💖کافه شعر💖
2.28K subscribers
4.26K photos
2.79K videos
11 files
928 links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
🍃🌸جمعه 27 خرداد ماهتون

🍃🌸پـر از عطر گـلهـای بهشتی

🍃🌸صبح آدینتتون زیبـا و شـاد

🍃🌸یه روز عـالی ،یه روز موفق

🍃🌸یه روز پربرکت ،یه روزشـاد

🍃🌸و پـر از آرامـش و سلامتی

🍃🌸رو بـراتـون مـقدر کنـه
...

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
دمید صبح و نگشتیم آشنای چراغ
شبی به روز نکردیم زیر پای چراغ

به ناامیدی من رحم کن که می سوزد
طبیب بر سر بالین من به جای چراغ


#صائب_تبریزی


‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
صبح ازل از مشرق حسن تو دمیده است
تا شام ابد پردۀ خورشید دریده است

حیف است نگه جانب مه با مه رویت
ماه آن رخ زیباست هر آن دیده که دیده است


#غروری_اصفهانی

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
نريز باده که دستی به زلف يار ندارم
دلم گرفته و کاری به روزگار ندارم

کدام کوچه‌ی تنگی؟ کدام کافه‌ی دنجی؟
که هيچ جای جهان با کسی قرار ندارم

نشسته گَرد به خانه، نگير خرده که من هم
مسافری که بگيرد مرا به کار، ندارم

ببند پنجره‌ها را، ببند پنجره‌ها را-
-به روی من که اميدی به انتظار ندارم

بگو به مرگ بگيرد تمام هستیِ من را
به جز فراق که چيزی در اختيار ندارم

اگر به خانه‌ی من آمدی، چراغ بياور
که هيچ صبح سپيدی به شام تار ندارم...

#میترا_سادات_دهقانی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
آفتاب روی تو گر بر جهان تابد دمی
در جهان هر ذرّه‌ای خورشید تابانی بُود

در همه عالم ندیدم جز جمال روی تو
گر کسی دعوی کند کو دید، بهتانی بود

گنج حُسنی و نپندارم که گنجی در جهان
وآنچنان گنجی عجب در کنج ویرانی بود

آتش رخسار خوبت گر بسوزاند مرا
اندر آن آتش مرا هر سو گلستانی بود...

#عراقی‌

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
بالین نهاده‌ام به سر کوی خویشتن
دارم سری، چو غنچه به‌زانوی خویشتن

تنها ز دوستان نیم امروز شرمسار
دارد فلک مرا خجل از روی خویشتن

دستی ز همرهان نبود زیر بار ما
آورده‌ایم زور به بازوی خویشتن

در موج‌ خیز دهر ز توفان حادثات
چینی ندیده‌ایم به ابروی خویشتن

در یوزه پیش دهر نصیب حباب باد
چون تیغ‌تر شود لبم از جوی خویشتن

نبود نظر به سرمه‌ی مردم سیه مرا
چشم منست و خاک سر کوی خویشتن

در پنجه‌ی غمی، که فشارد گلو حزین!
در حیرتم ز کلک سخنگوی خویشتن

#حزین_لاهیجی


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
پرده بردار از رخ زیبا ڪه رویت محشر است
تاب زلف و پیچش هر تار مویت محشر است

ساغرم را پر بڪن از بوسه هاے آتشین
طعم دلچسب شرابِ در سبویت محشر است

شرمم آید تا نگاهے بــر بلورینت ڪنم
جایگاه بوسه در زیر گلویت محشر است

مونسِ تنــهایے مــن لااقل حــرفے بزن
بے گمان در گفتمانها گفتگویت محشر است

آنقَدر در پشت دیوارت هیاهو مے ڪنم
تا بگوئے اتفاقاً هاے و هویت محشر است

بارهـا در شعرهـایـم گـفته ام از حسن تـو
شهره ے باغ تغزل،خلق و خویت محشر است

گفته بـودم آرزویم تا ابد آغــوش توست
گفته بودے تا بدانے آرزویت محشر است

دڪمه ے پیراهنت را اے عسل بانو ببند
میوه هاے نورسِ باغ هلویت محشر است

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌
#علی_قیصری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
بلبل عشقم و از آن گل خندان گویم
سخن از آن گل خندان به سخندان گویم

غزل آموز غزالانم و با نای شبان
غزل خود به غزالان غزلخوان گویم

شعر من شرح پریشانی زلفی است شگفت
که پریشان کندم گر نه پریشان گویم

آنچه فرزانه به آزادی و زنهار نگفت
من دیوانه به زنجیر و به زندان گویم

گر چه خاکسترم و مصلحتم خاموشی است
آتش افروزم و شرح شب هجران گویم

گله زلف تو با کوکبه شبنم اشک
کو بهاری که به گوش گل و ریحان گویم

شهریارا تو عجب خضر رهی چون حافظ
که من تشنه هم از چشمه حیوان گویم

#شهریار

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
دل من دل تو-مجتبی‌دربیدی

آهنگ شهر ترانه
آهنگ شاد مجتبی دربیدی به نام دل من دل تو



🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰


💃🕺💃🕺💃🕺💃🕺💃🕺💃🕺💃🕺💃🕺



🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺




🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼



❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
آغوش تو ادامه ی من است،
لمس تن تو سیبی است
که جاذبه را
به زمین ریخت،
به تنم
شکوفه‌ی نوازشت را برویان،
مرا ته نشین کن،
در گرمای سکرآور لبانت
هستی‌ام بده !
تا نیست شوم
در عطش چشم‌هایت
بمیرانم !
در پیچ و خم گردنه‌ی حیران وجودت.

#ویدا_وکیلی🍃❤️

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
در حوضِ چشمان تو ماه کاملم امّا
آشفته‌ای در تکّه‌های پازلم امّا

این شعرهای پابرهنه راه می‌افتند
آیا برای از تو گفتن قابلم؟ امّا

من آسمان و ریسمان می‌بافتم از تو
حتّی نگاه تو نیامد حاصلم امّا

دروازه‌های قلب خود را بستم و دیدم
با حجم مشت تو ترک خورده دلم امّا

تو شیشه را بالا بده با اینکه می‌دانی
شوق گذشتن در مسیر تونلم امّا

حالا که ذرّه ذرّه ذرّه ذرّه می‌افتم
درگیر اشک شیرهای نازلم امّا

#محمد_شفیع_شفیعی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
خسته‌ام خواب را نمی‌گیرم
تشنه‌ام آب را نمی‌گیرم

سال‌ها برکه برکه منتظرم
رنگ مهتاب را نمی‌گیرم

دور خود سال‌‌هاست می‌گردم
شکل گرداب را نمی‌گیرم

وحشی رودخانه هم شده‌ام
شوق سیلاب را نمی‌گیرم

تا شدم مثل سجده در دستت
لحن محراب را نمی‌گیرم

روی دیوار بی صدا پخشم
ساکت قاب را نمی‌گیرم

من اضافی کائناتم که
این تب و تاب را نمی‌گیرم

#محمد_شفیع_شفیعی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
شیخِ دانا نه‌که‌کم خوشگذرانی میکرد!
همه را بر حذر از عالم فانی میکرد

به هوایِ تنِ حور و طمعِ قصرِ بهشت
از تب و تاب‌هوس آن چه‌ندانی میکرد

بارها سینه زنان بر سر منبر چه رسا
مظهرِ زهد و ریا مرثیه خوانی میکرد

بانی ِ گسترش ِ امر قضا با زد و بند
در خفا با دغل و شحنه تبانی میکرد

آخر از مغلطه شد یک‌ شبه صدرالعلما
بس که‌با سفسطه تفسیرِ معانی میکرد

اگر از کشور جم سویِ جهنم برود
رفعِ آثارِ غم‌ و دل نگرانی میکرد

غزلِ تلخِ پر از طعم حقیقت به یقین
مهربانو عسلم را عصبانی میکرد

#علی_قیصری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
#طنز

موهای تو را همیشه مشکی خواندم
لبهای تو را ترش و زرشکی خواندم


تا درک کنم حقیقت چشمت را
دیوانه شدم، چشم پزشکی خواندم

#علیرضا_حسینی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
ای مردمان بگویید آرام جان من کو
راحت‌فزای هر کس محنت‌رسان من کو

نامش همی نیارم بردن به پیش هر کس
گه گه به ناز گویم سرو روان من کو

در بوستان شادی هر کس به چیدن گل
آن گل که نشکفیده‌ست در بوستان من کو

جانان من سفر کرد با او برفت جانم
باز آمدن از ایشان پیداست آن من کو

هر چند در کمینه نامه همی نیرزم
در نامهٔ بزرگان زو داستان من کو

هر کس به خان و مانی دارند مهربانی
من مهربان ندارم نامهربان من کو...؟؟؟!

#انوری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
غمی دارد دلم شرحش فقط افسانه می‌خواهد
به پای خواندنش هم گریه‌ی مردانه می‌خواهد

من آن ابر پر از بغضم که هر جایی نمی بارد
برای گریه کردن مرد هم یک شانه می‌خواهد

شبیه شمع تنهایی که پای خویش می‌سوزد
دلم آغوش گرم و عشق یک پروانه می‌خواهد

برایش شعر گفتم تا رقیبم پیش شاعرها
بگوید عاشقش او را هنرمندانه می‌خواهد

به قدر یک نگاه ساده او را خواستم اما
به قدر یک نگاه ساده هم حتی نمی‌خواهد..


#محمد_شیخی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
پیش از خزان به خاک فشاندم بهار خویش
مردان به دیگری نگذارند کار خویش

صائب چه فارغ است ز بی‌برگی خزان
مرغی که در قفس گذراند بهار خویش

#صائب_تبریزی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
می خرامد غزلی تازه در اندیشه‌ی ما
شاید آهوی تو رد می شود از بیشه‌ی ما

دانه‌ی سرخ اناریم و نگه داشته اند
دل چون سنگ تو را در دل چون شیشه‌ی ما

اگر از کشته‌ی خود نام و نشان می پرسی
عاشقی شیوه‌ی ما بود و جنون پیشه‌ی ما

سرنوشت تو هم ای عشق! فراموشی بود
حک نمی کرد اگر نام تو را تیشه‌ی ما

ما دو سرویم، در آغوش هم افتاده به خاک
چشم بگشا که گره خورده به هم ریشه‌ی ما

#فاضل_نظری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
از شاخه فرو افتادی
تا ما را
از چُرتِ چندهزار ساله بپرانی،
سیبِ رسیده!
اما این درخت
نیوتنی در سایه ی خود ندارد.

اینجا هر چه زودتر برسی
زودتر
پوست کنده می شوی!

یغما_گلرویی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خدایا ما روی تو خیلــــی حساب کردیم....

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یک تو آزردی مرا و
یک جهان شادم نکرد..

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀