" سیه خال لبت "

همه اندر غم و حیرانِ سیَه خالِ لبت
من چو درویشم و، قانع به تب خال لبت !

آبرو میبرَد از خویش هرآنکس که گرفت..
خبری از دهن و غنچه و ، از حال لبت!

هرکه آمد به قمار تو در این بازی عشق..
عقل و هوش و دل و دین باخت به تک خال لبت

عاشقان منتظر یک خبر از حال تو اند
یک جهان خوب شود حالش از آن، فال لبت

جملگی یوسف ِ کنعان و ، زِنخدانِ تو چاه !
هرکه افتَد نه در آید ،ز سیه چال لبت

نقشَت افتاده به سیم ِ مَه و بر سِکه ی مهر..
جمله عالم شده تمثیل ، ز تِمثال لبت !

من #سپهرم که قناعت کنمَت از تو همین..
یک غزل زینهمه از قیل و ،دو صد قالِ لبت ..!!

#سپهرA_Roohi

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟❤ ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀

.

من شيفته ے
  خوشےهاے ساده ام
   همین فنجان چاے #عصر ڪَاهے؛

این ها
   آخرين پناه
      جان هاے خستہ اند......

#اسڪار_وایلد

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟❤ ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀

روی سينهٔ اشعارم‌
مهربانی لَم داده است،
با آفتاب
به صراحتِ دريا سخن میگوید
تا از این فاصله ها
درگلبرگهای نازک گـلدان خیال
با تبسمی شیرین
دستان گرممان
تن‌پوش تن سردی شود
در تکرار نفسهای عشق
تا خلاصه کنیم
همهٔ عاشقانه های جهان را
در یک
#دوستت_دارم
همان‌آغازیک ‌پایان!

#فریبا_قربان_کریمی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟❤ ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀

ای خورده مرا جگر برای دگران
دانم که همین کنی برای دگران

من باد رهی بدم تو راهم دادی
من رستم از این واقعه وای دگران

#مولانا

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟❤ ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀

مرا تُرکی است مشکین موی و نسرین بوی و سیمین بر
سُها لب، مشتری غبغب، هلال ابروی و مَه پیکر

چو گردد رام و گیرد جام و بخشد کام و تابد رخ
بُوَد گلبیز و حالت خیز و سِحْر انگیز و غارتگر

دهانش تنگ و قلبش سنگ و صلحش جنگ و مِهرش کین
به قد تیر و به مو قیر و به رخ شیر و به لب شِکّر

چه بر ایوان، چه در میدان، چه با مستان، چه در بستان
نشیند تُــرْش و گوید تلخ و آرد شور و سازد شرّ

چو آید رقص و دزدد ساق و گردد دور، نشناسم؛
ترنج از شَست و شَست از دست و دست از پا و پا از سر !!

#جیحون_یزدی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟❤ ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀

این گل که به چشم نیک و بد خارم ازو
رسوا شدهٔ کوچه و بازارم ازو

من می‌خواهم که دست ازو بردارم
دل نگذارد که دست بردارم ازو

#هاتف_اصفهانی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟❤ ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀

بِگُذارید بمیرم زِ غمِ بے اَمانِ خویش
بجوییم راهے زِ ماتم بے ڪرانِ خویش

دِگر نه شورے نه حالے نه انتظارِ بهاری
شدم رفیق پاییز و به انتظارِ خزانِ خویش

به بوستانِ جوانیم ندیدم بُلبُلِ نغمه خوانی
عُمر بُگذشت و ندیدم بهارے به گلستانِ خویش

درنوردیدَم چو باد همه سمت و سو ها را
نبود سویے براے من ، مُجابم به بُطلان خویش

زِ ابر آسمان دِگرے هیچ وفا ندیدم
ڪه باید بمانم‌ به سوگِ بارانِ خویش

زِ گیتے ندیدم اے دوستان جز غم بسیار
بدانید ڪه بے مهابا میروم سوے آستانِ خویش

#سیامڪ_جعفری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟❤ ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀

در سینه ی من ، گوهر وُ مرجان  همه خود دان
فریاد رس وُ آیت یزدان  همه خود دان

باغ وُ چمن وُ نسترن وُ سوسن وُ سنبل ،
صد ها دگر وُ ، سروِخَرامان ، همه خود دان ،

جام وُ مِی وُ ساغر ، همه از لعلِ تو خواهم ،
کاندر سر شب ساقی دوران همه خود دان ،


#راحم_تبریزی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟❤ ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀

تـــو را دوستت دارم
چون صدای جیرجیرکها به وقت خواب چون
عطر شالی زار ها
به وقت درو کردن
چون خانه ای متروکه
در انتهای جنگلی سوت و کور
که به دیدنت ختم می شود
تو را دوستت دارم
چون خورشید که هر روز به چشمانت سرمه ی
نور می کشد
چون شانه های ماه که هر #شب
روی شانه هایش به خواب میروی
تو را دوستت دارم
چون آخرین بوسه یمان
که با چشم بود ....


#امید_آذر

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟❤ ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀

شب که می شود...
نردبان بلند آسمان را بالا می‌روم
دستان ماه را می گیرم
و تا سحر
کوچه به کوچه
دنبال #تــو می‌گردم...

#محمد_بشیرے

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟❤ ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀

آمده ام همراه نسیم صبحگاه
از راه‌های دور
از پشت جنگلهای انبوه
سوار بر پرتو نور خورشید
دستانم را عطر آگین کرده‌ام به عطر گل های کمیاب و زیبای دامنه ء کوه ها
برای نوازش گونه‌های لطیف تو
پنجره بگشا
گیسو بر افشان و پیام عشق را
از فرسنگها فاصله احساس کن ...
دلتنگم
و قاصدکهای دلم را
روانه ء آسمان آبی صبح کرده ام
تا به تو بگویند
شبی را سخت و پر از یاد تورا گذرانده ام
شب سیاهی که سرشار از جای خالی تو بود ،،،
عزیز راه دورم
ندایِ قلبم را احساس کن ...!!

#پارس

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟❤ ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀

بَر نگین‌ِ تاج‌ِ این فیروزه بام‌ْ اى صبح!
بر تو اى بیدار‌ دل،
اى شاد، اى روشن
زین دل‌ِ تاريكِ‌ِ غمگین‌ْ
صد سلام اى صبح!
غم مَبادت
گر ندارى بَهر‌ِ من جز حسرت و حسرت
زنده‌ دل مستان‌ِ سرخوش را بِبَر هر روز
شادتر،
فرخنده‌تر،
خوش‌ تر پیام اى صبح!

#مهدی_اخوان_ثالث

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟❤ ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀

تا برد رنج خمار و تا زداید رنج خواب
ساغر مِی از خم گردون برآورد آفتاب

یا رب این مِی از کجا خورده که همچون بخت من
نرگس مخمور ساقی برنمیخیزد زخواب

مطرب زهره جبین بذله بخوان چنگی بزن
تا بنوشم باده گلگون بگلبانگ رباب


#آشفته_شیرازی


‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟❤ ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀

تا بیش، از این به چشم تو کم نشوم
رفتم که برایت غم مبرم نشوم

دیری نشود که در خیالت من زار
جز خاطره ای ضعیف و مبهم نشوم

رفتم، بتوانی بروی در پی عشق
هر روز مقابلت مجسّم نشوم

ترک تو و ترک دل کنم تا پس از این
بر گونه ی دل حدیث شبنم نشوم

رفتم که در اندوه و غم دوری مان
بر روی دلت درد مسلّم نشوم

حالا که شکسته شاخه ام را تقدیر
باید بروم که بیش از این خم نشوم

در برزخ ماندن و نماندن تا کی!؟
رفتم که ز غم شهره ی عالم نشوم


#حامد_بیدل

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟❤ ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀

ای در طلب علوم، در مدرسه چند؟
تحصیل اصول و حکمت و فلسفه چند؟

هر چیز به جز ذکر خدا وسوسه است
شرمی ز خدا بدار، این وسوسه چند؟

#شیخ_بهایی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟❤ ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀

کلیپی از گرشا رضایی🌹

پاییز منم بارون تویی😍

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟❤ ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀

بهار...

چون ز مُرده زنده بیرون می‌کَشد
هر که مُرده گشت او دارد رَشَد

چون ز زنده مرده بیرون می‌کند
نفسِ زنده سویِ مرگی می‌تند

مرده شو تا مُخرِجُ الْحَیِّ الصَّمَد
زنده‌یی زین مرده بیرون آورد

دی شوی، بینی تو اِخراجِ بهار
لیل گردی، بینی ایلاجِ نهار

#مولانا

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟❤ ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀

( تو دعا کن )

از خدا خواسته ام خاطرت از دل بروَد
یادت از سینه ی این ، عاشق بیدل برود

شاید از غیب رها سازد و این تیر بلا..
چون که در چِله نشسته ست به باطل برود

گشته ای لیلی و گشتم همه جا در پی تو ..
نه که مجنون و از این ره نه عاقل برود!

بی ثمر میروم از خویش به دریای جنون
زورقِ بسته که دیده است ز ساحل برود؟!

هر طرف قبله ببینم، بِنشینم به نماز..
شاید این خوف و رَجا بیش به نافِل برود !

هرچه کرده ست #سپهر، هیچ دعایش  نرسید
تو دعا کن، که غمت زین دل غافل برود !!

#سپهر

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟❤ ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀

قلبـــــــــــــ♥️تـــــــــو
            
   ‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ◁❚❚▷ ◉────‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ❣♪



😊😊😊😊😊😊😊😊


❤❤❤❤❤


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟❤ ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀

سرم را
بگذار بر روی شانه ات
و با شعری از جنس بوسه
عشق را
درون دیدگانم برویان
#عصر که می شود
در آغوشم بگیر
مرا با تن پوش آغوشت
بپوشان
صدایم بزن
با همان لحن خش دار و زنانه
دلتنگی را درون کالبد احساسم بمیران
و چون نزدیکت آمدم
دستانت را پیرامونم حلقه کن
مرا محکم به خودت بچسبان
تا زندانی علاقه ات شود
مهری که چونان رود
درون سینه ام جریان دارد
درون چشمانم موج می زند
و خواهان توست

#امیر_عباس_خالق_وردی❤️

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟❤ ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀