مانند پرتوِ سحرگاهی
مانند آب در رودخانه
مانند ابر و باران، گلها و گیاهان
آیا عشق مال انسان نیست ؟!
آیا حیاتِ تازه ای
در زندگی نیست؟
چرا در کشورم عشق طبیعی نیست
مثل هر گلِ سپید
که به طور طبیعی
از سنگ می روید؟
چرا مردم به راحتی
عاشق نمی شوند
مثل ماهیان در دریا
مثل ماههایی که
بر مدارِ خودشان می گردند
چرا در کشورم عشق
مثل دیوانِ شعر
ضروری نیست؟!
چرا...؟!
#نزار_قبانی
ترجمه #یدالله_گودرزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
مانند آب در رودخانه
مانند ابر و باران، گلها و گیاهان
آیا عشق مال انسان نیست ؟!
آیا حیاتِ تازه ای
در زندگی نیست؟
چرا در کشورم عشق طبیعی نیست
مثل هر گلِ سپید
که به طور طبیعی
از سنگ می روید؟
چرا مردم به راحتی
عاشق نمی شوند
مثل ماهیان در دریا
مثل ماههایی که
بر مدارِ خودشان می گردند
چرا در کشورم عشق
مثل دیوانِ شعر
ضروری نیست؟!
چرا...؟!
#نزار_قبانی
ترجمه #یدالله_گودرزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
می توانم نامت را در دهانم
و تو را
در درونم
پنهان کنم...
گل با بوی خود چه می کند؟
گندمزار با خوشه اش؟
طاووس با دمش؟
چراغ با روغنش؟
با تو سر به کجا بگذارم؟
کجا پنهانت کنم؟
وقتی مردم، تو را در حرکات دستهایم،
موسیقی صدایم
وتوازن گام هایم
می بینند...
#نزار_قبانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
و تو را
در درونم
پنهان کنم...
گل با بوی خود چه می کند؟
گندمزار با خوشه اش؟
طاووس با دمش؟
چراغ با روغنش؟
با تو سر به کجا بگذارم؟
کجا پنهانت کنم؟
وقتی مردم، تو را در حرکات دستهایم،
موسیقی صدایم
وتوازن گام هایم
می بینند...
#نزار_قبانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تو با ڪدام زبان صدایم میزنی
سڪوت تو را لمس میڪنم
بہ من ڪہ نگاہ میڪنی
بہ لڪنت میاُفتم •••
زبانِ عشق سڪوت میخواهد
زبان عشق واژهاے ندارد
غربت ندارد •••
حضور تو آشناست
از ابتداے تاریخ بودہ است
در همہ زمانهها خاطرہ دارد
تو با ڪدام زبان سڪوت میڪنی
میخواهم زبانِ تو را بیاموزم
#نزار_قبانے
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
سڪوت تو را لمس میڪنم
بہ من ڪہ نگاہ میڪنی
بہ لڪنت میاُفتم •••
زبانِ عشق سڪوت میخواهد
زبان عشق واژهاے ندارد
غربت ندارد •••
حضور تو آشناست
از ابتداے تاریخ بودہ است
در همہ زمانهها خاطرہ دارد
تو با ڪدام زبان سڪوت میڪنی
میخواهم زبانِ تو را بیاموزم
#نزار_قبانے
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
از نیاز من میپرسی
حالم خوب است، ملالی نیست.
خبری نیست جز حرفهای روزنامهها
کودکانی دارم که خانه را سرشار میکنند
و زنی وفادار
و در خوابهایم گندم و زیتونی دارم
اما مسالهی من
نانی که میخورم
یا آبی که مینوشم نیست
مشکل بزرگ من
آزادی است !
#نزار_قبانی
#ترجمه_یدالله_گودرزی
📕زنیدر من قدم می زند
(شعری از این کتاب)
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
حالم خوب است، ملالی نیست.
خبری نیست جز حرفهای روزنامهها
کودکانی دارم که خانه را سرشار میکنند
و زنی وفادار
و در خوابهایم گندم و زیتونی دارم
اما مسالهی من
نانی که میخورم
یا آبی که مینوشم نیست
مشکل بزرگ من
آزادی است !
#نزار_قبانی
#ترجمه_یدالله_گودرزی
📕زنیدر من قدم می زند
(شعری از این کتاب)
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
چه دردناک!
زیستن ات درون سینهام
چه دردناک!
نبودنت کنار من
چه دردناک!
که با منی هماره و نمیشود
که دست تو بگیرم
و بگویمت که با تو زندهام
چه دردناک!
که میکنم تلاش تا
به سر برم کنار تو
چه نامهها برای تو نوشتهام
چه شعرها سرودهام
و از دریچه دلم
برای تو فکندهام
غمت برای من عیان و
صد دریغ ،نمیتوان
که کم کنم ز غصهات
چه دردناک!
دوریات
چه داغ اشکهای تو که میچکند
ز گونهات به سینهام
چقدر عاشقم به تو
و سوختهام چقدر
در انتظار دیدنت
#نزار_قبانی
#بازسرایی_حسین_برهمت
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
زیستن ات درون سینهام
چه دردناک!
نبودنت کنار من
چه دردناک!
که با منی هماره و نمیشود
که دست تو بگیرم
و بگویمت که با تو زندهام
چه دردناک!
که میکنم تلاش تا
به سر برم کنار تو
چه نامهها برای تو نوشتهام
چه شعرها سرودهام
و از دریچه دلم
برای تو فکندهام
غمت برای من عیان و
صد دریغ ،نمیتوان
که کم کنم ز غصهات
چه دردناک!
دوریات
چه داغ اشکهای تو که میچکند
ز گونهات به سینهام
چقدر عاشقم به تو
و سوختهام چقدر
در انتظار دیدنت
#نزار_قبانی
#بازسرایی_حسین_برهمت
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
اگر جنگ نبود
تو را به خانه ام دعوت میکردم
و میگفتم:به کشورم خوش آمدی
چای بنوش که خسته ای
برایت اتاقی از گل میساختم
و شاید تو را در آغوش میفشردم
اگر جنگ نبود
تمام مین های سر راه را گل میکاشتم
تا کشورم زیباتر به چشمانت بیاید
اگر جنگ نبود
مرز را نیمکتی میگذاشتم
کمی کنار هم به گفتگو مینشستیم
و خارج از محدوده دید تک تیر اندازان
گلی بدرقه راهت میکردم
اگر جنگ نبود
تو را به کافه های کشورم میبردم
و شاید قهوه ای را به یادت مینوشیدم ،
و مجبور نبودم
ماشه ای را بکشم که برای دختری
در آنور مرز های کشورم
اشک به بار آورد .
حالا که جنگ میدرد
تن های بی روحمان را ،
برای زنی که عکسش در جیب
سمت چپم نبض میزند
گلوله نفرست .
#نزار_قبانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تو را به خانه ام دعوت میکردم
و میگفتم:به کشورم خوش آمدی
چای بنوش که خسته ای
برایت اتاقی از گل میساختم
و شاید تو را در آغوش میفشردم
اگر جنگ نبود
تمام مین های سر راه را گل میکاشتم
تا کشورم زیباتر به چشمانت بیاید
اگر جنگ نبود
مرز را نیمکتی میگذاشتم
کمی کنار هم به گفتگو مینشستیم
و خارج از محدوده دید تک تیر اندازان
گلی بدرقه راهت میکردم
اگر جنگ نبود
تو را به کافه های کشورم میبردم
و شاید قهوه ای را به یادت مینوشیدم ،
و مجبور نبودم
ماشه ای را بکشم که برای دختری
در آنور مرز های کشورم
اشک به بار آورد .
حالا که جنگ میدرد
تن های بی روحمان را ،
برای زنی که عکسش در جیب
سمت چپم نبض میزند
گلوله نفرست .
#نزار_قبانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ﻋﺸﻘﻤﺎﻥ
ﻫﻢ ﭼﻨﺎﻥ
ﺑﺰﺭﮒ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﺎﺗﻤﺎﻥ ﺑﻮﺩ
ﺍﯾﻦ ﻋﺸﻖ
ﺁﺗﺸﯽ ﺩﺭ ﺩﺭﻭﻥ ﻣﺎﺳﺖ
ﻭ ﺭﻓﯿﻖ ﻣﺎ ﻭ ﺭﻓﯿﻖ ﻧﺠﻮﺍﻫﺎﯼ ﺷﺒﺎﻧﻪ ﻣﺎﺳﺖ
ﻭ ﮐﻮﺩﮐﯽ ﺍﺳﺖ
ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﻭ ﻣﺪﺍﺭﺍ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ
ﻭ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﺍﺭﯾﻢ
ﭼﻪ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻣﺎ ﻣﯽﮔﺮﯾﺪ
ﻭ ﭼﻪ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﮐﻪ ﻣﺎ ﺭﺍ ﻣﯽﮔﺮﯾﺎﻧﺪ
ﻏﻢﻫﺎﯼ ﻣﺎ ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﺍﻭﺳﺖ
ﻭ ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺍﺷﮑﯽ ﻭ ﻏﻤﯽ ﺑﻪ ﻣﺎ ﻣﯽﺩﻫﺪ
ﻣﺎ ﺑﯿﺸﺘﺮﺵ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻃﻠﺐ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ
#نزار_قبانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ﻫﻢ ﭼﻨﺎﻥ
ﺑﺰﺭﮒ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﺎﺗﻤﺎﻥ ﺑﻮﺩ
ﺍﯾﻦ ﻋﺸﻖ
ﺁﺗﺸﯽ ﺩﺭ ﺩﺭﻭﻥ ﻣﺎﺳﺖ
ﻭ ﺭﻓﯿﻖ ﻣﺎ ﻭ ﺭﻓﯿﻖ ﻧﺠﻮﺍﻫﺎﯼ ﺷﺒﺎﻧﻪ ﻣﺎﺳﺖ
ﻭ ﮐﻮﺩﮐﯽ ﺍﺳﺖ
ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﻭ ﻣﺪﺍﺭﺍ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ
ﻭ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﺍﺭﯾﻢ
ﭼﻪ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻣﺎ ﻣﯽﮔﺮﯾﺪ
ﻭ ﭼﻪ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﮐﻪ ﻣﺎ ﺭﺍ ﻣﯽﮔﺮﯾﺎﻧﺪ
ﻏﻢﻫﺎﯼ ﻣﺎ ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﺍﻭﺳﺖ
ﻭ ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺍﺷﮑﯽ ﻭ ﻏﻤﯽ ﺑﻪ ﻣﺎ ﻣﯽﺩﻫﺪ
ﻣﺎ ﺑﯿﺸﺘﺮﺵ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻃﻠﺐ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ
#نزار_قبانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
وقتى زنى عاشق مىشود؛
با صداى بلند،
از عشق اش مىگويد
و با صدا و تصوير،
عشقاش را توصيف مىكند!
ولى مرد!
عشق اش را ،
بسانِ كاغذ خشکكنى كه
قطرهى جوهر را مىمكد،
پنهان مىسازد
و قلبش
از درون،
خورده مىشود!
همانطور كه موتورِ يک ماشين!
از درون مىپوسد!
#نزار_قبانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
با صداى بلند،
از عشق اش مىگويد
و با صدا و تصوير،
عشقاش را توصيف مىكند!
ولى مرد!
عشق اش را ،
بسانِ كاغذ خشکكنى كه
قطرهى جوهر را مىمكد،
پنهان مىسازد
و قلبش
از درون،
خورده مىشود!
همانطور كه موتورِ يک ماشين!
از درون مىپوسد!
#نزار_قبانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
پیش از این
عاشقان
از عشقشان که میگفتند
میخندیدم !
اما
به مهمانخانه که بازگشتم
قهوهام را در تنهایی که نوشیدم
دانستم که چگونه
خنجری از تبار عشق
پهلو میشکافد و
بیرون نمیرود
#نزار_قبانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
عاشقان
از عشقشان که میگفتند
میخندیدم !
اما
به مهمانخانه که بازگشتم
قهوهام را در تنهایی که نوشیدم
دانستم که چگونه
خنجری از تبار عشق
پهلو میشکافد و
بیرون نمیرود
#نزار_قبانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دوست دارم گهگاه گم شوم
مثل پرنده های پاییز
می خواهم میهنی تازه بیابم
غیر قابلِ دسترس
و خداوندی
که مرا تعقیب نکند
و سرزمینی که دشمنم نباشد!
می خواهم از پوستم بیرون بزنم
از صدایم
و از زبانم
و مثل عطرِ مزرعه ها
سیال شوم!
می خواهم از سایه ام فرار کنم
و از عنوان هایم
می خواهم از مارها و خرافه ها بگریزم،
از دستِ خلفا
و حاکمان و وزیران!
می خواهم مثل پرندگان، دوست داشته باشم
ای شرق ِ دشنه ها و چوبه های دار!
می خواهم
مثل پرنده گانِ پاییز
عشق بورزم.
#نزار_قبانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
مثل پرنده های پاییز
می خواهم میهنی تازه بیابم
غیر قابلِ دسترس
و خداوندی
که مرا تعقیب نکند
و سرزمینی که دشمنم نباشد!
می خواهم از پوستم بیرون بزنم
از صدایم
و از زبانم
و مثل عطرِ مزرعه ها
سیال شوم!
می خواهم از سایه ام فرار کنم
و از عنوان هایم
می خواهم از مارها و خرافه ها بگریزم،
از دستِ خلفا
و حاکمان و وزیران!
می خواهم مثل پرندگان، دوست داشته باشم
ای شرق ِ دشنه ها و چوبه های دار!
می خواهم
مثل پرنده گانِ پاییز
عشق بورزم.
#نزار_قبانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀