ایکاش ،تو گل باشی و لبخند ِ تو باشم
زندانی تن ، هستم و در بند ِ تو باشم
بگسسته شده ،بند ِ من از جور ِ رقیبان
بندی تو دل شد ، نه به پیوند ِ تو باشم
من رودکی و ، دیده به دیدار ِ تو رفته
افسوس غریبم، به سمرقند ِ تو باشم
باهوش ترینی ، به چه دامی فکنم تو
بر دام ِ دل افتاده ، به ترفند تو باشم
گریانی دل را، که شده حجت ِ دیدار
دیدم به دلم ،گفت که : گلخند تو باشم
#فاطمه_سادات
#ا
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
زندانی تن ، هستم و در بند ِ تو باشم
بگسسته شده ،بند ِ من از جور ِ رقیبان
بندی تو دل شد ، نه به پیوند ِ تو باشم
من رودکی و ، دیده به دیدار ِ تو رفته
افسوس غریبم، به سمرقند ِ تو باشم
باهوش ترینی ، به چه دامی فکنم تو
بر دام ِ دل افتاده ، به ترفند تو باشم
گریانی دل را، که شده حجت ِ دیدار
دیدم به دلم ،گفت که : گلخند تو باشم
#فاطمه_سادات
#ا
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
#طنزانه
روز پدر آمد به پدر پَر بدهید😊
جوراب که نه ، کادوی بهتر بدهید😉
من قانعم و هدیه برایم امسال
در روز پدر یک *زن دیگر* بدهید😋🌺
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
روز پدر آمد به پدر پَر بدهید😊
جوراب که نه ، کادوی بهتر بدهید😉
من قانعم و هدیه برایم امسال
در روز پدر یک *زن دیگر* بدهید😋🌺
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
درمعرکه عشق اگر راه دهندم
بایاد تو هرگز نرسد هیچ گزندم
آشفته ترین مردزمین بودم واینک
از خویش نپرسم که چرا چونم وچندم
زیبا یی و حسنت زده بر تارک جانم
در وادی بیدل شدگان بخت بلندم
کامم شده شیرین به شکوه لب تردت
ازبس که شکرخاست چنان حبه ی قندم
با زیره نشاید که تورا برد به کرمان
چون در طلب تحفه عشقت شه زندم
در باد رها کرده ای از روی هوس باز
گیسوی پریشان شده را مثل کمندم
مشعوقه ی زیبا رخ مستانه ی عیار
بر شور شررباره ی چشمان تو بندم
آغوش گشا تا که تورا گرم بگیرم
در محفل مستانه ام ای یار خجندم
گر رو نکنی بر من مسکین پریشان
بر آتش عشقت همه دم مثل سپندم
گه می کشی، وگاه به جان می دهی آهنگ
آواز خوشت شور نوازد به روندم
ماندم که دراین دایره ی گیج و پریشان
گریان بشوم یا که درآن سخت بخندم
«تا یار که را خواهد ومیلش به که افتد»
دلدادگی این است که اورا بپسندم
گر اوهم از عشقش طلب دیدن مان کرد
زین می کنم از روی جنون اسب سمندم
#قدرت_الله_شیرجزی
#د
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
بایاد تو هرگز نرسد هیچ گزندم
آشفته ترین مردزمین بودم واینک
از خویش نپرسم که چرا چونم وچندم
زیبا یی و حسنت زده بر تارک جانم
در وادی بیدل شدگان بخت بلندم
کامم شده شیرین به شکوه لب تردت
ازبس که شکرخاست چنان حبه ی قندم
با زیره نشاید که تورا برد به کرمان
چون در طلب تحفه عشقت شه زندم
در باد رها کرده ای از روی هوس باز
گیسوی پریشان شده را مثل کمندم
مشعوقه ی زیبا رخ مستانه ی عیار
بر شور شررباره ی چشمان تو بندم
آغوش گشا تا که تورا گرم بگیرم
در محفل مستانه ام ای یار خجندم
گر رو نکنی بر من مسکین پریشان
بر آتش عشقت همه دم مثل سپندم
گه می کشی، وگاه به جان می دهی آهنگ
آواز خوشت شور نوازد به روندم
ماندم که دراین دایره ی گیج و پریشان
گریان بشوم یا که درآن سخت بخندم
«تا یار که را خواهد ومیلش به که افتد»
دلدادگی این است که اورا بپسندم
گر اوهم از عشقش طلب دیدن مان کرد
زین می کنم از روی جنون اسب سمندم
#قدرت_الله_شیرجزی
#د
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
صبحست و خروش بلبلان می آید
برخیز که سنگ در فغان می آید
این ناله مرغان سحر پیغامیست
کز بیداران به خفتگان می آید
#نظیری_نیشابوری
#ص
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
برخیز که سنگ در فغان می آید
این ناله مرغان سحر پیغامیست
کز بیداران به خفتگان می آید
#نظیری_نیشابوری
#ص
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
شروع قصه تویی ای من دوباره ی من
تویی تکامل احساس نیمه کاره ی من
قیامتی ست بلندای قامتت ای مرد
نمی رسد به مقام تو استعاره ی من
از آن شبی که دمیدند روح را به تنم
چکید عطر نفسهات در عصاره ی من
کدام راه مرا میبرد به منزل تو
خودت چراغ شبم باش تک ستاره ی من
از آسمان سیاهِ هزار چشم حسود
هزار فتنه نشسته ست در هزارهی من
بیا به وسعت آغوش من قدم بگذار
بهشت میشود اینجا به یک اشاره ی من
شبی عبور کن از رسمهای عاشق کُش
سوار اسب سفیدی بیا ، سوارهی من
هزار قرن دگر سنگ را که بشکافند
نشسته نقش تو بر لوح سنگوارهی من
به چشم یک زن عاشق نشستهای ای مرد
دلیل شعر و غزل ، شور چار پاره ی من
#منیره_امینی
#ش
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
تویی تکامل احساس نیمه کاره ی من
قیامتی ست بلندای قامتت ای مرد
نمی رسد به مقام تو استعاره ی من
از آن شبی که دمیدند روح را به تنم
چکید عطر نفسهات در عصاره ی من
کدام راه مرا میبرد به منزل تو
خودت چراغ شبم باش تک ستاره ی من
از آسمان سیاهِ هزار چشم حسود
هزار فتنه نشسته ست در هزارهی من
بیا به وسعت آغوش من قدم بگذار
بهشت میشود اینجا به یک اشاره ی من
شبی عبور کن از رسمهای عاشق کُش
سوار اسب سفیدی بیا ، سوارهی من
هزار قرن دگر سنگ را که بشکافند
نشسته نقش تو بر لوح سنگوارهی من
به چشم یک زن عاشق نشستهای ای مرد
دلیل شعر و غزل ، شور چار پاره ی من
#منیره_امینی
#ش
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
با حال پـریـشـان و نــگـاه گلـه منـدم
دیوانه دلم را ، به کسی جز تو، نبندم
هر صبح پریشانم و هـر شام غـمینم
از درد فراقت چه پریش و چه نژندم
آن زاهد خود بین که مرا داد نصیحت
تــا بـر خم زلـفان ســیه دل ز چه بنـدم
گفتم برو و این دل دیوانـه رهـا کن
چندی است گـرفـتار خـم زلف کمندم
مجنون شدم و از همه عالم حذرم نیست
بگـذار که بر عشـق تو، صـد طعنه زنندم
در سـایـه ی مـهـرت ، دل آرام تـریـنم
من شهره ی شهرم ، که تویی سرو بلندم
از صومعه و دیر شما دل نگرانم
با لعـل لبت گـوشه ی میخـانه پسندم
از هیچ نترسم و ز کـَـس باک ندارم
بـگذار سـر عشـق تو بـر دار کـشندم
#علی_فعله_گری
#ب
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
دیوانه دلم را ، به کسی جز تو، نبندم
هر صبح پریشانم و هـر شام غـمینم
از درد فراقت چه پریش و چه نژندم
آن زاهد خود بین که مرا داد نصیحت
تــا بـر خم زلـفان ســیه دل ز چه بنـدم
گفتم برو و این دل دیوانـه رهـا کن
چندی است گـرفـتار خـم زلف کمندم
مجنون شدم و از همه عالم حذرم نیست
بگـذار که بر عشـق تو، صـد طعنه زنندم
در سـایـه ی مـهـرت ، دل آرام تـریـنم
من شهره ی شهرم ، که تویی سرو بلندم
از صومعه و دیر شما دل نگرانم
با لعـل لبت گـوشه ی میخـانه پسندم
از هیچ نترسم و ز کـَـس باک ندارم
بـگذار سـر عشـق تو بـر دار کـشندم
#علی_فعله_گری
#ب
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
شد فرشِ سبزه پهن و دل من، در زیرِ گردْ چون گلِ قالی
سر می کشد ز خانه تکانی، این سوت و کورْ ماندۀ خالی
بال و پرم ز هم نشود باز، بدرود ای بلندیِ پرواز!*
در کنجِ آشیانه خزیده، خون می خورم ز بی پر و بالی
از دستِ چرخْ جان نتوان بُرد، باید شکست و خُرد شد و رفت
پروازِ سنگ هاست ز هر سو، ما جمله کوزه های سفالی
گفتم سخن شکسته و بسته، از بیمِ حاسدانِ سخن چین
ترسم که عادتم شود این کار، خود را زدم ز بس که به لالی!
با این دلِ جوان که ز پیری، نامی شنیده است و دگر هیچ
حالی به حالی از چه نگردم، از شعر عاشقانۀ حالی؟
چشمم کشیده راه و چه اشکی آمادۀ نثارِ تو دارد!
هم طعنه زن به هر چه روانی، هم صاف تر ز هرچه زلالی
گاهی بکش ز رویِ محبّت، دستِ نوازشی به سر من
سازی که رنگِ کوک نبیند، زحمت دهد ز بیهُده نالی
ذوقِ نماز چون دهدَم دست، با قبله هیچ کار ندارم
محرابِ ابروی تو مرا بس، ای قدّم از غم تو هلالی!
آن شاهزاده ای که به رؤیا دیدی کسی نبود بجز من
بر ترکِ من نشین که بتازیم، در دشت های سبز خیالی!
ای مظهرِ صفا و طراوت! با من بگو تو را چه بنامم
شامِ ستاره بارِ کویری، یا صبحِ شسته رویِ شمالی
پیرانه سر جوان شدن از عشق، باور نکردنی ست به ظاهر
امّا دو میوه ایم من و تو، از پختگی رسیده به کالی
شد با امیدِ روزِ وصالت، شب های تلخِ هجر، گوارا
یادِ لب تو کردم و خوردم، آبِ حرام را به حلالی*
فرصت شد آنقَدَر که بپرسم: در چشم تو هنوز عزیزم؟
برخاستی ز جای و نگفتی:آری، به عذرِ تنگ مجالی!
می بوسمت ز دورْ به تکرار، امّا نه ده، نه بیست، که صد بار!
دارم دلی ز عشق تو سرشار، وز هر چه غیرِ یادِ تو، خالی
#غزلی_از
#محمد_قهرمان
#ش
*یادآور این بیت زیبا از صائب تبریزی است:
قسمت این بود که از دفترِ پروازِ بلند
به منِ خسته بجز چشم پریدن نرسد
*صائب تبریزی می فرماید:
چون گره شد به گلو لقمۀ غم٬ باده طلب
به حلالی خور اگر آبِ حرامی داری
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
سر می کشد ز خانه تکانی، این سوت و کورْ ماندۀ خالی
بال و پرم ز هم نشود باز، بدرود ای بلندیِ پرواز!*
در کنجِ آشیانه خزیده، خون می خورم ز بی پر و بالی
از دستِ چرخْ جان نتوان بُرد، باید شکست و خُرد شد و رفت
پروازِ سنگ هاست ز هر سو، ما جمله کوزه های سفالی
گفتم سخن شکسته و بسته، از بیمِ حاسدانِ سخن چین
ترسم که عادتم شود این کار، خود را زدم ز بس که به لالی!
با این دلِ جوان که ز پیری، نامی شنیده است و دگر هیچ
حالی به حالی از چه نگردم، از شعر عاشقانۀ حالی؟
چشمم کشیده راه و چه اشکی آمادۀ نثارِ تو دارد!
هم طعنه زن به هر چه روانی، هم صاف تر ز هرچه زلالی
گاهی بکش ز رویِ محبّت، دستِ نوازشی به سر من
سازی که رنگِ کوک نبیند، زحمت دهد ز بیهُده نالی
ذوقِ نماز چون دهدَم دست، با قبله هیچ کار ندارم
محرابِ ابروی تو مرا بس، ای قدّم از غم تو هلالی!
آن شاهزاده ای که به رؤیا دیدی کسی نبود بجز من
بر ترکِ من نشین که بتازیم، در دشت های سبز خیالی!
ای مظهرِ صفا و طراوت! با من بگو تو را چه بنامم
شامِ ستاره بارِ کویری، یا صبحِ شسته رویِ شمالی
پیرانه سر جوان شدن از عشق، باور نکردنی ست به ظاهر
امّا دو میوه ایم من و تو، از پختگی رسیده به کالی
شد با امیدِ روزِ وصالت، شب های تلخِ هجر، گوارا
یادِ لب تو کردم و خوردم، آبِ حرام را به حلالی*
فرصت شد آنقَدَر که بپرسم: در چشم تو هنوز عزیزم؟
برخاستی ز جای و نگفتی:آری، به عذرِ تنگ مجالی!
می بوسمت ز دورْ به تکرار، امّا نه ده، نه بیست، که صد بار!
دارم دلی ز عشق تو سرشار، وز هر چه غیرِ یادِ تو، خالی
#غزلی_از
#محمد_قهرمان
#ش
*یادآور این بیت زیبا از صائب تبریزی است:
قسمت این بود که از دفترِ پروازِ بلند
به منِ خسته بجز چشم پریدن نرسد
*صائب تبریزی می فرماید:
چون گره شد به گلو لقمۀ غم٬ باده طلب
به حلالی خور اگر آبِ حرامی داری
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💌
گفتی تویی دُردانهام؛ تنها میان خانهام
ما را ببین، خود را مبین درعاشقی یکدانهام
گفتی بیا! گفتم کجا؟! گفتی در آغوش بقا
گفتی ببین! گفتم چه را؟! گفتی خدا را در خود آ ...!
#مولانا
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
گفتی تویی دُردانهام؛ تنها میان خانهام
ما را ببین، خود را مبین درعاشقی یکدانهام
گفتی بیا! گفتم کجا؟! گفتی در آغوش بقا
گفتی ببین! گفتم چه را؟! گفتی خدا را در خود آ ...!
#مولانا
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
خدایا درپذیر این نعره مستانه ما را
مکن نومید از حسن قبول افسانه ما را
در آن صحرا که چون برگ خزان انجمن فرو ریزد
به آب روی رحمت سبز گردان دانه ما را
زمین مرده احیا کردن آیین کرم باشد
چراغان کن به داغ خود دل دیوانه ما را
#صائب_تبریزی
#خ
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
مکن نومید از حسن قبول افسانه ما را
در آن صحرا که چون برگ خزان انجمن فرو ریزد
به آب روی رحمت سبز گردان دانه ما را
زمین مرده احیا کردن آیین کرم باشد
چراغان کن به داغ خود دل دیوانه ما را
#صائب_تبریزی
#خ
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
بستم به تو دل لیک به اغیار نبندم
"در کاسه ی وصل تو اگر زهر دهندم"
بی مهر تو ای دوست ، مرا منزلتی نیست
حسرت به دلم ، آهوی در بند کمندم
"آغوش تو شد منزل آسایش و " امنم
چون با تو شدم بر غم و تردید بخندم
در چشم من امروز، «تویی یوسف ثانی»
دور از تو بگو دل به وفای که ببندم؟
سالار تویی ماه ِ شبافروز دلآرا
جز تو نشناسد دل خورشید پسندم
آسایش عمرم نشود بی تو مُیسر
جز در طلب ِ سایهات ای ماه بلندم
خوشرنگ ترین نرگس باغی تو عزیزم
بابوی تو هر روز ، به این پهنه کشندم
از شادی تو شادم و بالنده که بینم
شهدی عسلی نقل و نباتی گل و قندم
#فهیمه_خلیلی
#ب
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
"در کاسه ی وصل تو اگر زهر دهندم"
بی مهر تو ای دوست ، مرا منزلتی نیست
حسرت به دلم ، آهوی در بند کمندم
"آغوش تو شد منزل آسایش و " امنم
چون با تو شدم بر غم و تردید بخندم
در چشم من امروز، «تویی یوسف ثانی»
دور از تو بگو دل به وفای که ببندم؟
سالار تویی ماه ِ شبافروز دلآرا
جز تو نشناسد دل خورشید پسندم
آسایش عمرم نشود بی تو مُیسر
جز در طلب ِ سایهات ای ماه بلندم
خوشرنگ ترین نرگس باغی تو عزیزم
بابوی تو هر روز ، به این پهنه کشندم
از شادی تو شادم و بالنده که بینم
شهدی عسلی نقل و نباتی گل و قندم
#فهیمه_خلیلی
#ب
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
آندره ژید یه حرف قشنگی داره :
بپرهیزیم از اینکه ، دربارهی مردم تنها بر
مبنای لحظهای از زندگیشان داوری کنیم!
@Kafee_sheerr
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
بپرهیزیم از اینکه ، دربارهی مردم تنها بر
مبنای لحظهای از زندگیشان داوری کنیم!
@Kafee_sheerr
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
گفتی که نگو روی تو را ماه ندارد
اصرار نکن جان خودت راه ندارد
کی ماه چنین صورت پر جاذبه دارد
بس کن سر جدت که به والله ندارد
موهای تو پیغمبر کفار جهان است
ابلیس خودش نصف تو گمراه ندارد
حق داشته بابایت اگر زمزمه کرده _
در کودکی ات مثل تو را شاه ندارد!
گرم است هوای غزلم وای خدایا
گرم است و گلم دامن کوتاه ندارد
تو دور نشو تا همه ی خلق نگویند
با ناله چه سودا بکند آه ندارد
حالم چو مریضی ست که فهمیده پزشک اش
اخبار بدی دارد و همراه ندارد...
درمان غم مصرع بالاست لبش حیف
تب خال زدم بوسه از او راه ندارد...
#احمدجم
#گ
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
اصرار نکن جان خودت راه ندارد
کی ماه چنین صورت پر جاذبه دارد
بس کن سر جدت که به والله ندارد
موهای تو پیغمبر کفار جهان است
ابلیس خودش نصف تو گمراه ندارد
حق داشته بابایت اگر زمزمه کرده _
در کودکی ات مثل تو را شاه ندارد!
گرم است هوای غزلم وای خدایا
گرم است و گلم دامن کوتاه ندارد
تو دور نشو تا همه ی خلق نگویند
با ناله چه سودا بکند آه ندارد
حالم چو مریضی ست که فهمیده پزشک اش
اخبار بدی دارد و همراه ندارد...
درمان غم مصرع بالاست لبش حیف
تب خال زدم بوسه از او راه ندارد...
#احمدجم
#گ
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
ای دلبرخوش قلبم سرباز تواَم اینک
در جنگ دوچشمانت سردار نخواهم شد
گرمای تنت خواهم،حالم بخدا خوش نیست
من مست یکم خوابم بیدار نخواهم شد
خود را ز همه برتر میدانم و میدانی
در خانه ی مخروبه دیوار نخواهم شد
بس غصه تو خوردم جانم به لبم آمد
دیگربخدا هرگز غمخوار نخواهم شد
از کوی تو بگریزم،باخاطره ات سازم
یادت نرود دیگر سربار نخواهم شد
مست نگهت گشتم،تاعرش خدا رفتم
جزبا لب لعل تو هوشیار نخواهم شد
#الهام_ابراهیمی
#ا
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
در جنگ دوچشمانت سردار نخواهم شد
گرمای تنت خواهم،حالم بخدا خوش نیست
من مست یکم خوابم بیدار نخواهم شد
خود را ز همه برتر میدانم و میدانی
در خانه ی مخروبه دیوار نخواهم شد
بس غصه تو خوردم جانم به لبم آمد
دیگربخدا هرگز غمخوار نخواهم شد
از کوی تو بگریزم،باخاطره ات سازم
یادت نرود دیگر سربار نخواهم شد
مست نگهت گشتم،تاعرش خدا رفتم
جزبا لب لعل تو هوشیار نخواهم شد
#الهام_ابراهیمی
#ا
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀