کاش می دانستی
یک زن از لحظه ای که "دوستت دارم" می گوید
از لحظه ای که بوسیده میشود
از لحظه ای که به آغوش کشیده میشود،
دیگر خودش نیست
می شود تو
میشود با هم بودن...
آن لحظه که ترکش می کنی
دو نیم اش می کنی
و یک نیمه اش را با خود می بری!
نگو زمان همه چیز را حل می کند
که زمان، تنها، کند می کند
جستجوی او را برای یافتن نیمه دیگرش
نگو فراموش کن
که او یک چشمش همیشه
باقی می ماند به نیمه رفته دیگرش...
#پریسا_زابلی_پور
#ا
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
یک زن از لحظه ای که "دوستت دارم" می گوید
از لحظه ای که بوسیده میشود
از لحظه ای که به آغوش کشیده میشود،
دیگر خودش نیست
می شود تو
میشود با هم بودن...
آن لحظه که ترکش می کنی
دو نیم اش می کنی
و یک نیمه اش را با خود می بری!
نگو زمان همه چیز را حل می کند
که زمان، تنها، کند می کند
جستجوی او را برای یافتن نیمه دیگرش
نگو فراموش کن
که او یک چشمش همیشه
باقی می ماند به نیمه رفته دیگرش...
#پریسا_زابلی_پور
#ا
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
ای با من و پنهان چو دل از دل سلامت می کنم
تو کعبهای هر جا روم قصد مقامت می کنم
هر جا که هستی حاضری از دور در ما ناظری
شب خانه روشن می شود چون یاد نامت می کنم
گه همچو باز آشنا بر دست تو پر می زنم
گه چون کبوتر پرزنان آهنگ بامت می کنم
گر غایبی هر دم چرا آسیب بر دل می زنم
ور حاضری پس من چرا در سینه دامت می کنم
دوری به تن لیک از دلم اندر دل تو رُوزنیست
زان روزن دزدیده من چون مه پیامت می کنم
ای آفتاب از دور تو بر ما فرستی نور تو
ای جان هر مهجور تو جان را غلامت می کنم
من آینه دل را ز تو این جا صقالی می دهم
من گوش خود را دفتر لطف کلامت می کنم
در گوش تو در هوش تو و اندر دل پرجوش تو
اینها چه باشد تو منی وین وصف عامت می کنم
ای دل نه اندر ماجرا می گفت آن دلبر تو را
هر چند از تو کم شود از خود تمامت می کنم
ای چاره در من چاره گر حیران شو و نظاره گر
بنگر کز این جمله صور این دم کدامت می کنم
گه راست مانند الف گه کژ چو حرف مختلف
یک لحظه پخته می شوی یک لحظه خامت می کنم
گر سالها ره می روی چون مهرهای در دست من
چیزی که رامش می کنی زان چیز رامت می کنم
ای شه حسام الدین حسن می گوی با جانان که من
جان را غلاف معرفت بهر حسامت می کنم
#دیوان_شمس
#ا
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
تو کعبهای هر جا روم قصد مقامت می کنم
هر جا که هستی حاضری از دور در ما ناظری
شب خانه روشن می شود چون یاد نامت می کنم
گه همچو باز آشنا بر دست تو پر می زنم
گه چون کبوتر پرزنان آهنگ بامت می کنم
گر غایبی هر دم چرا آسیب بر دل می زنم
ور حاضری پس من چرا در سینه دامت می کنم
دوری به تن لیک از دلم اندر دل تو رُوزنیست
زان روزن دزدیده من چون مه پیامت می کنم
ای آفتاب از دور تو بر ما فرستی نور تو
ای جان هر مهجور تو جان را غلامت می کنم
من آینه دل را ز تو این جا صقالی می دهم
من گوش خود را دفتر لطف کلامت می کنم
در گوش تو در هوش تو و اندر دل پرجوش تو
اینها چه باشد تو منی وین وصف عامت می کنم
ای دل نه اندر ماجرا می گفت آن دلبر تو را
هر چند از تو کم شود از خود تمامت می کنم
ای چاره در من چاره گر حیران شو و نظاره گر
بنگر کز این جمله صور این دم کدامت می کنم
گه راست مانند الف گه کژ چو حرف مختلف
یک لحظه پخته می شوی یک لحظه خامت می کنم
گر سالها ره می روی چون مهرهای در دست من
چیزی که رامش می کنی زان چیز رامت می کنم
ای شه حسام الدین حسن می گوی با جانان که من
جان را غلاف معرفت بهر حسامت می کنم
#دیوان_شمس
#ا
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
ضرب المثلی تقریبا در همه فرهنگهای دنیا وجود دارد که میگوید:
"زمانی که چشم نمیبیند، قلب هم احساس نمیکند ..."
ولی من تاکید میکنم که این گفته اشتباه است. هرکس هرچه دورتر برود به قلب نزدیکتر خواهد بود.
حتی اگر بکوشیم او را به فراموشی بسپاریم! حتی اگر در غربت زندگی کنیم باز هم کوچکترین خاطرات مربوط به اصل و نسب خود را به یاد داریم.
اگر از کسی که دوست داریم دور باشیم حتی عبور رهگذران نیز ما را به یاد او میاندازد.
#پائولو_کوئیلو
@Kafee_sheerr
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
"زمانی که چشم نمیبیند، قلب هم احساس نمیکند ..."
ولی من تاکید میکنم که این گفته اشتباه است. هرکس هرچه دورتر برود به قلب نزدیکتر خواهد بود.
حتی اگر بکوشیم او را به فراموشی بسپاریم! حتی اگر در غربت زندگی کنیم باز هم کوچکترین خاطرات مربوط به اصل و نسب خود را به یاد داریم.
اگر از کسی که دوست داریم دور باشیم حتی عبور رهگذران نیز ما را به یاد او میاندازد.
#پائولو_کوئیلو
@Kafee_sheerr
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
گاهی وقتا لازمه زمین بخوری
تا ببینی کیا پشتتن، کیا باعث رشدتن
کیا میرن و کیا همه جوره میمونن
گاهی لازمه جوری زمین بخوری که زخمی بشی
زخماتو باز بذاری ببینی کیا نمک میپاشن؟
کیا مرهم میذارن؟ کیا با تو هم دردن؟ کیا هم خود دردن!
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
تا ببینی کیا پشتتن، کیا باعث رشدتن
کیا میرن و کیا همه جوره میمونن
گاهی لازمه جوری زمین بخوری که زخمی بشی
زخماتو باز بذاری ببینی کیا نمک میپاشن؟
کیا مرهم میذارن؟ کیا با تو هم دردن؟ کیا هم خود دردن!
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
هم قبلهٔ عشاقی و هم کعبهٔ مشتاق
هم شورش آفاقی و هم فتنهٔ ایام
دل های مجرد همه در چنبر آن زلف
مرغان بهشتی همه در حلقهٔ آن دام
یک میکده میخوردم از آن لعل میآلود
یک باغچه گل چیدم از آن عارض گلفام
#فروغی_بسطامی
#ه
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
هم شورش آفاقی و هم فتنهٔ ایام
دل های مجرد همه در چنبر آن زلف
مرغان بهشتی همه در حلقهٔ آن دام
یک میکده میخوردم از آن لعل میآلود
یک باغچه گل چیدم از آن عارض گلفام
#فروغی_بسطامی
#ه
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
گفت پیغامبر که چون کوبی دری
عاقبت زان در برون آید سری
چون نشینی بر سر کوی کسی
عاقبت بینی تو هم روی کسی
#مثنوی_مولانا
#گ
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
عاقبت زان در برون آید سری
چون نشینی بر سر کوی کسی
عاقبت بینی تو هم روی کسی
#مثنوی_مولانا
#گ
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
ای زاهد خود نمای سجاده به دوش
دیگر پی نام و ننگ، بیهوده مکوش
ستاری او چو گشت در عالم فاش
پنهان چه خوری باده؟ برو فاش بنوش
#شیخ_بهایی
#ا
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
دیگر پی نام و ننگ، بیهوده مکوش
ستاری او چو گشت در عالم فاش
پنهان چه خوری باده؟ برو فاش بنوش
#شیخ_بهایی
#ا
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
ما را ز جاه و منصب دنیا چه مطلب است
آن را که کار نیست چه پروای منصب است
در سوختن هم از همه واپس تریم ما
ما را به جای آتشِ عشق آتش تب است
گفتم: به نورِ عشق رهِ عمر طی کنم
غافل که روشنایی این شمع یک شب است
پُر شد مرا ز نعمتِ الوان دهان و باز
دائم به جای شکر مرا شکوه بر لب است
تأویل دین به مذهب خلق است لاجرم
تا خلق را متابعت نفس، مذهب است
باکی ز لب گزیدن و خون خوردن تو نیست
آن را که ساغر از می گلگون لبالب است
هر کس به قدر دوری از آیین مردمی
امروز نزد مردم دنیا مقرّب است
جز اشکِ غم ز مشربِ قسمت نصیب نیست
آن را که پاک طینت و پاکیزه مشرب است
یکروز و یکشب است همه عمر ما امیر
باقی همه مکرّر آن روز و آن شب است
#امیری_فیروزکوهی
#ب
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
آن را که کار نیست چه پروای منصب است
در سوختن هم از همه واپس تریم ما
ما را به جای آتشِ عشق آتش تب است
گفتم: به نورِ عشق رهِ عمر طی کنم
غافل که روشنایی این شمع یک شب است
پُر شد مرا ز نعمتِ الوان دهان و باز
دائم به جای شکر مرا شکوه بر لب است
تأویل دین به مذهب خلق است لاجرم
تا خلق را متابعت نفس، مذهب است
باکی ز لب گزیدن و خون خوردن تو نیست
آن را که ساغر از می گلگون لبالب است
هر کس به قدر دوری از آیین مردمی
امروز نزد مردم دنیا مقرّب است
جز اشکِ غم ز مشربِ قسمت نصیب نیست
آن را که پاک طینت و پاکیزه مشرب است
یکروز و یکشب است همه عمر ما امیر
باقی همه مکرّر آن روز و آن شب است
#امیری_فیروزکوهی
#ب
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو
یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو
گفتم ای بخت بخفتیدی و خورشید دمید
گفت با این همه از سابقه نومید مشو
گر روی پاک و مجرد چو مسیحا به فلک
از چراغ تو به خورشید رسد صد پرتو
تکیه بر اختر شب دزد مکن کاین عیار
تاج کاووس ببرد و کمر کیخسرو
گوشوار زر و لعل ار چه گران دارد گوش
دور خوبی گذران است نصیحت بشنو
چشم بد دور ز خال تو که در عرصه حسن
بیدقی راند که برد از مه و خورشید گرو
آسمان گو مفروش این عظمت کاندر عشق
خرمن مه به جوی خوشه پروین به دو جو
آتش زهد و ریا خرمن دین خواهد سوخت
حافظ این خرقه پشمینه بینداز و برو
#حافظ
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
#م
یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو
گفتم ای بخت بخفتیدی و خورشید دمید
گفت با این همه از سابقه نومید مشو
گر روی پاک و مجرد چو مسیحا به فلک
از چراغ تو به خورشید رسد صد پرتو
تکیه بر اختر شب دزد مکن کاین عیار
تاج کاووس ببرد و کمر کیخسرو
گوشوار زر و لعل ار چه گران دارد گوش
دور خوبی گذران است نصیحت بشنو
چشم بد دور ز خال تو که در عرصه حسن
بیدقی راند که برد از مه و خورشید گرو
آسمان گو مفروش این عظمت کاندر عشق
خرمن مه به جوی خوشه پروین به دو جو
آتش زهد و ریا خرمن دین خواهد سوخت
حافظ این خرقه پشمینه بینداز و برو
#حافظ
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
#م
Bazande
Valayar/@rashtaak0
دل که میبندی باید بسوزی...
هر عشقی اخه میره یه روزی..
دل که میبندی جونت اسیره...
یهو نشستی گریت میگیره...
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
هر عشقی اخه میره یه روزی..
دل که میبندی جونت اسیره...
یهو نشستی گریت میگیره...
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
دلی ڪه داده ام را پس نمیڪَيرم ,بسوزانش
سزايش آتش است آن دل
ڪه بی مقدار ميڪَردد..
#صادق_عليزاده
# د
@Kafee_sheerr
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
سزايش آتش است آن دل
ڪه بی مقدار ميڪَردد..
#صادق_عليزاده
# د
@Kafee_sheerr
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
شب است اما زَمانِ همیشِگی در من
برای او که جانِ مَن است
و ندارَمش کنارم
به هنگامِ تنگیِ نفس هایم
کوک شده است.
زَمان، همیشه به وَقتِ نبودنَش
#فرزانه_طالبی_پور
#ش
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
برای او که جانِ مَن است
و ندارَمش کنارم
به هنگامِ تنگیِ نفس هایم
کوک شده است.
زَمان، همیشه به وَقتِ نبودنَش
#فرزانه_طالبی_پور
#ش
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
عشق را صد ناز و استکبار هست
عشق با صد ناز می آید به دست..
#مولانا
📘هر کس که عشق را تعریف کند آن را نشناخته
و کسی که از جام آن جرعه ای نچشیده باشد آن را نشناخته
و کسی که گوید من از آن جام سیراب شدم آن را نشناخته
که عشق، سرابی است که کسی را سیراب نکند...
@Kafee_sheerr
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
عشق با صد ناز می آید به دست..
#مولانا
📘هر کس که عشق را تعریف کند آن را نشناخته
و کسی که از جام آن جرعه ای نچشیده باشد آن را نشناخته
و کسی که گوید من از آن جام سیراب شدم آن را نشناخته
که عشق، سرابی است که کسی را سیراب نکند...
@Kafee_sheerr
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
بخت از دهان دوست نشانم نمیدهد
دولت خبر ز راز نهانم نمیدهد
از بهر بوسهای ز لبش جان همیدهم
اینم همیستاند و آنم نمیدهد
مردم در این فراق و در آن پرده راه نیست
یا هست و پرده دار نشانم نمیدهد
زلفش کشید باد صبا چرخ سفله بین
کان جا مجال بادوزانم نمیدهد
چندان که بر کنار چو پرگار میشدم
دوران چو نقطه ره به میانم نمیدهد
شکر به صبر دست دهد عاقبت ولی
بدعهدی زمانه زمانم نمیدهد
گفتم روم به خواب و ببینم جمال دوست
حافظ ز آه و ناله امانم نمیدهد
#حافظ
#ب
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
دولت خبر ز راز نهانم نمیدهد
از بهر بوسهای ز لبش جان همیدهم
اینم همیستاند و آنم نمیدهد
مردم در این فراق و در آن پرده راه نیست
یا هست و پرده دار نشانم نمیدهد
زلفش کشید باد صبا چرخ سفله بین
کان جا مجال بادوزانم نمیدهد
چندان که بر کنار چو پرگار میشدم
دوران چو نقطه ره به میانم نمیدهد
شکر به صبر دست دهد عاقبت ولی
بدعهدی زمانه زمانم نمیدهد
گفتم روم به خواب و ببینم جمال دوست
حافظ ز آه و ناله امانم نمیدهد
#حافظ
#ب
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
دلبر بسیار و دل نگهدار کم است
دلدار کم و چه کم که بسیار کم است
گویند به عالم تو چرا بی یاری؟
یاران چه کنم؟ یار وفادار کم است
#حزین_لاهیجی
#د
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
دلدار کم و چه کم که بسیار کم است
گویند به عالم تو چرا بی یاری؟
یاران چه کنم؟ یار وفادار کم است
#حزین_لاهیجی
#د
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
اگـر #عشـــــــق
نمیبـود ،
بر آن شاخه انجیر تڪ افتاده،
چڪاوڪ چنین پرده عشــاق
طربناڪ نمیزد،
اگر عشــــق نمیبود،
اگر عشــــق نمیبود!
#شفیعیڪدڪنی
#ا
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
نمیبـود ،
بر آن شاخه انجیر تڪ افتاده،
چڪاوڪ چنین پرده عشــاق
طربناڪ نمیزد،
اگر عشــــق نمیبود،
اگر عشــــق نمیبود!
#شفیعیڪدڪنی
#ا
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
در اقصای عالم بگشتم بسی
به سر بردم ایام با هر کسی
تمتع به هر گوشهای یافتم
ز هر خرمنی خوشهای یافتم
چو پاکان شیراز، خاکی نهاد
ندیدم که رحمت بر این خاک باد
تولای مردان این پاک بوم
برانگیختم خاطر از شام و روم
دریغ آمدم زآن همه بوستان
تهیدست رفتن سوی دوستان
به دل گفتم از مصر قند آورند
بر دوستان ارمغانی برند
مرا گر تهی بود از آن قند دست
سخنهای شیرینتر از قند هست
نه قندی که مردم به صورت خورند
که ارباب معنی به کاغذ برند
چو این کاخ دولت بپرداختم
بر او ده در از تربیت ساختم
یکی باب عدل است و تدبیر و رای
نگهبانی خلق و ترس خدای
دوم باب احسان نهادم اساس
که منعم کند فضل حق را سپاس
سوم باب عشق است و مستی و شور
نه عشقی که بندند بر خود بزور
چهارم تواضع، رضا پنجمین
ششم ذکر مرد قناعت گزین
به هفتم در از عالم تربیت
به هشتم در از شکر بر عافیت
نهم باب توبه است و راه صواب
دهم در مناجات و ختم کتاب
به روز همایون و سال سعید
به تاریخ فرخ میان دو عید
ز ششصد فزون بود پنجاه و پنج
که پر در شد این نامبردار گنج
بماندهست با دامنی گوهرم
هنوز از خجالت به زانو برم
که در بحر لؤلؤ صدف نیز هست
درخت بلند است در باغ و پست
الا ای خردمند پاکیزه خوی
خردمند نشنیدهام عیب جوی
قبا گر حریر است و گر پرنیان
به ناچار حشوش بود در میان
تو گر پرنیانی نیابی مجوش
کرم کار فرما و حشوش بپوش
ننازم به سرمایهٔ فضل خویش
به دریوزه آوردهام دست پیش
شنیدم که در روز امید و بیم
بدان را به نیکان ببخشد کریم
تو نیز ار بدی بینیم در سخن
به خلق جهان آفرین کار کن
چو بیتی پسند آیدت از هزار
به مردی که دست از تعنت بدار
همانا که در فارس انشای من
چو مشک است بی قیمت اندر ختن
چو بانگ دهل هولم از دور بود
به غیبت درم عیب مستور بود
گل آورد سعدی سوی بوستان
به شوخی و فلفل به هندوستان
چو خرما به شیرینی اندوده پوست
چو بازش کنی استخوانی در اوست
#سعدی
#د
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
به سر بردم ایام با هر کسی
تمتع به هر گوشهای یافتم
ز هر خرمنی خوشهای یافتم
چو پاکان شیراز، خاکی نهاد
ندیدم که رحمت بر این خاک باد
تولای مردان این پاک بوم
برانگیختم خاطر از شام و روم
دریغ آمدم زآن همه بوستان
تهیدست رفتن سوی دوستان
به دل گفتم از مصر قند آورند
بر دوستان ارمغانی برند
مرا گر تهی بود از آن قند دست
سخنهای شیرینتر از قند هست
نه قندی که مردم به صورت خورند
که ارباب معنی به کاغذ برند
چو این کاخ دولت بپرداختم
بر او ده در از تربیت ساختم
یکی باب عدل است و تدبیر و رای
نگهبانی خلق و ترس خدای
دوم باب احسان نهادم اساس
که منعم کند فضل حق را سپاس
سوم باب عشق است و مستی و شور
نه عشقی که بندند بر خود بزور
چهارم تواضع، رضا پنجمین
ششم ذکر مرد قناعت گزین
به هفتم در از عالم تربیت
به هشتم در از شکر بر عافیت
نهم باب توبه است و راه صواب
دهم در مناجات و ختم کتاب
به روز همایون و سال سعید
به تاریخ فرخ میان دو عید
ز ششصد فزون بود پنجاه و پنج
که پر در شد این نامبردار گنج
بماندهست با دامنی گوهرم
هنوز از خجالت به زانو برم
که در بحر لؤلؤ صدف نیز هست
درخت بلند است در باغ و پست
الا ای خردمند پاکیزه خوی
خردمند نشنیدهام عیب جوی
قبا گر حریر است و گر پرنیان
به ناچار حشوش بود در میان
تو گر پرنیانی نیابی مجوش
کرم کار فرما و حشوش بپوش
ننازم به سرمایهٔ فضل خویش
به دریوزه آوردهام دست پیش
شنیدم که در روز امید و بیم
بدان را به نیکان ببخشد کریم
تو نیز ار بدی بینیم در سخن
به خلق جهان آفرین کار کن
چو بیتی پسند آیدت از هزار
به مردی که دست از تعنت بدار
همانا که در فارس انشای من
چو مشک است بی قیمت اندر ختن
چو بانگ دهل هولم از دور بود
به غیبت درم عیب مستور بود
گل آورد سعدی سوی بوستان
به شوخی و فلفل به هندوستان
چو خرما به شیرینی اندوده پوست
چو بازش کنی استخوانی در اوست
#سعدی
#د
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀