به دستم داده دستی برده در خونم فرو دستی
به چاک سینه دارد غمزه دستی در رفو دستی
خوشا عهدی که با کوتاهدستان لطفها بودش
حمایل داشتم در گردن آن تندخو دستی
کدامین دست خالی داشتم تا سبحه گردانم؟
که دستی رهن ساغر بود و در دست سبو دستی
دل مجروح را شور قیامت در گریبان کن
سرت گردم! بکش گاهی به زلف مُشکبو دستی
سراپا ناز من! از تربتم دامنکشان مگذر
مبادا غافل از خاکم برآرد آرزو دستی
ز کمظرفی به یک ساغر خمارم نشکند چون گل
بوَد در خُم مرا پیوسته دستی، در کدو دستی
کفم را در دعا وصل تمنّا مدّعا نبوَد
حزین از شرم عصیان میگذارم پیش رو دستی
#حزین_لاهیجی
سراپا ناز من! از تربتم دامنکشان مگذر...😔
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
به چاک سینه دارد غمزه دستی در رفو دستی
خوشا عهدی که با کوتاهدستان لطفها بودش
حمایل داشتم در گردن آن تندخو دستی
کدامین دست خالی داشتم تا سبحه گردانم؟
که دستی رهن ساغر بود و در دست سبو دستی
دل مجروح را شور قیامت در گریبان کن
سرت گردم! بکش گاهی به زلف مُشکبو دستی
سراپا ناز من! از تربتم دامنکشان مگذر
مبادا غافل از خاکم برآرد آرزو دستی
ز کمظرفی به یک ساغر خمارم نشکند چون گل
بوَد در خُم مرا پیوسته دستی، در کدو دستی
کفم را در دعا وصل تمنّا مدّعا نبوَد
حزین از شرم عصیان میگذارم پیش رو دستی
#حزین_لاهیجی
سراپا ناز من! از تربتم دامنکشان مگذر...😔
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
اهل نفرينت نبودم بهترين ها سهم تو
اعتمادم را گرفتى ، باورم را
پس بده
#سيامک_کيهانى
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
اعتمادم را گرفتى ، باورم را
پس بده
#سيامک_کيهانى
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
شده قبله برایم شانه ے دوست
ڪنم سجده هر انچه در بر اوست
خدا داند ڪه او تا روز محشر
شده چون خون در رگها و در پوست
#هماڪشتگر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ڪنم سجده هر انچه در بر اوست
خدا داند ڪه او تا روز محشر
شده چون خون در رگها و در پوست
#هماڪشتگر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ای کرده رخ خوب تو با شمس و قمر بحث
وی کرده لب لعل تو با قند و شکر بحث
چشمان تو از ساغرِ مِی باج گرفته
دندان تو کردهست به لؤلؤ و گهر بحث
نازکتن تو برده گرو از گل نسرین
سنگیندل تو کرده به فولاد و حَجَر بحث
از قدّ تو، در باغ خجل گشته صنوبر
دارد خمِ زُلفین تو با سنبلِ تَر بحث
دیدار تو با جنّت فردوس طرف شد
هجران تو دارد به جهنّم، به سَقَر بحث
تا کِی غم عالم که چنین بود و چنان شد؟
از بهرِ چه داری به قضا و به قدَر بحث؟
ناصح! تو چه دیدی رخِ آن رشک پری را؟
بیهوده چه داری به منِ خستهجگر بحث؟
«محجوبه!» اگر عاقلی، از عشق حذر کن
بر پنبه چه لازم که نماید به شَرر بحث...؟
#بیبی_صفورا
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
وی کرده لب لعل تو با قند و شکر بحث
چشمان تو از ساغرِ مِی باج گرفته
دندان تو کردهست به لؤلؤ و گهر بحث
نازکتن تو برده گرو از گل نسرین
سنگیندل تو کرده به فولاد و حَجَر بحث
از قدّ تو، در باغ خجل گشته صنوبر
دارد خمِ زُلفین تو با سنبلِ تَر بحث
دیدار تو با جنّت فردوس طرف شد
هجران تو دارد به جهنّم، به سَقَر بحث
تا کِی غم عالم که چنین بود و چنان شد؟
از بهرِ چه داری به قضا و به قدَر بحث؟
ناصح! تو چه دیدی رخِ آن رشک پری را؟
بیهوده چه داری به منِ خستهجگر بحث؟
«محجوبه!» اگر عاقلی، از عشق حذر کن
بر پنبه چه لازم که نماید به شَرر بحث...؟
#بیبی_صفورا
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
زاهد بودم ترانه گویم کردی
سر فتنهٔ بزم و بادهجویم کردی
سجادهنشین با وقارم دیدی
بازیچهٔ کودکان کویم کردی
#مولانا
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
سر فتنهٔ بزم و بادهجویم کردی
سجادهنشین با وقارم دیدی
بازیچهٔ کودکان کویم کردی
#مولانا
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
از عاشقان چه خوشتر رسوایی و ملامت
وز ناصح خردمند ز آزار ما ندامت
یا رب تو پرده بردار از کار تا بدانند
کامروز در جهان کیست شایسته ی ملامت
گیرم که ما نرنجیم تا کی رواست آخر
با دوستان تغافل با دشمنان کرامت
#نشاط_اصفهانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
وز ناصح خردمند ز آزار ما ندامت
یا رب تو پرده بردار از کار تا بدانند
کامروز در جهان کیست شایسته ی ملامت
گیرم که ما نرنجیم تا کی رواست آخر
با دوستان تغافل با دشمنان کرامت
#نشاط_اصفهانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
اگر آن یار مه پیکر بیاید در برم امشب
به رقص آید ز فرط شوق جانم در تنم امشب
بسازم خانه را خالی ز اغیار و اقا ربها
که تا فرصت بود باقی شمارم مغتنم امشب
چو او آید درون خانه سر در راه او دارم
به زیر پای او خواهم که خاک ره شوم امشب
#احمدکیوان_پور
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
به رقص آید ز فرط شوق جانم در تنم امشب
بسازم خانه را خالی ز اغیار و اقا ربها
که تا فرصت بود باقی شمارم مغتنم امشب
چو او آید درون خانه سر در راه او دارم
به زیر پای او خواهم که خاک ره شوم امشب
#احمدکیوان_پور
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
از گلیم خویش پا ز اندازه چون کردم دراز
زین جهت از دست دادم اعتبار خویش را
#رضا_طلاکوب
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
زین جهت از دست دادم اعتبار خویش را
#رضا_طلاکوب
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دوباره سیب و غزل، من گناه می خواهم
دلی دچار تو و سر به راه می خواهم
دوباه اینکه تو حوا شوی و من آدم
و باز لذت یک اشتباه می خواهم
همیشه چشم تو را شاعرانه می نوشم
که با تو من غزلی رو به راه می خواهم
پناه خستگی من! بمان و با من باش
میان این همه طوفان، پناه می خواهم
تو عاشقانه ترین رکعت غزل هستی
برای خواندن تو قبله گاه می خواهم
دوباره وسوسه ی ناز چشم تو بر پاست
دوباره سیب و غزل، من گناه می خواهم
#رضا_قریشی_نژاد
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دلی دچار تو و سر به راه می خواهم
دوباه اینکه تو حوا شوی و من آدم
و باز لذت یک اشتباه می خواهم
همیشه چشم تو را شاعرانه می نوشم
که با تو من غزلی رو به راه می خواهم
پناه خستگی من! بمان و با من باش
میان این همه طوفان، پناه می خواهم
تو عاشقانه ترین رکعت غزل هستی
برای خواندن تو قبله گاه می خواهم
دوباره وسوسه ی ناز چشم تو بر پاست
دوباره سیب و غزل، من گناه می خواهم
#رضا_قریشی_نژاد
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ای همه گل های از سرما کبود
خنده هاتان را كه از لب ها ربود ؟
مهر هرگز اين چنين غمگين نتافت
باغ هرگز اين چنين تنها نبود
تاج هاي نازتان بر سر شكست
باد وحشي چنگ زد در سينه تان
صبح مي خندد ، خود آرايي كنيد
اشك هاي يخ زده آيينه تان
رنگ عطرآويزتان بر باد رفت
عطر رنگ آميزتان نابود شد
زندگي در لاي رگ هاتان فسرد
آتش رخساره هاتان دود شد !
روزگاري شام غمگين خزان
خوش تر از صبح بهارم مي نمود
اين زمان حال شما حال من است
اي همه گل هاي از سرما كبود!
#استادفریدون_مشیری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
خنده هاتان را كه از لب ها ربود ؟
مهر هرگز اين چنين غمگين نتافت
باغ هرگز اين چنين تنها نبود
تاج هاي نازتان بر سر شكست
باد وحشي چنگ زد در سينه تان
صبح مي خندد ، خود آرايي كنيد
اشك هاي يخ زده آيينه تان
رنگ عطرآويزتان بر باد رفت
عطر رنگ آميزتان نابود شد
زندگي در لاي رگ هاتان فسرد
آتش رخساره هاتان دود شد !
روزگاري شام غمگين خزان
خوش تر از صبح بهارم مي نمود
اين زمان حال شما حال من است
اي همه گل هاي از سرما كبود!
#استادفریدون_مشیری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
«تقدیم به پیشگاه امام رضا»
دو ابرویش یقین دارم که محراب کریمان است
شب قدری که گم گشته نزولش در خراسان است
مسیحا دم میان زائران او نباشد کم
به دوش خادمان او ردای سبز سلمان است
رفیق بی رفیقان و مرامش با همه جور است
که اسمش زینت سوگند لات چاله میدان است
جفای عاشق خود را کشد بر دوش خود معشوق
که عصیان را زلیخا کرد و یوسف کنج زندان است
سلاطین دو عالم گر چه ریزه خوار سلطانند
ولی اینجا غم نوکر به روی دوش سلطان است
ز سقاخانه اش ریزد حیات دل به ساغرها
که عطشان تر ز زائرها لبان خشک باران است
بگوید وَنصِتواْ خالق که کفترهای او خوانند
که آواز کبوترها در اینجا حکم قران است
شهنشاهی و ما رعیت و رعیت زاده ها گفتند
«که شاه مردم ایران رضا خان نه رضا جان است»
بُوَد سر منزل باد سحرگاهی رواق او
که گفته باد در عالم بدون بیت و حیران است
زیارت آخرین چاره میان نسخه ات بنویس
که اینجا اخرین تجویز و داروی طبیبان است
#سجاد_احمدیان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دو ابرویش یقین دارم که محراب کریمان است
شب قدری که گم گشته نزولش در خراسان است
مسیحا دم میان زائران او نباشد کم
به دوش خادمان او ردای سبز سلمان است
رفیق بی رفیقان و مرامش با همه جور است
که اسمش زینت سوگند لات چاله میدان است
جفای عاشق خود را کشد بر دوش خود معشوق
که عصیان را زلیخا کرد و یوسف کنج زندان است
سلاطین دو عالم گر چه ریزه خوار سلطانند
ولی اینجا غم نوکر به روی دوش سلطان است
ز سقاخانه اش ریزد حیات دل به ساغرها
که عطشان تر ز زائرها لبان خشک باران است
بگوید وَنصِتواْ خالق که کفترهای او خوانند
که آواز کبوترها در اینجا حکم قران است
شهنشاهی و ما رعیت و رعیت زاده ها گفتند
«که شاه مردم ایران رضا خان نه رضا جان است»
بُوَد سر منزل باد سحرگاهی رواق او
که گفته باد در عالم بدون بیت و حیران است
زیارت آخرین چاره میان نسخه ات بنویس
که اینجا اخرین تجویز و داروی طبیبان است
#سجاد_احمدیان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دانستن اینکه موسیقی
چه چیزی را در ما
مورد خطاب قرار میدهد،
آسان نیست.
مسلم این است که موسیقی
چنان به عمق جانمان میرسد
که جنون هم نمیتواند به آن برسد.
#امیل_سیوران
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
چه چیزی را در ما
مورد خطاب قرار میدهد،
آسان نیست.
مسلم این است که موسیقی
چنان به عمق جانمان میرسد
که جنون هم نمیتواند به آن برسد.
#امیل_سیوران
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ماییم و همین آرزوی یار و دگر هیچ
قاصد برسان مژدهٔ دیدار و دگر هیچ
هر مشکلی از دولت عشقت شده آسان
دل مانده، همین عقدهٔ دشوار و دگر هیچ
ما از طمع وصل تو در عشق گذشتیم
بگذر ز هم آغوشی اغیار و دگر هیچ
طرفی که من از عشق بتان بسته ام این است
در خاک برم حسرت دیدار و دگر هیچ
سهل است اگر چرخ نگردد به مرادم
محروم نگردد کسی از یار و دگر هیچ
مستی ست،که درمان دل سوختهٔ ماست
ساقی برسان ساغر سرشار و دگر هیچ
برتاب حزین ، از دو جهان دیدهٔ دل را
عشق است درین دایره، درکار و دگر هیچ
#حزين_لاهيجى
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
قاصد برسان مژدهٔ دیدار و دگر هیچ
هر مشکلی از دولت عشقت شده آسان
دل مانده، همین عقدهٔ دشوار و دگر هیچ
ما از طمع وصل تو در عشق گذشتیم
بگذر ز هم آغوشی اغیار و دگر هیچ
طرفی که من از عشق بتان بسته ام این است
در خاک برم حسرت دیدار و دگر هیچ
سهل است اگر چرخ نگردد به مرادم
محروم نگردد کسی از یار و دگر هیچ
مستی ست،که درمان دل سوختهٔ ماست
ساقی برسان ساغر سرشار و دگر هیچ
برتاب حزین ، از دو جهان دیدهٔ دل را
عشق است درین دایره، درکار و دگر هیچ
#حزين_لاهيجى
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ای خواجۀ بازرگان، از مصر شِکَر آمد
وآن یوسفِ چون شِکّر ناگه ز سفر آمد
روح آمد و راح آمد، معجونِ نَجاح آمد
ور چیزِ دگر خواهی، آن چیزِ دگر آمد
آن میوهٔ یعقوبی وآن چشمهٔ ایّوبی
از منظره پیدا شد، هنگامِ نَظَر آمد
خضر از کَرمِ ایزد بر آبِ حیاتی زد
نَک زُهره غزلگویان در برجِ قمر آمد
آمد شهِ معراجی، شب رَست ز محتاجی
گردون به نثارِ او با دامنِ زر آمد
موسیِّ نهان آمد، صد چشمه روان آمد
جان همچو عصا آمد، تن همچو حَجَر آمد
زین مردمِ کارافزا، زین خانهٔ پرغوغا
عیسی نخورَد حلوا، کاین آخُرِ خر آمد
چون بسته نبود آن دَم، در شش جهتِ عالَم
در جُستنِ او گردون، بس زیر و زبر آمد
آن کاو مَثَلِ هدهد بی تاج نَبُد هرگز
چون مور ز مادر او بربسته کمر آمد
در عشق بُوَد بالغ، از تاج و کمر فارغ
کز کرسی و از عرشش منشورِ ظفر آمد
باقیش ز سلطان جو، سلطانِ سخاوتخو
زو پرس خبرها را کاو کانِ خبر آمد
دیوان شمس غزل شمارۀ ۶۱۳
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
وآن یوسفِ چون شِکّر ناگه ز سفر آمد
روح آمد و راح آمد، معجونِ نَجاح آمد
ور چیزِ دگر خواهی، آن چیزِ دگر آمد
آن میوهٔ یعقوبی وآن چشمهٔ ایّوبی
از منظره پیدا شد، هنگامِ نَظَر آمد
خضر از کَرمِ ایزد بر آبِ حیاتی زد
نَک زُهره غزلگویان در برجِ قمر آمد
آمد شهِ معراجی، شب رَست ز محتاجی
گردون به نثارِ او با دامنِ زر آمد
موسیِّ نهان آمد، صد چشمه روان آمد
جان همچو عصا آمد، تن همچو حَجَر آمد
زین مردمِ کارافزا، زین خانهٔ پرغوغا
عیسی نخورَد حلوا، کاین آخُرِ خر آمد
چون بسته نبود آن دَم، در شش جهتِ عالَم
در جُستنِ او گردون، بس زیر و زبر آمد
آن کاو مَثَلِ هدهد بی تاج نَبُد هرگز
چون مور ز مادر او بربسته کمر آمد
در عشق بُوَد بالغ، از تاج و کمر فارغ
کز کرسی و از عرشش منشورِ ظفر آمد
باقیش ز سلطان جو، سلطانِ سخاوتخو
زو پرس خبرها را کاو کانِ خبر آمد
دیوان شمس غزل شمارۀ ۶۱۳
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
مهتاب به نور دامن شب بشکافت
می نوش، دمی خوشتر از این نتوان یافت
خوش باش و بیندیش که مهتاب بسی
اندر سر گور یک به یک خواهد تافت
#خیام_نیشابوری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
می نوش، دمی خوشتر از این نتوان یافت
خوش باش و بیندیش که مهتاب بسی
اندر سر گور یک به یک خواهد تافت
#خیام_نیشابوری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تنت تعبیر رویا می کند خواب پرستو را
و در نرمی ز رو برده لبت بال و پر قو را
.
مغول می تازد از هرم هراس انگیز لب هایت
و این خونخواره می بندد دو دستان هلاکو را
.
برایم هر لبی غیر از لبانت چندش آور شد
چو وسواسی که در بشقاب خود پیدا کند مو را
.
جسارت کردم و گل بوسه ای را از لبت چیدم
گرفتم بوسه ی دوم که گفتی وای یارو را !!!
.
لب است این ،بی پدر، آهسته تروحشی گمان
کردی
پلنگی که به دندان می کشد حلقوم آهو را
.
طنین جنگ می آید از آن گیسوی افشاری
چه دانستم چو نادر می ُکشی این طفل هندو را
.
دلم پر بود و دستانم همیشه خالیِ خالیست
خدایا یا تهی کن یا برابر کن ترازو را
.
گمانم جاودان بودن از اول روزی ما بود
که ما از عشق می خوردیم و بنا نان بازو را
.
#احمدجم
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
و در نرمی ز رو برده لبت بال و پر قو را
.
مغول می تازد از هرم هراس انگیز لب هایت
و این خونخواره می بندد دو دستان هلاکو را
.
برایم هر لبی غیر از لبانت چندش آور شد
چو وسواسی که در بشقاب خود پیدا کند مو را
.
جسارت کردم و گل بوسه ای را از لبت چیدم
گرفتم بوسه ی دوم که گفتی وای یارو را !!!
.
لب است این ،بی پدر، آهسته تروحشی گمان
کردی
پلنگی که به دندان می کشد حلقوم آهو را
.
طنین جنگ می آید از آن گیسوی افشاری
چه دانستم چو نادر می ُکشی این طفل هندو را
.
دلم پر بود و دستانم همیشه خالیِ خالیست
خدایا یا تهی کن یا برابر کن ترازو را
.
گمانم جاودان بودن از اول روزی ما بود
که ما از عشق می خوردیم و بنا نان بازو را
.
#احمدجم
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
از عزيزان رفته رفته شد تهي اين خاکدان
يک تن از آيندگان نگرفت جاي رفتگان
عالم از اهل سعادت يک قلم خالي شده است
زان همايون طايران مانده است مشتي استخوان
نيست جز سنگ مزار از نامداران بر زمين
نقش پايي چند بر جا مانده است از کاروان
زير گردون راست کيشان را نمي باشد قرار
منزل آسايش تيرست بيرون از کمان
باز مي گردد به جان بي نفس سوي عدم
هر که در ملک وجود آيد ز روشن گوهران
ما به اين ده روزه عمر از زندگي سير آمديم
خضر چون تن داد، حيرانم، به عمر جاودان؟
پيش ازين بر رفتگان افسوس مي خوردند خلق
مي خورند افسوس در ايام ما بر ماندگان
مستي غفلت شعور از خلق صائب برده است
تا که پيش از مرگ برخيزد ازين خواب گران؟
#صائب_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
يک تن از آيندگان نگرفت جاي رفتگان
عالم از اهل سعادت يک قلم خالي شده است
زان همايون طايران مانده است مشتي استخوان
نيست جز سنگ مزار از نامداران بر زمين
نقش پايي چند بر جا مانده است از کاروان
زير گردون راست کيشان را نمي باشد قرار
منزل آسايش تيرست بيرون از کمان
باز مي گردد به جان بي نفس سوي عدم
هر که در ملک وجود آيد ز روشن گوهران
ما به اين ده روزه عمر از زندگي سير آمديم
خضر چون تن داد، حيرانم، به عمر جاودان؟
پيش ازين بر رفتگان افسوس مي خوردند خلق
مي خورند افسوس در ايام ما بر ماندگان
مستي غفلت شعور از خلق صائب برده است
تا که پيش از مرگ برخيزد ازين خواب گران؟
#صائب_تبریزی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀