💖کافه شعر💖
2.68K subscribers
4.42K photos
2.94K videos
12 files
1.06K links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
گرچه ازجنس گلی ازخودِ گل نازتری
بین صد گونه ی گل از همه طنازتری

به خدایی که مرا ساده گرفتار توکرد
از غـم و سیل بـلا خـانه بــراندازتـری

آخر ازعشق تو گاهی به خیالم نرسد
که بجویم نفسی هـمدل و همرازتری

در پس پنجره ی منزل حافظ مَنشین
که کنـد وصف تـو را رنـدِ غـزلبازتری

نکند عکس تو را باز بــه تصویر کشد
شاعـــرِ نـو قلـــم ِ قــافیه پـــردازتری

به شراب و شرر ساغــر پر باده قسم
تا ابـــد لب ننهــم‌ بـــر لب دمسازتری

شاعرچشم توهستم عسلِ شعر وغزل
اینقَدرعشوه نکن کز همه کس نازتری

#علی_قیصری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀۹
قدر خزر در سینه ام آشوب دارم
رودی به چشمم وسعت دانوب دارم

صدحافظ‌ و خیام‌ و فردوسی‌و سهراب
غم ها درون سینه ام مکتوب دارم

#کریم‌زاده

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
شعر چیست؟
جز نامِ تو که به تکرار
با معانی گوناگون
بر برگِ گل‌های رنگارنگ نقش بسته است؟
ای دلخواه‌تر از نور،
رنگ زرد تند اندامت
ای عاشقانه‌تر از باران،
عطر ملایم زیر گلویت
و ای‌ ملموس‌تر از رویا
کلام منعکست در آینه‌های روبرو
از خانه بیرون بیا و به اَبرها بزن نَهیب
که هیچ‌ قطره بارانی
کشیده‌تر از پیشانی تو نیست!

#حامد‌_نیازی 🍃👌❤️

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
بر لب بامت کبوتر، پر ندارد پس چرا؟
قدرت پرواز را دیگر ندارد پس چرا؟

دور خود دیوار می بینم به هر سو می روم
خانه ات زیباست اما در ندارد پس چرا؟

این عروسک روی برگردانده از دنیا ولی
چشم از چشم تو باید بر ندارد پس چرا؟

خسته ام یک کوچه ی بن بست می خواهد دلم
راه بی برگشت تو آخر ندارد پس چرا

تخت جمشید از دل سنگت برایم ساختی
لشکر مغلوبم اسکندر ندارد پس چرا؟

رفته ای مانند ماه از پشت قاب پنجره
این حقیقت را دلم باور ندارد پس چرا؟

بسته شد پرونده ام، گفتند:رفتن، جرم نیست!
دل شکستن ها، خدا! کیفر ندارد پس چرا؟


فاضل نظری

‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎
❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
علی میررضایی♦️مازنی دتر - ته تازه عروس منی ته پر طاووس منی ته مازندران…
@ey_elahe_naz
بریم یه اهنگ شمالی شاد🕺😍

صبح زیباست
اگر با لبخند آغاز شود
بخند تا تابلو زندگی ات
پر از رنگهای شاد شود😊🌻

💃🕺💃🕺💃🕺💃🕺💃🕺💃🕺💃🕺💃🕺


🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰

🌼🌹🌼🌹🌼🌹🌼🌺🌼🌺🌼🌹🌼

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
چو نماز شام هر کس بنهد چراغ و خوانی
منم و خیال یاری غم و نوحه و فغانی

چو وضو ز اشک سازم بود آتشین نمازم
در مسجدم بسوزد چو بدو رسد اذانی

رخ قبله‌ام کجا شد که نماز من قضا شد
ز قضا رسد هماره به من و تو امتحانی

عجبا نماز مستان تو بگو درست هست آن
که نداند او زمانی نشناسد او مکانی

عجبا دو رکعت است این عجبا که هشتمین است
عجبا چه سوره خواندم چو نداشتم زبانی

در حق چگونه کوبم که نه دست ماند و نه دل
دل و دست چون تو بردی بده ای خدا امانی

به خدا خبر ندارم چو نماز می‌گزارم
که تمام شد رکوعی که امام شد فلانی

پس از این چو سایه باشم پس و پیش هر امامی
که بکاهم و فزایم ز حراک سایه بانی

به رکوع سایه منگر به قیام سایه منگر
مطلب ز سایه قصدی مطلب ز سایه جانی

ز حساب رست سایه که به جان غیر جنبد
که همی‌زند دو دستک که کجاست سایه دانی

چو شه است سایه بانم چو روان شود روانم
چو نشیند او نشستم به کرانه دکانی

چو مرا نماند مایه منم و حدیث سایه
چه کند دهان سایه تبعیت دهانی

نکنی خمش برادر چو پری ز آب و آذر
ز سبو همان تلابد که در او کنند یا نی

#مولانا
حدیث درد فراق
شعری شور انگیز

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
جان پس از عمری دویدن لحظه ای آسوده بود
عقل سرپیچیده بود از آنچه دل فرموده بود

عقل با دل روبرو شد صبح دلتنگی بخیر
عقل برمی گشت راهی را که دل پیموده بود

عقل کامل بود، فاخر بود، حرف تازه داشت
دل پریشان بود، دل خون بود،‌دل فرسوده بود

عقل منطق داشت حرفش را به کرسی می نشاند
دل سراسر دست و پا می زد ولی بیهوده بود

حرف منت نیست اما صد برابر پس گرفت
گردش دنیا اگر چیزی به ما افزوده بود

من کی ام؟ باغی که چون با عطر عشق آمیختم
هر اناری را که پروردم به خون آلوده بود

ای دل ناباور من دیر فهمیدی که عشق
از همان روز ازل هم جرم نابخشوده بود

#فاضل_نظری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
دل شکستهٔ ما همچو آیــنه پاک است
بهای دُر، نشود گُم اگرچه در خاک است

ز چاک پیرهن یوسف آشکارا شد
که دست و دیدهٔ پاکیزه دامنان پاک است
قصورِ عقل کجا و قیاسِ قامت عشق
تو هرقبا که بدوزی به قدر ادراک است


#هوشنگ_ابتهاج

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
فلسفی مر دیو را منکر شود
در همان دم سخرهٔ دیوی بود

گر ندیدی دیو را خود را ببین!
بی جنون نبود کبودی در جبین


#مثنوی_مولانا
دفتر_اول_ص_۱۴۷


📙فیلسوفان و روشنفکران اهل تشکیک که به حقایق امور راهی ندارند بسیاری از مقولات از جمله وجود شیطان را انکار و یا تعبیر و تفسیر می کنند.

📙حضرت مولانا می فرمایند همان دم که آن فیلسوف شکاک در تشکیک امر و اثبات شکاکیت و عدم معرفت خود است به دام ابلیس افتاده و خود خبر ندارد!
حال اگر شیطان را نمی بینی و انکار می کنی لااقل به همین کبر و نفسانیت خویشتن التفات کن که چطور شک و تردیدت را معرفت نامیده و می خواهی به دیگران هم بقبولانی.

📙فیلسوف و حکیم حقیقی آن است که لبریز از معرفت شده و از اهل یقین گردد و بقول شیخ_شهاب_الدین_سهروردی فیلسوف کسی است که روح را از بدن خلع نماید و به مشاهده حقایق بی مانع چیزی نائل گردد.

📙نوشتن مقالات در ژورنال های خارجی و گرفتن گرید دانشگاهی و اخذ بیشتر رساله هایی که البته و غالبا هیچ تخصصی در آن نداریم نشانه فیلسوف بودن نیست!

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
ز عشق آغاز کن، تا نقش گردون را بگردانی،
که تنها عشق سازد نقش گردون را دگرگونش، 


به مهر آویز و جان را روشنایی ده که این آیین
همه شادی است فرمانش، همه یاری است قانونش 

#فریدون_مشیری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
#توئیت 🖇♥️

اینم یه راه‌حل طلایی از جناب

#محمدحسن_جمشیدی در مورد عشقای امروزی:

"چنان این روزها از چشم دنیا عشق افتاده‌ست

که تنها راه عاشق زیستن امروز تنهایی‌ست... "

تلخه اما واقعیت :)


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
به خیابان زدم
و نداشتن‌ت را گریستم
هیچ‌کس برایم گریه نمی‌کرد
کدام لب تو را می‌بوسد ،،
و کدام خیابان مرا به یادت می‌آورد؟
وقتی من واژه واژه تو را
از بطن گذشته بیرون می‌کشم
و خودم را با خاطراتم حلق‌آویز می‌کنم
که چه‌قدر تو را نداشتم
من حق دارم ، تو را دوست داشته باشم
از نبودت بترسم
و با این ترس بمیرم ،،،
به خیابان زدم و نداشتن‌ت را گریستم
چه کرده‌ای با من
که جز تو
هیچ‌کس آرام‌م نمی‌کند




#پویا_جمشیدی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
بنا کن رسم دلداری ، دل و جان دادنش با من
بده پیغام خود از دور ، اشارت کردنش با من

بسوزان هرچه می‌خواهی ولی دل را نوازش کن
بپا کن آتش عشقت ، سیاوش بودنش با من

رها کن دود آتش را ولی یاد مرا هرگز
سیه کن آسمان با دود ، نیلی کردنش با من

تو و دل دادن دریا ، من و دنیایی از رویا
بزن کشتی به طوفان‌ها ، به ساحل بردنش با من

ز هر دردی دری بگشا ، به هر آهنگ شادی کن
بزن بر تار و پود دل ، مرتب کردنش با من

بگو از دل ، دل از دلواپسی کم کن
تـــو وا کن سفره‌ی دل را ،
صبوری کـــــــــردنش با من ..

#احمد_رضا_کاظمی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
عافیت خواهی نظر در منظر خوبان مکن
ور کنی بدرود کن خواب و قرار خویش را

گبر و ترسا و مسلمان هر کسی در دین خویش
قبله‌ای دارند و ما زیبا نگار خویش را

#سعدی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
 از این خانه خرابی که به دنیا دیدم
خانه آخرت از ما بدی آباد ای کاش

گر فلاطون شوی از شر شیاطین نجهی
که جهیدن بدی از این همه شیاد ای کاش

این جهان فتنه و نخجیرگه شیطان است
سرنوشتی که کس این قصه نداناد ای کاش

نکته گیری و فزونی نتوان با تقدیر
که خدا عذر فزونی بپذیراد ای کاش

شهریارا دم رفتن همه را حرف این است
که دگرباره نزایاد و نمیراد ای کاش

#شهریار

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
خرداد از آن ماه هاییست که مظلوم است!
بهاریست مثل اردیبهشت
اما،عاشقانه هایش را ندارد!
بارانی هم ندارد که بوی یار دهد!
تا میگویند خرداد آمده است،
یاد نیمه اش می افتند!
یا امتحاناتی که از سر جبر به گردنشان افتاده!
بیچاره خرداد، بوی نویی فروردین را هم ندارد!!
حال غریبیست،
بین دو راهی تابستان و بهار!!
مثل من که بین داشتن و نداشتنت گیر کرده ام!!
حال دلم خردادیست!!

#مائده_نواب

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
ای شده از جفای تو جانب چرخ دود من
جور مکن که بشنود شاد شود حسود من

بیش مکن تو دود را شاد مکن حسود را
وه که چه شاد می شود از تلف وجود من

تلخ مکن امید من ای شکر سپید من
تا ندرم ز دست تو پیرهن کبود من

#مولانا

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
Koja Boodi
Mohsen Chavoshi [ @Go0shnavaz ]
#محسن_چاوشی

#کجا_بودی

🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰🥰

😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍

💃💃💃💃💃💃💃💃💃


🌹🌼🌹🌼🌹🌼🌹🌼🌹🌼🌹🌼🌹🌼

😊😊😊🥰🥰🥰🥰🥰😍😍😍😍😍

🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
🌸الـهی در اولین
🍓عصر خرداد ماه
🌸بـهتـريـن ثانيه هـا
🍓شيرين ترين دقـايـق
🌸دلچسب ترين ساعتها
🍓دوست داشتنی ترين
🌸لحظه ها را پـيش رو
🍓داشـتـه بـاشیـد
🌸عصرتون بخیروخوشی

🍓
🌸🍓
🍓🌸🍓
🌸🍓🌸🍓
🍓🌸🍓🌸🍓
🌸🍓🌸🍓🌸🍓


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
عصر ڪه میشود
نسیم نگاهت عشق را به قلبم
ارزانے میدارد
تا همه ے دیوارهاے دنیا را براے رسیدن
به آغوشت
زیر پا بگذارم
آغوش باز ڪن
مے خواهم به پاے بوس
گنبد نگاهت بیایم


#شهاب_شهابے

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
ز بس بی تاب آن زلف پریشانم ، نمی دانم
حبابم ، موج سرگردان طوفانم؟ نمی دانم

حقیقت بود یا دور و تسلسل حلقه‌ی زلفت؟
هزار و یک شب این افسانه می‌خوانم، نمی دانم

سراسر صرف شد عمرم همه محو نگاه تو
ولی از نحوه ی چشمت چه می دانم؟ نمی دانم

چو اشکی سرزده یک لحظه از چشم تو افتادم
چرا در خانه ی خود عین مهمانم؟ نمی دانم

ستاره می شمارم سال های انتظارم را :
هزار و سیصد و چندین و چندانم؟ نمی دانم

نمی‌دانم بگو عشق تو از جانم چه می خواهد؟
چه می‌خواهد بگو عشق تو از جانم؟ نمی دانم

نمی دانم به‌غیر از این نمی دانم، چه می دانم؟
نمی دانم ، نمی دانم ، نمی دانم ، نمی دانم!!...

#قیصر_امین_پور

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀