آن لحظه مبارک را لعنت می کنم
لحظه ای که قایقم
به جزیره تو کوبیده شد
و در هم شکست
و از شکستگی اش احساس شادی کرد
و به کرانه تو دل باخت.

آن لحظه مبارک را لعنت می کنم
و طبق معمول
شتابانم
در کوچه های شهری که از آن من نیست
و در رویای مردی
که مرد من نیست.


#غاده_السمان

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟❤ ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀

#عصرِ
چشمان‌ تو بوی شعر تازه می دهد
همراه با‌ ی فنجان دوست داشتن
رو به پنجره بودنت
در پس پرچین نیلوفر آبی
روی برکه ی خواستنت
بوی بهار نارنج و طعم یاس
آغوشت
در بی کران #عصری مفرح
که پُر می شود از بوی حریر
عطر تنت
در امتداد کوچه های بی قراری

#سیامڪ_جعفرے‌‌
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند‌‌‌‌‌‌‌‌

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟❤ ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀

محبوب من
شما، تجلی عشقی
در ثانیه ثانیه‌های زمان
در لحظه لحظه‌ی عمر
و در سلول به سلول تنِ من
هر وقت هرجا
سخنی از عشق به میان میاید
من ناخودآگاه یاد شما می‌افتم
عنصر وجودی شما حتما از عشق است
و عشق بنیادی‌ترین عنصر این دنیای بی‌نهایت است.

#علی_سید_صالحی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟❤ ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀

ماجرای دل خون گشته نگویم با کس
زان که جز تیغ غمت نیست کسی دمسازم

گر به هر موی سری بر تن حافظ باشد
همچو زلفت همه را در قدمت اندازم

#حافظ

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟❤ ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀

برای دل شکستن بهانه بی بهانه
ز غم دوباره گفتن بهانه بی بهانه

غزل جوانه ای زد به غربت شبانه
برای شعر شنفتن بهانه بی بهانه

کتاب عاشقی را ز سر دوباره خواندن
به بزم یار نشستن بهانه بی بهانه

برای رویش نور به باغ این زمانه
ز نو چو گل شکفتن بهانه بی بهانه

نسیم صبح وگیسو. نگاه عاشقانه
برای دل سپردن. بهانه بی بهانه

خروش موج دریا. سکوت سرد ساحل
غریق عشق گشتن بهانه بی بهانه

بهار و بوی باران. قرار بین یاران
شکستن و گسستن. بهانه بی بهانه

#جاوید‌

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟❤ ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀

هوا سرد است،
برایم چای می‌ریزی؟
کنارم می‌نِشینی؟
با منِ دیوانه صحبت می‌کنی؟
از روزهای خوب می‌گویی؟
بگو ظلم از جهان برچیده خواهد شد،
بگو خورشید از شرقِ نگاهت، دیده خواهد شد
بگو آرام باشم،
خوب خواهد شد
بگو شب رو به اتمام است
غم‌ها رو به پایان است
بگو در کوچه‌ی ما هم عروسی می‌شود
دنیا به ما لبخند خواهد زد.
بگو آرام باشم، خوب خواهد شد
جهان سیاره‌ای سر تا به پا مطلوب خواهد شد
برای من در آغوشت کمی جا هست؟
تویی که از وفا و مهر، لبریزی!
هوا سرد است
برایم چای می‌ریزی؟

#نرگس_صرافیان_طوفان

‌‌‎‌‌‎❀═‎‌‌‌🌼 ⃟❤ ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀

صبح من ،،،
با لبخندِ خورشید
در چشمانِ تو بخیر می شود
و شبنمِ مژگانت ،،،،
گل هایِ داوودی را
بیدار می کند و عِطرِ
یاسِ نگاهت ، معطر می کند
گل خنده هایِ نسیم را
تا لبانِ خورشید را ،،،
عاشقانه ببوسد و من در
آغوشِ خیالِ تو
مستِ باده یِ عشق
رقص برگ ها را
در افسونِ باد ، تماشا کنم

#فرح_فریمااا

درودها بیکران دوستان سحرگاهان به عشق ❤️

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟❤ ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀

ماهم از بزم صبوح آمد برون مست خراب
جلوه گر افتاد و حیران چون ز مشرق آفتاب

رفت اهل انجمن هر سوی چون انجم فرو
چشمشان شد صبحدم چون چشم نرگس مست خواب


#امیرعلیشیر_نوایی


‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟❤ ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀

مثل تو
ندیده ام
راستش را بخواهی
مثل آفتاب نگاهت
مثل خورشید چشمانت
مثل زنگ صدایت
مثل طرح لبخندت را
نیافته ام
ناشناخته ای
اما هجوم امواج حضورت
احساسم را
آنچنان به زانو در آورده که
جز تکرار نامت
جمله ای بر زبان علاقه ام
جاری نمی شود
دوستت دارم
و تنها دلیل حال خوبم
تماشای طلوع خورشید
چشمان توست
که با خود صبح خوشبختی را
برایم به ارمغان می آورد

#امیر_عباس_خالق_وردی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟❤ ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀

ای پاک از آب و از گِل، پایی در این گِلم نِهْ
بی دست و دل شده‌ستم، دستی بر این دلم نِهْ

هر حاصلی که دارم، بی حاصلی‌ست بی تو
سیلابِ عشقِ خود را، بر کار و حاصلم نِهْ

#مولانا

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟❤ ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀

#جمعه ها
دلتنگی را بغل می کنم
پشت پنجره ی چشمات
شعرم را به قاصدک نگاهت
می سپارم
دشتِ شقایق بودنت را
سنجاق می کنم به کویر بودنم
تو را میطلبم از باران
شُرشُر آمدنت کجاست؟
تو کجا و من کجا
ی قابِ شکسته
ی پنجره ی نیمه باز
خاطره ی یاس تو
خیالِ تو و شکستن مردِ من
بُهت احساسم پشت حصار
فاصله
موتِ شعر و پَرپَر شدن واژه
#جمعه و بی خبری من
زِ حال تو
حوالی آغوشت را به من
بسپار
تا تنِ مردانه ام را ذوب کنم
بر پیچک تنِ زنانه ات

#سیامڪ_جعفری
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند‌‌‌‌‌‌

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟❤ ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀

صبح است غزل
بار کنم نوش کنیم؟
یا چای بیاورم
بنان گوش کنیم

باز ای الهه نازم
خوش آمدی
بی وعده دمی عشق😍
در آغوش  کنیم💋

#حمیده_مهاجری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟❤ ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀

از تو سڪوت مانده و از من صداے تو
چیزے بگو ڪه من بنویسم به جاے تو

حرفے ڪه خالی‌ام ڪند از سال‌ها سڪوت
حسے ڪه باز پُر ڪندم از هواے تو

این روزها عجیب دلم تنگِ رفتن است
تا صبح راه می‌روم و پا به پاے تو

در خواب حرف می‌زنم و گریه می‌ڪنم
بیدار می‌ڪنند مرا دست‌هاے تو

هِے شعر می‌نویسم و دلتنگ می‌شوم
حس می‌ڪنم ڪنارمے و آه... جاے تو

این شعر را رها ڪن و نشنیده‌ام بگیر
بگذار در سڪوت بمیرم براے تو

#اصغر معاذے

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟❤ ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀

زان خوبتری که کس خیال تو کند
یا همچو منی فکر وصال تو کند

شاید که به آفرینش خود نازد
ایزد که تماشای جمال تو کند

#ابوسعید_ابوالخیر

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟❤ ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀

قاصدک نوبت ما شد چه عجب
غصه ها باد هوا شد چه عجب

در پس ابر نمی ماند ماه
این مَثَل شامل ما شد چه عجب

شادمان از قفس سینه ما
مرغ دلتنگ رها شد چه عجب

با پیام تو ترک خورد سکوت
شهر پیوسته صدا شد چه عجب

صبر کوچه به سر انجام رسید
آخر این  پنجره وا شد چه عجب

قاصدک درد پریشانی ما
با سلام تو دوا شد چه عجب

#تقی_شیرین_زاده

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟❤ ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀

سهم من از عشق تو عمری انتظار است
محبوب من، با جان عاشق این چه کار است؟

گیرم که این دل لایق  مهرت نباشد
لطف تو اما، این میانه راهکار است

خارم ولی دستم دخیل دامن توست
اشکم که بر سوز دل شمعی دچار است

عالیجناب کهکشان ذره پرور
اینجا زمین، سیاه‌رای بی شهریار است

دلدادگی این روزها جرم کمی نیست
شکر خدا سهم من عمری انتظار است

#مهتاب_بهشتی

العجل یا مولانا یا صاحب الزمان

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟❤ ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀

#دوستت_دارم
چطور ثابت کنم که حضور تو در جهان
مثل حضور آب و درختان است؟
تو گل آفتابگردانی
نخلستان
و ترانه ای که از تاریکی دل به دریا زده!
وقتی کلمات ناتوانند
بگذار تو را با سکوت بگویم...


#نزار قبانی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟❤ ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀

چای لاهیجان من یک بار دیگر
دم بکش
#عصر زیبای مرا در عشق یک
مبهم بکش
چای کاری عطر شالیزار من ای تازه دم
با سماورهای چشمت جوششی
بی غم بکش
دم کشیدم جوش آوردی مرا با
گونه ات
با لب شیرین حلوایت مرا
بی کم بکش
سرسپردم بر تو ای شیرین نمای روز خوش
چون مکرر قندی و در جان من
مرهم بکش
با نبات لعل چای هر لبت سر میکشم
قوری هر فومنی مشروطه را
در هم بکش

#مسعود_ریخته_گر♥️
#عصرتون_گرم


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟❤ ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀

اگر چه پیر مغانم پیاله داد به دست
به عشوه مغبچه ام کرد مست و باده پرست

ز شیخ و خانقه و حور و روضه ام فارغ
مرا که پیر و جوانی چنین میسر هست

ببین بلندی چرخ برین و پستی خاک
نگون شدن چو نخواهی بساز خود را پست

خوشم ز مستی جام فنا به شکر همین
که نیستم ز می عجب و خود پرستی مست

بهر شکست که در زلف دلکش افکندی
هزار دل که درو بسته بود یافت شکست

دلا در آتش می سوز نقش هستی خویش
که هر کسی که نکرد این عمل ز خویش نرست

مده به رند خرابات عهد می ای شیخ
که قسمت این شده از ساقیان عهد الست

بیار باده بی اختیاری ای ساقی
که اختیار درین کارگه به دل نه نشست

وصال بایدت از خویش بگسل ای فانی
که هر که او ز خودی شد جدا باو پیوست


#عارف_قزوینی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟❤ ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀

در عشق سلیمانی من همدم مرغانم
هم عشق پری دارم هم مرد پری خوانم

هر کس که پری خوتر در شیشه کنم زودتر
برخوانم افسونش حراقه بجنبانم

زین واقعه مدهوشم باهوشم و بی‌هوشم
هم ناطق و خاموشم هم لوح خموشانم


#مولانا

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟❤ ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀