آه، کآنان که مقیمانِ درِ پادشهاند
عهد بستند که راهی به گدایان ندهند
من و رخسار مَهی کز ستمش یاران را
خون دل میرود از دیده و محوِ نگهاند
دشمن جان خود از هر طرفی میبینم
کجکلاهان که ندانم ز کدامین سپهاند
بینم از سنگدلانی که نکورویاناند
گر بمیرم من و کام دل مسکین ندهند
چند از شوق تو بر گرد جهان میگردند
این دو آوارهی عشق تو که خورشید و مَهاند
من به این شاد که اینک ره و اینک مقصد
دل به فریاد که این قافله گمکرده رهاند
زاهدان اجر عمل میطلبند از رحمت
من و رِندان قدحخوار که غرق گنهاند
«عاشق!» آنان که ندارند به دل مهرِ مَهی
-به خدا- تیرهدلاناند و بسی دلسیهاند...
#عاشق_اصفهانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
عهد بستند که راهی به گدایان ندهند
من و رخسار مَهی کز ستمش یاران را
خون دل میرود از دیده و محوِ نگهاند
دشمن جان خود از هر طرفی میبینم
کجکلاهان که ندانم ز کدامین سپهاند
بینم از سنگدلانی که نکورویاناند
گر بمیرم من و کام دل مسکین ندهند
چند از شوق تو بر گرد جهان میگردند
این دو آوارهی عشق تو که خورشید و مَهاند
من به این شاد که اینک ره و اینک مقصد
دل به فریاد که این قافله گمکرده رهاند
زاهدان اجر عمل میطلبند از رحمت
من و رِندان قدحخوار که غرق گنهاند
«عاشق!» آنان که ندارند به دل مهرِ مَهی
-به خدا- تیرهدلاناند و بسی دلسیهاند...
#عاشق_اصفهانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
صفای روی تو نبْود به گفتوگو محتاج
چنان که مشک نباشد به رنگ و بو محتاج
شمیمِ زلف تو زآن آورَد نسیم سحر
که در شِکنج تو بیند بسی بِدو محتاج
نیازمند به پیرایه کِی بُود گل را؟
که مهر و ماه نباشد به شستوشو محتاج
در آن چمن که تو هستی، خطاست گل چیدن
که گل به پیش تو باشد به آبرو محتاج
چگونه از سر کوی تو دل توان کندن؟
که بیقرار تو باشد به جستوجو محتاج
به جز وَلای تو کِی کامِ دل شود شیرین؟
به هر دیار رود، هست کامجو محتاج
چنان به کعبهی مقصود میتوان ره یافت
که سالک از همهسویی بُود به او محتاج
شکستهخاطر «صفّاری» ار به دست آری
-قسم به موی تو- نبْود به هیچ سو محتاج...
#فتحالله_صفاری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
چنان که مشک نباشد به رنگ و بو محتاج
شمیمِ زلف تو زآن آورَد نسیم سحر
که در شِکنج تو بیند بسی بِدو محتاج
نیازمند به پیرایه کِی بُود گل را؟
که مهر و ماه نباشد به شستوشو محتاج
در آن چمن که تو هستی، خطاست گل چیدن
که گل به پیش تو باشد به آبرو محتاج
چگونه از سر کوی تو دل توان کندن؟
که بیقرار تو باشد به جستوجو محتاج
به جز وَلای تو کِی کامِ دل شود شیرین؟
به هر دیار رود، هست کامجو محتاج
چنان به کعبهی مقصود میتوان ره یافت
که سالک از همهسویی بُود به او محتاج
شکستهخاطر «صفّاری» ار به دست آری
-قسم به موی تو- نبْود به هیچ سو محتاج...
#فتحالله_صفاری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تا به خودم آمدم
خرداد از راه رسید
و گفتند : برگه ها بالا
نانوشته ها ماند در دلم
از تو ..
از عشق ..
از انتظار ...!
#باران_قیصریی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
خرداد از راه رسید
و گفتند : برگه ها بالا
نانوشته ها ماند در دلم
از تو ..
از عشق ..
از انتظار ...!
#باران_قیصریی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
باید از درد بمیرم که دهی باز جواب
زندگی چیست گردیده ازآن حال خراب
صورتکها همه تصویر مرا می فهمند
نیست لازم بکشم بر سر ورو نقش، ونقاب
چشم هایم به نفس های تو عادت دارند
حیف باشد که دمی رو بنمایند به خواب
در نگاهم رویت انگار که پیداست ولی
هرقدم پیشتر آیم شوی ازدور سراب
دلم از رنجش دوران شده پیر ره عشق
نرسد هیچ خیالم به دل اهل شباب
گوشه ی دنج خرابات که منزلگه توست
کاش، می گشت سرای من دررنج وعذاب
نظری کن که ندارم پس از این حال دگر
رفته از پیکره ام جوش وخروش تب وتاب
دیگر از چیست که اینگونه مرا رنج دهی
کاش، می گشت دل غمزده از خویش مجاب
تا دگر بار نه خود سوزم و نه چشم ترم
از فروریختن قطره غلتان گلاب
#قدرت_الله_شیرجزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
زندگی چیست گردیده ازآن حال خراب
صورتکها همه تصویر مرا می فهمند
نیست لازم بکشم بر سر ورو نقش، ونقاب
چشم هایم به نفس های تو عادت دارند
حیف باشد که دمی رو بنمایند به خواب
در نگاهم رویت انگار که پیداست ولی
هرقدم پیشتر آیم شوی ازدور سراب
دلم از رنجش دوران شده پیر ره عشق
نرسد هیچ خیالم به دل اهل شباب
گوشه ی دنج خرابات که منزلگه توست
کاش، می گشت سرای من دررنج وعذاب
نظری کن که ندارم پس از این حال دگر
رفته از پیکره ام جوش وخروش تب وتاب
دیگر از چیست که اینگونه مرا رنج دهی
کاش، می گشت دل غمزده از خویش مجاب
تا دگر بار نه خود سوزم و نه چشم ترم
از فروریختن قطره غلتان گلاب
#قدرت_الله_شیرجزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
عاشقی نیست به جز تشنگی از مکر سراب
بی سرو پایی و دلدادگی بی خور و خواب
عاشقی نیست به جز غصه ی دلتنگی و اشک
آرزویی که محال است و شده نقش بر آب
عاشقی حس عجیبی ست که با عقل سلیم
به نبرد است و شود تحفه ی آن رنج و عذاب
آنکه در وادی این سلسله شد سرگردان
گشت زنجیر به دیوانگی و حال خراب
گر شود قصه ی عشاق زبانزد، به یقین
مستی از جرعه ی نابی ست به هنگام شباب
#مهسا_بهروزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بی سرو پایی و دلدادگی بی خور و خواب
عاشقی نیست به جز غصه ی دلتنگی و اشک
آرزویی که محال است و شده نقش بر آب
عاشقی حس عجیبی ست که با عقل سلیم
به نبرد است و شود تحفه ی آن رنج و عذاب
آنکه در وادی این سلسله شد سرگردان
گشت زنجیر به دیوانگی و حال خراب
گر شود قصه ی عشاق زبانزد، به یقین
مستی از جرعه ی نابی ست به هنگام شباب
#مهسا_بهروزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دلِ بی تجربه ام دسته گلی داده به آب
مست و مجنون شده بی باده و ساقی و شراب
قصه این بود که در روز و شبِ دلداری
داشت همواره به رخ، آن مَهِ دردانه نقاب
به خیالم که شد عشقش به بیابانِ بلا
بر سرِ قلب و من و روح و روانم چو سحاب
حیف شد غرقِ تماشایِ نگاهی بودم
که سراب آمد و گفت، در نگهم بوده سراب
شده دستانِ محبت حلقه بر گردنِ من
خاطره دار شد و دستِ محبت، چو طناب
#محمد_حسن_پاکنام
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
مست و مجنون شده بی باده و ساقی و شراب
قصه این بود که در روز و شبِ دلداری
داشت همواره به رخ، آن مَهِ دردانه نقاب
به خیالم که شد عشقش به بیابانِ بلا
بر سرِ قلب و من و روح و روانم چو سحاب
حیف شد غرقِ تماشایِ نگاهی بودم
که سراب آمد و گفت، در نگهم بوده سراب
شده دستانِ محبت حلقه بر گردنِ من
خاطره دار شد و دستِ محبت، چو طناب
#محمد_حسن_پاکنام
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
حال و روزم شده از ریشه بدونِ تو خراب
مرگ بر این دلِ بی حوصله و عشق و سراب
عمر بیهوده تلف شد به سراپرده ی عشق
خوابِ خوش بود و کشیدیم به پایش چه عذاب
شامِ تنهایی ما را نه کسی دید و شنید
دل سپردن همه فانی چو حبابی که بر آب
کاش یک لحظه سوی رهگذرِ کوچه ی عشق
تا دلِ منتظرم باز بگیرد تب و تاب
#فرح_فردوسی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
مرگ بر این دلِ بی حوصله و عشق و سراب
عمر بیهوده تلف شد به سراپرده ی عشق
خوابِ خوش بود و کشیدیم به پایش چه عذاب
شامِ تنهایی ما را نه کسی دید و شنید
دل سپردن همه فانی چو حبابی که بر آب
کاش یک لحظه سوی رهگذرِ کوچه ی عشق
تا دلِ منتظرم باز بگیرد تب و تاب
#فرح_فردوسی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
همه پرسند آیا ڪوه ڪندی سرد و بی حالی
نمیدانند من مردانه از یڪ ڪوه دل ڪندم...
#فرامرز_عرب_عامری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
نمیدانند من مردانه از یڪ ڪوه دل ڪندم...
#فرامرز_عرب_عامری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
با تو قصص درد و فغان میگویم
ور گوش ببندی پنهان میگویم
دانستهام اینکه از غمم شاد شوی
چندین غم دل با تو از آن میگویم
#رباعی_مولانا
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ور گوش ببندی پنهان میگویم
دانستهام اینکه از غمم شاد شوی
چندین غم دل با تو از آن میگویم
#رباعی_مولانا
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
.
هيچ چيز سر جايش نيست
مثلاً تويى كه
الان
زيرِ اين باران
بايد كنارم باشى و
نيستى...
مثلاً منى كه
تا الان
بايد فراموشت میكردم و
نكردم...
#علی_قاضی_نظام🍃👌❤️
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
هيچ چيز سر جايش نيست
مثلاً تويى كه
الان
زيرِ اين باران
بايد كنارم باشى و
نيستى...
مثلاً منى كه
تا الان
بايد فراموشت میكردم و
نكردم...
#علی_قاضی_نظام🍃👌❤️
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
Rade Pa
Reza Sadeghi
رضا_صادقی
رد پا
❤❤❤❤❤
🌹🌼🌹🌼🌹🌼🌹🌼🌹🌼
🌼❤🌼❤🌼❤🌼❤🌼❤🌼❤🌼
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
رد پا
❤❤❤❤❤
🌹🌼🌹🌼🌹🌼🌹🌼🌹🌼
🌼❤🌼❤🌼❤🌼❤🌼❤🌼❤🌼
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تمام من
در تسخیر توست
در تسخیر تماشایت
نگاهم را مال خود کرده ای
درون آسمان چشمانم
جای گرفته ای
قلبم را تصرف نموده ای و
تمامیت ارضی احساسم را
مالک شده ای
می بینمت
قلبم تندتر می زند
چشمانم
بهتر می بینند
و آسمانم لبریز از نور و روشنایی می گردد
و چون ثانیه ای از تو دور می شوم
بی قرارم و بهانه ای برای زیستن ندارم
تو همانی که خواستنت را
به توان ابدیت دوست دارم
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
در تسخیر توست
در تسخیر تماشایت
نگاهم را مال خود کرده ای
درون آسمان چشمانم
جای گرفته ای
قلبم را تصرف نموده ای و
تمامیت ارضی احساسم را
مالک شده ای
می بینمت
قلبم تندتر می زند
چشمانم
بهتر می بینند
و آسمانم لبریز از نور و روشنایی می گردد
و چون ثانیه ای از تو دور می شوم
بی قرارم و بهانه ای برای زیستن ندارم
تو همانی که خواستنت را
به توان ابدیت دوست دارم
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
💖کافه شعر💖
Reza Sadeghi – Rade Pa
نمی دانم از دلتنگی عاشق ترم
یا از عاشقی دلتنگ تر!
فقط می دانم
در آغوش منی
بی آنکه باشی
وَ رفته ای بی آنکه نباشی ...
#عباس_معروفی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
یا از عاشقی دلتنگ تر!
فقط می دانم
در آغوش منی
بی آنکه باشی
وَ رفته ای بی آنکه نباشی ...
#عباس_معروفی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
عاشقم من عاشقِ چشمان تو
میبرد دل را لبِ خندان تو
من فدایت ای گلِ تک رنگ من
میشوم من طینِ تو ، گلدان تو
تا تو هستی در برِ من ، ای محب
مست باشم مست تو ، مستان تو
می بری با چشمکِ پر ناز ، هوش
تا شوم لرزان تو ، الـحان تو
روز و شب گردم به دورت ای ملیح
خود شوم حیران تو ، قربان تو
عمر من در پیش تو چندان شود
تا که باشم هم سَر و سامان تو
من که باشم شعر بگویم ز تو
هر چه گفتم شد همه ارزان تو
گرچه نامم با " کریم" آمیخته
کوچکم ؛ درسنجش کیهان تو
#کریمزاده
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
میبرد دل را لبِ خندان تو
من فدایت ای گلِ تک رنگ من
میشوم من طینِ تو ، گلدان تو
تا تو هستی در برِ من ، ای محب
مست باشم مست تو ، مستان تو
می بری با چشمکِ پر ناز ، هوش
تا شوم لرزان تو ، الـحان تو
روز و شب گردم به دورت ای ملیح
خود شوم حیران تو ، قربان تو
عمر من در پیش تو چندان شود
تا که باشم هم سَر و سامان تو
من که باشم شعر بگویم ز تو
هر چه گفتم شد همه ارزان تو
گرچه نامم با " کریم" آمیخته
کوچکم ؛ درسنجش کیهان تو
#کریمزاده
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دانــی کـــه در دلــــم تـو تکـــی و یگانه ای؟
چون تک ستاره در دل شب عاشقانه ای
خوش مشربی گلم زچه فصلی رسیده ای
گـــویـا هـمـــــه فـصــــول خــــدا نــو بـرانه ای
ایـن غـنـج دل شکـــوفــــه دهـــد بـا نگـاه تـو
دسـتــــــم بــــــده بـــــرای شکــفـتــن بهــانه ای
نـام تـو رانـدنـم بـه زبـان حـسّ دیگریست
حسّـی که تازگی دهد آن چـون جوانه ای
دستان من چودست توگیردکه محشرست
گــــرمـــای پـیـکـــــرت ز قـیــامــت نـشـــانه ای
مـن بشنـوم چــو لــحـن و صــدای مـبــارکت
درگـوش جـان جـوانــه زنـــد هـــر تـــرانه ای
به به چه دلبری که به دل خوش نشسته ای
درجـان و قلــب و یـاد«ظفــر» جـاودانه ای
#ظفر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
چون تک ستاره در دل شب عاشقانه ای
خوش مشربی گلم زچه فصلی رسیده ای
گـــویـا هـمـــــه فـصــــول خــــدا نــو بـرانه ای
ایـن غـنـج دل شکـــوفــــه دهـــد بـا نگـاه تـو
دسـتــــــم بــــــده بـــــرای شکــفـتــن بهــانه ای
نـام تـو رانـدنـم بـه زبـان حـسّ دیگریست
حسّـی که تازگی دهد آن چـون جوانه ای
دستان من چودست توگیردکه محشرست
گــــرمـــای پـیـکـــــرت ز قـیــامــت نـشـــانه ای
مـن بشنـوم چــو لــحـن و صــدای مـبــارکت
درگـوش جـان جـوانــه زنـــد هـــر تـــرانه ای
به به چه دلبری که به دل خوش نشسته ای
درجـان و قلــب و یـاد«ظفــر» جـاودانه ای
#ظفر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
طاعت از دست نیاید گنهی باید کرد
در دل دوست به هر حیله رهی باید کرد
منظر دیده قدمگاه گدایان شده است
کاخ دل در خور اورنگ شهی یابد کرد
روشنان فلکی را اثری در ما نیست
حذر از گردش چشم سیهی باید کرد
شب، چو خورشید جهانتاب نهان از نظر است
طیِ این مرحله با نور مهی باید کرد
خوش همی می روی ای قافله سالار به راه
گذری جانب گم کرده رهی باید کرد
نه همین صف زده مژگان سیه باید داشت
به صف دلشدگان هم نگهی باید کرد
جانب دوست نگه از نگهی باید داشت
کشور خصم تبه از سپهی باید کرد
گر مجاور نتوان بود به میخانه، نشاط
سجده از دور به هر صبحگهی باید کرد
#نشاط_اصفهانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
در دل دوست به هر حیله رهی باید کرد
منظر دیده قدمگاه گدایان شده است
کاخ دل در خور اورنگ شهی یابد کرد
روشنان فلکی را اثری در ما نیست
حذر از گردش چشم سیهی باید کرد
شب، چو خورشید جهانتاب نهان از نظر است
طیِ این مرحله با نور مهی باید کرد
خوش همی می روی ای قافله سالار به راه
گذری جانب گم کرده رهی باید کرد
نه همین صف زده مژگان سیه باید داشت
به صف دلشدگان هم نگهی باید کرد
جانب دوست نگه از نگهی باید داشت
کشور خصم تبه از سپهی باید کرد
گر مجاور نتوان بود به میخانه، نشاط
سجده از دور به هر صبحگهی باید کرد
#نشاط_اصفهانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
#موج_فراق
کشتی صبر مرا موج فراق تو شکست
غرقه در سیل بلا گشت و به ساحل ننشست
من و یک کشتی بی لنگر و طوفان غمت
کس نیفزوخت چراغی که در این ورطه شکست
طالع بخت من و موی شب آسای تو را
بد و نیک اش همه از کِلك نگارين بنشست
من به دنبال تو و ساحل بخشايش عشق
همچو یک موج همه پیکرم از غم بگسست
تو چه دانی که غمینت همه شب دیده به ره
تا سحر چشمه اميد ، ز خونابه نبست
کس ندانست حزینت زخیالت شب و روز
بُعد صد باديه از شوق به يك لحظه شكست
#حزين_سنندجي
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
کشتی صبر مرا موج فراق تو شکست
غرقه در سیل بلا گشت و به ساحل ننشست
من و یک کشتی بی لنگر و طوفان غمت
کس نیفزوخت چراغی که در این ورطه شکست
طالع بخت من و موی شب آسای تو را
بد و نیک اش همه از کِلك نگارين بنشست
من به دنبال تو و ساحل بخشايش عشق
همچو یک موج همه پیکرم از غم بگسست
تو چه دانی که غمینت همه شب دیده به ره
تا سحر چشمه اميد ، ز خونابه نبست
کس ندانست حزینت زخیالت شب و روز
بُعد صد باديه از شوق به يك لحظه شكست
#حزين_سنندجي
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
شب که می شود
از #تـــو برای دلم حرف می زنم
از دوست داشتنت میگویم
از عمق چشم هایت می گویم
و از آرامشی که از تو میگیرم
شب که می شود
بی هوا سر می خورم میان آغوشت
و تا دم دمای صبح
چشم از #تـــو بر نمی دارم
#محمـد_بشیرے
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
از #تـــو برای دلم حرف می زنم
از دوست داشتنت میگویم
از عمق چشم هایت می گویم
و از آرامشی که از تو میگیرم
شب که می شود
بی هوا سر می خورم میان آغوشت
و تا دم دمای صبح
چشم از #تـــو بر نمی دارم
#محمـد_بشیرے
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
سر بر گریبان درست صوفی اسرار را
تا چه برآرد ز غیب عاقبت کار را
می که به خم حقست راز دلش مطلقست
لیک بر او هم دقست عاشق بیدار را
آب چو خاکی بده باد در آتش شده
عشق به هم برزده خیمه این چار را
عشق که چادرکشان در پی آن سرخوشان
بر فلک بینشان نور دهد نار را
حلقه این در مزن لاف قلندر مزن
مرغ نهای پر مزن قیر مگو قار را
حرف مرا گوش کن باده جان نوش کن
بیخود و بیهوش کن خاطر هشیار را
پیش ز نفی وجود خانه خمار بود
قبله خود ساز زود آن در و دیوار را
مست شود نیک مست از می جام الست
پر کن از می پرست خانه خمار را
داد خداوند دین شمس حقست این ببین
ای شده تبریز چین آن رخ گلنار را
#مولانا
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تا چه برآرد ز غیب عاقبت کار را
می که به خم حقست راز دلش مطلقست
لیک بر او هم دقست عاشق بیدار را
آب چو خاکی بده باد در آتش شده
عشق به هم برزده خیمه این چار را
عشق که چادرکشان در پی آن سرخوشان
بر فلک بینشان نور دهد نار را
حلقه این در مزن لاف قلندر مزن
مرغ نهای پر مزن قیر مگو قار را
حرف مرا گوش کن باده جان نوش کن
بیخود و بیهوش کن خاطر هشیار را
پیش ز نفی وجود خانه خمار بود
قبله خود ساز زود آن در و دیوار را
مست شود نیک مست از می جام الست
پر کن از می پرست خانه خمار را
داد خداوند دین شمس حقست این ببین
ای شده تبریز چین آن رخ گلنار را
#مولانا
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀