وقتی شامه حیاط
مست از عطر شب بوها میشود
و خرماییِ چشمانت
سنگینیِ یک روز خسته را
روی پیراهن شمعدانی میتکاند
از نردبان آسمان بالا میروم
پردهی ستارهدار شب را میکشم
و بستری به رنگِ
مهتاب میان آغوشم میگسترانم.
تو
همراهِ بوسه هاییکه
پاره های جانم را به نفسهایت
پیوند میزند بر شانهام به خواب میروی
و من زیباترین آفریدهی خدا را
پشت چشمان بستهام نقاشی میکنم
#مریم_امینی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
مست از عطر شب بوها میشود
و خرماییِ چشمانت
سنگینیِ یک روز خسته را
روی پیراهن شمعدانی میتکاند
از نردبان آسمان بالا میروم
پردهی ستارهدار شب را میکشم
و بستری به رنگِ
مهتاب میان آغوشم میگسترانم.
تو
همراهِ بوسه هاییکه
پاره های جانم را به نفسهایت
پیوند میزند بر شانهام به خواب میروی
و من زیباترین آفریدهی خدا را
پشت چشمان بستهام نقاشی میکنم
#مریم_امینی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
صاف تر از
زلال آب و آینه ای
لبریز از
عشق و اضطراب و دعا
و ذکر میان لبخندت
طرح ملیح پایان خستگی ها
مواج باش دریای من
این مرغ دریایی
تا ابد
بال زدن میخواهد
در بیکران تو
#مریم_امینی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
زلال آب و آینه ای
لبریز از
عشق و اضطراب و دعا
و ذکر میان لبخندت
طرح ملیح پایان خستگی ها
مواج باش دریای من
این مرغ دریایی
تا ابد
بال زدن میخواهد
در بیکران تو
#مریم_امینی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
کاش
لمس احساست
عمق دوست داشتنم را حس میکرد
و سرزنش نمیکردی
جنون خواستنم را
مگر میشود
با بودنت رویا نبافت!؟
با لبخندت عاشق نشد!؟
با نگاهت
دیوانه نشد!؟
از حرف هایت شعر نخواند!؟
از دستهایت آغوش نساخت!؟
و از رد قدم هایت رویش شکوفه ها را ندید!؟
بی تو ولی
فقط میشود
لابلای زنگار بغض ترانه ها
نفس کشید و نمرد...
#مریم_امینی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
لمس احساست
عمق دوست داشتنم را حس میکرد
و سرزنش نمیکردی
جنون خواستنم را
مگر میشود
با بودنت رویا نبافت!؟
با لبخندت عاشق نشد!؟
با نگاهت
دیوانه نشد!؟
از حرف هایت شعر نخواند!؟
از دستهایت آغوش نساخت!؟
و از رد قدم هایت رویش شکوفه ها را ندید!؟
بی تو ولی
فقط میشود
لابلای زنگار بغض ترانه ها
نفس کشید و نمرد...
#مریم_امینی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ای شکوفهی سپید
بگو چهطور پنهان کنم زیباییات را
که از لبخندِ آفتاب
و جیکجیکِ گنجشکها تو میریزی
بگو!
کجای کلمات بنشینم به رُستن
که ردِ پای تو نباشد
ببین!
که از تلاقیِ منظومهی دستهات
و ابریشمِ موهام شعر اتفاق میافتد
ای تکثرِ نور در لحظههای موازی
بگو از کدام شبِ تاریک گذر کرده ام؟
که حالا
چشمهای تو را به جشن نشستهام
بیا و حلول کن
در خوابِ عمیق خیابانها
بر میدانهای بیلبخند
که دیریست نامام را فراموش کردهاند
#مریم_گمار
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بگو چهطور پنهان کنم زیباییات را
که از لبخندِ آفتاب
و جیکجیکِ گنجشکها تو میریزی
بگو!
کجای کلمات بنشینم به رُستن
که ردِ پای تو نباشد
ببین!
که از تلاقیِ منظومهی دستهات
و ابریشمِ موهام شعر اتفاق میافتد
ای تکثرِ نور در لحظههای موازی
بگو از کدام شبِ تاریک گذر کرده ام؟
که حالا
چشمهای تو را به جشن نشستهام
بیا و حلول کن
در خوابِ عمیق خیابانها
بر میدانهای بیلبخند
که دیریست نامام را فراموش کردهاند
#مریم_گمار
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
گوشہ ے میخانہ ماندم ، مِے گسارِ من ڪجاست
تا ڪہ نوشم مِے ز جامش ، مہ نِگار من ڪجاست
منتظر مے مانم اما این نباشد مزد من
در خزانے سرد ماندم ، گل عذار من ڪجاست
جان نا قابل فداے شوخ چشمے های
یار
ساقیا زیبا گل و دیدہ خمارِ من ڪجاست
سر بہ ڪویش مے گذارم ، خیمہ بر رہ مے زنم
خونِ دلها خوردہ ام آن شهسوار من ڪجاست
شمع عمرم رو بہ خاموشے ست ، سوسو مے زند
روشن افروز دل من ، شهریار من ڪجاست
#مریم_مرادے
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تا ڪہ نوشم مِے ز جامش ، مہ نِگار من ڪجاست
منتظر مے مانم اما این نباشد مزد من
در خزانے سرد ماندم ، گل عذار من ڪجاست
جان نا قابل فداے شوخ چشمے های
یار
ساقیا زیبا گل و دیدہ خمارِ من ڪجاست
سر بہ ڪویش مے گذارم ، خیمہ بر رہ مے زنم
خونِ دلها خوردہ ام آن شهسوار من ڪجاست
شمع عمرم رو بہ خاموشے ست ، سوسو مے زند
روشن افروز دل من ، شهریار من ڪجاست
#مریم_مرادے
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
خیالی گریزپا
از کنارم گذشت
رها در آغوش خاکستریِ باد.
چشم لرزانِ انتظار
خیره ماند به هیچ
اندیشیدم
از شعر اکسیری بسازم برای فراموشی
اما نبودنت
نمک بر زخم واژه پاشید
و التهاب
در دل شعر شعله کشید
ابرکی در چشمانم
چون ابر موسمِ بهار
باریدن گرفت
#مریم_امینی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
از کنارم گذشت
رها در آغوش خاکستریِ باد.
چشم لرزانِ انتظار
خیره ماند به هیچ
اندیشیدم
از شعر اکسیری بسازم برای فراموشی
اما نبودنت
نمک بر زخم واژه پاشید
و التهاب
در دل شعر شعله کشید
ابرکی در چشمانم
چون ابر موسمِ بهار
باریدن گرفت
#مریم_امینی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تو مثل راز پاییزی و من رنگ زمستانم
چگونه دل اسیرت شد سوگند به شب نمیدانم
تو فکر خواب گلهایي که یک شب باد ویران کرد
و من خواب تو را میبینم و لبخند پنهانم
تو مثل لحظهاي هستی که باران تازه می گیرد
و من مرغی که از عشقت فقط بیتاب و حیرانم
#مریم_حیدرزاده
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
چگونه دل اسیرت شد سوگند به شب نمیدانم
تو فکر خواب گلهایي که یک شب باد ویران کرد
و من خواب تو را میبینم و لبخند پنهانم
تو مثل لحظهاي هستی که باران تازه می گیرد
و من مرغی که از عشقت فقط بیتاب و حیرانم
#مریم_حیدرزاده
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ای چشمهای محترمت اعتبار تو
غیر از نگاه، کار ندارم به کار تو
ترکیب آب و آتش و خاکم، قرار نیست
مثل نسیم رد بشوم از کنار تو...
#مریم_جعفر_آذرمانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
غیر از نگاه، کار ندارم به کار تو
ترکیب آب و آتش و خاکم، قرار نیست
مثل نسیم رد بشوم از کنار تو...
#مریم_جعفر_آذرمانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
به باد چه میآید
موهایت
نگاهم به چشمانت
لب هایم به شعرهایت
آغوشم به اندامت
دستانم به دستانت
زخمهایم به نوازشت
بودنت به تنهاییام
در من
نفس به شمار گامهای تو
کوک میشود
به پاهایت رفتن را یاد نده
نفس به آمدن جان میگیرد
#مریم_امینی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
موهایت
نگاهم به چشمانت
لب هایم به شعرهایت
آغوشم به اندامت
دستانم به دستانت
زخمهایم به نوازشت
بودنت به تنهاییام
در من
نفس به شمار گامهای تو
کوک میشود
به پاهایت رفتن را یاد نده
نفس به آمدن جان میگیرد
#مریم_امینی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دوستت دارم
تا زمانی که قلبی در سینهام میتپد.
میبوسمت
تا لبی دارم
برای نوشیدنِ شهد لبهایت.
در آغوشت میکشم
تا روزی که دستی
برای به سینه فشردنت
به شانهام آویخته است.
اما...
روزی که دیگر
قلب و دست و لبی
نباشد،
شعرهایم را بخوان.
در هر شعر
هزاران بار عاشقانه دوستت داشتم
هزاران بار بوسیدمت
و سلولهایم
در پختگیِ گرمای سینهات
به بلوغ رسیدهاند.
من در هر عاشقانهای
هزاران بار
مستی را
با شراب ناب چشمانت چشیدهام.
#مریم_امینی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تا زمانی که قلبی در سینهام میتپد.
میبوسمت
تا لبی دارم
برای نوشیدنِ شهد لبهایت.
در آغوشت میکشم
تا روزی که دستی
برای به سینه فشردنت
به شانهام آویخته است.
اما...
روزی که دیگر
قلب و دست و لبی
نباشد،
شعرهایم را بخوان.
در هر شعر
هزاران بار عاشقانه دوستت داشتم
هزاران بار بوسیدمت
و سلولهایم
در پختگیِ گرمای سینهات
به بلوغ رسیدهاند.
من در هر عاشقانهای
هزاران بار
مستی را
با شراب ناب چشمانت چشیدهام.
#مریم_امینی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀