💖کافه شعر💖
2.27K subscribers
4.26K photos
2.78K videos
11 files
928 links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
شدم محو تماشای تو از پشت
ویترین شب
غرق تماشای چشمانی آبی
تو
از پشت قاب شیشه ای غبار گرفته ی
خیال تو
دست بی رحم دلتنگی تو
تکرار شب زنده داری
شعر من
بانوی غزل نشان شب های
من
شهسوار بی پایان قصه های
من
اینجا
پُر می شوم از هوای تو
من تو را نفس می کشم
دست نوازشگر غم بی تو
بودن
می شود سهم احساس شکسته
من
تو همان میوه ممنوعه بهشت
منی
نه می توان تو را داشت
نه می شود تو را بی مهابا
فریاد کرد
چه دردی دارد پنهان کردن تو
در حصار سینه
فقط می شود از تو نوشت
بر سطر سطر دفتر غم گرفته
تو نهایت عشقی
که سهم من از تو شد
قلم و دفتر و واژه

#سیامڪ_جعفری
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند‌‌

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
می خواهم امشب به می ، من آغاز کنم
بُگشایم پر و بال سوی تو ، من پرواز کنم

به دَف مطرب برقصم و می بنوشم
زِ مستی و بی خبری عشقم را ، من اِبراز کنم

نواخت غم زِ ساز بی کسی و دردِ شبم شد
ای غم بیرون نشو از دلم تا که ، من ناز کنم

بیا و مُنادی اذان باش به وقت سحر
که سوی قبلهء تو ، من نماز کنم

#سیامڪ_جعفرے
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
شب
شعری است
پُر از خالی بودن
خنده ی ماه
شکستن ستاره
پاره پاره شدن آسمان
خشک شدن چشم شب
به جاده ی صبح
حالا من
طاقچه ی شعرم را
پُر از چشمان تو می کنم
می نویسم شعری
از جنس حریر شب
سنجاقش می کنم گوشه ی
آغوش خیال تو
چه آرام می شود
خیالم در آغوش خیال تو
زمزمه میکنم تا صبح
در گوش خیال تو
دوست داشتنت را

#سیامڪ_جعفرے‌‌
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند‌‌‌‌


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
غزلِ شرابِ تنِ تو
مست مے ڪند
واژہ هاے خاڪستری
جاے ماندہ را در گلوے قلم
شعرِ را بہ جنون مے ڪشد
دفترم میانِ ڪوچهء ماهِ
چشمانِ تو حیران مے شود
از منارہ هاے احساسم
بہ هنگام اَذانِ خیالت
نداے عشق طنین انداز مے شود
حریر سبزِ تنِ تو
بهشتے است استوار
بر فراز دستانِ شعرِ من
اے حواے ممنوعهء من
بوے سیبِ لب هاے تو
مے پیچد میانِ ایوانِ
جانِ من
وقتے از حسِ حضورِ تو
واژہ مست مے شود
دفتر بہ مهمانے ماہ مے رود
شعر بہ جنون مے رسد
حَرجے بر منِ دیوانہ نیست

#سیامڪ_جعفرے
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند‌‌

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
خواستم شبی به بامِ خیالِ تو پرواز کنم!
قصهء عشقِ تو را باز به دل ، من آغاز کنم

میانِ این همه بغض و دغدغهء شعر
عشقِ خود را ، من چگونه ابراز کنم ؟

نشستم سرد و خموش پشتِ دیوار چشمِ تو
تو بیا بگو ، من چگونه لب به سخن باز کنم ؟

شب به سر شد و قاصدکِ چشمانِ تو نیامد!
حال به چه بِسان چشمانِ تو را ، من ناز کنم

هر لحظه درگیر اُهام خیالِ تو شدم
خواهم که تو را ، دلبر طناز کنم

بیا و بگستران شرر نگاهت را به جانم
می خواهم که به چشمانِ تو اِعجاز کنم

#سیامڪ_جعفرے‌‌
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
اے نازنین همہ شعرم بہ نام تو جان گرفت
دفترم بہ زُلف تو بوے ارغوان گرفت

قلم بے جان من زِ خیال تو جان گرفت
گویے شعرم بہ چشم تو رنگ ڪهڪشان گرفت

چو می‌شڪافد تیغ آفتاب فرق شب را
نمیدانے قلبِ #صبحم بہ یاد تو ضربان گرفت

تا ڪشیدم دستِ نوازش بہ سرِ خیالِ تو
نمے دانم چرا از ابر آسمانِ دلم باران گرفت

#سیامڪ_جعفرے
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
پشت قاب صورتے !
خیالِ نگاهت...
چہ بے صدا مے شڪنم!
پنجرهء چشمانت را بُگشا ،
تا با قلبے مالامال از عشق
بر ایوان چشمانت جلوس ڪنم.
چشمانت مال من ....
هر چہ دارم مال تو ...‌


#سیامڪ_جعفرے
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند‌‌‌‌

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
من در رَه عشق تو جان گذاشتم
چشم و دل زِ تو بر نداشتم

در وادی عشقِ تو شُهرهء شهرم
که به عشقِ تو پرچم شعر برافراشتم

بیرون نشوی از خواب و بیداری من
که به چشمانِ تو غزلی نِگاشتم

میانِ لاله های خونین و مرگِ غنچه
من دل به همتِ عشق تو گماشتم

میانِ آغوش سردِ خاکِ خزان
نهال سبزِ عشقِ تو را کاشتم

ردای عشق پوشیدم و عزم تو کردم
صد رَه رفتم و نگاه به رَه تو داشتم

#سیامڪ_جعفرے
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند‌‌‌‌

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
شب ها....
سر پنجهء خیالِ ،
چشمانِ تو...!
تلنگور میزند ،
به بلور احساسم !
احساسم پُر می‌شود از ،
نگاهِ ارغوانے تو.
بادِ نمناک پاییزے تو
شاخهء شبِ جانم را ،
عُریانِ خاطراتت مے ڪند.

میخواهم امشب....
دست در دست ماه بگذارم ،
لباسے از جنسِ حریر آبی... ،
خیالِ تو بر قامت ماه ،
بپوشانم.
میخواهم قاصدڪِ بودنت را
خبر ڪنم.
دستِ به دامن باد شوم !


"تو ڪجایے ، تو ڪجایی"

من و ماه و قاصدک روے دوش باد
به مهمانے ایوانِ نگاهت مے آئیم.

#سیامڪ_جعفرے
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند‌‌‌‌‌‌‌‌

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
شعرم از ... ،
شانهء ماه ،
تا چشمِ خورشید!
بوی تو داشت.
دستِ شعرم ،
تا صبح واژه به ،
گیسوی خیالِ تو میبافت.
تو نبودی ....
آیینهء دلم شکست !
شانه هایم به ،
دنبالِ امتدادِ...
حریر دستانِ تو بود.
خواستم نمازی به عشق!
سوی قبلهء چشمان تو...
بخوانم.
بس که ،
درگیر خیالِ تو شدم
زمزمهء اَذانِ ،
موهای تو گذشت !
من ماندم و قضای نماز تو.

#سیامڪ_جعفرے
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀