💖کافه شعر💖
2.68K subscribers
4.42K photos
2.94K videos
12 files
1.06K links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
تقدير می نوشت..
و من خط می زدم!
تقدير می خواند، و من ...
رونوشت بر می داشتم!
رو به ، تنها چشمان من بود،
وقتی دور بودی! و من خاطرات را ...
ورق ورق خيس می کردم با چشمانم ...



#عرفان_یزدانی

❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
دنیاے
ڪوچڪ من
لبریز از حجم بیڪرانِ حضورِ توست ،،،


#فــــاطمه مرادی

❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
آنقدر از تو نوشتم نیامدے

عاقبت قلم از طعنۂ دفتر شکست


#یکتا_حق_پرست

❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
محبوب ِ من…
عدالت یعنی هرچیزی، هرکسی،
سرجای خودش باشد.
عدل این است که شما در دل ما باشید…


#محمد_صالح_علاء

❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
پایان #عصر معجزات است
و من
هنوز
در انتظار " عشق "
نشسته ام…


#فریبا_عبدی

❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
‌‌‌‌‌ 

منمـ آن
هـیچِ پس از رفتنِ تو....


#مهنازنجفی

❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
بیش از این صبر ندارم که بسازم به غمت
روی بنْما که کنم جان به فدای قدمت

به غلط دل ز پی چشم، به دنبال تو شد
می‌رود خونِ دل از چشم، کنون از ستمت

گفتم احوالِ دلِ زار بَرَت عرضه کنم
تا مرا در غم هجران نگذارد کَرمت

بی‌خبر بودم از آن کز سرِ مغروریِ حُسن
شرح درماندگیِ حال کند محتشمت

به تو چون عرضه دهم زاریِ شب‌های دراز
که چو گل باز شود دیده پس از صبحدمت

روی دل از همه عالم چو به روی تو بُود
زآن سبب سجده بَرم پیش دو ابروی خَمت

ای دل! از «راغبِ» یاری، ره تسلیم سپار
بو کز این شیوه بخوانند یکی از خَدمت...

#راغب_شیرازی

❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
ای بی‌تو حرام زندگانی

ای بی‌تو نگشته بخت بیدار

ای کرده ز دل مرا فراموش

آخر چه شود مرا به یاد آر

#مولانا

❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
Najie Man(www.music-ava.ir)
Edvin
پا به پاے جاده میروم
دست در دست تنهایے ام
چشم در چشم ماه
و خیالے به وسعت تو
ڪه نیستی...
و دنیایے ڪه هیچ است در نبودت

❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
من نه آنم که ز جور تو بنالم حاشا
بنده معتقد و چاکر دولتخواهم

بسته‌ام در خم گیسوی تو امید دراز
آن مبادا که کند دست طلب کوتاهم

ذره خاکم و در کوی توام جای خوش است
ترسم ای دوست که بادی ببرد ناگاهم

#حافظ
❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
بیا و امتحان کن تا که جانی با خودم دارم
به اسمت می‌رسم هرجا دهانی با خودم دارم

تو چشمت را ببند و رد شو از بیداری‌ات آرام
که من تا صبح، هر شب گفتمانی با خودم دارم

منِ شاعر میان لحظه‌ی دیدار چشمانت
به خود گفتم: پس از این داستانی با خودم دارم

سگِ دنیا به پای عمر من پیچیده از اوّل
به جرم اینکه مشت استخوانی با خودم دارم

بیا ای عشق! قبل از اینکه خنجر را فرود آری
ببین بر سینه‌ام از تو نشانی با خودم دارم...

#سیامک_کیهانی


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
هر کس که دید روی تو بوسید چشم من
کاری که کرد دیده من بی نظر نکرد

من ایستاده تا کنمش جان فدا چو شمع
او خود گذر به ما چو نسیم سحر نکرد

#حافظ


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
سنگ شكاف می‌كند در هوس لقای تو
جان پر و بال می‌زند در طَرب هوای تو

آتشْ آب می‌شود، عقلْ خراب می‌شود
دشمن خواب می‌شود ديده‌ی من برای تو

جامه‌ی صبر می‌درد، عقل ز خويش می‌رود
مَردم و سنگ می‌خورد عشقِ چو اژدهای تو

بند مكن رونده را، گريه مكن تو خنده را
جور مكن، كه بنده را نيست كسی به جای تو

آب تو چون به جو رود، کِی سخنم نکو رود؟
گاه دَمم فرو رود از سبب حیای تو

چيست غذای عشق تو؟ اين جگر كباب تو
چيست دل خراب من؟ كارگه وفای تو

خابيه جوش می‌كند، كيست كه نوش می‌كند؟
چنگ، خروش می‌كند در صفت و ثنای تو

عشق درآمد از درم، دست نهاد بر سرم
ديد مرا كه بی‌تواَم،‌ گفت مرا كه وایِ تو!

ديدم صَعب‌منزلی، درهم و سخت مشكلی
رفتم و مانده‌ام دلی كُشته به دست و پای تو...

#مولانا


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
Jadeye Eshgh
Kasra Zahedi
🎤 کسری زاهدی

🎼 جاده عشق

❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مثل ماهی پشت هم بر تنگ خود سر می زنم
در خیال خویش تا دریای شب پر می زنم

بی تو شب ها را پریشان روز را کز می کنم
می نویسم نامه بر بال کبوتر می زنم

موج سرگردانم اینک گم شدن در صخره ها
در پیت بی تابم و خود را به هر در می زنم

آه بی تاب جگرسوزی به جان افتاده است
با قلم هم نوش می گردم به دفتر می زنم

عاشقان را جام غم روز الست افتاده است
مَی رِسان، بر چنگ شب تا ساز محشر می زنم

هان عیان شو شب دراز افتاده است ای ماه من
با تو من در گفتگو از خویشتن پر می زنم

بار غمهایت به دوش من چه خوش افتاده است
می کشم آن را به مستی دوش ساغر می زنم

#پندار_زنگنه


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
خاک آن بادم که از خاک درت بویی برد
گرد آن خاکم که باد از کوی مه رویی برد

از هوا داری بجان جویم نسیم صبح را
تا سلامی از من بیدل به دلجویی برد

#سلمان_ساوجی


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
گاه گاهی بر دل جا مانده ام سر میزنم
در خودم گم می شوم آهسته هر در میزنم

هیچ حسی نیست تا بوی صدایم بشنوند
مثل گنجشکی خودم این ور و آن ور میزنم

چیست دیگر عشق دارد کار دستم می دهد
با ترنجی بر دل رنجیده خنجر میزنم

مثل یوسف در بن چاهی اسیر افتاده ام
درد ها بر سینه ام از هر برادر میزنم

جان دگر از این همه هجران به تنگ آمد عزیز
گاه با لب سر به هر بشکسته ساغر میزنم

یا شرابش کهنه گردیده و یا ساقی بلاست
کمتر از کمتر به یادت باده کمتر میزنم

گاه می بینم که ازدامان تو جا مانده ام
مثل مجنون رو به صحراهای دیگرمیزنم

#محمدسعید_جامی


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
روز و شب ظاهر دو ضِد و دشمن‌اَند
لیکْ هر دو یک حقیقت می‌تنند

هر یکی خواهانْ دگر را همچو خویش
از پی تکمیل فعل و کار خویش

#مثنوی_مولانا

امور به ظاهر متضاد دنیا، افعالشان در جهت تکمیل کار یکدیگر است و این تضاد به درک هستی کمک می‌کند.

❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
کو جنونی تا بنای تن به ویرانی نَهم
سر چو زلف او به دنبال پریشانی نَهم

کو محبّت تا اسیر خشمگین‌شوخی شوم
بند بر پای دل از هر حُسن پیشانی نَهم

دل نهادن بر دو عالم هست دشواریم، لیک
می‌توانم بر سر یک مو به آسانی نَهم

چون قلم لبریز حرف شِکوه‌ام، آن زلف کو
تا ز هر مو بر زبان صد بند حیرانی نَهم...

#فرقتی_انجدانی


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
چشم خود خواجه اگر سیر به تدبیر کند
به ازان است که صد گرْسِنِه را سیر کند

سالها شد دل خوش مشرب ما ویران است
کیست در راه حق این بتکده تعمیر کند؟

تربیت یافتۀ عشق جوانمردم من
چرخِ نامرد که باشد که مرا پیر کند!

سخنِ عشق اثر در دل زهّاد نکرد
نفسِ صبح چه با غنچۀ تصویر کند؟

می تواند به هم آمیزش ما و تو دهد
آن که مهتاب و کتان را شکر و شیر کند

هیچ تشریفْ جهان را به از آزادی نیست
رخت خود سرو محال است که تغییر کند

خسته را در جگر گرم اگر صدقی هست
استخوان سوخته هم کار تباشیر کند

شحنۀ دیده وری کو، که درین فصل بهار
هرکه دیوانه نگشته است به زنجیر کند

چشم مخمور تو در خواب، جهانی را کُشت
پشت شمشیر تو کار دَمِ شمشیر کند

همه دانند که مظلوم که و ظالم کیست
مسِ بدگوهر اگر ناز به اکسیر کند

نبَرَد تشنگی از ریگ روان صائب، آب
در جگر سوختگان باده چه تأثیر کند؟

#صائب


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀