ای پسته تو خنده زده بر حدیث قند
مشتاقم از برای خدا یک شکر بخند
طوبی ز قامت تو نیارد که دم زند
زین قصه بگذرم که سخن میشود بلند
خواهی که برنخیزدت از دیده رود خون
دل در وفای صحبت رود کسان مبند
گر جلوه مینمایی و گر طعنه میزنی
ما نیستیم معتقد شیخ خودپسند
ز آشفتگی حال من آگاه کی شود
آن را که دل نگشت گرفتار این کمند
بازار شوق گرم شد آن سروقد کجاست
تا جان خود بر آتش رویش کنم سپند
جایی که یار ما به شکرخنده دم زند
ای پسته کیستی تو خدا را به خود مخند
حافظ چو ترک غمزه ترکان نمیکنی
دانی کجاست جای تو خوارزم یا خجند
#حافظ
#ا
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
مشتاقم از برای خدا یک شکر بخند
طوبی ز قامت تو نیارد که دم زند
زین قصه بگذرم که سخن میشود بلند
خواهی که برنخیزدت از دیده رود خون
دل در وفای صحبت رود کسان مبند
گر جلوه مینمایی و گر طعنه میزنی
ما نیستیم معتقد شیخ خودپسند
ز آشفتگی حال من آگاه کی شود
آن را که دل نگشت گرفتار این کمند
بازار شوق گرم شد آن سروقد کجاست
تا جان خود بر آتش رویش کنم سپند
جایی که یار ما به شکرخنده دم زند
ای پسته کیستی تو خدا را به خود مخند
حافظ چو ترک غمزه ترکان نمیکنی
دانی کجاست جای تو خوارزم یا خجند
#حافظ
#ا
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
سکوت آسمان
بوده ای در شعرمن مضمون خاطرخواه،ماه
با تو حتی میشود بر تخت ذهنم شاه، ماه
می کند خورشید طبعم چشم خود را بازتر
در سکوت آسمانم می دود هر گاه ، ماه
شرم از روی تو می کردم به هنگام سحر
شاهد راز و نیازم بود اگر ناگاه ، ماه
بیشتر حال و هوایم رنگ گلها می گرفت
در مدار عشق اگر می شد دمی همراه ،ماه
آرزو دارم شبی در کوی تو گیرم قرار
هست همپای من و این قصّهٔ جانکاه ، ماه
با محبّت زیر دستان را نظر کردن خوشست
جای دارد در دل هر قطره آب چاه ، ماه
خاطراتی دارم از شبهای بی مهتاب ، تلخ
می کشم #واسع اگر در دفترم با آه ، ماه
#سید_علی_کهنگی
#ب
#کافه_شعر
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
بوده ای در شعرمن مضمون خاطرخواه،ماه
با تو حتی میشود بر تخت ذهنم شاه، ماه
می کند خورشید طبعم چشم خود را بازتر
در سکوت آسمانم می دود هر گاه ، ماه
شرم از روی تو می کردم به هنگام سحر
شاهد راز و نیازم بود اگر ناگاه ، ماه
بیشتر حال و هوایم رنگ گلها می گرفت
در مدار عشق اگر می شد دمی همراه ،ماه
آرزو دارم شبی در کوی تو گیرم قرار
هست همپای من و این قصّهٔ جانکاه ، ماه
با محبّت زیر دستان را نظر کردن خوشست
جای دارد در دل هر قطره آب چاه ، ماه
خاطراتی دارم از شبهای بی مهتاب ، تلخ
می کشم #واسع اگر در دفترم با آه ، ماه
#سید_علی_کهنگی
#ب
#کافه_شعر
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
امشب
از چشمِ قلم
هی میچڪد باران غم
دفترم
خیس از غمت شد
در هوایت هرنفس
#مهنازنجفی
#ا
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
از چشمِ قلم
هی میچڪد باران غم
دفترم
خیس از غمت شد
در هوایت هرنفس
#مهنازنجفی
#ا
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
وقتی دلت شکسته باشد
فرقی نمی ڪند ....
کجاے دنج تنهائیت ....
زانوے غم بغل می گیرے
وکجای پس کوچہ هاے درد
مهمان زخمهایش می شوے
وبہ تازیانہ_شب ....
این درد بی امان و
این بغض کشنده را میبارے.
#فاطمه_زهرا
#پست_ویژه
#و
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
@Kafee_sheerr
فرقی نمی ڪند ....
کجاے دنج تنهائیت ....
زانوے غم بغل می گیرے
وکجای پس کوچہ هاے درد
مهمان زخمهایش می شوے
وبہ تازیانہ_شب ....
این درد بی امان و
این بغض کشنده را میبارے.
#فاطمه_زهرا
#پست_ویژه
#و
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
@Kafee_sheerr
چنان به گوش من از عشق بیملاحظه خواندی
که رفتهرفته مرا هم به دام عشق کشاندی
چقدر غنچه حسرت، چقدر خواب تمنا
که از لبت نربودم، که از سرم نپراندی
بدون آنکه بخواهی، خدای من شده بودی
بدون آنکه بدانی، مرا به شکر نشاندی
صدای دلهره بودم، چرا مرا نشنیدی؟
غبار خاطره بودم، مرا ز شانه تکاندی
مگر نگفتی از اول که پای عهد بمانیم؟
چه گویمت که بریدی! چه گویمت که نماندی!
#نفیسهسادات_موسوی
#چ
❀═༅࿇✤ ❤ ✤࿇༅═❀
که رفتهرفته مرا هم به دام عشق کشاندی
چقدر غنچه حسرت، چقدر خواب تمنا
که از لبت نربودم، که از سرم نپراندی
بدون آنکه بخواهی، خدای من شده بودی
بدون آنکه بدانی، مرا به شکر نشاندی
صدای دلهره بودم، چرا مرا نشنیدی؟
غبار خاطره بودم، مرا ز شانه تکاندی
مگر نگفتی از اول که پای عهد بمانیم؟
چه گویمت که بریدی! چه گویمت که نماندی!
#نفیسهسادات_موسوی
#چ
❀═༅࿇✤ ❤ ✤࿇༅═❀
انگار در آغوشِ شب یک گله قو بردی
تا گیسوان را از دو سو روی گلو بردی
قرآن که می خواندی لبِ اُرسی، جزاک الله
ما را به جمع «الذینَ آمنو» بردی
وقتی زدی دنبالهاش را، شد کمانت تیغ
گفتم که پشت چشم تان ابرو…فرو بردی
جانهای بسیاری که با لب بر لب آوردی
دلهای بسیاری که با یک تار مو بردی
در کوزههاشان آب جو بردند کولیها
با کوزههای قهوهایات آبرو بردی
هرگز نشد پیشت بگویم دوستت دارم
تا ماجرا را راحت از این شعر بو بردی
#اکرام_بسیم
#ا
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
تا گیسوان را از دو سو روی گلو بردی
قرآن که می خواندی لبِ اُرسی، جزاک الله
ما را به جمع «الذینَ آمنو» بردی
وقتی زدی دنبالهاش را، شد کمانت تیغ
گفتم که پشت چشم تان ابرو…فرو بردی
جانهای بسیاری که با لب بر لب آوردی
دلهای بسیاری که با یک تار مو بردی
در کوزههاشان آب جو بردند کولیها
با کوزههای قهوهایات آبرو بردی
هرگز نشد پیشت بگویم دوستت دارم
تا ماجرا را راحت از این شعر بو بردی
#اکرام_بسیم
#ا
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
ساقیا، امشب که مستم لطف کن خونم بریز
ور نه، چون فردا شود، رنج خمارم می کشد
زیر بار غم، هلالی، کار من جان کندنست
وه! که آخر محنت این کار و بارم می کشد
#هلالی_جغتایی
#س
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
ور نه، چون فردا شود، رنج خمارم می کشد
زیر بار غم، هلالی، کار من جان کندنست
وه! که آخر محنت این کار و بارم می کشد
#هلالی_جغتایی
#س
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
در نمازهر شبم بر سیم آخر می زنم
حلقه بر درهای عرش حی داور می زنم
می زنم فریاد ازبیداد گرگان دوپا
ناله از بی رحمی سلطان کافر می زنم
سنگ را بسته است وسگ راکیش می دارد به ما
رخت ها کنده است ومن در برف پر پر می زنم
اودروغین مدعا داردخلافت بر زمین
شه شکارم تیر بر خان مظفر می زنم
گر کبوتر گردد و پرد به سوی آسمان
با فلاخن سنگ بر بال کبوتر می زنم
گفت رومی(1)"ماهی از سر گنده گردد نی زدم"
تیغ بر شهپر بنا بر امر حیدر می زنم
(1)رومی= ملای رومی= مولانا
#احمد_آرام_نژاد
#د
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
حلقه بر درهای عرش حی داور می زنم
می زنم فریاد ازبیداد گرگان دوپا
ناله از بی رحمی سلطان کافر می زنم
سنگ را بسته است وسگ راکیش می دارد به ما
رخت ها کنده است ومن در برف پر پر می زنم
اودروغین مدعا داردخلافت بر زمین
شه شکارم تیر بر خان مظفر می زنم
گر کبوتر گردد و پرد به سوی آسمان
با فلاخن سنگ بر بال کبوتر می زنم
گفت رومی(1)"ماهی از سر گنده گردد نی زدم"
تیغ بر شهپر بنا بر امر حیدر می زنم
(1)رومی= ملای رومی= مولانا
#احمد_آرام_نژاد
#د
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
دوستان، امشب دوای درد محزونم کنید
بر سرم افسانه ای خوانید و افسونم کنید
نیست اندوه مرا با درد مجنون نسبتی
می شوم دیوانه گر نسبت بمجنونم کنید
لاله گون شد خرقه صد چاکم از خوناب اشک
شرح این صورت بشوخ جامه گلگونم کنید
#هلالی_جغتایی
#د
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
بر سرم افسانه ای خوانید و افسونم کنید
نیست اندوه مرا با درد مجنون نسبتی
می شوم دیوانه گر نسبت بمجنونم کنید
لاله گون شد خرقه صد چاکم از خوناب اشک
شرح این صورت بشوخ جامه گلگونم کنید
#هلالی_جغتایی
#د
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
میشود امشب برایت قصّه پردازی کنم؟
ساعتی جَو گیر باشم باز جَو سازی کنم؟
میشود امشب بیایی تنگ در آغوش من؟
با کمان ابروانت تیر اندازی کنم؟
میشود امشب فقط یک بوسه مهمانت شوم؟
چشمهایم را ببندم با لبت بازی کنم؟
میشود از باده ی لبهای خود جامی دهی
خویش را مست از شراب ناب شیرازی کنم؟
میشود دستی کشم بر خرمن گیسوی تو؟
گاه بویی،گاه بوسی،گاه یک نازی کنم؟
#فرهاد_شریفی
#م
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
ساعتی جَو گیر باشم باز جَو سازی کنم؟
میشود امشب بیایی تنگ در آغوش من؟
با کمان ابروانت تیر اندازی کنم؟
میشود امشب فقط یک بوسه مهمانت شوم؟
چشمهایم را ببندم با لبت بازی کنم؟
میشود از باده ی لبهای خود جامی دهی
خویش را مست از شراب ناب شیرازی کنم؟
میشود دستی کشم بر خرمن گیسوی تو؟
گاه بویی،گاه بوسی،گاه یک نازی کنم؟
#فرهاد_شریفی
#م
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
هان، ای شبِ شومِ وحشت انگيز!
تا چند زني به جانم آتش؟
يا چشم مرا ز جاي بَركَن،
يا پرده ز روي خود فروكش،
يا باز گذار تا بميرم
كز ديدنِ روزگار سيرم....
ديري ست كه در زمانه ي دون
از ديده هميشه اشكبارم،
عمري به كدورت و اَلَم رفت
تا باقيِ عمر چون سپارم.
نه بختِ بدِ مَراست سامان
و اي شب، نه تُراست هيچ پايان
اين قصه كه مي كني تو با من
زين خوبتر ايچ قصه اي نيست،
خوبست وليك بايد از درد
نالان شد و زار زار بگريست.
بشكست دلم ز بيقراري
كوتاه كن اين فسانه، باري
#نیما_یوشیج
#ه
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
تا چند زني به جانم آتش؟
يا چشم مرا ز جاي بَركَن،
يا پرده ز روي خود فروكش،
يا باز گذار تا بميرم
كز ديدنِ روزگار سيرم....
ديري ست كه در زمانه ي دون
از ديده هميشه اشكبارم،
عمري به كدورت و اَلَم رفت
تا باقيِ عمر چون سپارم.
نه بختِ بدِ مَراست سامان
و اي شب، نه تُراست هيچ پايان
اين قصه كه مي كني تو با من
زين خوبتر ايچ قصه اي نيست،
خوبست وليك بايد از درد
نالان شد و زار زار بگريست.
بشكست دلم ز بيقراري
كوتاه كن اين فسانه، باري
#نیما_یوشیج
#ه
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هر شب
بدون هیچ اطمینانی
از بیدار شدنمان
بـه خواب می رویم
اما با این حال برای فردا
برنامه می ریزیم
این یعنی امید
شبتون آروم💫
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
بدون هیچ اطمینانی
از بیدار شدنمان
بـه خواب می رویم
اما با این حال برای فردا
برنامه می ریزیم
این یعنی امید
شبتون آروم💫
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
خوش آمد از صبا اینم پگاهی
که خوش میخواند، سر بر خاک راهی
که دردا، آدمی را همتِ عشق
برفت از یاد و پاسِ حرمتِ عشق
تو قدرِ عشقِ خود بشناس بلبل
مگو با خار هم نازکتر از گل
که از گل گر نوازش ور ستیز است
برایِ مرغکِ عاشق عزیز است
#مهدی_اخوان_ثالث
#خ
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
که خوش میخواند، سر بر خاک راهی
که دردا، آدمی را همتِ عشق
برفت از یاد و پاسِ حرمتِ عشق
تو قدرِ عشقِ خود بشناس بلبل
مگو با خار هم نازکتر از گل
که از گل گر نوازش ور ستیز است
برایِ مرغکِ عاشق عزیز است
#مهدی_اخوان_ثالث
#خ
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
ای نسیم صبح بگذر بر شبستانی که گشت
آفتاب از نور شمع آن شبستان مقتبس
با مه من گو فلان گفت: از غمت بر آسمان
میرسد فریاد من ای مه به فریادم برس!
من چو چشم ناتوانت خفتهام بیمار و نیست
جز خیال ابروانت بر سر من هیچکس
#سلمان_ساوجی
#ا
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
آفتاب از نور شمع آن شبستان مقتبس
با مه من گو فلان گفت: از غمت بر آسمان
میرسد فریاد من ای مه به فریادم برس!
من چو چشم ناتوانت خفتهام بیمار و نیست
جز خیال ابروانت بر سر من هیچکس
#سلمان_ساوجی
#ا
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
چون شفق گر چه مرا باده ز خون جگر است
دل آزاده ام از صبح طربناک تر است
عاشقی مایه شادی بود و گنج مراد
دل خالی ز محبت صدف بی گوهر است
جلوه برق شتابنده بود جلوه عمر
مگذر از باده مستانه که شب در گذر است
لب فروبسته ام از ناله و فریاد ولی
دل ماتمزده در سینه من نوحه گر است
گریه و خنده آهسته و پیوسته من
همچو شمع سحر آمیخته با یکدیگر است
داغ جانسوز من از خنده خونین پیداست
ای بسا خنده که از گریه غم انگیزتر است
خاک شیراز که سرمنزل عشق است و امید
قبله مردم صاحبدل و صاحب نظر است
سرخوش از ناله مستانه سعدی است رهی
همه گویند ولی گفته سعدی دگر است
#رهی_معیری
#چ
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
دل آزاده ام از صبح طربناک تر است
عاشقی مایه شادی بود و گنج مراد
دل خالی ز محبت صدف بی گوهر است
جلوه برق شتابنده بود جلوه عمر
مگذر از باده مستانه که شب در گذر است
لب فروبسته ام از ناله و فریاد ولی
دل ماتمزده در سینه من نوحه گر است
گریه و خنده آهسته و پیوسته من
همچو شمع سحر آمیخته با یکدیگر است
داغ جانسوز من از خنده خونین پیداست
ای بسا خنده که از گریه غم انگیزتر است
خاک شیراز که سرمنزل عشق است و امید
قبله مردم صاحبدل و صاحب نظر است
سرخوش از ناله مستانه سعدی است رهی
همه گویند ولی گفته سعدی دگر است
#رهی_معیری
#چ
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
پیک مبارک است نسیم سحرگهی
مشتاق را همیدهد از دوست آگهی
جان برخی نسیم که نگذاشت یک زمان
کز بوی زلف یار دماغم شود تهی
ای باد روحپرور همراز خوش نفس
یعقوب را بشارت یوسف همیدھی
#همام_تبریزی
#پ
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
مشتاق را همیدهد از دوست آگهی
جان برخی نسیم که نگذاشت یک زمان
کز بوی زلف یار دماغم شود تهی
ای باد روحپرور همراز خوش نفس
یعقوب را بشارت یوسف همیدھی
#همام_تبریزی
#پ
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
صبح است و ژاله میچکد از ابر بهمنی
برگ صبوح ساز و بده جام یک منی
در بحر مایی و منی افتادهام بیار
می تا خلاص بخشدم از مایی و منی
خون پیاله خور که حلال است خون او
در کار یار باش که کاریست کردنی
ساقی به دست باش که غم در کمین ماست
مطرب نگاه دار همین ره که میزنی
می ده که سر به گوش من آورد چنگ و گفت
خوش بگذران و بشنو از این پیر منحنی
ساقی به بینیازی رندان که می بده
تا بشنوی ز صوت مغنی هوالغنی
#حضرت_حافظ
#ص
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
برگ صبوح ساز و بده جام یک منی
در بحر مایی و منی افتادهام بیار
می تا خلاص بخشدم از مایی و منی
خون پیاله خور که حلال است خون او
در کار یار باش که کاریست کردنی
ساقی به دست باش که غم در کمین ماست
مطرب نگاه دار همین ره که میزنی
می ده که سر به گوش من آورد چنگ و گفت
خوش بگذران و بشنو از این پیر منحنی
ساقی به بینیازی رندان که می بده
تا بشنوی ز صوت مغنی هوالغنی
#حضرت_حافظ
#ص
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
تا خنده بر بساط فریب جهان کنم
چون صبح، یک دهن لب خندانم آرزوست...!
#صائب_تبریزی
#ت
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
چون صبح، یک دهن لب خندانم آرزوست...!
#صائب_تبریزی
#ت
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀