ای آمده ز آسمان درین عالم دیر
و آورده خبرهای سموات به زیر
ز آواز تو آدمی کجا گردد سیر
یارب تو بده دمدمه پنجهٔ شیر
#رباعی_مولانا
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
و آورده خبرهای سموات به زیر
ز آواز تو آدمی کجا گردد سیر
یارب تو بده دمدمه پنجهٔ شیر
#رباعی_مولانا
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بهشت است آن ندانم یا بهار است
غلط کردم غلط، دیدار یار است
هلاک آن تنم کز نازنینی
زمین و آسمانش زیر بار است
مرا گوئی چرا شوریده شکلی
شراب است و بهار است و نگار است
مرا ویران دلی و جلوهی او
هزار اندر هزار اندر هزار است
به ناکامی خوشم یا رب که آنچه
به کام من نگردد، روزگار است
رضی گویی میان کشتگان کیست
شهیدان تو را شمع مزار است
#رضیالدین_آرتیمانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
غلط کردم غلط، دیدار یار است
هلاک آن تنم کز نازنینی
زمین و آسمانش زیر بار است
مرا گوئی چرا شوریده شکلی
شراب است و بهار است و نگار است
مرا ویران دلی و جلوهی او
هزار اندر هزار اندر هزار است
به ناکامی خوشم یا رب که آنچه
به کام من نگردد، روزگار است
رضی گویی میان کشتگان کیست
شهیدان تو را شمع مزار است
#رضیالدین_آرتیمانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
طالب از کف ندهد دامنِ خاک درِ دوست
به بهشتش مفریبید که هر جایی نیست
#طالب_اصفهانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
به بهشتش مفریبید که هر جایی نیست
#طالب_اصفهانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
نشست بر دل تو مهر همدمی دیگر
نشست بر دل من گرد ماتمی دیگر
چه میهمان عزیزی، چراغ روشن کن!
که آمدهست به دیدار من غمی دیگر ...
چرا زبان بگشایم؟ که دردهای بزرگ
به جز سکوت ندارند مرهمی دیگر
هوای پر زدنم در حصار دنیا نیست
مرا ببر به تماشای عالمی دیگر...
زمان مردنم ای بیوفا به بالینم
فقط بیا که نگاهت کنم کمی دیگر
#سجاد_سامانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
نشست بر دل من گرد ماتمی دیگر
چه میهمان عزیزی، چراغ روشن کن!
که آمدهست به دیدار من غمی دیگر ...
چرا زبان بگشایم؟ که دردهای بزرگ
به جز سکوت ندارند مرهمی دیگر
هوای پر زدنم در حصار دنیا نیست
مرا ببر به تماشای عالمی دیگر...
زمان مردنم ای بیوفا به بالینم
فقط بیا که نگاهت کنم کمی دیگر
#سجاد_سامانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
از روی درد بلبل اگر ناله سر کند
گل را نفس گسسته به زیر پرآورد
از شش جهت به دل غم دنیا نهاد روی
یک تن چگونه حمله بر این لشکر آورد
ساز غضب حلیم گرانسنگ را سبک
کف وقت جوش بحر گهر بر سرآورد
جان تازه می شود ز پریخانه خیال
صائب چگونه سر ز گریبان برآورد
#صائب_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
گل را نفس گسسته به زیر پرآورد
از شش جهت به دل غم دنیا نهاد روی
یک تن چگونه حمله بر این لشکر آورد
ساز غضب حلیم گرانسنگ را سبک
کف وقت جوش بحر گهر بر سرآورد
جان تازه می شود ز پریخانه خیال
صائب چگونه سر ز گریبان برآورد
#صائب_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ر᠀زܭ݇ߊر ܭߊכ֗ࡅߺߺ࡛ߺࡉ
Novan/Mage Mishe
دوستت دارم
آنقدر عمیق که گم شده ام در تو ..
نگاهی کن
به این پیکرِ نیمه جان
جانی دوباره بِدَم در کالبُدم
بگذار از تو نفس بگیرم ..
مرا مَگذار و مَگذر
که جز دوست داشتنت
مرا مجالی نیست ..
بیا و انقلابی عظیم برپا کن
گذرِ زمان را متوقف
و مالک تمامِ جانم باش
و بی هیچ بهانه ای
مرا از نو بنا کن ...
#باران_قیصری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
آنقدر عمیق که گم شده ام در تو ..
نگاهی کن
به این پیکرِ نیمه جان
جانی دوباره بِدَم در کالبُدم
بگذار از تو نفس بگیرم ..
مرا مَگذار و مَگذر
که جز دوست داشتنت
مرا مجالی نیست ..
بیا و انقلابی عظیم برپا کن
گذرِ زمان را متوقف
و مالک تمامِ جانم باش
و بی هیچ بهانه ای
مرا از نو بنا کن ...
#باران_قیصری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
کسی را نگه دار که ...
ذوقِ چای عصرِ کنارِ پنجره را داشته باشد.
حتی حوصله ی بیحوصلگی هایت و دلشوره های وقت و بی وقتت را...!
آدم باید تا وقتی که جانی مانده برای عزیزم گفتن و جانم شنیدن، کسی را پیدا کند که بلد باشد کجا و چه وقت دوستت دارم گفتناش بغل هم داشته باشد ...
که زندگی با دوستت دارم های بغل دار بیشتر میچسبد ...!
#مریم_قهرمانلو
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ذوقِ چای عصرِ کنارِ پنجره را داشته باشد.
حتی حوصله ی بیحوصلگی هایت و دلشوره های وقت و بی وقتت را...!
آدم باید تا وقتی که جانی مانده برای عزیزم گفتن و جانم شنیدن، کسی را پیدا کند که بلد باشد کجا و چه وقت دوستت دارم گفتناش بغل هم داشته باشد ...
که زندگی با دوستت دارم های بغل دار بیشتر میچسبد ...!
#مریم_قهرمانلو
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
نه هر خامی ز پایان شب عاشق خبر دارد
که فصل آخر این قصه را پروانه می داند
#باستانی_پاریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
که فصل آخر این قصه را پروانه می داند
#باستانی_پاریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
در گوشه ی آغوشِ تـــو آرام ترینم
#بهار_ڪاظمیـــــ
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
#بهار_ڪاظمیـــــ
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
که بَرد از من بیدل برِ جانان خبری ؟
یا که آرَد ز نسیم سر کویش اثری ؟
جز صبا کیست کز این خسته برد پیغامی ؟
جز نسیم از برِ دلدار ، که آرد خبری ؟
ای صبا ! صبحدمی بر سر کویش بگذر
تا معطر شود آفاق ز تو ، هر سحری
آنکه چون من همهکس از دل و جان بندهی اوست
گرچه در خاطر او نیست کسی را خطری
خدمت بنده به وجهی که توانی برسان
که : بیا ؛ کز غم هجرانْت شدم دربدری
در غم هجر تو تنها نه منم ، کز یاران
هر کسی راست به قدر خود از این غم ، قدَری
غم هجران تو ای دوست ! چنان کرد مرا
که ببینی ، نشناسی که منم یا دگری
بر خیال تو شب و روز همی گریم زار
چه کنم ؟ همرهم و میدهمش دردسری
از برای دل من ، روی به هر کس منمای
کان رخ - انصاف - دریغ است به هر دیدهوری
از درت خسته عراقی سبب غیرت رفت
ورنه بودی به سر راه تو هر بیبصری ...
#عراقی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
یا که آرَد ز نسیم سر کویش اثری ؟
جز صبا کیست کز این خسته برد پیغامی ؟
جز نسیم از برِ دلدار ، که آرد خبری ؟
ای صبا ! صبحدمی بر سر کویش بگذر
تا معطر شود آفاق ز تو ، هر سحری
آنکه چون من همهکس از دل و جان بندهی اوست
گرچه در خاطر او نیست کسی را خطری
خدمت بنده به وجهی که توانی برسان
که : بیا ؛ کز غم هجرانْت شدم دربدری
در غم هجر تو تنها نه منم ، کز یاران
هر کسی راست به قدر خود از این غم ، قدَری
غم هجران تو ای دوست ! چنان کرد مرا
که ببینی ، نشناسی که منم یا دگری
بر خیال تو شب و روز همی گریم زار
چه کنم ؟ همرهم و میدهمش دردسری
از برای دل من ، روی به هر کس منمای
کان رخ - انصاف - دریغ است به هر دیدهوری
از درت خسته عراقی سبب غیرت رفت
ورنه بودی به سر راه تو هر بیبصری ...
#عراقی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
جغرافیای تنت
طعمِ عشق میدهد وقتی کشتی نگاهم
لنگر می اندازد
در ساحل سپیده ی تنت
و عشق از قامت رعنای زنانه ات
چکه میکند
بر دریای عاشقانه ام
تا پیونددهد مرا به آغوشِ تو
#شهاب_شهابی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
طعمِ عشق میدهد وقتی کشتی نگاهم
لنگر می اندازد
در ساحل سپیده ی تنت
و عشق از قامت رعنای زنانه ات
چکه میکند
بر دریای عاشقانه ام
تا پیونددهد مرا به آغوشِ تو
#شهاب_شهابی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
اگر زاهداناند، وگر عارفاناند
همه مردِ مزدند، مرد خدا کو؟
مرا لایق سوختن میشماری
اگر صادقی، آتش و بوریا کو؟
خدایا! از آن خوان که از بهرِ خاصان
نهادی، نصیب من بینوا کو؟
اگر رحمت الّا به طاعت نبخشی
پس این بَیع خوانند، جود و عطا کو؟
اگر در بها زهد خواهی، ندارم
وگر بیبها میدهی، بهرِ ما کو...؟
#شرف_اصفهانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
همه مردِ مزدند، مرد خدا کو؟
مرا لایق سوختن میشماری
اگر صادقی، آتش و بوریا کو؟
خدایا! از آن خوان که از بهرِ خاصان
نهادی، نصیب من بینوا کو؟
اگر رحمت الّا به طاعت نبخشی
پس این بَیع خوانند، جود و عطا کو؟
اگر در بها زهد خواهی، ندارم
وگر بیبها میدهی، بهرِ ما کو...؟
#شرف_اصفهانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
غمخوار من ! به خانه ی غم ها خوش آمدی
بامن به جمع مردم تنها خوش آمـدی
بین جماعتی که مرا سنگ می زنند
می بینمت ، برای تماشا خوش آمدی
راه نجات از شب گیسوی دوست نیست
ای من ! به آخرین شب دنیا خوش آمدی...
پایان ماجرای دل و عشق روشن است
ای قایق شکسته به دریا خوش آمدی
با برف پیری ام سخنی بیش از این نبود
منت گذاشتی به سر ما خوش آمدی
ای عشق ، ای عزیز ترین میهمان عمـر
دیر آمدی به دیدنم اما خوش آمدی
#فاضل_نظری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بامن به جمع مردم تنها خوش آمـدی
بین جماعتی که مرا سنگ می زنند
می بینمت ، برای تماشا خوش آمدی
راه نجات از شب گیسوی دوست نیست
ای من ! به آخرین شب دنیا خوش آمدی...
پایان ماجرای دل و عشق روشن است
ای قایق شکسته به دریا خوش آمدی
با برف پیری ام سخنی بیش از این نبود
منت گذاشتی به سر ما خوش آمدی
ای عشق ، ای عزیز ترین میهمان عمـر
دیر آمدی به دیدنم اما خوش آمدی
#فاضل_نظری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
عشق
با انگشت های کشیده
پیانو می نواخت
من پابه پای
پونه های وحشی
می رقصیدم
باران می آمد
بهار نارنج ها همه مست
هوا هوای تو بود...
#سوسن_درفش
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
با انگشت های کشیده
پیانو می نواخت
من پابه پای
پونه های وحشی
می رقصیدم
باران می آمد
بهار نارنج ها همه مست
هوا هوای تو بود...
#سوسن_درفش
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
گر چه در خیلِ تو بسیار، بِهْ از ما باشد
ما تو را در همه عالم نشناسیم نظیر
گر بگویم که مرا حالِ پریشانی نیست
رنگِ رخسار خبر میدهد از سرِّ ضمیر
عجب از عقلِ کسانی که مرا پند دهند
برو ای خواجه که عاشق نبُوَد پندپذیر...
#سعدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
گر چه در خیلِ تو بسیار، بِهْ از ما باشد
ما تو را در همه عالم نشناسیم نظیر
گر بگویم که مرا حالِ پریشانی نیست
رنگِ رخسار خبر میدهد از سرِّ ضمیر
عجب از عقلِ کسانی که مرا پند دهند
برو ای خواجه که عاشق نبُوَد پندپذیر...
#سعدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
طبعم پرنده بود که گاهی فرود داشت
در من همیشه شعر نگفته وجود داشت
مرداب هم به نیّت دریا شدن شتافت
اما نداشت همّت و شوری که رود داشت
سطح توقع همه بالاست، قصه چیست؟!
بازار بعد یوسف کنعان رکود داشت
انگشتهای کوهنوردِ حریص من
تا فتح شانههای تو میل صعود داشت
فهمیده بود ارزش یوسف به سکه نیست
اما پس از فروختن او چه سود داشت؟!
■
هر تشنهای که دست نشست از سراب وصل
مانند من امید به آنچه نبود داشت...
#مسعود_بهشتیفر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
در من همیشه شعر نگفته وجود داشت
مرداب هم به نیّت دریا شدن شتافت
اما نداشت همّت و شوری که رود داشت
سطح توقع همه بالاست، قصه چیست؟!
بازار بعد یوسف کنعان رکود داشت
انگشتهای کوهنوردِ حریص من
تا فتح شانههای تو میل صعود داشت
فهمیده بود ارزش یوسف به سکه نیست
اما پس از فروختن او چه سود داشت؟!
■
هر تشنهای که دست نشست از سراب وصل
مانند من امید به آنچه نبود داشت...
#مسعود_بهشتیفر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ناز بانوی نگاهم ناز می ریزی چرا
از گل پیراهنت اعجاز می ریزی چرا
میدهی رقصی به تن دیوانه میسازی نسیم
عشوه ها از آن تن طناز می ریزی چرا
مو پریشان می کنی جانم پریشان میشود
درسه تارت تاری از شهناز می ریزی چرا
تا نماید آشیانی کفترم بر بام عشق
از پرو بالش پر پرواز می ریزی چرا
میشود دشت نگاهم در طلسم دیده ات
از رموز عاشقی کم راز می ریزی چرا
تا نمایی دل اسیر چشم پرغماز خود
تیغ ابرو می کشی سرباز می ریزی چرا
کنج لب وامیکنی آلاله می آرد بهار
دسته دسته نرگس شیرازمی ریزی چرا
چشم خاقان غزل بر آن لبان نازتوست
در جواب یک بله ایجاز می ریزی چرا
#خاقان_کرمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
از گل پیراهنت اعجاز می ریزی چرا
میدهی رقصی به تن دیوانه میسازی نسیم
عشوه ها از آن تن طناز می ریزی چرا
مو پریشان می کنی جانم پریشان میشود
درسه تارت تاری از شهناز می ریزی چرا
تا نماید آشیانی کفترم بر بام عشق
از پرو بالش پر پرواز می ریزی چرا
میشود دشت نگاهم در طلسم دیده ات
از رموز عاشقی کم راز می ریزی چرا
تا نمایی دل اسیر چشم پرغماز خود
تیغ ابرو می کشی سرباز می ریزی چرا
کنج لب وامیکنی آلاله می آرد بهار
دسته دسته نرگس شیرازمی ریزی چرا
چشم خاقان غزل بر آن لبان نازتوست
در جواب یک بله ایجاز می ریزی چرا
#خاقان_کرمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
لاشهای زیـر ِ بُـزاق ِ هـوس ِ کفتارم
مثـل یک آینه در سیـطرهی زنگارم
سالها تشنهی فریادم و در بند سکوت
خستهاز روزهی در سینهکش ِ افطارم
تنم از صـاعقهی حادثهها میسوزد
متن ِ اخبار بد و، سوژهی ناهنجارم
سیل، افتادهبهجان ِ در و دیوار ِ دلم
از لب پنجره پیداست،خودم میبارم
شکلِ پروانهی وحشیشدهام، شبها بَر
شعلـهی شمـع ِ نیفـروختـهای آوارم!
پُرم از درد شبو اینهمه بیدرمان را
آه، ای ماه! کجـای دل ِ خود بگذارم؟
از هوسبـازی ِ کفتـار ِ زمان پیدا بود
سادگی در دلِ بیصاحبو سهلانگارم
خودِ منسنگِسر ِراهِ خودم بودموکاش
مـن ِ افتـاده سـر ِ راه ِ مـرا بـردارم...!
#عبدالرحیمنوروزی_تنها
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
مثـل یک آینه در سیـطرهی زنگارم
سالها تشنهی فریادم و در بند سکوت
خستهاز روزهی در سینهکش ِ افطارم
تنم از صـاعقهی حادثهها میسوزد
متن ِ اخبار بد و، سوژهی ناهنجارم
سیل، افتادهبهجان ِ در و دیوار ِ دلم
از لب پنجره پیداست،خودم میبارم
شکلِ پروانهی وحشیشدهام، شبها بَر
شعلـهی شمـع ِ نیفـروختـهای آوارم!
پُرم از درد شبو اینهمه بیدرمان را
آه، ای ماه! کجـای دل ِ خود بگذارم؟
از هوسبـازی ِ کفتـار ِ زمان پیدا بود
سادگی در دلِ بیصاحبو سهلانگارم
خودِ منسنگِسر ِراهِ خودم بودموکاش
مـن ِ افتـاده سـر ِ راه ِ مـرا بـردارم...!
#عبدالرحیمنوروزی_تنها
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀