💖کافه شعر💖
2.76K subscribers
4.43K photos
2.95K videos
12 files
1.07K links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
عزیزی میگفت جای گیاهِ بامبو
را که عوض کنی دیگر رشد نمیکند ؛
پژمرده میشود .
میدانی چرا ؟
چون ریشه اش را همانجا، جا میگذارد...
دلِ آدمیزاد که دیگر کمتر از گیاه نیست جانم ...
گاهی ریشه اش جا میماند در
دلی ؛
لبخندی ؛
بوسه ای ...

#سحر_رستگار🍃👌❤️

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
مکش تیغ بر خون کس بی‌دریغ
ترا نیز خونست و با چرخ تیغ

چه خوش‌ داستانی زد آن هوشمند
که: بر ناگزاینده ناید گزند

کم آزار شو، کز همه داغ و درد
کم آزار یابد کم آزار مرد

کم خود نخواهی، کمِ کس مگیر
ممیران کسی را و هرگز ممیر


#نظامی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
💖حــال دلـتـون خـوب

💖عصربهاریتون گـرم محبت

💖زنـدگیتون پـر از

💖عطر و مـهربـانی خـداوند

💖عـصر بـهاری شما بـخیر

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
.
عصر ڪه میشود شاخه گل
نسترنی میشوم در دست باد
تا بوسه بوسه عشق را دلـبرانـه
برقص دراورم
در باغچه آغوشت...

#امیر_افشار

عصر زیبـاتون بـخیر
هر آرزویی که قلبت دارد
بـا تـمام قـلبـم
بـرایـت آرزو میکنـم
که بـر آورده شود

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
عصر باشد
خدا باشد

خورشید باشد
تو باشی

دیگر چه میخواهم از زندگی؟
راستی ..
دو فنجان قهوه لطفاً🦋☕️

#عصرتون_ دلبرانه

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
پرورده عشق شد سرشتم
جز عشق مباد سرنوشتم

آن دل که بود ز عشق خالی
سیلاب غمش براد، حالی

یارب به خدایی خداییت
وآنگه به کمال پادشاییت

کز عشق به غایتی رسانم
کو ماند اگر چه من نمانم

از چشمه عشق ده مرا نور
وین سرمه مکن ز چشم من دور

گرچه ز شراب عشق مستم
عاشق‌تر ازین کنم که هستم

گویند که خو ز عشق واکن
لیلی‌طلبی ز دل رها کن

یارب تو مرا به روی لیلی
هر لحظه بده زیاده میلی

از عمر من آنچه هست بر جای
بستان و به عمر لیلی افزای

گرچه شده‌ام چو مویش از غم
یک موی نخواهم از سرش کم

از حلقه او به گوشمالی
گوش ادبم مباد خالی

بی‌باده او مباد جامم
بی‌سکه او مباد نامم

جانم فدی جمال بادش
گر خون خورَدم حلال بادش

گرچه ز غمش چو شمع سوزم
هم بی غم او مباد روزم

عشقی که چنین به جای خود باد
چندانکه بود یکی به صد باد

می‌داشت پدر به سوی او گوش
کاین قصه شنید گشت خاموش

دانست که دل اسیر دارد
دردی نه دواپذیر دارد

چون رفت به خانه سوی خویشان
گفت آنچه شنید پیش ایشان

کاین سلسله‌ای که بند بشکست
چون حلقه کعبه دید در دست

زو زمزمه‌ای شنید گوشم
کآورد چو زمزمی به جوشم

گفتم مگر آن صحیفه خواند
کز محنت لیلیش رهاند

او خود همه کام و رای او گفت
نفرین خود و دعای او گفت

چون گشت به عالم این سخن فاش
افتاد ورق به دست اوباش

#نظامی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
طبیبم نسخه میپیچم حدیث عشق میگویم

خودم درمانگرم، لیکن ز یار چاره میجویم

#کریم‌زاده

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
مست آمـده بـودی بـه شرابـت نرسيدم
آری بــه شــرابِ غـمِ نـابـت، نـرسيـدم

هر دفعه كـه لب تشنه به سوی تو دويدم
ای آب روان، جـز بـه سـرابـت نـرسيـدم

افسوس و صدافسوس كه اۍچهرهٔ خندان
هـرگـز بــه غـمِ زيــرِ نقـابـت، نـرسيدم

من ماندم و تكـرارِ سـؤالی كـه تـو بـودی
پـرسيـدمت امـا بـه جـوابـت نـرسيـدم

ای مـرگ "فـراقِ" تـو ز كـوتـاهیِ من بود!
هـر قـدر پَـريـدم، بـه طنـابـت نـرسيدم

#حسین_زحمتکش

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
من از کجا پند از کجا باده بگردان ساقیا
آن جام جان افزای را برریز بر جان ساقیا

بر دست من نه جام جان ای دستگیر عاشقان
دور از لب بیگانگان پیش آر پنهان ساقیا

نانی بده نان خواره را آن طامع بیچاره را
آن عاشق نانباره را کنجی بخسبان ساقیا

ای جان جان جان جان ما نامدیم از بهر نان
برجه گدارویی مکن در بزم سلطان ساقیا

اول بگیر آن جام مه بر کفه آن پیر نه
چون مست گردد پیر ده رو سوی مستان ساقیا

رو سخت کن ای مرتجا مست از کجا شرم از کجا
ور شرم داری یک قدح بر شرم افشان ساقیا

برخیز ای ساقی بیا ای دشمن شرم و حیا
تا بخت ما خندان شود پیش آی خندان ساقیا


#حضرت_مولانا

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
در خیالم با منی ، اما تو یار دیگری
فصل سرد حال من ، اما بهار دیگری

از وفا دم میزدی ، دیروزهای زندگی
بی نگاهت مانده ام ، اما نگار دیگری

عقده ها در سینه دارم ، با که گویم درد دل
آشنای من تویی و ، غمگسار دیگری

گفته بودی در غروبی تنگ میبینم تو را
وعده کردی با من اما بر قرار دیگری

گریه های هر شب من بالشم را خیس کرد
سیل اشکم سوی تو ، اما تو زار دیگری

من تو را خواهم،تو او را ، او خدا داند که را
هر یک از ما بیقراریم و دچار دیگری

تا چه خواهد شد سرانجام حدیث عاشقی
گل نشاندیم و پرید و شد ز بهر دیگری.

ناشناس
آهنگ زیبا_ یه عصر خوب
ماکان بند
#عصرها
دلم جایی دنج میخواهد
و دو فنجان چای و
گرمیِ شیرینِ لبهای یار

#عصرتون_عاشقانه

🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰


🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼


🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰


🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
شدی راضی که ﺭﻧﮕــﻢ ﺯﺭﺩ ﺑﺎشد
تنـــــم از بار غــــم پُـر درد باشد

ندارم واهمـــــه از فصـــل پائیز
ﻫــــﻮﺍﯼ ﺑﯽ تـو بودن ﺳﺮﺩ ﺑﺎﺷﺪ

مـن و تــو از اوائل زوج بـودیم
چرا خواهی که یارت فـﺮﺩ ﺑﺎﺷﺪ

غروب جمعه در حجم خیالــــم
حضورت بی بروبــرگــــرد باشد

بیا یک بار دیگـــــر با وفـــا باش
نباید همسفـــــــر نامـــــرد باشد

ﻫﻤﺎﻥ ﺑﻬﺘﺮ ﮐـــﻪ در خلوت ﺑﻤﯿﺮﺩ
ﻫﺮﺍﻧﮑﺲ ﻧﺰﺩ ﻋﺸﻘﺶ ﻃﺮﺩ ﺑﺎشد

ﺧـــﺪﺍﻭﻧﺪﺍ ﻋﺴﻞ بانوی شعــرم
وجـــود نازکش بــی درﺩ ﺑﺎﺷﺪ

#علی_قیصری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
ز بحر عشق اگر بارد بخاری
شود هر شوره زاری مرغزاری

ز کوی عشق اگر آید نسیمی
شود هر گلخنی باغ نعیمی

همه دشوارها آسان کند عشق
غم وشادی همه یکسان کند عشق

گدا را سر فرو ناید به شاهی
اگر عشقش دهد صاحب کلاهی

مدد از عشق جو و ز عشق یاری
ببین وارستگی و رستگاری


#وحشی_بافقی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
بدان ای چموشی که گرگی شدی
به بازوی مالش بزرگی شدی

گلو باد داده به تسبیح ظلم
ورم کرده پهلویت از پیه ظلم

صنم نیست ما را که نامردمی
نمک پاش بر زخم ما مردمی

تو حالت همیشه ست عالیّ و خوب
که بر فرش خون می کنی پایکوب

اگر صلح بود و اگر حرب بود
شما نانت از خون ما چرب بود

شما خونت از خون مردم نبود
که در چشم خون دیده خواندی سرود

بکن پاچه خاری که نو باوه ای
که از تازیانی نه از کاوه ای

اگر نان مردم شد آجر ز جور
تو را سر در آخور بود غم مخور

ولیکن نماند و نماند چنین
برون آید از چنگ ظالم زمین

بلی روزی از خون آلاله ها
که سیراب شد زاتش ژاله ها

خروشان شود سیلی ناله ها
بروبد زمین را ز رجاله ها

به جایی بیفتی که سگ قی زده
به جایی که قوم عرب نی زده

به روزی که خرم شود شهر خون
شود آب جاری در این نهر خون

به روزی که آوار و آواره نیست
به روزی که افسوس بیچاره نیست

به روزی که ایران از ایرانی است
جهان خالی از جور سلطانی است

به ایران آزاد فردا درود
به آبادی شاد فردا درود

#رحمان_زارع

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
نزن بـــــاران که مــــن یاری ندارم
به این بـــــاران شــب کاری ندارم

درخــت بیدمـــو تنهـــــای تنهـــــا
به دوش شاخـــــه ها  باری ندارم

نزن باران که عمری رفـــته و  مـن
به  دام   دل  گـرفـــــتاری   ندارم

خیابان خیس و دل گودال غم ها
به بازارم   خــــــــــریداری  ندارم

نزن باران کـــــه اشـــــک دیدگانم
کویرم کـــــرد و  گـــــلزاری ندارم

تمـــــام کـــــوچه غرق عطر باران
نزن باران  کـــــه عـــــطاری ندارم


#صائب_تبریزی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
هفت دریا را برایت غرق خون آورده ام
آسمان را پیش پایت سرنگون آورده ام

نام زیبایت زبانم را چنان در بند خواست
کز زبونی واژه ها را واژگون آورده ام

گفته بودی دل بیاور تا تو را باور کنم
گفته بودی دل، ولی دریای خون آورده ام

هرچه می بینی همینم، بیش از این از من مخواه
صورت بیرونی ام را از درون آورده ام

در میان شعر من دنبال غم هایت مگرد
من غم خود را از اعماق قرون آورده ام

تحفه ای در کوله بارم نیست، بگشا و ببین
سالها صحرا نشین بودم، جنون آورده ام!..

#محمدرضا_طاهری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
@qalbhayasheq
کانال قلب های عاشق😍
❤️
ای ساقی آرامم کن🍷

😍😍😍😍😍😍😍😍


🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰



💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃💃


🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌼🌼🌼🌼🌼🌼

🌼🌼🌼🌼🌼🌼


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
دچار
یعنی ؛
عاشق
و فکر کن که چه تنهاست
اگر که ماهی کوچک
دچار آبی دریای بیکران باشد

چه فکر نازک غمناکی!

#سهراب_سپهری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
‎‌‌عشقِ تو، مست و کف‌زنانم کرد
مستم و بی‌خودم؛ چه دانم کرد؟

خَلق گوید: "چنان نمی‌باید."
من نبودم چنین؛ چنانم کرد

در تنور بلا و فتنهٔ خویش
پخته و سرخ‌رو، چو، نانم کرد

چون زلیخا زِ غم شدم من پیر
کرد یوسف دعا؛ جوانم کرد

#مولانا
‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎
❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
بدهکارم به مستی، روزهایی را که هشیارم
از آن بدتر به عزراییل، چندین جان بدهکارم

بدهکارم به خندیدن تمام عمر تلخم را
به گریه روزهایی را که از تلخی تلنبارم

بدهکارم به عصیان وام فرصت‌ها که عمرم داد
و با بدپاک‌دامانی تلف گشتند بسیارم

به دانشگاه چندین ساعت حاضر نبودن را
به نمره صفرهایی را که در پرونده ام دارم

بدهکارم به دین، چندین نماز و روزه و پرهیز
به دین‌داری، چه گفتارم، چه کردارم، چه پندارم

بدهکارم به چشمم دیدن خوبان عالم را
به گوشم قطع اصواتی که می‌جویند آزارم

تنم قرضه، نفس‌هایم به جای قسط‌هایی که،
برای این و آن یک عمر بایستی بپروارم

به دستانم، به پاهایم، به لب‌هایم، به شش‌هایم
بدهکارم، بدهکارم، بدهکارم، بدهکارم

#شعر_افغانستان
#سیدرضا_محمدی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
در نگاه خلق، از دیوانگان کم نیستم
فکر زخمی دیگرم، دنبال مرهم نيستم

ظاهرم چون بید مجنون است و باطن مثل سرو
از تواضع سر به زیر انداختم؛ خم نیستم

شیشه‌ای نازک‌دلم؛ اما بدان ای سنگدل
خرد شد هرکس که می‌پنداشت محکم نیستم

لطف خورشید است اگر از ماه نوری می‌رسد
آنچه فهمیدی غلط بود؛ آنچه هستم نیستم!

جام زهرت را بیاور! من برای زندگی
بیش از آن چیزی که می‌بینی مصمم نیستم

#حسین_دهلوی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀