میشود قلب مرا هم تو نگاهی بکنی
میشود از سر عادت تو صدایم بکنی
میشود صحبت تلخ،ورد زبانت نشود
میشود باز مرا عشق صدایم بکنی...!
#نادیاتوان
#م
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
میشود از سر عادت تو صدایم بکنی
میشود صحبت تلخ،ورد زبانت نشود
میشود باز مرا عشق صدایم بکنی...!
#نادیاتوان
#م
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
#مجذوب_تبریزی
یک شب آتش در نیستانی فتاد
سوخت چون اشکی که بر جانی فتاد
شعله تا سر گرم کار خویش شد
هر نیی شمع مزار خویش شد
نی به آتش گفت کین آشوب چیست؟
مر تو را زین سوختن مطلوب چیست؟
گفت آتش بی سبب نفروختم
دعوی بی معنیت را سوختم
زانکه می گفتی نیام با صد نمود
همچنان در بند خود بودی که بود
مرد را دردی اگر باشد خوش است
درد بی دردی علاجش آتش است
#ی
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
یک شب آتش در نیستانی فتاد
سوخت چون اشکی که بر جانی فتاد
شعله تا سر گرم کار خویش شد
هر نیی شمع مزار خویش شد
نی به آتش گفت کین آشوب چیست؟
مر تو را زین سوختن مطلوب چیست؟
گفت آتش بی سبب نفروختم
دعوی بی معنیت را سوختم
زانکه می گفتی نیام با صد نمود
همچنان در بند خود بودی که بود
مرد را دردی اگر باشد خوش است
درد بی دردی علاجش آتش است
#ی
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
#هلالی_جغتایی
نمیتوان به تو شرح بلای هجران کرد
فتادهام به بلایی که شرح نتوان کرد
جراحت دل ما بر طبیب ظاهر نیست
که تیر غمزهی او هر چه کرد پنهان کرد
#ن
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
نمیتوان به تو شرح بلای هجران کرد
فتادهام به بلایی که شرح نتوان کرد
جراحت دل ما بر طبیب ظاهر نیست
که تیر غمزهی او هر چه کرد پنهان کرد
#ن
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
یک شب اگر من دور از آن گیسوی در هم اوفتم
بالین سودا زیر سر بر بستر غم اوفتم
چون در نگیرد سوز من با شمع رویش، دل ازان
رو سوی دیوار آورم، در شب به ماتم اوفتم
دامن چو صبح از مهر او زینسان که در خون می کشم
هر لحظه در صد موج خون زین چشم پر نم اوفتم
چون نقطه پیش خط نهد از خاک گندم گون رخش
زان دانه درد از بلا روزی چو آدم اوفتم
هر سو به جست و جوی او چون آب می گردم روان
در پای آن سرو سهی هر جا که یابم، اوفتم
با غمزه گو تا زان کمان تیری زند بر جان من
باشد به فتراک تو زان ابروی پر خم اوفتم
خواهم چو خسرو یک شبی افتم بدان مه در دچار
بسیار می خواهم، ولی از بخت بد کم اوفتم
امیرخسرو دهلوی
#ی
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
بالین سودا زیر سر بر بستر غم اوفتم
چون در نگیرد سوز من با شمع رویش، دل ازان
رو سوی دیوار آورم، در شب به ماتم اوفتم
دامن چو صبح از مهر او زینسان که در خون می کشم
هر لحظه در صد موج خون زین چشم پر نم اوفتم
چون نقطه پیش خط نهد از خاک گندم گون رخش
زان دانه درد از بلا روزی چو آدم اوفتم
هر سو به جست و جوی او چون آب می گردم روان
در پای آن سرو سهی هر جا که یابم، اوفتم
با غمزه گو تا زان کمان تیری زند بر جان من
باشد به فتراک تو زان ابروی پر خم اوفتم
خواهم چو خسرو یک شبی افتم بدان مه در دچار
بسیار می خواهم، ولی از بخت بد کم اوفتم
امیرخسرو دهلوی
#ی
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
ای شب منم [و] وصال جانان امشب
بگریخته از زمانه پنهان امشب
ما را به تو حاجت است می دان امشب
تعجیل مکن به صبح خندان امشب
#اوحدالدین_کرمانی
#ا
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
بگریخته از زمانه پنهان امشب
ما را به تو حاجت است می دان امشب
تعجیل مکن به صبح خندان امشب
#اوحدالدین_کرمانی
#ا
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
هر سلامی میرسد انگار باور میکنم
بی طمع،از ماده گرگی هار باور میکنم
گرگم اما یک غریبه در میان دشت خود
آری آری بُزدلم ،ناچار باور میکنم
سگ خورش کرده تمام گله را چوپان،ولی
میکند انکار و من هربار باور میکنم
باورش سخت است اما مردنم را عاقبت
با هجوم گله ی کفتار باور میکنم
دم نزن از حق،که من حق را فقط ای شیخ شهر
بر بلندای وقارِ دار باور میکنم...
#ابوالفضل_یحیایی
#ه
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
بی طمع،از ماده گرگی هار باور میکنم
گرگم اما یک غریبه در میان دشت خود
آری آری بُزدلم ،ناچار باور میکنم
سگ خورش کرده تمام گله را چوپان،ولی
میکند انکار و من هربار باور میکنم
باورش سخت است اما مردنم را عاقبت
با هجوم گله ی کفتار باور میکنم
دم نزن از حق،که من حق را فقط ای شیخ شهر
بر بلندای وقارِ دار باور میکنم...
#ابوالفضل_یحیایی
#ه
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
به استخاره سراغ از دلم مگیر که عمریست
کتابی ام که به غیر از عذاب، آیه ندارد
برای صحبت آیینهها به سنگ بیندیش
صریح باش، که دل طاقت کنایه ندارد
#فاضل_نظری
#ب
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
کتابی ام که به غیر از عذاب، آیه ندارد
برای صحبت آیینهها به سنگ بیندیش
صریح باش، که دل طاقت کنایه ندارد
#فاضل_نظری
#ب
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
گفتی که وقت سحر سویت کنم گذری
ترسم ز پی نرسد این شام را سحری
خواهم که با تو شبی در پرده باده خورم
گر خون من بخوری ور پردهام بدری
آغاز هر طربی انجام هر طلبی
هم ماه نوش لبی و هم سر و سیمبری
سرچشمهٔ نمکی خورشید نه فلکی
هم فتنهٔ ملکی هم آفت بشری
دل بند و دل گسلی، در دلبری مثلی
هم در حضور دلی هم غایت از نظری
بی پرده گر قدمی سوی چمن بچمی
هم جیب غنچه دری هم آب گل ببری
بگشا به بذله دهن نرخ شکر بشکن
زیرا که وقت سخن شیرینتر از شکری
در شاه راه طلب جانم رسید به لب
لیکن ز سر لبت هیچم نشد خبری
در عین خسرویم مملوک خویش بخوان
افزوده کن ز کرم بر قدر من قدری
یارب میان تو را هیچ آفتی نرسد
کز بهر کشتن من خوش بستهای کمری
هر دم ز شوق لبت در خون تپیده دلی
هر سو ز دست غمت در پا فتاده سری
تا کی خبر نشوی از حال خستهدلان
گویا ز عدل ملک یک باره بی خبری
#فروغی_بسطامی
#گ
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
ترسم ز پی نرسد این شام را سحری
خواهم که با تو شبی در پرده باده خورم
گر خون من بخوری ور پردهام بدری
آغاز هر طربی انجام هر طلبی
هم ماه نوش لبی و هم سر و سیمبری
سرچشمهٔ نمکی خورشید نه فلکی
هم فتنهٔ ملکی هم آفت بشری
دل بند و دل گسلی، در دلبری مثلی
هم در حضور دلی هم غایت از نظری
بی پرده گر قدمی سوی چمن بچمی
هم جیب غنچه دری هم آب گل ببری
بگشا به بذله دهن نرخ شکر بشکن
زیرا که وقت سخن شیرینتر از شکری
در شاه راه طلب جانم رسید به لب
لیکن ز سر لبت هیچم نشد خبری
در عین خسرویم مملوک خویش بخوان
افزوده کن ز کرم بر قدر من قدری
یارب میان تو را هیچ آفتی نرسد
کز بهر کشتن من خوش بستهای کمری
هر دم ز شوق لبت در خون تپیده دلی
هر سو ز دست غمت در پا فتاده سری
تا کی خبر نشوی از حال خستهدلان
گویا ز عدل ملک یک باره بی خبری
#فروغی_بسطامی
#گ
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
انسان ها را باور کن
ابرها را،
باد ها را،
کتاب ها را دوست بدار
دردِ شاخه ی خشکیده را دریاب
و دردِ ستاره ای را که خاموش می شود.
و درد جانوری مجروح را
اما بیش از همه
درد انسان ها را دریاب
بگذار طبیعتِ غنی شادمانت کند
بگذار نور و تاریکی شادیت بخشند
بگذار چهار فصل به وجدت آورند
اما بیش از همه
بگذار انسان ها شادمانت کنند....
#ناظم_حکمت
#ا
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
ابرها را،
باد ها را،
کتاب ها را دوست بدار
دردِ شاخه ی خشکیده را دریاب
و دردِ ستاره ای را که خاموش می شود.
و درد جانوری مجروح را
اما بیش از همه
درد انسان ها را دریاب
بگذار طبیعتِ غنی شادمانت کند
بگذار نور و تاریکی شادیت بخشند
بگذار چهار فصل به وجدت آورند
اما بیش از همه
بگذار انسان ها شادمانت کنند....
#ناظم_حکمت
#ا
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
نقد غمت خریدم با صد هزار شادی
روی مراد دیدم در عین نامرادی
مات خط تو بودم در نشهٔ نباتی
خاک در تو بودم در عالم جمادی
اول به من سپردی گنج نهان خود را
آخر ز من گرفتی سرمایهای که دادی
در چنگ من نیامد مرغی ز هیچ گلشن
در دام من نیفتاد صیدی ز هیچ وادی
چشمی نمیتوان داشت در راه هر مسافر
گوشی نمیتوان داد بر بانگ هر منادی
چون راستی محال است در طبع کج کلاهان
گیرم که باز گردد گردون ز کج نهادی
ترسم دلش برنجد از من و گر نه هر شب
صد ناله میفرستم با باد بامدادی
پیر مغان به قولم کی اعتماد میکرد
گر بر حدیث واعظ میکردم اعتمادی
گر تاجر وفایی دکان به هرزه مگشا
زیرا که من ندیدم جنسی بدین کسادی
تا جذبهای نگیرد دامان دل فروغی
حق را نمیتوان جست با صد هزار هادی
#فروغی_بسطامی
#ن
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
روی مراد دیدم در عین نامرادی
مات خط تو بودم در نشهٔ نباتی
خاک در تو بودم در عالم جمادی
اول به من سپردی گنج نهان خود را
آخر ز من گرفتی سرمایهای که دادی
در چنگ من نیامد مرغی ز هیچ گلشن
در دام من نیفتاد صیدی ز هیچ وادی
چشمی نمیتوان داشت در راه هر مسافر
گوشی نمیتوان داد بر بانگ هر منادی
چون راستی محال است در طبع کج کلاهان
گیرم که باز گردد گردون ز کج نهادی
ترسم دلش برنجد از من و گر نه هر شب
صد ناله میفرستم با باد بامدادی
پیر مغان به قولم کی اعتماد میکرد
گر بر حدیث واعظ میکردم اعتمادی
گر تاجر وفایی دکان به هرزه مگشا
زیرا که من ندیدم جنسی بدین کسادی
تا جذبهای نگیرد دامان دل فروغی
حق را نمیتوان جست با صد هزار هادی
#فروغی_بسطامی
#ن
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
شکوهِ عشقِ جهانگیر را تماشا کن
دلی ز سنگ کن، این شیر را تماشا کن
به انتظار اجل عمر را تباه مکن
بغل گشاییِ شمشیر را تماشا کن
تو را که چشم ز خوبان به حُسن معنی نیست
برو قلمروِ تصویر را تماشا کن
به جامۀ شفقی جلوه می کند هر روز
جوانیِ فلکِ پیر را تماشا کن
ز روی درد، تو چین در کمندِ آه افکن
گره گشاییِ تأثیر را تماشا کن
نَهشت یک دلِ آسوده در جهان زلفش
سبکْ عنانیِ تسخیر را تماشا کن
گره ز ابروی تدبیر باز کن، صائب!
گشاده روییِ تقدیر را تماشا کن
#صائب
#ش
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
دلی ز سنگ کن، این شیر را تماشا کن
به انتظار اجل عمر را تباه مکن
بغل گشاییِ شمشیر را تماشا کن
تو را که چشم ز خوبان به حُسن معنی نیست
برو قلمروِ تصویر را تماشا کن
به جامۀ شفقی جلوه می کند هر روز
جوانیِ فلکِ پیر را تماشا کن
ز روی درد، تو چین در کمندِ آه افکن
گره گشاییِ تأثیر را تماشا کن
نَهشت یک دلِ آسوده در جهان زلفش
سبکْ عنانیِ تسخیر را تماشا کن
گره ز ابروی تدبیر باز کن، صائب!
گشاده روییِ تقدیر را تماشا کن
#صائب
#ش
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
#لیلای_من
در نگاهت دیدهام نقشی پر از افسونگری
مثل لیلا نیستی! از هرچه لیلا سرتری "
#حمید_رضا_یگانه
#د
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
در نگاهت دیدهام نقشی پر از افسونگری
مثل لیلا نیستی! از هرچه لیلا سرتری "
#حمید_رضا_یگانه
#د
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
دَر دِه شرابِ یکسان، تا جمله جمع باشیم
تا نقشهای خود را یکیک فرو تَراشیم
از خویش خواب گردیم همرنگِ آب گردیم
ما شاخِ یک درختیم، ما جمله خواجهتاشیم
ما طَبعِ عشق داریم، پنهانِ آشکاریم
در شهرِ عشق پنهان، در کویِ عشق فاشیم
خود را چو مُرده بینیم، بر گورِ خود نِشینیم
خود را چو زنده بینیم، در نوحه رو خراشیم
هر صورتی که رویَد بر آینۀ دلِ ما
رنگِ قَلاش دارد، زیرا که ما قَلاشیم
ما جمعِ ماهیانیم، بر رویِ آب رانیم
این خاکِ بُوالهَوَس را بر رویِ خاک پاشیم
تا مُلکِ عشق دیدیم، سَرخیلِ مُفلِسانیم
تا نقدِ عشق دیدیم، تُجّارِ بیقُماشیم .
#حضرت_عشق_مولانا
دیوان شمس
غزل شمارۀ ۱۷۰۲
#د
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
تا نقشهای خود را یکیک فرو تَراشیم
از خویش خواب گردیم همرنگِ آب گردیم
ما شاخِ یک درختیم، ما جمله خواجهتاشیم
ما طَبعِ عشق داریم، پنهانِ آشکاریم
در شهرِ عشق پنهان، در کویِ عشق فاشیم
خود را چو مُرده بینیم، بر گورِ خود نِشینیم
خود را چو زنده بینیم، در نوحه رو خراشیم
هر صورتی که رویَد بر آینۀ دلِ ما
رنگِ قَلاش دارد، زیرا که ما قَلاشیم
ما جمعِ ماهیانیم، بر رویِ آب رانیم
این خاکِ بُوالهَوَس را بر رویِ خاک پاشیم
تا مُلکِ عشق دیدیم، سَرخیلِ مُفلِسانیم
تا نقدِ عشق دیدیم، تُجّارِ بیقُماشیم .
#حضرت_عشق_مولانا
دیوان شمس
غزل شمارۀ ۱۷۰۲
#د
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀