💖کافه شعر💖
2.78K subscribers
4.43K photos
2.95K videos
12 files
1.08K links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
شمع پیش جلوه‌اش، آتش به جانی بیش نیست
گل برِ رخسار او، برگ خزانی بیش نیست

دل به زلف دلبران مفْروش ای ناقدردان!
سود این سودا چه می‌پرسی؟ زیانی بیش نیست

کِی تواند شد طرف با ناوَک‌انداز ابرویش؟
ماه نو در قبضه‌اش دیدم کمانی بیش نیست

می‌کند هرچند آهو گردنِ شوخی بلند
پیش آن چشم سخن‌گو، بی‌زبانی بیش نیست

در جناب عشق، شورش‌نامه‌ای خواندم کز آن
قصّه‌ی لیلیّ و مجنون داستانی بیش نیست

سخت دشوار است مردن هرکه را جانِ بقاست
بر سبک‌روحِ فنا، نقل مکانی بیش نیست

پیش تیرِ حادثات، افتادگی باشد سپر
هرکه گردن می‌کشد «واقف» نشانی بیش نیست

#واقف_لاهوری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
جمله صید این جهانیم، ای پسر!
ما چو صعوه، مرگ بر سان زغن

هر گلی پژمرده گردد زو، نه دیر
مرگ بفْشارد همه در زیرِ غَن


#رودکی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یه جرعه
حس زیبا ببینین
زندگیتون پراز خوشی های
تمام نشدنی...

 ❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
دردا که در این شهر، دلی شاد نماندست
یک بنـده ز بنـدِ ستـم ، آزاد نمـاندست

هر جا کـه رَوم ناله و فریاد و فغان است
در شهـر بـه جز نـالـه و فریاد نماندست

غیـر از هنـرِ ظلـم کـه در حدّ‌ِ کمال است
در هیچ هنر، هیچ کس استاد نماندست

از ظلـمْ حکایت چه کنم ، قصّه دراز است
الـقصّـه مگوییـد: کـه شـدّاد نماندست

داد از کـه زنـم؟  چون هـمه بیدادگرانند
مـا را هم از این جـور ، سرِ داد نماندست

از خـانـه‌ خرابی، هـمه هم‌ خانهٔ جغدیم
فـریـاد کـه یک خـانـهٔ آبـاد نمانـدست

ویـرانـه شد ایـن مُلک و امـارت نپذیرد!
کـز سیـلِ فنـا خـانـه ز بنیـاد نماندست

#اهلی شیرازی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
من دوش فراق را جفا میگفتم
با دهر فراق پیش می‌آشفتم

خود را دیدم که با خیالت جفتم
با جفت خیال تو برفتم خفتم

#رباعی_مولانا

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
نمی‌توان به تو شرح بلای هجران کرد
فتاده‌ام به بلایی که شرح نتْوان کرد

ز روزگار، مرا خود همیشه دردی بود
غم تو آمد و آن را هزار چندان کرد

بلای هجر تو مشکل بود، خوش آن بی‌دل
که مُرد پیش تو و کار بر خود آسان کرد

خیال کشتن من داشت وه چه شد یارب!؟
کدام سنگ‌دل آن شوخ را پشیمان کرد؟

جراحت دل ما بر طبیب ظاهر نیست
که تیر غمزه‌ی او هرچه کرد پنهان کرد

نیافت لذت ارباب ذوق، بی‌دردی
که قدر درد ندانست و فکر درمان کرد

هلالی! از دل مجروح من چه می‌پرسی؟
خرابه‌ای که تو دیدی فراق ویران کرد


#هلالی_جغتایی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تورا دیدمت بعد از عمری سلام

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌
‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
ائل دوشدو بـوتـون حئیـرتـه دیـوانـه لیگمـدن
سیرّیـن دئمـدیـم بیـر کسـه مـردانـه لیگمـدن

خـاکستـر عشقـم، منـه تحقیـرایلــه بــاخمــا
میـن گنـج چخـار ظـاهیـره ویـرانـه لیگمــدن

مجنون کیمی من بارگـهِ عشقـی دولانـدیـم
گئچـدیـم بـو تمنـا ایلـه، شـاهـانــه لیگمــدن

مخمور گؤزون فکری ایله باده چوخ ایچـدیـم
هئچ بیر کیمسه ضرر گؤرمه دی مستانه لیگمدن

هر ماه روخون شمـع کیمـی عشقینـه یـانـدیـم
بیـر لحظـه خبـر تـوتمـادی پـروانـه لیگمــدن

دیوانه ٔ عشـق اولمـاغـا هـر کیـم هـوس ائتسـه
اوّل جـه گــرک درس آلا رنــدانــه لیگمــدن

واحد، من او خاکم، یئنه میخـانـه ده بیـر گـون
بیــر ذؤق یئتــر عــالمــه پیمــانــه لیگمــدن

#علی_آقا_واحد

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
اگر بمانے
هر روز
#عصر
زیر سقف همین ایوان خانه
برایت فروغ میخوانم
در حضور زمان .‌.

کاش
فروغ هم میدانست
#عصرها
چراغ های رابطه روشنند ..







#فرشته_رشیدی

‌‌
❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
می نالم ، دلِ به تو دادم و حرفی نیست
در مسلخ عشق جان وا دادم و حرفی نیست

در زُمره ی عُشاق ، مجنون بی دل منم
دلم را چه آسان به غم دادم و حرفی نیست

چشمانم ابری شده و اشکانم جاری
گر سیل اشک بِبَرد بُنیادم حرفی نیست

می نویسم شعری به هوای صید چشمان وحشی تو
گر پهن باشد تا به اَبد فریادم حرفی نیست

هم چو زلیخا در بزم یوسف نما
به تماشای رُخ تو دستانم بِبُرد دمادم حرفی نیست

واژه ها به سر آمدند و سطر تمام شد
ولی من هم چنان پُر از دردم و حرفی نیست

#سیامڪ_جعفرے

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
در خانهٔ کعبه، دل به دست آوردم
دل بردم و گبر و بت‌پرست آوردم

زنار ز مار سر زلفش بستم
در قبلهٔ اسلام، شکست آوردم

#شیخ_بهایی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
می خواستی برای تن خود تن مرا
از بر کنی ترانه ی دل دادن مرا

لب های تیز قیچی ات انکار کرده بود
آن حرف های پاره ی پیراهن مرا

گلدان خالی بغلت ، گوشه ی اتاق
تنهایی تو می طلبد سوسن مرا

نیلوفرانه قاب گرفتند ماهیان
در برکه های چشم تو رقصیدن مرا

تقصیر کوچکی ست که تو مرتکب شدی
اما گرفته است غزل گردن مرا

#نادر_جابری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
در همین تنگ ترین جای جهان،
با تو ای
#برف
چه آرامش خوبی دارد،
اهل این کوچه ی تاریک زمین !
او سفر با تو به اعماق خیالش دارد.
کودکی می سازد،
ساده و پاک شبیه دلِ برف
ویقین می داند ،
نور تا گرم نکرده است دل و چشمش را
پیش او خواهد ماند.
پس بیا
به کویرانه ترین جای دلت ،
اندکی عشق بریز
رویش زندگی و عطر نفس را
به تماشا بنشین.
شک نکن دوست من!
رمز وارستگی و زنده شدن جز این نیست.


#فریبا_قربان_کریمی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
تمام ِ احساسم را در شعرهایم ریختم
تا به تو بفهمانم چقدر دوستت دارم ،،،
به چشمانت بگو
ناب ترین واژه های شعرم برای توست
هر سروده ام خالصانه ترین عشقی ست
که در دلم میپرورانم
و با زبان شعر بیانش میکنم
از کنار این واژه ها به آسانی گذر مکن
که در هر بیت اش
از عمق جانم تو را می خواند ،،،
من درون سیاههء چشمان تو
پرواز هزاران چکاوک عاشق را می نگرم
که در سرای قلبم
عاشقانه نغمه سر میدهند
تو درون اشعارم زیبایی های خود را به تماشا بنشین
و از برق چشمانم دوستت دارم را بخوان ...!!


#پارس

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
در زمستان غمت بال و پرم می سوزد
مثل بند  جگرم  چشم  ترم می سوزد

همه ی خاصیت عشق فقط تشویش است
گرز وافور شدم بس که سرم می سوزد

ماندن و رفتن من هر دو فقط سوختن است
اخر قصه فقط دل به برم می سوزد

شیشه ی عمر  من از سردی خُلقت بشکست
پیش چشمان تو تیغ ظفرم می سوزد

هر کسی سوخته با شعر من انسی دارد
بیت بیت غزلِ چون گهرم می سوزد

#سـجاد_احمدیان


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
من کاغذهای مصر و بغداد ای جان
کردم پر ز آه و فریاد ای جان

یکساعت عشق صد جهان بیش ارزد
صد جان به فدای عاشقی باد ای جان

#رباعی_مولانا

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
" شب و نور "

شب ندارد جایی از اِعراب در کلّ ِ حُدود
سایه ی خویش است هر آنچه که آمد در وجود !

هر چه در نور است از او روشن است و تابناک
هرچه دور از نور ، اندر سایه ی خویشش غُنود

خالقِ هستی نه شب را آفریده از ازل
خود چو نور است و، ز نورش بر همه عالم فُزود

از گِل و خاک آفرید و نور در آدم دمید!
از چنان خاک و گِلی آورده ی خود را سُتود !

هرکجا نور است روشن میشود راه و ضمیر
جاده ی بی نور در تاریکی ات آرَد فرود

ای #سپهرم نور تو از روزنِ شعر است و شب ..
وقت راز است و نیایش، باز هنگام ِ سُجود ...

#سپهرA_Roohi

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
اڪَر نیمہ‌شب
خیالت هواے بوسہ ڪرد و
روے تخت
لاے ملافہ‌ها
در آغوش شمعدانی‌ها
لب حوض
پشت پنجره‌ها
میان میهمانی شڪلات‌ها
در دل یڪ عاشقانہ و
شاید هیچ جا ، پیدایم نڪردے بدان
من این شب‌ها پیراهنت را
تَن می‌ڪنم ،
تا محبوبہ‌ے ڪَوشہ‌ے ایوان
مرا با تو اشتباه بڪَیرد
و پشت پلڪ‌هایش تا صبح تابم دهد ..!!

#نیازے_حامد

‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آسمان آبی تر
 آب آبی تر
من درایوانم رعنا سر حوض
 رخت می شوید رعنا
برگ ها می ریزد
 مادرم صبحی می گفت :‌ موسم دلگیری است
 من به او گفتم : زندگانی سیبی است ‚ گاز باید زد با پوست
 زن همسایه در پنجره اش تور می بافد می خواند
 من ودا می خوانم گاهی نیز
 طرح می ریزم سنگی ‚ مرغی ‚ ابری
آفتابی یکدست
 سارها آمده اند
تازه لادن ها پیدا شده اند
من اناری را می کنم دانه به دل می گویم
خوب بود این مردم دانه های دلشان پیدا بود
می پرد در چشمم آب انار : اشک می ریزم
 مادرم می خندد
 رعنا هم .

#سهراب_سپهری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
اى باد صبحگاهی، وه از کدام سويی؟
وى بوى مهربانی، وه از کدام بويی؟

پنهان مشو ز دلها، آتش زن آشکارا
هر روز گرم تر کن بازار خوبرويى

تو مست همچو غنچه، دل در خيال حسنت
گلبرگ من، نگويى تو در کدام بویی

اى باد، من نيارم گفتن که پاش بوسى
ليکن سلام چشمم با خاک در بگويى

#امیرخسرو_دهلوی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀