از نظر گشته نهان ای همه را جان و جهان
بار دگر رقص کنان بیدل و دستار بیا
روشنی روز تویی شادی غم سوز تویی
ماه شب افروز تویی ابر شکربار بیا
#حضرت_مولانا
#ا
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
بار دگر رقص کنان بیدل و دستار بیا
روشنی روز تویی شادی غم سوز تویی
ماه شب افروز تویی ابر شکربار بیا
#حضرت_مولانا
#ا
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
شوخی که دائماً دل او مایل جفاست
عمر عزیز ماست، چه حاصل؟ که بیوفاست
تنها نه من به خال رُخش مبتلا شدم
بر هرکه بنگری، به همین داغ مبتلاست
دعوی اگر کند به خطت نافهی خُتَن
نبْود از او غریب، که در اصل او خطاست
نرگس اگر ز شیوهی چشم تو دَم زند
گویند مردمان که عجب کور و بیحیاست!
عیش و حضور و راحتِ وصل تو بیکران
جور و جفا و محنت هجران نصیب ماست!
از ضعف دل منال -«فریدُن!»- ز بیکسی
میدار دل قوی، که کسِ بیکسان خداست...
#فریدونحسین_میرزا
#ش
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
عمر عزیز ماست، چه حاصل؟ که بیوفاست
تنها نه من به خال رُخش مبتلا شدم
بر هرکه بنگری، به همین داغ مبتلاست
دعوی اگر کند به خطت نافهی خُتَن
نبْود از او غریب، که در اصل او خطاست
نرگس اگر ز شیوهی چشم تو دَم زند
گویند مردمان که عجب کور و بیحیاست!
عیش و حضور و راحتِ وصل تو بیکران
جور و جفا و محنت هجران نصیب ماست!
از ضعف دل منال -«فریدُن!»- ز بیکسی
میدار دل قوی، که کسِ بیکسان خداست...
#فریدونحسین_میرزا
#ش
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
مانند
"نفس"
آمدو
مانند "نفس"
"رفت"
آنکس که می و ساغــرِ "میخانهٔ" مابود
#عبـــاس_جوخواست
#م
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
"نفس"
آمدو
مانند "نفس"
"رفت"
آنکس که می و ساغــرِ "میخانهٔ" مابود
#عبـــاس_جوخواست
#م
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
سر به سودایی نیاوردم فرود
گرچه دستِ آرزو کوتَه نبود
آن قَدر از خواهشِ دل سوختم
تا چنین بیخواهشی آموختم...
#هوشنگ_ابتهاج
#س
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
گرچه دستِ آرزو کوتَه نبود
آن قَدر از خواهشِ دل سوختم
تا چنین بیخواهشی آموختم...
#هوشنگ_ابتهاج
#س
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
خشم و شهوت، مرد را اَحوَل کند
زِ استقامت، روح را مُبدَل کند
چون غَرَض آمد، هنر پوشیده شد
صد حجاب از دل به سوی دیده شد
#مثنوی_مولانا
#خ
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
زِ استقامت، روح را مُبدَل کند
چون غَرَض آمد، هنر پوشیده شد
صد حجاب از دل به سوی دیده شد
#مثنوی_مولانا
#خ
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
ای با جفا در ساخته با ما نمی سازی چرا
روزی ، شبی ، وقتی ، دمی ، با ما نپردازی چرا
با غمزگان مست گو ، صلح است ما را با شما
بر زه کمان کردن که چه، وین ناوک اندازی چرا
گر نیستی در خون من ، خصم دل مجنون من
از زلف طرّاری که چه ، وز غمزه طنازی چرا
آشفته چون من بلبلی بر گل ستان روی تو
افتاده در بند قفس با این خوش آوازی چرا
سر پیش حکمت بر زمین، داریم و نامت بر نگین
بر عاجزان ممتحن این گردن افرازی چرا
نا کرده از شهد لبت روزی به عمدا چاشنی
شب های تا روزم چو شمع از سوز بگدازی چرا
با آن که داری روز و شب ، با من مصاف و عربده
من صلح را در می زنم تو جنگ آغازی چرا
گه انتظارم می دهی گه نا امیدم می کنی
با چون نزاری و الهی این بل عجب بازی چرا
#نزاری_قهستانی
#ا
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
روزی ، شبی ، وقتی ، دمی ، با ما نپردازی چرا
با غمزگان مست گو ، صلح است ما را با شما
بر زه کمان کردن که چه، وین ناوک اندازی چرا
گر نیستی در خون من ، خصم دل مجنون من
از زلف طرّاری که چه ، وز غمزه طنازی چرا
آشفته چون من بلبلی بر گل ستان روی تو
افتاده در بند قفس با این خوش آوازی چرا
سر پیش حکمت بر زمین، داریم و نامت بر نگین
بر عاجزان ممتحن این گردن افرازی چرا
نا کرده از شهد لبت روزی به عمدا چاشنی
شب های تا روزم چو شمع از سوز بگدازی چرا
با آن که داری روز و شب ، با من مصاف و عربده
من صلح را در می زنم تو جنگ آغازی چرا
گه انتظارم می دهی گه نا امیدم می کنی
با چون نزاری و الهی این بل عجب بازی چرا
#نزاری_قهستانی
#ا
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
از این به بعد من از دوست شر نخواهم دید
سفر به خیر تو را من دگر نخواهم دید
به ریگ همسفر رودخانه می گفتم
از این به بعد تو را همسفر نخواهم دید
#فاضل_نظری
#ا
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
سفر به خیر تو را من دگر نخواهم دید
به ریگ همسفر رودخانه می گفتم
از این به بعد تو را همسفر نخواهم دید
#فاضل_نظری
#ا
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
نمنم باران دو چشمت را تماشاخانه کرد
این درامِ بینظیر از تو، مرا دیوانه کرد
تار و پودم از غمت آشفته و پیچیده بود
خندههایت رَج به رَج آمد دلم را شانه کرد
هرچه منطق گفت من بیتو خوشم، امّا دلم
خواست تکذیبش کند اینبار... خوشبختانه کرد
شانهام لرزيد زير بارِ بغضِ دوریات
ارگ بم را چند لرزه، اينچنين ويرانه كرد
عهد بستم با خودم از تو نگویم هیچوقت
باز باران آمد و با خود مرا بیگانه کرد...
#فاطمه_سادات
#ن
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
این درامِ بینظیر از تو، مرا دیوانه کرد
تار و پودم از غمت آشفته و پیچیده بود
خندههایت رَج به رَج آمد دلم را شانه کرد
هرچه منطق گفت من بیتو خوشم، امّا دلم
خواست تکذیبش کند اینبار... خوشبختانه کرد
شانهام لرزيد زير بارِ بغضِ دوریات
ارگ بم را چند لرزه، اينچنين ويرانه كرد
عهد بستم با خودم از تو نگویم هیچوقت
باز باران آمد و با خود مرا بیگانه کرد...
#فاطمه_سادات
#ن
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
دی از تو چنان بدم که گل در بستان
امروز چنانم و چنانتر ز چنان
من چون نزنم دست که پابند منی
چون پای نکوبم که توئی دست زنان
مولانا
#د
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
امروز چنانم و چنانتر ز چنان
من چون نزنم دست که پابند منی
چون پای نکوبم که توئی دست زنان
مولانا
#د
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
مانده حالا به چه باید بپرد گاه به گاه
آن پلنگی که شبی پنجه رساندهست به ماه!
گفتمش شیخ! در این آه چه تأثیری هست؟
گفت لا حول و لا قوه الا بالله
سر سجاده به اقرار گناه آمدهای
مستیات عذر تو و عذر تو بدتر ز گناه
ای که سر خواستی از عاشق بیمقدارت
ما کریمیم.. «کم» از ما که کریمیم نخواه!
گفتم ای دوست همین هفته قرار من و تو
مرگ هم طعنه زد و گفت که انشاالله!
#حسین_زحمتکش
#م
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
آن پلنگی که شبی پنجه رساندهست به ماه!
گفتمش شیخ! در این آه چه تأثیری هست؟
گفت لا حول و لا قوه الا بالله
سر سجاده به اقرار گناه آمدهای
مستیات عذر تو و عذر تو بدتر ز گناه
ای که سر خواستی از عاشق بیمقدارت
ما کریمیم.. «کم» از ما که کریمیم نخواه!
گفتم ای دوست همین هفته قرار من و تو
مرگ هم طعنه زد و گفت که انشاالله!
#حسین_زحمتکش
#م
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
زمان ما به سر آورد درد عشق تو، جانا
هنوز تا غم هجران چه آورد به سر ما؟
#اوحدی_مراغه_ای
#ز
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
هنوز تا غم هجران چه آورد به سر ما؟
#اوحدی_مراغه_ای
#ز
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
پاییز اگرچه فصل غزلخوانی من است
سرفصلی از فصول پریشانی من است
هر کوچه باغ، داغ بهاران رفته ای است
هر سنگچین ریخته، ویرانی من است
آن غنچه ای که از دم سرد خزان فسرد
در صحن باغ، ناوک پیکانی من است
بغض گلوی چشمه و زاری جویبار
واگویه ای ز هق هق پنهانی من است
تنها بر آن چنار کهن آن کلاغ پیر
گویا ملول سر به گریبانی من است
برگی که گشته دست به دامان بادها
آیینه دار بی سر و سامانی من است
ای عشق سرگران توام واپسین امید
شادم هنوز هم، غمت ارزانی من است
پرتو اگرچه با غم عالم رسد ز راه
پاییز باز فصل غزلخوانی من است
#پرتو_کرمانشاهی
#پ
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
سرفصلی از فصول پریشانی من است
هر کوچه باغ، داغ بهاران رفته ای است
هر سنگچین ریخته، ویرانی من است
آن غنچه ای که از دم سرد خزان فسرد
در صحن باغ، ناوک پیکانی من است
بغض گلوی چشمه و زاری جویبار
واگویه ای ز هق هق پنهانی من است
تنها بر آن چنار کهن آن کلاغ پیر
گویا ملول سر به گریبانی من است
برگی که گشته دست به دامان بادها
آیینه دار بی سر و سامانی من است
ای عشق سرگران توام واپسین امید
شادم هنوز هم، غمت ارزانی من است
پرتو اگرچه با غم عالم رسد ز راه
پاییز باز فصل غزلخوانی من است
#پرتو_کرمانشاهی
#پ
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
گر می نخوری طعنه مزن مستانرا
بنیاد مکن تو حیله و دستانرا
تو غره بدان مشو که می مینخوری
صد لقمه خوری که می غلامست آنرا
#خیام
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
گر می نخوری طعنه مزن مستانرا
بنیاد مکن تو حیله و دستانرا
تو غره بدان مشو که می مینخوری
صد لقمه خوری که می غلامست آنرا
#خیام
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
زانک از قرآن بسی گمره شدند
زان رسن قومی درون چه شدند
مر رسن را نیست جرمی ای عنود
چون ترا سودای سربالا نبود
#مثنوی_مولانا
قرآن مانند ریسمانی است که عده ای با آن از چاه بیرون می روند و عده ای با آن به درون چاه می روند پس تو ای ستیزه جو، اگر میلی به بالا رفتن با این طناب نداری ، گناه از طناب نیست .
@Kafee_sheerr
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
زان رسن قومی درون چه شدند
مر رسن را نیست جرمی ای عنود
چون ترا سودای سربالا نبود
#مثنوی_مولانا
قرآن مانند ریسمانی است که عده ای با آن از چاه بیرون می روند و عده ای با آن به درون چاه می روند پس تو ای ستیزه جو، اگر میلی به بالا رفتن با این طناب نداری ، گناه از طناب نیست .
@Kafee_sheerr
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀