تو را دوست دارم
آنسان که هرگز کسی را دوست نداشتهام
و دوست نخواهم داشت
تو یگانه هستی و خواهی ماند
بی هیچ قیاسی با دیگری
این حس چیزی است آمیخته و عمیق
چیزی که تمامِ ذراتم را دربرمیگیرد
تمام امیالام را ارضاء میکند
و تمام غرورهایم را نوازش
این را حس میکنی ؟
گر چه تنهایمان دور هستند
اما روحهایمان همدیگر را لمس میکنند
#گوستاو_فلوبر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
آنسان که هرگز کسی را دوست نداشتهام
و دوست نخواهم داشت
تو یگانه هستی و خواهی ماند
بی هیچ قیاسی با دیگری
این حس چیزی است آمیخته و عمیق
چیزی که تمامِ ذراتم را دربرمیگیرد
تمام امیالام را ارضاء میکند
و تمام غرورهایم را نوازش
این را حس میکنی ؟
گر چه تنهایمان دور هستند
اما روحهایمان همدیگر را لمس میکنند
#گوستاو_فلوبر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ای بادهٔ نوشین، نگشایی دلِ ما را
مشکل که کسی چاره کند مشکل ما را
هرچند که موری به کم آزاری ما نیست
آزار دهد، هر که تواند دلِ ما را
هر خندهٔ ما، شمع صفت مایهٔ اشکی است
با گریه سرشتند تو گویی گِل ما را
پروانهٔ پر سوخته را، بیم شرر نیست
از برق چه اندیشه بود حاصل ما را؟
از سینه برانگیز رهی، شعلهٔ آهی
شاید که شبی گرم کنی محفل ما را
#رهی_معیری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
مشکل که کسی چاره کند مشکل ما را
هرچند که موری به کم آزاری ما نیست
آزار دهد، هر که تواند دلِ ما را
هر خندهٔ ما، شمع صفت مایهٔ اشکی است
با گریه سرشتند تو گویی گِل ما را
پروانهٔ پر سوخته را، بیم شرر نیست
از برق چه اندیشه بود حاصل ما را؟
از سینه برانگیز رهی، شعلهٔ آهی
شاید که شبی گرم کنی محفل ما را
#رهی_معیری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
من با تو نگویم كه تو پروانهی من باش
چون شمع بیا روشنی خانهی من باش
در كلبهی من رونق اگر نیست صفا هست
تو رونق این كلبه و كاشانهی من باش
من یاد تو را سجده كنم ای صنم اكنون
برخیز و بیا ، خود بت بتخانهی من باش
دانی كه شدم خانه خراب تو حبیبا
اكنون دگر آبادی ویرانهی من باش
لطفی كن و در خلوت محزون من ای دوست
آرام و قرار دل دیوانهی من باش
چون باده خورم با كف چو برگ گل خویش
ای غنچه دهان ساغر و پیمانهی من باش
چون مست شوم بلبل من سازهم آهنگ
با زیر و بم ناله مستانهی من باش
من شانه زنم زلف تو را و تو بدان زلف
آرایش آغوش من و شانهی من باش
ای دوست چه خوب است كه روزی تو بگویی
امید بیا با من و پروانهی من باش
#مهدی_اخوانثالث
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
چون شمع بیا روشنی خانهی من باش
در كلبهی من رونق اگر نیست صفا هست
تو رونق این كلبه و كاشانهی من باش
من یاد تو را سجده كنم ای صنم اكنون
برخیز و بیا ، خود بت بتخانهی من باش
دانی كه شدم خانه خراب تو حبیبا
اكنون دگر آبادی ویرانهی من باش
لطفی كن و در خلوت محزون من ای دوست
آرام و قرار دل دیوانهی من باش
چون باده خورم با كف چو برگ گل خویش
ای غنچه دهان ساغر و پیمانهی من باش
چون مست شوم بلبل من سازهم آهنگ
با زیر و بم ناله مستانهی من باش
من شانه زنم زلف تو را و تو بدان زلف
آرایش آغوش من و شانهی من باش
ای دوست چه خوب است كه روزی تو بگویی
امید بیا با من و پروانهی من باش
#مهدی_اخوانثالث
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ایران من! ای هرکه رسیده ست به جایی،
کندهست تورا پوست، به امید قبایی!
ایران من! ای قسمتِ مردانِ تو از تو،
تنهاییِ "یُمگان دره ای" تنگیِ "نایی"
ای در تو، به " اما و اگر " کار سپرده،
وِی در تو زبون، هرکه کُنَد چون و چرایی...
"پژواک" چو تیری شد و برگشت به سویش،
هرکس که برآورد به شوق تو"صدایی"
خفتهست به صدحیله، اگر هست درین مُلک ،
اندیشهی بکری، نظر کارگشایی!
گویا خبرِ خوش نَتَوان از تو شنیدن،
چون"قهقهه" از خانه ی درگیر عزایی!
تاریخ اگر نعره برآرد عجبی نیست:
رستم به چه سرگرمی و آرش به کجایی؟
خود، منفعت است اینکه گریبان ضرر را،
با پنجهی تدبیر بگیرند به جایی...
در مذهبِ ما بر"پسران" فرض نباشد،
هم رفت اگر از "پدران" کار خطایی!
آن پایِ دگر پیش نباید که نهادن،
در گِل چو فرو رفت سرِ پنجه ی پایی!
آه ای پسرم!حالِ وطن بهتر ازین باد
کس بهتر ازین باتو نگفته ست دعایی!
#حسین_جنتی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
کندهست تورا پوست، به امید قبایی!
ایران من! ای قسمتِ مردانِ تو از تو،
تنهاییِ "یُمگان دره ای" تنگیِ "نایی"
ای در تو، به " اما و اگر " کار سپرده،
وِی در تو زبون، هرکه کُنَد چون و چرایی...
"پژواک" چو تیری شد و برگشت به سویش،
هرکس که برآورد به شوق تو"صدایی"
خفتهست به صدحیله، اگر هست درین مُلک ،
اندیشهی بکری، نظر کارگشایی!
گویا خبرِ خوش نَتَوان از تو شنیدن،
چون"قهقهه" از خانه ی درگیر عزایی!
تاریخ اگر نعره برآرد عجبی نیست:
رستم به چه سرگرمی و آرش به کجایی؟
خود، منفعت است اینکه گریبان ضرر را،
با پنجهی تدبیر بگیرند به جایی...
در مذهبِ ما بر"پسران" فرض نباشد،
هم رفت اگر از "پدران" کار خطایی!
آن پایِ دگر پیش نباید که نهادن،
در گِل چو فرو رفت سرِ پنجه ی پایی!
آه ای پسرم!حالِ وطن بهتر ازین باد
کس بهتر ازین باتو نگفته ست دعایی!
#حسین_جنتی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
زیر این آسمان هی الکی، با خودم با خدا به پیکارم
در سرم وول میخورد چیزی، و خدایی نه اینکه بیکارم
گاهی از زندگیم سِر شدهام، گاهی از شعر منفجر شدهام
گاهی از عشق منتشر امّا گاه هم مثل یک سگ هارم
شعر من یک کبوتر گیج است که خودش را به شیشه میکوبد
مثل روح زنانهای انگار لای تقویم جیبیام دارم
چوب خطّی که ردّ پای تو بود گفته بودی دوباره میآیی
غرق در این خیال خواهم شد، روزها را نشد که بشمارم
شعرهای همیشه عریانم مو به موی تو را بلد شدهاند
لذّت انگیز میشوی لای فکرهای همیشه بیمارم
از غزلهای خویش میخواهم تا کمی نرمتر قدم بزنند
میهراسم که عاشقت بشوم یا که یک جرعه از تو بردارم
غافل از خطّ ممتد رحِمی که به دنیا بیاورم از تو
ناقصالخلقۀ جنین منی، خلأ زایمان هر بارم
شوق پرواز کردنم بودی زیر آبیّ آسمان امّا
مثل یک لاکپشت میافتم توی پرواز نا به هنجارم
مثل هر بازی اشکنک دارد گفتهای سر شکستنک دارد
دل من را شکستهاند این بار مثل ابر بهار میبارم
در تهِ خوابهای غمگینم سیخ و سنجاق را فرو بردم
گریهام طعم دیگری میداد از تهِ لولههای خودکارم
#محمد_شفیع_شفیعی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
در سرم وول میخورد چیزی، و خدایی نه اینکه بیکارم
گاهی از زندگیم سِر شدهام، گاهی از شعر منفجر شدهام
گاهی از عشق منتشر امّا گاه هم مثل یک سگ هارم
شعر من یک کبوتر گیج است که خودش را به شیشه میکوبد
مثل روح زنانهای انگار لای تقویم جیبیام دارم
چوب خطّی که ردّ پای تو بود گفته بودی دوباره میآیی
غرق در این خیال خواهم شد، روزها را نشد که بشمارم
شعرهای همیشه عریانم مو به موی تو را بلد شدهاند
لذّت انگیز میشوی لای فکرهای همیشه بیمارم
از غزلهای خویش میخواهم تا کمی نرمتر قدم بزنند
میهراسم که عاشقت بشوم یا که یک جرعه از تو بردارم
غافل از خطّ ممتد رحِمی که به دنیا بیاورم از تو
ناقصالخلقۀ جنین منی، خلأ زایمان هر بارم
شوق پرواز کردنم بودی زیر آبیّ آسمان امّا
مثل یک لاکپشت میافتم توی پرواز نا به هنجارم
مثل هر بازی اشکنک دارد گفتهای سر شکستنک دارد
دل من را شکستهاند این بار مثل ابر بهار میبارم
در تهِ خوابهای غمگینم سیخ و سنجاق را فرو بردم
گریهام طعم دیگری میداد از تهِ لولههای خودکارم
#محمد_شفیع_شفیعی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
برمسند وجاه یاکه درمحبس وچاه
با خنده و شوق یا که با ناله و آه،
آرامکن از ذکرخدا، دل؛ برگو:
«لا حَولَ وَ لا قوّةَ إلّا بِاللّه»
#دکترالهامبخش
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
با خنده و شوق یا که با ناله و آه،
آرامکن از ذکرخدا، دل؛ برگو:
«لا حَولَ وَ لا قوّةَ إلّا بِاللّه»
#دکترالهامبخش
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
نَفْسِ تُست آن مادرِ بد خاصیت
که فسادِ اوست در هر ناحیت
هین بکُش او را که بهر آن دَنی
هر دمی قصدِ عزیزی میکُنی
از وی این دنیایِ خوش، بر توست تنگ
از پیِ او با حق و با خلق جنگ
؛
#مثنوی_مولانا
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
که فسادِ اوست در هر ناحیت
هین بکُش او را که بهر آن دَنی
هر دمی قصدِ عزیزی میکُنی
از وی این دنیایِ خوش، بر توست تنگ
از پیِ او با حق و با خلق جنگ
؛
#مثنوی_مولانا
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ما را چو ز عشق میشود راست مزاج
عشق است طبیب ما و داروی علاج
پیوسته بدین عشق نخواهد رفتن
این عشق ز کس نزاد و نیداد نتاج
#مولانا
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
عشق است طبیب ما و داروی علاج
پیوسته بدین عشق نخواهد رفتن
این عشق ز کس نزاد و نیداد نتاج
#مولانا
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ذوق باید تا دهد طاعات، بَر
مغز باید تا دهد دانه، شجر
دانهی بی مغز کی گردد نهال؟
صورت بیجان نباشد جز خیال
#مثنوی_مولانا
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
مغز باید تا دهد دانه، شجر
دانهی بی مغز کی گردد نهال؟
صورت بیجان نباشد جز خیال
#مثنوی_مولانا
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بر روحِ چنان برگِ گلِ پاکِ تو سوگند
در آتشم و در هیجان باز چو اسپند
از جذبهی چشمان سیاه تو گذشتم
از صورت ماهی که شکستهست در اسفند
پایان تو آغاز غم و غصّهی من شد
بودی تو دلیل همهی شادی و لبخند
بودی و غزل نام و نشان از تو نمیجُست
رفتی و غزل خورد به سودای تو پیوند
از تاب و توان منِ سَرخورده نپرسید
پیداست از این چهرهی آغشته به تلخند
کوتاه شد از بخت بدم چینهی دیوار
تقدیر چه میخواست، چه باشم، به که مانند؟
#پرویز_شالی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
در آتشم و در هیجان باز چو اسپند
از جذبهی چشمان سیاه تو گذشتم
از صورت ماهی که شکستهست در اسفند
پایان تو آغاز غم و غصّهی من شد
بودی تو دلیل همهی شادی و لبخند
بودی و غزل نام و نشان از تو نمیجُست
رفتی و غزل خورد به سودای تو پیوند
از تاب و توان منِ سَرخورده نپرسید
پیداست از این چهرهی آغشته به تلخند
کوتاه شد از بخت بدم چینهی دیوار
تقدیر چه میخواست، چه باشم، به که مانند؟
#پرویز_شالی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دل من تنگ تو شد، ڪاش ڪه پیدا بشوی
ڪه بیایے و در این تنگیِ دل جا بشوی
تو فقط آمده بودے ڪه دل از من ببری**؟
بروے، دور شوے، قصه و رویا بشوی؟
انقلابی شده در سینه ے من ، فتنه ے توست
سبزیِ چشم تو باعث شده ، رسوا بشوی*
من پس انداز دلم را به تو دادم ڪه تو هم*
*بیمه ے عمر دلم روز مبادا بشوی*
غرق عشق تو شدم ، بلڪه تو شاید روزی*
*دل به دریا بزنے ، عازم دریا بشوی*
#قاسم_حسنزاده
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ڪه بیایے و در این تنگیِ دل جا بشوی
تو فقط آمده بودے ڪه دل از من ببری**؟
بروے، دور شوے، قصه و رویا بشوی؟
انقلابی شده در سینه ے من ، فتنه ے توست
سبزیِ چشم تو باعث شده ، رسوا بشوی*
من پس انداز دلم را به تو دادم ڪه تو هم*
*بیمه ے عمر دلم روز مبادا بشوی*
غرق عشق تو شدم ، بلڪه تو شاید روزی*
*دل به دریا بزنے ، عازم دریا بشوی*
#قاسم_حسنزاده
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ز غم زار و حقیرم، با که گویم؟
ز غصه میبمیرم، با که گویم؟
ز هجر یار گریانم، ندانم
که دامان که گیرم؟ با که گویم؟
ز جورش در فغانم، چند نالم؟
گذشت از حد نفیرم، با که گویم؟
مرا از خود جدا دارد نگاری
که نیست از وی گزیرم، با که گویم؟
به بوی وصل او عمرم به سر شد
فراقش کرد پیرم، با که گویم؟
شب و روز آتش سودای عشقش
همی سوزد ضمیرم، با که گویم؟
مرا خلقان توانگر میشمارند
من مسکین فقیرم، با که گویم؟
چنان سوزد مرا تاب غم او
که گویی در سعیرم، با که گویم؟
هر آن غم، کز فراقش بر من آید
به دیده میپذیرم، با که گویم؟
به فریادم شب و روز از عراقی
به دست او اسیرم، با که گویم؟
#عراقی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ز غصه میبمیرم، با که گویم؟
ز هجر یار گریانم، ندانم
که دامان که گیرم؟ با که گویم؟
ز جورش در فغانم، چند نالم؟
گذشت از حد نفیرم، با که گویم؟
مرا از خود جدا دارد نگاری
که نیست از وی گزیرم، با که گویم؟
به بوی وصل او عمرم به سر شد
فراقش کرد پیرم، با که گویم؟
شب و روز آتش سودای عشقش
همی سوزد ضمیرم، با که گویم؟
مرا خلقان توانگر میشمارند
من مسکین فقیرم، با که گویم؟
چنان سوزد مرا تاب غم او
که گویی در سعیرم، با که گویم؟
هر آن غم، کز فراقش بر من آید
به دیده میپذیرم، با که گویم؟
به فریادم شب و روز از عراقی
به دست او اسیرم، با که گویم؟
#عراقی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
Deltangi
Mohammad Esfahani
- دلتنگی
- محمد اصفهانی
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌺
🌼❤🌼❤🌼❤🌼❤🌼❤🌼❤🌼❤🌼❤
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
- محمد اصفهانی
❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌺
🌼❤🌼❤🌼❤🌼❤🌼❤🌼❤🌼❤🌼❤
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
من به یک واژه ی شیرین
از تو
از شعر به عشق
از چشم به چشم
از خاک به گل
از رمز به راز
از سطح به عمق ....
من تمام پلک برهم زدنت را
حتی می خواندم...
و زمانی که نباید
پشت یک واژه ی تلخ
#همره_ردپایی_که_نباید_می رفت
#به_سفرهایی_که_نباید ، رفتم....
#محمـد_بشیرے
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
از تو
از شعر به عشق
از چشم به چشم
از خاک به گل
از رمز به راز
از سطح به عمق ....
من تمام پلک برهم زدنت را
حتی می خواندم...
و زمانی که نباید
پشت یک واژه ی تلخ
#همره_ردپایی_که_نباید_می رفت
#به_سفرهایی_که_نباید ، رفتم....
#محمـد_بشیرے
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
#صائب_تبریزی :
دهان شکوه ما را به حرفی میتوان بستن
به مویی میتوان زد بخیه این زخم نمایان را
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دهان شکوه ما را به حرفی میتوان بستن
به مویی میتوان زد بخیه این زخم نمایان را
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
از شب تاریک چشمانش رهایی نیست، هست؟
چاره ای جز سوگواری در جدایی نیست، هست؟
بارها گفتم حبیبا، بس کن این هجران و درد
گوش مه رویان به پندم آشنایی نیست، هست؟
#امیر_آقایی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
چاره ای جز سوگواری در جدایی نیست، هست؟
بارها گفتم حبیبا، بس کن این هجران و درد
گوش مه رویان به پندم آشنایی نیست، هست؟
#امیر_آقایی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تو می گویی بلای جان عاشق
شبِ هجران و غم های فِراق است.
ولی چشمانِ بی تاب تو گوید:
بلای جان عاشق، #اشتیاق است...
#فریدون_مشیری🍃👌❤️
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
شبِ هجران و غم های فِراق است.
ولی چشمانِ بی تاب تو گوید:
بلای جان عاشق، #اشتیاق است...
#فریدون_مشیری🍃👌❤️
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بوی تو میدهد آغوش خالیام
ای واقعیت عشق خیالیام
مست توام که قنوتم ترانه شد
چون مومن تو شدم لاابالیام
«بعد از تو بی خبرم از خودم بگو
این روزها چه شدم در چه حالیام»
روزی یقین تو بودم ولی گذشت
امروز فاجعهای احتمالیام
شعرم شکفتن بارانی تو بود
حالا فقط خبر خشکسالیام
بی هیچ دلهره حال مرا بپرس
روزی که من جسدی این حوالیام...
#افشین_یداللهی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ای واقعیت عشق خیالیام
مست توام که قنوتم ترانه شد
چون مومن تو شدم لاابالیام
«بعد از تو بی خبرم از خودم بگو
این روزها چه شدم در چه حالیام»
روزی یقین تو بودم ولی گذشت
امروز فاجعهای احتمالیام
شعرم شکفتن بارانی تو بود
حالا فقط خبر خشکسالیام
بی هیچ دلهره حال مرا بپرس
روزی که من جسدی این حوالیام...
#افشین_یداللهی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بعضی آدمها عین یک گل نایاب هستند ...!
دیگران به جلوهشان حسد میبرند، خیال میکنند این گل نایاب تمام نیروی زمین را میگیرد !
تمام درخشش آفتاب و تری هوا را میبلعد و جا را برای آنها تنگ کرده. برای آنها آفتاب و اکسیژن باقی نگذاشته ...!
به او حسد میبرند و دلشان میخواهد وجود نداشته باشد. یا عین ما باش یا اصلاً نباش ...!
#سیمین_دانشور
📕 سووشون
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دیگران به جلوهشان حسد میبرند، خیال میکنند این گل نایاب تمام نیروی زمین را میگیرد !
تمام درخشش آفتاب و تری هوا را میبلعد و جا را برای آنها تنگ کرده. برای آنها آفتاب و اکسیژن باقی نگذاشته ...!
به او حسد میبرند و دلشان میخواهد وجود نداشته باشد. یا عین ما باش یا اصلاً نباش ...!
#سیمین_دانشور
📕 سووشون
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💬
سأحب أعدائي لأنك منهم...
دشمنانم را دوست خواهم داشت
چون تو از آنانی...
#ابن_زيدون
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
سأحب أعدائي لأنك منهم...
دشمنانم را دوست خواهم داشت
چون تو از آنانی...
#ابن_زيدون
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
درگیر تو بودم که نمازم به قضا رفت
در من غزلی درد کشید و سرِ زا رفت
سجاده گشودم که بخوانم غزلم را
سمتی که تویی عقربه قبله نما رفت
در بین غزل نام تو را داد زدم ، داد
آنگونه که تا آن سر این کوچه صدا رفت
بیرون زدم از خانه یکی پشت سرم گفت
این وقت شب این شاعر دیوانه کجا رفت !؟
من بودم و زاهد به دوراهی که رسیدیم
من سمت شما آمدم او سمت خدا رفت
با شانه شبی راهی زلفت شدم اما ...
من گم شدم و شانه پی کشف طلا رفت
در محفل شعر آمدم و رفتم و ... گفتند
ناخوانده چرا آمد و ناخوانده چرا رفت !؟
می خواست بکوشد به فراموشی ات این شعر
سوزاندمش آنگونه که دودش به هوا رفت ...!!!
#محمد_سلمانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
در من غزلی درد کشید و سرِ زا رفت
سجاده گشودم که بخوانم غزلم را
سمتی که تویی عقربه قبله نما رفت
در بین غزل نام تو را داد زدم ، داد
آنگونه که تا آن سر این کوچه صدا رفت
بیرون زدم از خانه یکی پشت سرم گفت
این وقت شب این شاعر دیوانه کجا رفت !؟
من بودم و زاهد به دوراهی که رسیدیم
من سمت شما آمدم او سمت خدا رفت
با شانه شبی راهی زلفت شدم اما ...
من گم شدم و شانه پی کشف طلا رفت
در محفل شعر آمدم و رفتم و ... گفتند
ناخوانده چرا آمد و ناخوانده چرا رفت !؟
می خواست بکوشد به فراموشی ات این شعر
سوزاندمش آنگونه که دودش به هوا رفت ...!!!
#محمد_سلمانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀