یاران من از جنس غزلهای بهارند
سرشار از عشقند و به دل عاطفه دارند
پروانه اگر رقص کنان بال و پرش سوخت
جز مرهم گل بر تن زخمی نگذارند
شمع و گل و پروانه ی شیدا و غزلخوان
سر گرم محبّت به که در باغ انارند
بی تابی بلبل خبری بود غم انگیز
گلها همه در فکر پرستوی بهارند
خورشید نتابد اگر از صبح به آنها
در دفترشان لاله رخان از چه نگارند
چون بشکند از غصّه و غم قلب قناری
در باغ غزل لاله ی احساس نکارند
داغ غم غربت ، زده آتش به دل باغ
چون نغمه سرایان به غم عشق دچارند
درمان نشود درد دل لاله اگر زود
مستان سحر ناله کنان جان بسپارند
#مهدی_سیدحسینی
#ی
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
سرشار از عشقند و به دل عاطفه دارند
پروانه اگر رقص کنان بال و پرش سوخت
جز مرهم گل بر تن زخمی نگذارند
شمع و گل و پروانه ی شیدا و غزلخوان
سر گرم محبّت به که در باغ انارند
بی تابی بلبل خبری بود غم انگیز
گلها همه در فکر پرستوی بهارند
خورشید نتابد اگر از صبح به آنها
در دفترشان لاله رخان از چه نگارند
چون بشکند از غصّه و غم قلب قناری
در باغ غزل لاله ی احساس نکارند
داغ غم غربت ، زده آتش به دل باغ
چون نغمه سرایان به غم عشق دچارند
درمان نشود درد دل لاله اگر زود
مستان سحر ناله کنان جان بسپارند
#مهدی_سیدحسینی
#ی
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
کار و بارِ من این است،
هر صبح آسمان را رنگ میكنم،
وقتی كه همهتان در خوابید.
بیدار میشوید و میبینید كه آبیست...!
#اورهان_ولی
#ک
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
هر صبح آسمان را رنگ میكنم،
وقتی كه همهتان در خوابید.
بیدار میشوید و میبینید كه آبیست...!
#اورهان_ولی
#ک
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
چو آمد، آسمان چون موج خون شد
رخ خورشید، از آنسو برون شد
چه ابری ،کز دلش باران نبارید
زمین، از جلوه گاهش تیره گون شد
بپائید وبماند، آن تیره گون ابر
زتاریکی، همه دلها به خون شد
نه روز از شب نه شب از روز پیدا
همه کردار مجنونان جنون شد
زمین خالی شد از گلهای خوشرنگ
تباهی وستم از حد برون شد
درون سینه ها امید جاریست
اگر چه صبر من از حد برون شد
#محمد_حسن_امیرخانی
#چ
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
رخ خورشید، از آنسو برون شد
چه ابری ،کز دلش باران نبارید
زمین، از جلوه گاهش تیره گون شد
بپائید وبماند، آن تیره گون ابر
زتاریکی، همه دلها به خون شد
نه روز از شب نه شب از روز پیدا
همه کردار مجنونان جنون شد
زمین خالی شد از گلهای خوشرنگ
تباهی وستم از حد برون شد
درون سینه ها امید جاریست
اگر چه صبر من از حد برون شد
#محمد_حسن_امیرخانی
#چ
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
سر آن داری کامروز مرا شاد کنی
دل مسکین مرا از غمت آزاد کنی
خانهی صبر دلم کز غم تو گشت خراب
زان لب لعل شکربار خود آباد کنی
خاک پای توام و زاتش سودای مرا
برزنی آب و همه انده بر باد کنی
آخرت شرم نیاید که همه عمر مرا
وعدهی داد دهی و همه بیداد کنی
شد فراموش مرا راه سلامت ز غمت
چو شود گر به سلامی دل من شاد کنی
#انوری
#س
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
سر آن داری کامروز مرا شاد کنی
دل مسکین مرا از غمت آزاد کنی
خانهی صبر دلم کز غم تو گشت خراب
زان لب لعل شکربار خود آباد کنی
خاک پای توام و زاتش سودای مرا
برزنی آب و همه انده بر باد کنی
آخرت شرم نیاید که همه عمر مرا
وعدهی داد دهی و همه بیداد کنی
شد فراموش مرا راه سلامت ز غمت
چو شود گر به سلامی دل من شاد کنی
#انوری
#س
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
هیچ دیگر بر چنین هیچی مَنِه
نام دولت بر چنین پیچی منه
خود ندارم هیچ،، بِه سازد مرا
که ز وَهمِ دارم است این صد عَنا
#مثنوی_مولانا
#ه
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
نام دولت بر چنین پیچی منه
خود ندارم هیچ،، بِه سازد مرا
که ز وَهمِ دارم است این صد عَنا
#مثنوی_مولانا
#ه
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
می کشم از بس عذاب از دستِ تو
گشته ام خُرد و خراب از دست ِ تو...
گیسوانت را پریشان کرده ای
دوست دارم پیچ وتاب از دستِ تو
می سُرایم با همه پیچیدگی
شعرهای بی نقاب از دست ِ تو
گفت: مِیْ را دوست داری یا مرا؟!
دوست می دارم شراب از دست تو...!
گاه چون آشوبِ توفان می شوی
می گریزم چون شهاب از دست تو
می روی در زیر آب ازدست من
می روم تا آفتاب از دست تو!
گفت: با من سختگیری می کنی
می کنم کشفِ حجاب از دست تو!
گفتم: ای نامهربان، آرام باش!
می شود باز انقلاب از دستِ تو
این قَدَر با دینِ من بازی نکن
گشته ام اهلِ کتاب از دستِ تو!
عاقبت یک روز درمان می شوم
انتهای یک طناب از دستِ تو!
#یدالله_گودرزی
#م
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
گشته ام خُرد و خراب از دست ِ تو...
گیسوانت را پریشان کرده ای
دوست دارم پیچ وتاب از دستِ تو
می سُرایم با همه پیچیدگی
شعرهای بی نقاب از دست ِ تو
گفت: مِیْ را دوست داری یا مرا؟!
دوست می دارم شراب از دست تو...!
گاه چون آشوبِ توفان می شوی
می گریزم چون شهاب از دست تو
می روی در زیر آب ازدست من
می روم تا آفتاب از دست تو!
گفت: با من سختگیری می کنی
می کنم کشفِ حجاب از دست تو!
گفتم: ای نامهربان، آرام باش!
می شود باز انقلاب از دستِ تو
این قَدَر با دینِ من بازی نکن
گشته ام اهلِ کتاب از دستِ تو!
عاقبت یک روز درمان می شوم
انتهای یک طناب از دستِ تو!
#یدالله_گودرزی
#م
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
عبور می کنی از من که از دلم سیرم
چه گیر کرده دلی که به هیچ میگیرم
بساط ظلم به خود را چه جوور میچینم!
به این بهانه که بیهوده بوده تأثیرم
گذشت عهد جوانی و وقف هیچ شدم
شکستم آینه را چون شکست تصویرم
به شوق لمس تو چون شمع فرو میریزم
چنان که بال تو هم سوخته از تقصیرم
برای حکم قصاصت کمی مجال بده
به حکم عشق تو محکومتر به تغییرم
عبور حق تو بوده خدا به همراهت
نمان به پای من که پایمال تقدیرم
کنار میروم از راه بخت و اقبالت
به پای حرف دلم ایستاده میمیرم
برو کنار غزلهای دیگرم بنشین
که از تمام غزلهای جهان دلگیرم
#پرویز_شالی
#ع
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
چه گیر کرده دلی که به هیچ میگیرم
بساط ظلم به خود را چه جوور میچینم!
به این بهانه که بیهوده بوده تأثیرم
گذشت عهد جوانی و وقف هیچ شدم
شکستم آینه را چون شکست تصویرم
به شوق لمس تو چون شمع فرو میریزم
چنان که بال تو هم سوخته از تقصیرم
برای حکم قصاصت کمی مجال بده
به حکم عشق تو محکومتر به تغییرم
عبور حق تو بوده خدا به همراهت
نمان به پای من که پایمال تقدیرم
کنار میروم از راه بخت و اقبالت
به پای حرف دلم ایستاده میمیرم
برو کنار غزلهای دیگرم بنشین
که از تمام غزلهای جهان دلگیرم
#پرویز_شالی
#ع
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
👈 از مولانا 📚
🎤 اردشیر رستمی
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
🎤 اردشیر رستمی
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
بر سر سجاده میافتاد چشمم تا به می
شیشهی می با دهان باز میپرسید کی؟!
کاش از اول، بر در میخانه میخواندم نماز
حیف از آن عمری که شد در گوشهی محراب طی
نالهی جانسوز من بود آنچه او فریاد زد
آه من بود آنچه عمری زیر لب میخواند نی
کاش با ساقی حسابم پاک میشد، سالهاست
او به من جامی بدهکارست و من جانی به وی
من خطایی کمتر از بخشایشت دارم؛ ببخش
ای رفیق! ای رازدار! ای حاکم! ای بخشنده! ای...
#فاضل_نظری
#ب
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
شیشهی می با دهان باز میپرسید کی؟!
کاش از اول، بر در میخانه میخواندم نماز
حیف از آن عمری که شد در گوشهی محراب طی
نالهی جانسوز من بود آنچه او فریاد زد
آه من بود آنچه عمری زیر لب میخواند نی
کاش با ساقی حسابم پاک میشد، سالهاست
او به من جامی بدهکارست و من جانی به وی
من خطایی کمتر از بخشایشت دارم؛ ببخش
ای رفیق! ای رازدار! ای حاکم! ای بخشنده! ای...
#فاضل_نظری
#ب
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
.
از براے مرتضی بر مسلمین هم رو زدے
نورامیدش شدے در خانه اش سوسو زدے
بی صدا ڪردے تحمل درد پهلو را ولی
خواستی برخیزے از جا تکه بر زانو زدے
هیچ وقت ازدردخود با او نگفتی در عوض
در خفا از چشم حیدر دست بر پهلو زدے
روبه بهبودے نبوده حالت اما باز هم
با چه سختی جمع کردے خانه را جارو زدے
در لباسِ دوست خنجر خوردے از همسایه ها
با علی ماندے میانِ سیل دشمن نعره ے یاهو زدے
#مهناز_نجفی
#ا
تسلیت شهادت بانوے دو عالم🖤
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
از براے مرتضی بر مسلمین هم رو زدے
نورامیدش شدے در خانه اش سوسو زدے
بی صدا ڪردے تحمل درد پهلو را ولی
خواستی برخیزے از جا تکه بر زانو زدے
هیچ وقت ازدردخود با او نگفتی در عوض
در خفا از چشم حیدر دست بر پهلو زدے
روبه بهبودے نبوده حالت اما باز هم
با چه سختی جمع کردے خانه را جارو زدے
در لباسِ دوست خنجر خوردے از همسایه ها
با علی ماندے میانِ سیل دشمن نعره ے یاهو زدے
#مهناز_نجفی
#ا
تسلیت شهادت بانوے دو عالم🖤
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
می فروشان آن چه از صهبای گلگون کردهاند
شاهدان شهر ما از لعل میگون کردهاند
میپرستان ماجرا از حسن ساقی کردهاند
تنگ دستان داستان از گنج قارون کردهاند
در جنون عاشقی مردان عاقل، دیدهاند
حالتی از من که صد رحمت به مجنون کردهاند
از بلای ناگهان آسوده خاطر گشتهام
تا مرا آگاه از آن بالای موزون کردهاند
من نه تنها بر سر سودای او افسانهام
هوشمندان را از این افسانه افسون کردهاند
جوی خون از چشم مردم میرود بیاختیار
بس که دل را در غمش سرچشمهٔ خون کردهاند
حال من داند غلامی کاو به جرم بندگی
خواجگانش از سرای خویش بیرون کردهاند
خلق را از لعل میگون تو مستی دادهاند
عقل را از چشم فتان تو مفتون کردهاند
مرغ دل در سینهام امشب فروغی میتپد
لشکر ترکان مگر قصد شبیخون کردهاند
#فروغی_بسطامی
#م
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
شاهدان شهر ما از لعل میگون کردهاند
میپرستان ماجرا از حسن ساقی کردهاند
تنگ دستان داستان از گنج قارون کردهاند
در جنون عاشقی مردان عاقل، دیدهاند
حالتی از من که صد رحمت به مجنون کردهاند
از بلای ناگهان آسوده خاطر گشتهام
تا مرا آگاه از آن بالای موزون کردهاند
من نه تنها بر سر سودای او افسانهام
هوشمندان را از این افسانه افسون کردهاند
جوی خون از چشم مردم میرود بیاختیار
بس که دل را در غمش سرچشمهٔ خون کردهاند
حال من داند غلامی کاو به جرم بندگی
خواجگانش از سرای خویش بیرون کردهاند
خلق را از لعل میگون تو مستی دادهاند
عقل را از چشم فتان تو مفتون کردهاند
مرغ دل در سینهام امشب فروغی میتپد
لشکر ترکان مگر قصد شبیخون کردهاند
#فروغی_بسطامی
#م
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
ای در دو جهان یگانه تعجیل مکن
در رفتن چون زمانه تعجیل مکن
مگریز سوی کرانه تعجیل مکن
از خانهٔ ما به خانه تعجیل مکن
مولانا۴۵۳
#ا
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
در رفتن چون زمانه تعجیل مکن
مگریز سوی کرانه تعجیل مکن
از خانهٔ ما به خانه تعجیل مکن
مولانا۴۵۳
#ا
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
تا شکن زلف تو است سلسله جنبان دل
جمع نخواهد شدن حال پریشان دل
شوق تو در هم شکست پنجهٔ شاهین صبر
عشق تو لشکر کشید بر سر سلطان دل
هم خط نوخیز تو سبزه گلزار جان
هم لب جان بخش تو چشمهٔ حیوان دل
کار من آمد به جان از ستم پاسبان
رفتم از آن آستان جان تو و جان دل
چاره هر درد را خلق به درمان کنند
درد تو را کرده عشق مایهٔ درمان دل
گر چه صبوری خوش است در همه کاری ولی
کردن صبر از رخت کی شود امکان دل
دل به تو بربست عهد، کز سر جان بگذرد
جان گران مایه رفت بر سر پیمان دل
در طلب چشم تو دور به آخر رسید
آه که آن هم نشد حاصل دوران دل
رشتهٔ عقلم گسیخت بر سر سودای عشق
گوهر اشکم بریخت بر در دکان دل
سوزن فکرت شکست، رشتهٔ طاقت گسیخت
بس که ز نو دوختم چاک گریبان دل
عمر فروغی گذشت، کام دل آخر نیافت
گر تو مراد ولی وای ز حرمان دل
#فروغی_بسطامی
#ت
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
جمع نخواهد شدن حال پریشان دل
شوق تو در هم شکست پنجهٔ شاهین صبر
عشق تو لشکر کشید بر سر سلطان دل
هم خط نوخیز تو سبزه گلزار جان
هم لب جان بخش تو چشمهٔ حیوان دل
کار من آمد به جان از ستم پاسبان
رفتم از آن آستان جان تو و جان دل
چاره هر درد را خلق به درمان کنند
درد تو را کرده عشق مایهٔ درمان دل
گر چه صبوری خوش است در همه کاری ولی
کردن صبر از رخت کی شود امکان دل
دل به تو بربست عهد، کز سر جان بگذرد
جان گران مایه رفت بر سر پیمان دل
در طلب چشم تو دور به آخر رسید
آه که آن هم نشد حاصل دوران دل
رشتهٔ عقلم گسیخت بر سر سودای عشق
گوهر اشکم بریخت بر در دکان دل
سوزن فکرت شکست، رشتهٔ طاقت گسیخت
بس که ز نو دوختم چاک گریبان دل
عمر فروغی گذشت، کام دل آخر نیافت
گر تو مراد ولی وای ز حرمان دل
#فروغی_بسطامی
#ت
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
گيريم
خنجر حرف تو
بر پهلوی باورها نشست
نوش دارويي...
شرابي...
شيوني...
شعري به كارش میكنيم
دل كه چركين شد
چكارش میكنيم...
#شفیعی_کدکنی
#گ
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
خنجر حرف تو
بر پهلوی باورها نشست
نوش دارويي...
شرابي...
شيوني...
شعري به كارش میكنيم
دل كه چركين شد
چكارش میكنيم...
#شفیعی_کدکنی
#گ
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀