مانند دو خورشید که بالای زمین است
چشم تو ، سفر کردنم از شک به یقین است
روشن شده شبهای پریشانی شعرم
اینها همه از دولتی این دو نگین است
ای معنی هر واژهی مبهم ! چه نیازی
با تو به لغتنامه ، به فرهنگ معین است ؟!
آتش بزن ای عشق ! همه زندگیام را
آوارگی و در به دری بهتر از این است !
من عکس تو را باز در آغوش گرفتم
چون برکه که با خاطرهی ماه ، عجین است
آری ! نرسیدیم به هم ، حیف ، ولی نه
"تا بوده همین بوده و تا هست همین است !"
#رضا_نیکوکار
#م
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
چشم تو ، سفر کردنم از شک به یقین است
روشن شده شبهای پریشانی شعرم
اینها همه از دولتی این دو نگین است
ای معنی هر واژهی مبهم ! چه نیازی
با تو به لغتنامه ، به فرهنگ معین است ؟!
آتش بزن ای عشق ! همه زندگیام را
آوارگی و در به دری بهتر از این است !
من عکس تو را باز در آغوش گرفتم
چون برکه که با خاطرهی ماه ، عجین است
آری ! نرسیدیم به هم ، حیف ، ولی نه
"تا بوده همین بوده و تا هست همین است !"
#رضا_نیکوکار
#م
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
تدبیر کنم هر شب تا دل ز تو برگیرم
چون روز برآرد سر، مهر تو ز سر گیرم
دل با تو درآمیزم کآمیختهای با جان
جانی دگرم باید تا یار دگر گیرم...
#نظامی_گنجوی
#ت
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
چون روز برآرد سر، مهر تو ز سر گیرم
دل با تو درآمیزم کآمیختهای با جان
جانی دگرم باید تا یار دگر گیرم...
#نظامی_گنجوی
#ت
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
کدام دل که گرفتار و پای بند تو نیست
کدام صید که در آرزوی بند تو نیست
نه من به بند کمند تو پای بندم و بس
کسی بشهر نیامد که شهر بند تو نیست
ترا بقید چه حاجت که صید وحشی را
بهیچ روی خلاص از خم کمند تو نیست
ضرورتست که پیش تو پنجه نگشایم
مرا که قوت بازوی زورمند تو نیست
گرم گزند رسانی بضرب تیغ فراق
مکن که بیشم از این طاقت گزند تو نیست
چو سروم از دو جهان گر چه دست کوتاهست
ولی شکیبم از آن قامت بلند تو نیست
دلم برآتش عشقت بسوخت همچو سپند
بیا که صبرم از آنخال چون سپند تو نیست
عجب ز عقل تو دارم که میدهی پندم
خموش باش که این لحظه وقت پند تو نیست
ز شور بختی خواجوست اینکه چون فرهاد
نصیبش از لب شیرین همچو قند تو نیست
#خواجوی_کرمانی
#ک
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
کدام صید که در آرزوی بند تو نیست
نه من به بند کمند تو پای بندم و بس
کسی بشهر نیامد که شهر بند تو نیست
ترا بقید چه حاجت که صید وحشی را
بهیچ روی خلاص از خم کمند تو نیست
ضرورتست که پیش تو پنجه نگشایم
مرا که قوت بازوی زورمند تو نیست
گرم گزند رسانی بضرب تیغ فراق
مکن که بیشم از این طاقت گزند تو نیست
چو سروم از دو جهان گر چه دست کوتاهست
ولی شکیبم از آن قامت بلند تو نیست
دلم برآتش عشقت بسوخت همچو سپند
بیا که صبرم از آنخال چون سپند تو نیست
عجب ز عقل تو دارم که میدهی پندم
خموش باش که این لحظه وقت پند تو نیست
ز شور بختی خواجوست اینکه چون فرهاد
نصیبش از لب شیرین همچو قند تو نیست
#خواجوی_کرمانی
#ک
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
باز امشب نفس شعله فشان دارد شمع
حیرتم سوخت ندانم چه زبان دارد شمع
صافی آینه ناموس غبار رنگ است
جز سیاهی به دل خود چه نهان دارد شمع
#بیدل_دهلوی
#ب
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
حیرتم سوخت ندانم چه زبان دارد شمع
صافی آینه ناموس غبار رنگ است
جز سیاهی به دل خود چه نهان دارد شمع
#بیدل_دهلوی
#ب
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
تا تو بودی بر من٫ ختم غزل تلخ نبود
شعر و نثر و ادب از روز ازل تلخ نبود
خندهها بر لب من شهد و شکر میبارید
تا دل شب نظر و نقد و جدل تلخ نبود
... و تو خندیدی به الفاظ رک و سادهی من
مثل امشب سخن و شعر و مثل تلخ نبود
رفتنت کرده سراسر همه احساسم تلخ
پیش از آن در دهنم طعم عسل تلخ نبود
زندگی با تو به اتمام جهان میارزید
بوسه و ٫ وسوسهی شوق بغل تلخ نبود
#سید_حسن_موسوی
#ت
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
شعر و نثر و ادب از روز ازل تلخ نبود
خندهها بر لب من شهد و شکر میبارید
تا دل شب نظر و نقد و جدل تلخ نبود
... و تو خندیدی به الفاظ رک و سادهی من
مثل امشب سخن و شعر و مثل تلخ نبود
رفتنت کرده سراسر همه احساسم تلخ
پیش از آن در دهنم طعم عسل تلخ نبود
زندگی با تو به اتمام جهان میارزید
بوسه و ٫ وسوسهی شوق بغل تلخ نبود
#سید_حسن_موسوی
#ت
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
#حافظ
چه خوش صید دلم کردی
بنازم چشم مستت را
که کس مرغان وحشی را
از این خوشتر نمیگیرد.
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
چه خوش صید دلم کردی
بنازم چشم مستت را
که کس مرغان وحشی را
از این خوشتر نمیگیرد.
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
همای اوج سعادت اگر به کام ما افتد
اگر تو را گذری بر مقام ما افتد
حباب وار براندازم از نشاط کلاه
اگر ز روی تو عکسی به جام ما افتد
.شبی که ماه مراد از افق شود طالع
بود که پرتو نوری به بام ما افتد
به بارگاه تو چون باد را نباشد بار
کی اتفاق مجال سلام ما افتد
به ناامیدی از این در مرو بزن فالی
بود که قرعه دولت به تام ما افتی
ز خاک کوی تو هرگه که دم زند حافظ
نسیم گلشن جان بر مشام ما افتد
#حافظ
#ه
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
اگر تو را گذری بر مقام ما افتد
حباب وار براندازم از نشاط کلاه
اگر ز روی تو عکسی به جام ما افتد
.شبی که ماه مراد از افق شود طالع
بود که پرتو نوری به بام ما افتد
به بارگاه تو چون باد را نباشد بار
کی اتفاق مجال سلام ما افتد
به ناامیدی از این در مرو بزن فالی
بود که قرعه دولت به تام ما افتی
ز خاک کوی تو هرگه که دم زند حافظ
نسیم گلشن جان بر مشام ما افتد
#حافظ
#ه
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
چهره خورشید اگر طالع نگردد گو مگرد
لذت دیدار می بخشد نقاب صبحگاه
چهره ای می باید از خورشید تابان شسته تر
جای هر ناشسته رو نبود جناب صبحگاه
#صائب_تبریزی
#چ
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
لذت دیدار می بخشد نقاب صبحگاه
چهره ای می باید از خورشید تابان شسته تر
جای هر ناشسته رو نبود جناب صبحگاه
#صائب_تبریزی
#چ
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
تا نفس هست به یاد تو برآید نفسم
ور به غیر از تو بود، هیچکسم هیچکسم
هر کجا تیر جفای تو، من آنجا سپرم
هر کجا خوان هوای تو، من آنجا مگسم
پس ازین دست من و دامن سودای شما
چند گردم پی سودای پراکنده بسم
تو به خوبی و لطافت چو گل و آبی و من
با گل و آب برآمیخته چون خار و خسم
کی بود کی که به وصلت رسم ای عمر عزیز؟
ترسم این عمر به پایان رسد و من نرسم
سخت بیمارم و غیر از تو هوس نیست مرا
به عیادت به سرآ تا به سر آید هوسم
نیست در کوی توام راه خلاص از پس و پیش
چه کنم چاره ز پیش آمد و دشمن ز پسم
ای صبا بلبل مستم ز گلستان وصال
بویی آخر به من آور که اسیر قفسم
کار سلمان چونی افتاد کنون با نفسی
بر لبم نه لب و بنواز چونی یک نفسم
#سلمان_ساوجی
#ت
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
ور به غیر از تو بود، هیچکسم هیچکسم
هر کجا تیر جفای تو، من آنجا سپرم
هر کجا خوان هوای تو، من آنجا مگسم
پس ازین دست من و دامن سودای شما
چند گردم پی سودای پراکنده بسم
تو به خوبی و لطافت چو گل و آبی و من
با گل و آب برآمیخته چون خار و خسم
کی بود کی که به وصلت رسم ای عمر عزیز؟
ترسم این عمر به پایان رسد و من نرسم
سخت بیمارم و غیر از تو هوس نیست مرا
به عیادت به سرآ تا به سر آید هوسم
نیست در کوی توام راه خلاص از پس و پیش
چه کنم چاره ز پیش آمد و دشمن ز پسم
ای صبا بلبل مستم ز گلستان وصال
بویی آخر به من آور که اسیر قفسم
کار سلمان چونی افتاد کنون با نفسی
بر لبم نه لب و بنواز چونی یک نفسم
#سلمان_ساوجی
#ت
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
پرتقالهای سبز و ترش شمال،
نوید میدهند
تولد دوبارهی پاییز را ...
و من چه بیصبرانه
منتظر لمس دستان توام
در سکوت درختانی که
لباسهای رنگارنگ به تن کردهاند...
#یوسف_آذرتـــاش
#پ
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
نوید میدهند
تولد دوبارهی پاییز را ...
و من چه بیصبرانه
منتظر لمس دستان توام
در سکوت درختانی که
لباسهای رنگارنگ به تن کردهاند...
#یوسف_آذرتـــاش
#پ
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
ای دشمن روزه و نمازم
وی عمر و سعادت درازم
هر پرده که ساختم دریدی
بگذشت از آنک پرده سازم
ای من چو زمین و تو بهاری
پیدا شده از تو جمله رازم
چون صید شدم چگونه پرم
چون مات توام دگر چه بازم
پروانه من چو سوخت بر شمع
دیگر ز چه باشد احترازم
نزدیکتری به من ز عقلم
پس سوی تو من چگونه یازم
بگداز مرا که جمله قندم
گر من فسرم وگر گدازم
یک بارگی از وفا مشو دست
یک بار دگر ببین نیازم
یک بار دگر مرا فسون خوان
وز روح مسیح کن طرازم
بر قنطره بست باج دارم
از بهر عبور ده جوازم
خاموش که گفت حاجتش نیست
در گفتن خویش یاوه تازم
خاموش که عاقبت مرا کار
محمود بود چو من ایازم
#مولانا
#ا
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
وی عمر و سعادت درازم
هر پرده که ساختم دریدی
بگذشت از آنک پرده سازم
ای من چو زمین و تو بهاری
پیدا شده از تو جمله رازم
چون صید شدم چگونه پرم
چون مات توام دگر چه بازم
پروانه من چو سوخت بر شمع
دیگر ز چه باشد احترازم
نزدیکتری به من ز عقلم
پس سوی تو من چگونه یازم
بگداز مرا که جمله قندم
گر من فسرم وگر گدازم
یک بارگی از وفا مشو دست
یک بار دگر ببین نیازم
یک بار دگر مرا فسون خوان
وز روح مسیح کن طرازم
بر قنطره بست باج دارم
از بهر عبور ده جوازم
خاموش که گفت حاجتش نیست
در گفتن خویش یاوه تازم
خاموش که عاقبت مرا کار
محمود بود چو من ایازم
#مولانا
#ا
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
شب چه صبور است...
چه دلِ بزرگی دارد!
که پایِ دلتنگیِ عاشقان...
تا صبح بیدار است...
#لیلا_مقربی
#ش
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
چه دلِ بزرگی دارد!
که پایِ دلتنگیِ عاشقان...
تا صبح بیدار است...
#لیلا_مقربی
#ش
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
نیم شبی همره مه روی نهادم سوی ره
در هوس خوبی او جانب گلزار شدم
گاه چو سوسن پی گل شاعر و مداح شدم
گاه چو بلبل به سحر سخره تکرار شدم
زوبع اندیشه شدم صدفن و صدپیشه شدم
کار تو را دید دلم عاقبت از کار شدم
#مـولانـا
#ن
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
در هوس خوبی او جانب گلزار شدم
گاه چو سوسن پی گل شاعر و مداح شدم
گاه چو بلبل به سحر سخره تکرار شدم
زوبع اندیشه شدم صدفن و صدپیشه شدم
کار تو را دید دلم عاقبت از کار شدم
#مـولانـا
#ن
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
ای از شب هجر بود ناشاد!
برخیز که رهسپار شد شب
صبح آمد و بردمید خورشید
از رحمت حق مباش نومید
#ملکالشعرای_بهار
#ا
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
برخیز که رهسپار شد شب
صبح آمد و بردمید خورشید
از رحمت حق مباش نومید
#ملکالشعرای_بهار
#ا
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آن مسافر كه سحر گريه در آغوشم كرد
آتشم زد به دو تا بوسه و خاموشم كرد
خواستم دست به مويش ببرم خواب شود
عطر گيسوش چنان بود كه بی هوشم كرد
معصيت نيست نمازی كه قضا كرد از من
معصيت زمزمه هايی ست كه در گوشم كرد
#کاظم_بهمنی
#ا
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
آتشم زد به دو تا بوسه و خاموشم كرد
خواستم دست به مويش ببرم خواب شود
عطر گيسوش چنان بود كه بی هوشم كرد
معصيت نيست نمازی كه قضا كرد از من
معصيت زمزمه هايی ست كه در گوشم كرد
#کاظم_بهمنی
#ا
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
من برای خوب بودنِ حالم
برگ های برنده ی زیادی دارم ،
مثلا همین صدای قل قل سماور ،
یا صدای ریختن چای توی لیوان ،
که حس بینظیر و نابِ زندگی را
در دلِ رگ های خسته ام ،
به جریان می اندازد ...!
#نرگس_صرافیان_طوفان
#م
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
برگ های برنده ی زیادی دارم ،
مثلا همین صدای قل قل سماور ،
یا صدای ریختن چای توی لیوان ،
که حس بینظیر و نابِ زندگی را
در دلِ رگ های خسته ام ،
به جریان می اندازد ...!
#نرگس_صرافیان_طوفان
#م
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
ای در خور اوج
آواز تو در كوه سحر
و گياهی به نماز
غمها را گُل كرديم
پل زدم از خود تا صخرهٔ دوست
من هستم، و سفالينه تاريكی
و تراويدن راز ازلی
سر بر سنگ، و هوايی كه خنك،
و چناری كه به فكر
و روانی كه پر از ريزش دوست
#سهراب_سپهری
#ا
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
آواز تو در كوه سحر
و گياهی به نماز
غمها را گُل كرديم
پل زدم از خود تا صخرهٔ دوست
من هستم، و سفالينه تاريكی
و تراويدن راز ازلی
سر بر سنگ، و هوايی كه خنك،
و چناری كه به فكر
و روانی كه پر از ريزش دوست
#سهراب_سپهری
#ا
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
تو باشی و چای تازه دم اول صبح
من هم بِرسم قدم قدم اول صبح
تو ناز کنی به گوشه چشمی و منم
نازت بخرم به نرخ جااان اول صبح...
#یــلدا_کولیوند
#ت
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
من هم بِرسم قدم قدم اول صبح
تو ناز کنی به گوشه چشمی و منم
نازت بخرم به نرخ جااان اول صبح...
#یــلدا_کولیوند
#ت
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀