باد از مـــــویت رضاخــــانی لچک برداشـته
مخفیانه ماه ِ مشــــروطه سرک برداشـــته
سرخی ِ لبهای ِ شیرینت حسـودش کرده است
هر انـاری را اگـــر دیـدی ترک برداشـــــته
آنچنان زیبــــــــا و جذابی که حتی آینــه
سرمـه دانت در بغــــــل، میل ِ بزک برداشته
آنقدر شعری که نیمـا غرق در چشــمان تو
خسته دست از " آی آدمهـــا کمک" برداشته
نه به سوهان خنده هــایت نه به اخم ِ گونه ات
که از آن دریـــاچه ی ِ قم هم نمک برداشته
از هر انگشـتت هنر می بارد و رنگین کمان
خــم شده از لاک ِ تو یک ناخــنک برداشـته
بس که بوسیـدم تو را هر بار داغ و دزدکی
صفحه ی ِ مانیـــتورم چندی ست لک برداشته
مطمئن هسـتم میایی باز هم در خواب ِ من
خـــانه ام را باز عطر ِ قـــــاصدک برداشته
این غزل را من سرودم یا تو با خود گفتـه ای؟
عشـــق هم این روزها دیــوانه شک برداشته!
#شهراد_میدری
#ب
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
مخفیانه ماه ِ مشــــروطه سرک برداشـــته
سرخی ِ لبهای ِ شیرینت حسـودش کرده است
هر انـاری را اگـــر دیـدی ترک برداشـــــته
آنچنان زیبــــــــا و جذابی که حتی آینــه
سرمـه دانت در بغــــــل، میل ِ بزک برداشته
آنقدر شعری که نیمـا غرق در چشــمان تو
خسته دست از " آی آدمهـــا کمک" برداشته
نه به سوهان خنده هــایت نه به اخم ِ گونه ات
که از آن دریـــاچه ی ِ قم هم نمک برداشته
از هر انگشـتت هنر می بارد و رنگین کمان
خــم شده از لاک ِ تو یک ناخــنک برداشـته
بس که بوسیـدم تو را هر بار داغ و دزدکی
صفحه ی ِ مانیـــتورم چندی ست لک برداشته
مطمئن هسـتم میایی باز هم در خواب ِ من
خـــانه ام را باز عطر ِ قـــــاصدک برداشته
این غزل را من سرودم یا تو با خود گفتـه ای؟
عشـــق هم این روزها دیــوانه شک برداشته!
#شهراد_میدری
#ب
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنم
و اندر این کار دل خویش به دریا فکنم
از دل تنگ گنهکار برآرم آهی
کآتش اندر گنه آدم و حوا فکنم
مایه خوشدلی آن جاست که دلدار آن جاست
میکنم جهد که خود را مگر آن جا فکنم
بگشا بند قبا ای مه خورشیدکلاه
تا چو زلفت سر سودازده در پا فکنم
خوردهام تیر فلک باده بده تا سرمست
عقده دربند کمر ترکش جوزا فکنم
جرعه جام بر این تخت روان افشانم
غلغل چنگ در این گنبد مینا فکنم
حافظا تکیه بر ایام چو سهو است و خطا
من چرا عشرت امروز به فردا فکنم
#حافظ
#د
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
و اندر این کار دل خویش به دریا فکنم
از دل تنگ گنهکار برآرم آهی
کآتش اندر گنه آدم و حوا فکنم
مایه خوشدلی آن جاست که دلدار آن جاست
میکنم جهد که خود را مگر آن جا فکنم
بگشا بند قبا ای مه خورشیدکلاه
تا چو زلفت سر سودازده در پا فکنم
خوردهام تیر فلک باده بده تا سرمست
عقده دربند کمر ترکش جوزا فکنم
جرعه جام بر این تخت روان افشانم
غلغل چنگ در این گنبد مینا فکنم
حافظا تکیه بر ایام چو سهو است و خطا
من چرا عشرت امروز به فردا فکنم
#حافظ
#د
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
#رباعی
باران ِ عذاب، بَد رقم میریزد
هر بازی ِ بُرده را به هم میریزد
از شیر ِ خراب ِ زندگانی چکچک
درحوض ِ دلم همیشه غم میریزد
#عبدالرحیمنوروزی_تنها
#ب
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
باران ِ عذاب، بَد رقم میریزد
هر بازی ِ بُرده را به هم میریزد
از شیر ِ خراب ِ زندگانی چکچک
درحوض ِ دلم همیشه غم میریزد
#عبدالرحیمنوروزی_تنها
#ب
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
دست به دست مدعی، شانه به شانه میروی
آه کـه بـا رقیبِ مـن، جانبِ خانـه می روی
بی خبـر از کنـارِ مـن، ای نفـسِ سپیـده دَم
گـرم تـر از شــراره ی ، آهِ شبــانـه می روی
من به زبانِ اشکِ خود، میدهمت سلام و تو
بـر سرِ آتـشِ دلـم، همچـو زبـانـه می روی
گردشِ جامِ چشمِ تـو، هیچ بـه کامِ ما نشد
تـا بـه مـرادِ مدعی، همچـو زمانـه می روی
حال که داستانِ من، بهـرِ تـو شد فسانه ای
باز بگو به خوابِ خوش باچه فسانه میروی؟
#شفیعی_کدکنی
#د
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
آه کـه بـا رقیبِ مـن، جانبِ خانـه می روی
بی خبـر از کنـارِ مـن، ای نفـسِ سپیـده دَم
گـرم تـر از شــراره ی ، آهِ شبــانـه می روی
من به زبانِ اشکِ خود، میدهمت سلام و تو
بـر سرِ آتـشِ دلـم، همچـو زبـانـه می روی
گردشِ جامِ چشمِ تـو، هیچ بـه کامِ ما نشد
تـا بـه مـرادِ مدعی، همچـو زمانـه می روی
حال که داستانِ من، بهـرِ تـو شد فسانه ای
باز بگو به خوابِ خوش باچه فسانه میروی؟
#شفیعی_کدکنی
#د
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
دیدمش مست به رخسار پریشانموها
گره از زلف گشاده زده بر ابروها
رو ترنج ذقنی جوی طبیبا که دلم
نشکند تلخی صفراش بدین لیموها
باز صف بسته به خونریز دلم خوبان را
زلفها از طرفی وز طرفی گیسوها
من مشام دل پر درد نمی دزدم لیک
بوی تأثیر نمی آید ازین داروها
چشم با سرمه ز چشمان دگر ممتازست
راست چون آهوی مشکین ز دگر آهوها
کفر آزردن دلهاست اَیا دینداران
یاد گیرید مسلمانی ازین هندوها
از نم اشک چو تیغ مژه زنگار گرفت
شب هجران توام آینه زانوها
آه طالب بود از آه غریبان ممتاز
همچو بوی سر زلف تو ز دیگر بوها
#طالب_آملی
#د
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
گره از زلف گشاده زده بر ابروها
رو ترنج ذقنی جوی طبیبا که دلم
نشکند تلخی صفراش بدین لیموها
باز صف بسته به خونریز دلم خوبان را
زلفها از طرفی وز طرفی گیسوها
من مشام دل پر درد نمی دزدم لیک
بوی تأثیر نمی آید ازین داروها
چشم با سرمه ز چشمان دگر ممتازست
راست چون آهوی مشکین ز دگر آهوها
کفر آزردن دلهاست اَیا دینداران
یاد گیرید مسلمانی ازین هندوها
از نم اشک چو تیغ مژه زنگار گرفت
شب هجران توام آینه زانوها
آه طالب بود از آه غریبان ممتاز
همچو بوی سر زلف تو ز دیگر بوها
#طالب_آملی
#د
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
ماهم آمد به در خانه و در خانه نبودم
خانه گوئی به سرم ریخت چو این قصه شنودم
آن که می خواست برویم در دولت بگشاید
با که گویم که در خانه به رویش نگشودم
آمد آن دولت بیدار و مرا بخت فروخفت
من که یک عمر شب از دست خیالش نغنودم
آنکه می خواست غبار غمم از دل بزداید
آوخ آوخ که غبار رهش از پا نزدودم
یار سود از شرفم سر به ثریا و دریغا
که به پایش سر تعظیم به شکرانه نسودم
ای نسیم سحر آن شمع شبستان طرب را
گو به سر می رود از آتش هجران تودودم
جان فروشی مرا بین که به هیچش نخرد کس
این شد ای مایه امید ز سودای تو سودم
به غزل رام توان کرد غزالان رمیده
شهریارا غزلی هم به سزایش نسرودم
#شهریار
#م
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
خانه گوئی به سرم ریخت چو این قصه شنودم
آن که می خواست برویم در دولت بگشاید
با که گویم که در خانه به رویش نگشودم
آمد آن دولت بیدار و مرا بخت فروخفت
من که یک عمر شب از دست خیالش نغنودم
آنکه می خواست غبار غمم از دل بزداید
آوخ آوخ که غبار رهش از پا نزدودم
یار سود از شرفم سر به ثریا و دریغا
که به پایش سر تعظیم به شکرانه نسودم
ای نسیم سحر آن شمع شبستان طرب را
گو به سر می رود از آتش هجران تودودم
جان فروشی مرا بین که به هیچش نخرد کس
این شد ای مایه امید ز سودای تو سودم
به غزل رام توان کرد غزالان رمیده
شهریارا غزلی هم به سزایش نسرودم
#شهریار
#م
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
جاے دل، آتشے از مهر تو در سینه روان،
جاے خون، عشق تو در جان و تنم شعلهور است
#فریدون_مشیری
#ج
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
جاے خون، عشق تو در جان و تنم شعلهور است
#فریدون_مشیری
#ج
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
#تــو
مڪَوتریـن راز منی
نڪَهت میدارم سخت
نڪَهت میدارم دشوار
نِڪَهت میدارم در آغوش
نڪَاهم ڪن ڪَاهی
دل خوش میشوم بہ همین...
#حامد_نیازے👌❤️
#ت
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
مڪَوتریـن راز منی
نڪَهت میدارم سخت
نڪَهت میدارم دشوار
نِڪَهت میدارم در آغوش
نڪَاهم ڪن ڪَاهی
دل خوش میشوم بہ همین...
#حامد_نیازے👌❤️
#ت
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
من عاشق چشمت شدم شاید کمی هم بیشتر
چیزی در آنسوی یقین، شاید کمی هم کیشتر
آغاز و ختم ماجرا لمس تماشای تو بود
دیگر فقط تصویر من در مردمکهای تو بود
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
چیزی در آنسوی یقین، شاید کمی هم کیشتر
آغاز و ختم ماجرا لمس تماشای تو بود
دیگر فقط تصویر من در مردمکهای تو بود
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
زمانه قرعهی نو میزند به نام شما
خوشا شما که جهان میرود به کام شما
تنور سینه ی سوزان ما به یاد آرید
کز آتش دل ما پخته گشت خام شما
فروغ گوهری از گنج خانه ی دل ماست
چراغ صبح که برمیدمد ز بام شما
ز صدق آینه کردار صبحخیزان بود
که نقش طلعت خورشید یافت شام شما
زمان به دست شما میدهد زمام مراد
از آنکه هست به دست خرد زمام شما
همای اوج سعادت که میگریخت ز خاک
شد از امان زمین دانهچین دام شما
به زیر ران طلب زین کنید اسب مراد
که چون سمند زمین شد سپهر رام شما
به شعر سایه در آن بزمگاه آزادی
طرب کنید که پر نوش باد جام شما
#هوشنگ_ابتهاج
#ز
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
خوشا شما که جهان میرود به کام شما
تنور سینه ی سوزان ما به یاد آرید
کز آتش دل ما پخته گشت خام شما
فروغ گوهری از گنج خانه ی دل ماست
چراغ صبح که برمیدمد ز بام شما
ز صدق آینه کردار صبحخیزان بود
که نقش طلعت خورشید یافت شام شما
زمان به دست شما میدهد زمام مراد
از آنکه هست به دست خرد زمام شما
همای اوج سعادت که میگریخت ز خاک
شد از امان زمین دانهچین دام شما
به زیر ران طلب زین کنید اسب مراد
که چون سمند زمین شد سپهر رام شما
به شعر سایه در آن بزمگاه آزادی
طرب کنید که پر نوش باد جام شما
#هوشنگ_ابتهاج
#ز
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
رفتی و با رفتنت ای بی وفا
عاشق خود را پریشان میکنی
تا به کی مانم به ره چشم انتظار
دیدگانم را تو گریان میکنی
همچو یعقوب نبی چشمم به در
یوسفم کی سوی کنعان می کنی؟
سوی من باز آی چون با بودنت
این تن بی جان، تو درمان می کنی
#کریمزاده
#ر
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
عاشق خود را پریشان میکنی
تا به کی مانم به ره چشم انتظار
دیدگانم را تو گریان میکنی
همچو یعقوب نبی چشمم به در
یوسفم کی سوی کنعان می کنی؟
سوی من باز آی چون با بودنت
این تن بی جان، تو درمان می کنی
#کریمزاده
#ر
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
از نصیحت کردنم پیغمبرانت خستهاند
حرف موسی را نمیفهمد شبان، بی فایده ست
من به دنبال خدایی که بسوزاند مرا
همچنان میگردم اما همچنان بی فایده ست
#کاظم_بهمنی
#ا
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
حرف موسی را نمیفهمد شبان، بی فایده ست
من به دنبال خدایی که بسوزاند مرا
همچنان میگردم اما همچنان بی فایده ست
#کاظم_بهمنی
#ا
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
لیلی بنشین خاطرهها را رو کن
لب واکن و با واژه بزن جادو کن
لیلی تو بگو، حرف بزن، نوبت توست
بعد از من و جان کندن من نوبت توست
لیلی مگذار از دَم خود دود شوم
لیلی مپسند اینهمه نابود شوم
لیلی بنشین، سینه و سر آوردم
مجنونم و خونابِ جگر آوردم
مجنونم و خون در دهنم میرقصد
دستان جنون در دهنم میرقصد
مجنون تو هستم که فقط گوش کنی
بگذاریام و باز فراموش کنی...
#علیرضا_آذر
#ل
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
لب واکن و با واژه بزن جادو کن
لیلی تو بگو، حرف بزن، نوبت توست
بعد از من و جان کندن من نوبت توست
لیلی مگذار از دَم خود دود شوم
لیلی مپسند اینهمه نابود شوم
لیلی بنشین، سینه و سر آوردم
مجنونم و خونابِ جگر آوردم
مجنونم و خون در دهنم میرقصد
دستان جنون در دهنم میرقصد
مجنون تو هستم که فقط گوش کنی
بگذاریام و باز فراموش کنی...
#علیرضا_آذر
#ل
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
در جهانی که صداقت درد دارد
انسان ها همیشه دردمند هستند
دردی که انسان نما ها می کارند !
براستی آیا عشق ، به هوس جان داده است ؟
همچنان به چپ و راست واژگون می تازیم
تا خود را واقعیت این داستان بدانیم !
راه نمایان است
راستی ، آیینی حک شده در ذات است
پاکیِ جان هم برای جانداران است
حالا دیگر همه از دم فراموش کرده ایم
هم راه را ، هم آیین و هم جان را !
آنکه ما را می بَرد تا پرتگاه کیست ؟
نیازمندی های جسم است تا روان را دگرگون سازد !
کشف این روزهای من این است :
ما روان و شعور داریم
تا نیاز ها را کنترل سازیم بهر هوس ،
برای ارضاء شدن جسم ، وجود خود را نبازیم !
آگاه باشیم جهان ما هیچ چیزش ثابت نیست
همه چیز و همه کس چرخان هستند
پس ، مراقب باشیم !
#ﻣﺤﻤﺪﻋﻠﯽ_ﺧﺸﻨﻮ
#بانام_نویسنده_نشردهیم
@Kafee_sheerr
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
انسان ها همیشه دردمند هستند
دردی که انسان نما ها می کارند !
براستی آیا عشق ، به هوس جان داده است ؟
همچنان به چپ و راست واژگون می تازیم
تا خود را واقعیت این داستان بدانیم !
راه نمایان است
راستی ، آیینی حک شده در ذات است
پاکیِ جان هم برای جانداران است
حالا دیگر همه از دم فراموش کرده ایم
هم راه را ، هم آیین و هم جان را !
آنکه ما را می بَرد تا پرتگاه کیست ؟
نیازمندی های جسم است تا روان را دگرگون سازد !
کشف این روزهای من این است :
ما روان و شعور داریم
تا نیاز ها را کنترل سازیم بهر هوس ،
برای ارضاء شدن جسم ، وجود خود را نبازیم !
آگاه باشیم جهان ما هیچ چیزش ثابت نیست
همه چیز و همه کس چرخان هستند
پس ، مراقب باشیم !
#ﻣﺤﻤﺪﻋﻠﯽ_ﺧﺸﻨﻮ
#بانام_نویسنده_نشردهیم
@Kafee_sheerr
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
تو از نسل بهاری ، عاشق پاییز خواهی شد
تو بارانی که میآیی و دل انگیز خواهی شد
و من مغرور و آبادم، چنان تاریخ نیشابور
ولی از چشم تو فهمیدهام چنگیز خواهی شد
تو در دل بردن استادی... مرا مشروط خواهی کرد
تو یک مشروطهخواهی ، راهیِ تبریز خواهی شد
شرابی کهنهای و آرزوی جمع مِی خواران
ولیکن شک نکن از جامِ من لبریز خواهی شد
نه تنها کوهکن خوابیده با رویای شیرینت
که حتی در خیال خُسروِ پرویز خواهی شد
پس از تو هر چه زیبایی در این دنیاست، تکراری...
دلیل صورِ اسرافیل و رستاخیز خواهی شد
#امیر_رجایی
#ت
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
تو بارانی که میآیی و دل انگیز خواهی شد
و من مغرور و آبادم، چنان تاریخ نیشابور
ولی از چشم تو فهمیدهام چنگیز خواهی شد
تو در دل بردن استادی... مرا مشروط خواهی کرد
تو یک مشروطهخواهی ، راهیِ تبریز خواهی شد
شرابی کهنهای و آرزوی جمع مِی خواران
ولیکن شک نکن از جامِ من لبریز خواهی شد
نه تنها کوهکن خوابیده با رویای شیرینت
که حتی در خیال خُسروِ پرویز خواهی شد
پس از تو هر چه زیبایی در این دنیاست، تکراری...
دلیل صورِ اسرافیل و رستاخیز خواهی شد
#امیر_رجایی
#ت
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
حدیث عشق به طومار در نمیگنجد
بیان دوست به گفتار در نمیگنجد
سماع انس که دیوانگان از آن مستند
به سمع مردم هشیار در نمیگنجد
میسرت نشود عاشقی و مستوری
ورع به خانه خمار در نمیگنجد
چنان فراخ نشستست یار در دل تنگ
که بیش زحمت اغیار در نمیگنجد
تو را چنان که تویی من صفت ندانم کرد
که عرض جامه به بازار در نمیگنجد
دگر به صورت هیچ آفریده دل ندهم
که با تو صورت دیوار در نمیگنجد
خبر که میدهد امشب رقیب مسکین را
که سگ به زاویه غار در نمیگنجد
چو گل به بار بود همنشین خار بود
چو در کنار بود خار در نمیگنجد
چنان ارادت و شوقست در میان دو دوست
که سعی دشمن خون خوار در نمیگنجد
به چشم دل نظرت میکنم که دیده سر
ز برق شعله دیدار در نمیگنجد
ز دوستان که تو را هست جای سعدی نیست
گدا میان خریدار در نمیگنجد
#سعدی
#ح
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
بیان دوست به گفتار در نمیگنجد
سماع انس که دیوانگان از آن مستند
به سمع مردم هشیار در نمیگنجد
میسرت نشود عاشقی و مستوری
ورع به خانه خمار در نمیگنجد
چنان فراخ نشستست یار در دل تنگ
که بیش زحمت اغیار در نمیگنجد
تو را چنان که تویی من صفت ندانم کرد
که عرض جامه به بازار در نمیگنجد
دگر به صورت هیچ آفریده دل ندهم
که با تو صورت دیوار در نمیگنجد
خبر که میدهد امشب رقیب مسکین را
که سگ به زاویه غار در نمیگنجد
چو گل به بار بود همنشین خار بود
چو در کنار بود خار در نمیگنجد
چنان ارادت و شوقست در میان دو دوست
که سعی دشمن خون خوار در نمیگنجد
به چشم دل نظرت میکنم که دیده سر
ز برق شعله دیدار در نمیگنجد
ز دوستان که تو را هست جای سعدی نیست
گدا میان خریدار در نمیگنجد
#سعدی
#ح
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀