💖کافه شعر💖
2.29K subscribers
4.27K photos
2.8K videos
11 files
936 links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
دردم از درمان گذشت و طاقتم لبریــز شد
تیغه یِ چاقو چرا بر دسته یِ خود تیز شد!

هرکه بر کاشانه ام با نام مهمان می رسید
بی سبب ظالم تر و جانی تر از چنگیز شد

قصه یِ عشقم  شبیه  شعرهای  شهریار
بیگمان غمگین تر از آن عاشق تبریز شد

من که  در  کوی  مروت  آبرویی  داشتم
یاور  عادل  چرا  قربانیِ  تبعیض  شد؟!؟

حاتمی بودم میان کاسه لیسانِ سخیف
پیکرم زخمی به ظلم مردم  بی چیز شد

این زمستان سایه اش افتاده برروی بهار
یا خزان آمد سراغم این چنین پاییز شد؟!

زیر بارانم که چشمم را نبینند  وقت غم
دردم ازدرمان گذشت وطاقتم لبریز شد

#امید_رستمی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
عشق گاهی با پر قو صخره را می پرورد
گاه سنگین می شود چکش به میخک می زند

باز هم با بوسه ای راه تو را می بندم و
حرف آخر را همین لبهای کوچک می زند
 
#غلامرضا_طریقی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
😘😘😘😘😘

#علیـــرضــا_روزگـار🎙


#خـدایــا_عـاشقم_کرده

   ‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ◁❚❚▷ ◉────‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌


😍😍😍😍😍😍😍😍





🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
ای پرده در پرده بنگر که چه‌ها کردی
دل بردی و جان بردی این جا چه رها کردی

ای برده هوس‌ها را بشکسته قفس‌ها را
مرغ دل ما خستی پس قصد هوا کردی

گر قصد هوا کردی ور عزم جفا کردی
کو زهره که تا گویم ای دوست چرا کردی

آن شمع که می‌سوزد گویم ز چه می‌گرید
زیرا که ز شیرینش در قهر جدا کردی

آن چنگ که می‌زارد گویم ز چه می‌زارد
کز هجر تو پشت او چون بنده دوتا کردی

این جمله جفا کردی اما چو نمودی رو
زهرم چو شکر کردی وز درد دوا کردی

هر برگ ز بی‌برگی کف‌ها به دعا برداشت
از بس که کرم کردی حاجات روا کردی

#مولانا

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
عصری پاییزی

ی نیمکت چوبی

دفتر شعر چشمانت

قهوه ی  تلخ

خش خش برگ ریز احساسم

زیر پای نگاه های عاشقانه های تو

پاییز و من و تو

بهت غزل

هم‌ نوای شعر

لنگ زدن واژ ها

در وصف چشمان تو

#سیامک_جعفری

‌ ‎❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
خنده زنان چه آمدی ؟
بر قَدَر و قضای من ...

گر بروم سوی دگر ، شکسته باد پای من ،

جان وجهان من شدی ،
جمله جهانِ من شدی ،

نقل و نبات من شدی ، ای مه جانفزای من ،


#راحم_تبریزی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
آمدی پهلو بہ پهلویم نشستے بارها
آمدم لمست ڪنم دیدم خیال است این خیال

عزم خود را جزم کردم تا فراموشت کنم
شب به خوابم آمدی گفتے محال است این محال

#فرانڪ_فردوسی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
آن شنیدی که در دهی پیری
خورد ناگه ز شحنه‌ای تیری

رفت در پیش قاضی آن درویش
گفت: «بنگر مرا چه آمد پیش.»

شحنه سرمست بود در میدان
تیری افکند و زد مرا بر جان

قاضی او را بگفت:« از سرِ خشم
قلتبانا! نگه نداری چشم؟

تیر شحنه به خون بیالودی!
تا مرا درد سر بیفزودی!

جفت گاوت به شحنهٔ ده ده
وز چنین دردسر به نفْس بجه.»


#سنایی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
دهد پندم همان موجی که دورم می کند از او
پُرم از گوشماهی ها برای حرف نشنیدن

بدنبال خودم عمریست چون گرداب می گردم
مدارا میکنم با این به دور خویش چرخیدن

#کاوه_احمدزاده

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
گـرچه چندیست شعـرهایم ؛از دهن افتـاده انـد
لیک شــادم کـــه بـه تـو راز  دلـم  لــو داده انـد

مهر و عشـق و عاطفه ؛ از شعر ها بـایـد شنید
شعـر هـای عـاشـقی ؛ سرشارصـدهـا بــاده اند

هرکه درتقـدیرعشـق افتاده میداند که چیست
راز چـشمـانـی کـه دائـم ؛ در مسیــر جـاده انـد

یک نفـس شـعر و غزل ؛ می روید از نقش قلم
همچو سربازان درصف ؛جـان به کف آماده اند

جــان فــدای "عـاشـقانی " کـه بـه تعبیـر؛ عـوام
عقل خود را در هوای عشق ؛ از دست داد ه اند

عــاشــقان بـهـر وصـالـش ؛ ســر نمیـدانـند زپــا
تیـره بـخت آنـان که در دلــدادگـی؛  وا داده اند

#علی_فعله_گری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
یادت
قلمم را می رقصاند

مستانه می رقصی و
من غرق تماشایت.

نشانی چکاوک ها را از روزنهٔ همیشه سبزِ
#چشم هایت میپرسم!
بمان در طلوع ناب چکامه ها
می خواهم‌کوک زنـم
خیالت را به دامن مهربانی!
نگاه‌کن
چه زیبا چین می خورد
پیشانی
#خورشید
در تبسـم نگاهت!


#فریبا_قربان_کریمی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
‌‌‌‏  شبی
زیر این آسمان
خوشبختی وافسونگریِ
زمین وزمان
به اسم من
زده خواهد شد
و توووو
درآغوشم به خواب خواهی رفت
این هنگام هست که
به کنایه
از شب خواهم پرسید
که ماه درآغوش او زیباست
یا ماهِ در آغوش من...
‌ماه من
شبت ماااه

#استاد_زنوز

#شب_خوش
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خیالِ روشنِ صبحگاهان
تو سپیدی چون شعر
تو قصیده‌های نوری
هم بیت ِ غزلی ناب هستی
صدای تو
آوای ِ دل‌انگیز باران است ،
چشمانت
هوای مطلوب ِ
صبحگاهی‌ست برای نفس کشیدن
سراسر مهری و پراز لطافتی
رایحهء لبخند تو
نستعلیق تمام ادبیات است
تو چکیده‌ایی
از تمام زیبائیها هستی
تو ذوق پنهان ِ عشقی که در رگانم جاری‌ست ...!!

#پارس

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
زهی صبحی! که او آید نشیند بر سر بالین


تو چشم از خواب بگشایی ببینی شاه شاهانی!

#مولانا

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
یار اگر کاکل مشکین بگشاید بسحر
مشک از نافه آهوی ختا بگشاید

صبح صادق بدمد هر طرف از شش جهتم
گر شبی زلف تو را باد صبا بگشاید

دارم امید به الطاف خداوند که باز
دوست بر روی دلم چشم رضا بگشاید


#کوهی


‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
در قلبتو رو کسی وا نکنیا...🤘♥️


   ‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ◁❚❚▷ ◉────‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌





😊😊😊😊😊


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
‍ سلام ای شهرِ غم ! از بوی بارانت نمی گویی؟
از اندوهِ شب و بغضِ خیابانت نمی گویی؟

هوا بس ناجوانمردانه غمگین است ! ثالث جان
دو خط از شعرِ جانسوزِ زمستانت نمی گویی؟

#مهدی_حبیبی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
در چار باغ دهر نسیم مراد نیست
از ششدر جهات، امید گشاد نیست

در راه ابر، تخم تمنا نکشته ام
کشت مرا ملاحظه از برق و باد نیست

آسودگی ز عمر سبکرو طمع مدار
بر گردباد و سایه او اعتماد نیست

آن را که جذب عشق برون آرد از وطن
چون ماه مصر در گرو خیرباد نیست

در مکتبی که ساده دلان مشق می کنند
رخسار صفحه نقش پذیر مداد نیست

در عهد شیب، شکوه نسیان چرا کنم؟
کم نعمتی است این که جوانی به یاد نیست؟

صائب تلاش صحبت پروانه می کند
بیتابی چراغ ز سیلی باد نیست

#صائب_تبريزى

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مجنون را دیدند روی خاک مینوشت :
لیلی ، لیلی ، لیلی...

پرسیدند دیوانه چه میکنی؟
گفت :
چون میسر نیست من را کام او ،
عشق بازی میکنم با نام او
‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌❤️🌹❤️
‎‌‌‌‌

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
قلبت اگر شکست عاشق شدن خطاست
پایان عشق ما آغاز ماجراست

مجنون قصه هم، گاهی که مرد نیست
لیلایِ  شهر من مجنون قصه هاست

دل بسته ای به باد، لیلای خوب من
لب بر لبت بدوز این حکم ماسوا است

مردم همه کر اند دل بسته ای به چه؟
گاهی همین سکوت فریاد بی صداست

مجنون ما کجا، قیص ابن عامر است
این قصه ی سکوت از گنجوی جداست

در قصه های من عاشق که میشوی
در گوش خود بدار عاشق شدن خطاست

#سهیل_فرزانه

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀