چه کند بنده که بر جور تحمل نکند
دل اگر تنگ شود مِهر تبدل نکند
دل و دین در سر کارت شد و بسیاری نیست
سر و جان خواه که دیوانه تأمل نکند
سِحر گویند حرامست در این عهد ولیک
چشمت آن کرد که هاروت به بابل نکند
غرقه در بحر عمیق تو چنان بیخبرم
که مبادا که چه دریام به ساحل نکند
به گلستان نروم تا تو در آغوش منی
بلبل ار روی تو بیند طلب گُل نکند
هر که با دوست چو سعدی نفسی خوش دریافت
چیز و کس در نظرش باز تخیل نکند
#سعدی
#چ
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
دل اگر تنگ شود مِهر تبدل نکند
دل و دین در سر کارت شد و بسیاری نیست
سر و جان خواه که دیوانه تأمل نکند
سِحر گویند حرامست در این عهد ولیک
چشمت آن کرد که هاروت به بابل نکند
غرقه در بحر عمیق تو چنان بیخبرم
که مبادا که چه دریام به ساحل نکند
به گلستان نروم تا تو در آغوش منی
بلبل ار روی تو بیند طلب گُل نکند
هر که با دوست چو سعدی نفسی خوش دریافت
چیز و کس در نظرش باز تخیل نکند
#سعدی
#چ
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
عاشقم بر قهر و بر لطفش بجد
بوالعجب من عاشق این هر دو ضد
#مثنوی_مولانا
کسی که عاشق خداوند است, عاشق قهر و لطف اوست زیرا می داند که در نهایت هردو به صلاح خودش است.
#ع
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
بوالعجب من عاشق این هر دو ضد
#مثنوی_مولانا
کسی که عاشق خداوند است, عاشق قهر و لطف اوست زیرا می داند که در نهایت هردو به صلاح خودش است.
#ع
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
محبت تو اگر با من دروغی از سر ناچاریست
دل از محبت من بردار، خیانت تو وفاداریست
فدای سرخی لبهایت هر آنچه خون جگر خوردم
دلِ شکستهی عاشق را چه احتیاج به دلداریست
کسی حقیقت مستی را نشان نداد به ما، افسوس!
شراب خوردن ما بیهم فقط فرار ز هُشیاری است
ز دل بریدن و دل بستن به یک طرف متمایل شو
که آنچه من ز تو میبینم؛ نه اشتیاق نه بیزاریست
چو کوه دید غرض دریاست؛ به رود اجازهء رفتن داد
ز دوست دست کشیدن گاه، غرور نیست؛ فداکاریست
#فاضل_نظری
#م
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
دل از محبت من بردار، خیانت تو وفاداریست
فدای سرخی لبهایت هر آنچه خون جگر خوردم
دلِ شکستهی عاشق را چه احتیاج به دلداریست
کسی حقیقت مستی را نشان نداد به ما، افسوس!
شراب خوردن ما بیهم فقط فرار ز هُشیاری است
ز دل بریدن و دل بستن به یک طرف متمایل شو
که آنچه من ز تو میبینم؛ نه اشتیاق نه بیزاریست
چو کوه دید غرض دریاست؛ به رود اجازهء رفتن داد
ز دوست دست کشیدن گاه، غرور نیست؛ فداکاریست
#فاضل_نظری
#م
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
ساقیا مستم لب خود از لب من دور دار
ورنه گر گستاخیی آید ز من معذور دار
دردمند عشق را راحت گر از بیداد تست
یارب این راحت ز جان دردمندان دور دار
هر کرا در ظلمت غم چشم بیرون رفتن است
گو چراغ می براه دیده پرنور دار
#اهلی_شیرازی
#س
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
ورنه گر گستاخیی آید ز من معذور دار
دردمند عشق را راحت گر از بیداد تست
یارب این راحت ز جان دردمندان دور دار
هر کرا در ظلمت غم چشم بیرون رفتن است
گو چراغ می براه دیده پرنور دار
#اهلی_شیرازی
#س
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
ز دست رفت مرا بیتو روزگار دریغ
چه یک دریغ که هر دم هزاربار دریغ
به هرچه درنگرم بیتو صد هزار افسوس
به هر نفس که زنم بیتو صد هزار دریغ
دلی که آب وصالش به جوی بود روان
بسوخت زآتش هجر تو زار زار دریغ
چو گل شکفته بُدم پیش ازین ز شادی وصل
به غم فرو شدم اکنون بنفشهوار دریغ
اگر جهان جفاپیشه را وفا بودی
مرا جدا نفکندی ز غمگسار دریغ
#عطار_نیشابوری
#ز
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
چه یک دریغ که هر دم هزاربار دریغ
به هرچه درنگرم بیتو صد هزار افسوس
به هر نفس که زنم بیتو صد هزار دریغ
دلی که آب وصالش به جوی بود روان
بسوخت زآتش هجر تو زار زار دریغ
چو گل شکفته بُدم پیش ازین ز شادی وصل
به غم فرو شدم اکنون بنفشهوار دریغ
اگر جهان جفاپیشه را وفا بودی
مرا جدا نفکندی ز غمگسار دریغ
#عطار_نیشابوری
#ز
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
دیـوانه میڪنی دل و جان خراب را
مشڪن به ناز سلسلهٔ مشڪ ناب را
#امیرخسرو_دهلوی
#د
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
مشڪن به ناز سلسلهٔ مشڪ ناب را
#امیرخسرو_دهلوی
#د
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شراب را بدهید
شتاب باید کرد
من از سیاحت در یک حماسه میآیم
و مثل آب
تمام قصه سهراب و نوشدارو را
روانم
#سهراب_سپهری
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
شتاب باید کرد
من از سیاحت در یک حماسه میآیم
و مثل آب
تمام قصه سهراب و نوشدارو را
روانم
#سهراب_سپهری
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
دل مست و دیده مست و تن بیقرار مست
جانی زبون چه چاره کند با سه چار مست؟
تلخست کام ما ز ستیز تو، ای فلک
ما را شبی بر آن لب شیرین گمار، مست
یک شب صبح کرده بنالم بر آسمان
با سوز دل ز دست تو، ای روزگار، مست
ای باد صبح، راز دل لاله عرضه دار
روزی که باشد آن بت سوسن عذار مست
از درد هجر و رنج خمارش خبر دهم
گر در شوم شبی به شبستان یار مست
سر در سرش کنم به وفا، گر به خلوتی
در چنگم اوفتد سر زلف نگار، مست
لب برنگیرم از لب یار کناره گیر
گر گیرمش به کام دل اندر کنار، مست
یکسو نهم رعونت و در پایش اوفتم
روزی اگر ببینمش اندر کنار، مست
میخانه هست، از آن چه تفاوت که زاهدان
ما را به خانقاه ندادند بار مست؟
ما را تو پنج بار به مسجد کجا بری؟
اکنون که میشویم به روزی سه بار مست
از ما مدار چشم سلامت، که در جهان
جز بهر کار عشق نیاید به کار مست
ای اوحدی، گرت هوس جنگ و فتنه نیست
ما رای به کوی لالهرخان در میآرمست
#اوحدی
#د
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
جانی زبون چه چاره کند با سه چار مست؟
تلخست کام ما ز ستیز تو، ای فلک
ما را شبی بر آن لب شیرین گمار، مست
یک شب صبح کرده بنالم بر آسمان
با سوز دل ز دست تو، ای روزگار، مست
ای باد صبح، راز دل لاله عرضه دار
روزی که باشد آن بت سوسن عذار مست
از درد هجر و رنج خمارش خبر دهم
گر در شوم شبی به شبستان یار مست
سر در سرش کنم به وفا، گر به خلوتی
در چنگم اوفتد سر زلف نگار، مست
لب برنگیرم از لب یار کناره گیر
گر گیرمش به کام دل اندر کنار، مست
یکسو نهم رعونت و در پایش اوفتم
روزی اگر ببینمش اندر کنار، مست
میخانه هست، از آن چه تفاوت که زاهدان
ما را به خانقاه ندادند بار مست؟
ما را تو پنج بار به مسجد کجا بری؟
اکنون که میشویم به روزی سه بار مست
از ما مدار چشم سلامت، که در جهان
جز بهر کار عشق نیاید به کار مست
ای اوحدی، گرت هوس جنگ و فتنه نیست
ما رای به کوی لالهرخان در میآرمست
#اوحدی
#د
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
به «صد دفتر» نمی گنجد #غم_شبهای_تار_ما
چه فرمایی ڪه با یادت شب و روز این چنینم من
#راحم_تبریزی
#ب
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
چه فرمایی ڪه با یادت شب و روز این چنینم من
#راحم_تبریزی
#ب
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
مادر بهشت من همه آغوش گرم تست
گویی سرم هنوز به بالین نرم تست
پیوسته درهوای تو چشمم به جستجوست
هر لحظه با خیال تو جانم به گفتگوست
مادر صدای گردش گهوارهات هنوز
میپیچدم به گوش دل و جان شبانهروز
در خواب و در خیال همه با توام هنوز
تنهاییام مباد که تیره است بی تو روز
هر کُنج خانه از تو ببینم نشانهها
ای مادر ای تو روشنی آشیانهها
مادر حیات با تو بهشت است و خرم است
گر بی تو بود هر دو جهانش جهنم است
موسیقی بهشت همانا صدای تست
گوش دلم به زمزمهی لای لای تست
مادر به قصههای تو میخفت غصهها
میرفت چشم و گوش به دنبال قصهها
با شادی ات نبود غمی را مجال ایست
امّا به گریهی تو هم آفاق میگریست
صد قصه عشق بودی و میخواندمت مدام
رفتیّ و ماند قصهی صد عشق ناتمام
وقتی که یاد آن همه رنج آید و عذاب
مادر به جان تو جگرم میشود کباب
امروز هستی ام به امید دعای تست
فردا کلید باغ بهشتم رضای تست
این راز آن حدیث که نقل از پیمبر ست
جنت نهاده زیر قدمهای مادر ست
#شهریار
#م
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
گویی سرم هنوز به بالین نرم تست
پیوسته درهوای تو چشمم به جستجوست
هر لحظه با خیال تو جانم به گفتگوست
مادر صدای گردش گهوارهات هنوز
میپیچدم به گوش دل و جان شبانهروز
در خواب و در خیال همه با توام هنوز
تنهاییام مباد که تیره است بی تو روز
هر کُنج خانه از تو ببینم نشانهها
ای مادر ای تو روشنی آشیانهها
مادر حیات با تو بهشت است و خرم است
گر بی تو بود هر دو جهانش جهنم است
موسیقی بهشت همانا صدای تست
گوش دلم به زمزمهی لای لای تست
مادر به قصههای تو میخفت غصهها
میرفت چشم و گوش به دنبال قصهها
با شادی ات نبود غمی را مجال ایست
امّا به گریهی تو هم آفاق میگریست
صد قصه عشق بودی و میخواندمت مدام
رفتیّ و ماند قصهی صد عشق ناتمام
وقتی که یاد آن همه رنج آید و عذاب
مادر به جان تو جگرم میشود کباب
امروز هستی ام به امید دعای تست
فردا کلید باغ بهشتم رضای تست
این راز آن حدیث که نقل از پیمبر ست
جنت نهاده زیر قدمهای مادر ست
#شهریار
#م
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
بی ڪسی بین ڪه نکردهست به شبهای فراق
هیچ ڪس غیر "غم روی تــو" غمخواری ما
#فروغی_بسطامی
#ب
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
هیچ ڪس غیر "غم روی تــو" غمخواری ما
#فروغی_بسطامی
#ب
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
و من به شوق تو یک روز آفریده شدم
شبیه روح درون خودم دمیده شدم
شبیه طوفانهای بزرگ پیچیدند
تو را به جان من آنوقت آفریده شدم
چه قدر تابستان های گرم آمد و رفت
که ذره ذره گل انداختم رسیده شدم
چه قدر فصل شراب از لبان تشنه گذشت
چه قدر در عطش خوابها چشیده شدم
چه قدر رنگ به رنگ از خودم در آمدم و
میان پیلۀ تردیدها تنیده شدم
ببخش دست خودم نیست تلخم و ترشم
ببخش زود تر از فصل میوه چیده شدم
کمام برای تو پس بیش از این نخواه از من
که پیش از آمدن ات بارها تکیده شدم
که پیش از آن که تو را ابرها نشان بدهند
میان انهمه رگبار آبدیده شدم
تو سالها بودی و تو سالها هستی
منم که دیر به این سالها کشیده شدم
مرا ببخش اگر منتظر گذاشتم ات
مرا ببخش اگر دیر آفریده شدم
زینب_چوقادی
#و
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
شبیه روح درون خودم دمیده شدم
شبیه طوفانهای بزرگ پیچیدند
تو را به جان من آنوقت آفریده شدم
چه قدر تابستان های گرم آمد و رفت
که ذره ذره گل انداختم رسیده شدم
چه قدر فصل شراب از لبان تشنه گذشت
چه قدر در عطش خوابها چشیده شدم
چه قدر رنگ به رنگ از خودم در آمدم و
میان پیلۀ تردیدها تنیده شدم
ببخش دست خودم نیست تلخم و ترشم
ببخش زود تر از فصل میوه چیده شدم
کمام برای تو پس بیش از این نخواه از من
که پیش از آمدن ات بارها تکیده شدم
که پیش از آن که تو را ابرها نشان بدهند
میان انهمه رگبار آبدیده شدم
تو سالها بودی و تو سالها هستی
منم که دیر به این سالها کشیده شدم
مرا ببخش اگر منتظر گذاشتم ات
مرا ببخش اگر دیر آفریده شدم
زینب_چوقادی
#و
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
نه عجب شب درازم ڪه دو دیده باز باشد
به خیالت ای ستمگر عجب است اگر بخفتم
#حضرت_سعدی
#ن
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
به خیالت ای ستمگر عجب است اگر بخفتم
#حضرت_سعدی
#ن
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
Mah o Mahi
Hojat Ashrafzade
تو ماهی و من ، ماهی این برکه ی کاشی
اندوه بزرگی ست ، زمانی که نباشی!
آه از نفس پاک تو و ، صبح نشابور
از چشم تو و ، حجره ی فیروزه تراشی
پلکی بزن ای ، مخزن اسرار ، که هر بار
فیروزه و یاقوت ، به آفاق بپاشی!
ای باد سبک سار! ، مرا بگذر و بگذار!
هشدار! ، که آرامش ما را ، نخراشی
هرگز به تو دستم نرسد ، ماه بلندم!
اندوه بزرگی ست ، چه باشی.. چه نباشی
#علیرضا_بدیع🌺
#نوستالوژی
#حجت_اشرفزاده🌺
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
اندوه بزرگی ست ، زمانی که نباشی!
آه از نفس پاک تو و ، صبح نشابور
از چشم تو و ، حجره ی فیروزه تراشی
پلکی بزن ای ، مخزن اسرار ، که هر بار
فیروزه و یاقوت ، به آفاق بپاشی!
ای باد سبک سار! ، مرا بگذر و بگذار!
هشدار! ، که آرامش ما را ، نخراشی
هرگز به تو دستم نرسد ، ماه بلندم!
اندوه بزرگی ست ، چه باشی.. چه نباشی
#علیرضا_بدیع🌺
#نوستالوژی
#حجت_اشرفزاده🌺
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
راه لغمان شریف تنگ و تاریکه ، یک یاری دارم کمر باریکه
ای خدا مرا کشته ناز او ، تا کی من برقصم به ساز او
بیش از این ساقی می مده مستم ، مست چشمان مست او هستم
دل به موی آن نازنین بستم ، جام می همی افتد از دستم
شب رسیده و راه باریکه ، خانه دوره و کوچه تاریکه
وای از دوری جانگداز او ، تا کی من برقصم به ساز او
چشم سرمستش خون کند به دل ، من بیاد وی او زمن غافل
من به او عاشق دل به او مایل ، دیوانه منم دلبرم عاقل
گل دختر ، شد بلای جان ، زد به جانم خوش آتش سوزان
ای خدا مرا کشته ناز او ، تا کی من برقصم به ساز او
#ویژه
#ر
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
ای خدا مرا کشته ناز او ، تا کی من برقصم به ساز او
بیش از این ساقی می مده مستم ، مست چشمان مست او هستم
دل به موی آن نازنین بستم ، جام می همی افتد از دستم
شب رسیده و راه باریکه ، خانه دوره و کوچه تاریکه
وای از دوری جانگداز او ، تا کی من برقصم به ساز او
چشم سرمستش خون کند به دل ، من بیاد وی او زمن غافل
من به او عاشق دل به او مایل ، دیوانه منم دلبرم عاقل
گل دختر ، شد بلای جان ، زد به جانم خوش آتش سوزان
ای خدا مرا کشته ناز او ، تا کی من برقصم به ساز او
#ویژه
#ر
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
نه عجب شب درازم ڪه دو دیده باز باشد
به خیالت ای ستمگر عجب است اگر بخفتم
#حضرت_سعدی
#ن
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
به خیالت ای ستمگر عجب است اگر بخفتم
#حضرت_سعدی
#ن
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
او همہ حرف دلش را گفت و رفت
مڹ همہ حرف دلم در سینہ ماند
او هر آنچہ گفت مڹ خواندم ولي
او ڪلامي از دڸ زارم نخواند
او تمام حرف هایش ڪینہ بود
مڹ تمام حرف هایم التماس
او همہ شعرش جدایي بود و مڹ
قصہ های غصہ هایم التماس
درد عشقي مانده در رگهای مڹ
ڪہ طپش های دلم سوزاڹ شده
ڪاخ عشقي ڪہ بہ رویا ساختم
خشت خشتش بر سرم ویراڹ شده
یڪ نفر با او بگوید گریہ ام
تا بہ سقف آسماڹ ها شد رواڹ
یڪ نفر با او بگوید خواهشا
لیلي ات را بي دلیڸ از خود نراڹ
لیلي ات را
#ا
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
مڹ همہ حرف دلم در سینہ ماند
او هر آنچہ گفت مڹ خواندم ولي
او ڪلامي از دڸ زارم نخواند
او تمام حرف هایش ڪینہ بود
مڹ تمام حرف هایم التماس
او همہ شعرش جدایي بود و مڹ
قصہ های غصہ هایم التماس
درد عشقي مانده در رگهای مڹ
ڪہ طپش های دلم سوزاڹ شده
ڪاخ عشقي ڪہ بہ رویا ساختم
خشت خشتش بر سرم ویراڹ شده
یڪ نفر با او بگوید گریہ ام
تا بہ سقف آسماڹ ها شد رواڹ
یڪ نفر با او بگوید خواهشا
لیلي ات را بي دلیڸ از خود نراڹ
لیلي ات را
#ا
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
جام قسمت بر تلاش #جستجو موقوف نیست
از نصیب خضر جز حسرت به اسڪندر چه حظ
#بیدل_دهلوی
#ج
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
از نصیب خضر جز حسرت به اسڪندر چه حظ
#بیدل_دهلوی
#ج
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀