میمونن
بعضی دردا رو با گریه میگی و خلاص میشی
بعضی از غصّهها هستن که با آدم میمونن
یه چیزایی هست که باید با نگفتن بگیشون
مثل بیگناهی حضرت مریم میمونن
ابرا کوههای بخارن، کوهها ابر سنگیان
نه که ابرا رو گمون کنی که محکم میمونن
نه که مثل ابرا، از راه ببرن بادها تو رو
نکنه گمون کنی بادهای عالم میمونن
دلهاشون هزارتای چشمه و دریاست، آدما
پشت شیشههای دنیا، قدِ شبنم میمونن
دلهاشون تنگه برای جاهای دور، آدما
مرغای دریا کنار برکهها کم میمونن...
#علیمحمد_مؤدب
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
شادی و غم، تنها جفتیان که با هم میمونن
اونا که بین غم و شادی باشن، بهشتیان
اونا که غرق یکی شَن، تو جهنّم میمونن
بعضی دردا رو با گریه میگی و خلاص میشی
بعضی از غصّهها هستن که با آدم میمونن
یه چیزایی هست که باید با نگفتن بگیشون
مثل بیگناهی حضرت مریم میمونن
ابرا کوههای بخارن، کوهها ابر سنگیان
نه که ابرا رو گمون کنی که محکم میمونن
نه که مثل ابرا، از راه ببرن بادها تو رو
نکنه گمون کنی بادهای عالم میمونن
دلهاشون هزارتای چشمه و دریاست، آدما
پشت شیشههای دنیا، قدِ شبنم میمونن
دلهاشون تنگه برای جاهای دور، آدما
مرغای دریا کنار برکهها کم میمونن...
#علیمحمد_مؤدب
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بگو دوستم داری،
تا زیباتر شوم
بگو دوستم داری، تا انگشتانم طلا گردند
و پیشانیم ماه
بگو دوستم داری تا بتوانم دگرگون شوم ،
بدل به خوشه گندم شوم یا درخت نخل
هم اکنون بگو ، درنگ نکن
برخی از عشق ها درنگ نمی پذیرند
بگو دوستم داری تا تقدس مرا بیشتر کنی
تا از دفتر شعرم کتاب مقدس بسازی
تقویم را عوض می کنم اگر بخواهی
فصل ها را می شویم و فصل های دیگر می سازم
امپراتوری زنان برپا میکنم اگر بخواهی
بگو دوستم داری تا شعرهایم روان شوند
نوشته هایم آسمانی
عاشقم باش تا
خورشید را با اسب ها و کشتی ها تسخیر کنم
درنگ نکن
این تنها فرصتی ست برای من تا بیافرینم
تا بیاموزانم
#نزار_قبانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تا زیباتر شوم
بگو دوستم داری، تا انگشتانم طلا گردند
و پیشانیم ماه
بگو دوستم داری تا بتوانم دگرگون شوم ،
بدل به خوشه گندم شوم یا درخت نخل
هم اکنون بگو ، درنگ نکن
برخی از عشق ها درنگ نمی پذیرند
بگو دوستم داری تا تقدس مرا بیشتر کنی
تا از دفتر شعرم کتاب مقدس بسازی
تقویم را عوض می کنم اگر بخواهی
فصل ها را می شویم و فصل های دیگر می سازم
امپراتوری زنان برپا میکنم اگر بخواهی
بگو دوستم داری تا شعرهایم روان شوند
نوشته هایم آسمانی
عاشقم باش تا
خورشید را با اسب ها و کشتی ها تسخیر کنم
درنگ نکن
این تنها فرصتی ست برای من تا بیافرینم
تا بیاموزانم
#نزار_قبانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
صد کهکشان ستاره و هفت آسمان حریر
آوردهام که فرش کنم زیر پای تو
چیزی عزیزتر ز تمام دلم نبود
ای پارهی دلم! که بریزم به پای تو
در خاک هم دلم به هوای تو میتپد
چیزی کم از بهشت ندارد هوای تو
#قیصر_امینپور
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
آوردهام که فرش کنم زیر پای تو
چیزی عزیزتر ز تمام دلم نبود
ای پارهی دلم! که بریزم به پای تو
در خاک هم دلم به هوای تو میتپد
چیزی کم از بهشت ندارد هوای تو
#قیصر_امینپور
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ای که مهتابِ رُخت سایه بیفکنده به ماه
دل ما بر دل تو سخت ارادت دارد
میشود گاه بیایی و به ما سر بزنی
چون نگاه تو بهشت است ، سخاوت دارد
در پی چشمهی احساسم و حیران توام
دیدن روی تو از دور غرامت دارد
تو بگو یاور من ، فلسفهی دوری خود
ورنه جبریست نبودِ تو ، که طاقت دارد ؟
آسمانِ دل من ابریِ بیحوصله شد
تا تو فریاد زدی عقل شهامت دارد
تا کجا سوی تو آیم ؟ تو چرا دور روی ؟
مگر این دشت پر از خار سیاحت دارد ؟
ای "سراچه" ! بکش این رنج که در پایانش
چون ببینی که خدا در تو عمارت دارد
#علی_غفاری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دل ما بر دل تو سخت ارادت دارد
میشود گاه بیایی و به ما سر بزنی
چون نگاه تو بهشت است ، سخاوت دارد
در پی چشمهی احساسم و حیران توام
دیدن روی تو از دور غرامت دارد
تو بگو یاور من ، فلسفهی دوری خود
ورنه جبریست نبودِ تو ، که طاقت دارد ؟
آسمانِ دل من ابریِ بیحوصله شد
تا تو فریاد زدی عقل شهامت دارد
تا کجا سوی تو آیم ؟ تو چرا دور روی ؟
مگر این دشت پر از خار سیاحت دارد ؟
ای "سراچه" ! بکش این رنج که در پایانش
چون ببینی که خدا در تو عمارت دارد
#علی_غفاری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
آدم ها،
با قلب هایشان از هم فاصله می گیرند
نه با قدم هایشان...
تو اما،
در قلب من می تپی،
در رگ هایم جریان داری
و به نفس هایم آمیخته ای ...
تو نزدیکترینِ منی به من ،
بگذار قدم هایمان
هر چقدر که می خواهند دور باشند /.
#آذین_قانع
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
با قلب هایشان از هم فاصله می گیرند
نه با قدم هایشان...
تو اما،
در قلب من می تپی،
در رگ هایم جریان داری
و به نفس هایم آمیخته ای ...
تو نزدیکترینِ منی به من ،
بگذار قدم هایمان
هر چقدر که می خواهند دور باشند /.
#آذین_قانع
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀