سکوت کردم و فهماندمش عذاب ایناست
همیشه پرسش ناگفته را جواب ایناست
به نعره خواست به آرامشم خطی بکشد
سکوت کردم و دریافت، بازتاب ایناست
شکسته بود ولی مویهوار میخندید
که چهرهباخته را آخرین نقاب ایناست
به مهر گفتمش آرامباش و صحبت کن
که در طریق سخن حُسنِ انتخاب ایناست
نشاندمش که بخوان_خواند و همسکوتم شد
پیامِ نیمهی ناخواندنِ کتاب ایناست
سوال کرد که با من چه کردهای؟ گفتم:
کمی سکوت...چنین کردمان مُجاب ایناست
من و تو درکِ سکوت همایم ، تا هستیم
که جاودانگی لحظههای ناب ایناست
#محمدعلی_بهمنی
#س
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
همیشه پرسش ناگفته را جواب ایناست
به نعره خواست به آرامشم خطی بکشد
سکوت کردم و دریافت، بازتاب ایناست
شکسته بود ولی مویهوار میخندید
که چهرهباخته را آخرین نقاب ایناست
به مهر گفتمش آرامباش و صحبت کن
که در طریق سخن حُسنِ انتخاب ایناست
نشاندمش که بخوان_خواند و همسکوتم شد
پیامِ نیمهی ناخواندنِ کتاب ایناست
سوال کرد که با من چه کردهای؟ گفتم:
کمی سکوت...چنین کردمان مُجاب ایناست
من و تو درکِ سکوت همایم ، تا هستیم
که جاودانگی لحظههای ناب ایناست
#محمدعلی_بهمنی
#س
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
دوش، چون گردون کنار خويش پر خون يافتم
مرکزِ دل از محيط چرخ بيرون يافتم
ديدۀ اخترشمارِ من ز تيزیّ نظر
سُفت هر گوهر که در دريای گردون يافتم
چون برابر کردم اشک خود به دريا در شمار
کز شمردن اشک خود افزون در افزون يافتم
چون هم از دل می کشم اشک و هم از خون جگر
لاجرم اين اشک دلکش را جگرگون يافتم
چون بهار عمر را ليلی به کام دل نبود
هر بهاری در غم ليليش مجنون يافتم
در همه عمر از فلک معجون دردی خواستم
خون دل با خاکِ ره بنگر که معجون يافتم
چون نبود از فرق من تا خاک فرقی بيشتر
خاک بر سر ريختم، زين فرق کاکنون يافتم
سيرم از خلقی که خون يکدگر را تشنه اند
گر به رفعت خلق را گردان گردون يافتم
تا که ساقیّ جهان عطار را يک دُرد داد
صد هزاران دُرد با يک درد مقرون يافتم
#غزلی_از
#عطار
#د
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
مرکزِ دل از محيط چرخ بيرون يافتم
ديدۀ اخترشمارِ من ز تيزیّ نظر
سُفت هر گوهر که در دريای گردون يافتم
چون برابر کردم اشک خود به دريا در شمار
کز شمردن اشک خود افزون در افزون يافتم
چون هم از دل می کشم اشک و هم از خون جگر
لاجرم اين اشک دلکش را جگرگون يافتم
چون بهار عمر را ليلی به کام دل نبود
هر بهاری در غم ليليش مجنون يافتم
در همه عمر از فلک معجون دردی خواستم
خون دل با خاکِ ره بنگر که معجون يافتم
چون نبود از فرق من تا خاک فرقی بيشتر
خاک بر سر ريختم، زين فرق کاکنون يافتم
سيرم از خلقی که خون يکدگر را تشنه اند
گر به رفعت خلق را گردان گردون يافتم
تا که ساقیّ جهان عطار را يک دُرد داد
صد هزاران دُرد با يک درد مقرون يافتم
#غزلی_از
#عطار
#د
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
چشم تو خواب میرود یا که تو ناز میکنی
نی به خدا که از دغل، چشـم فراز میکنی
چشم ببستهای که تا خواب کنی حریف را
چونک بخفت، بر زرش دســت دراز میکنی
#حضرت_مولانا
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
نی به خدا که از دغل، چشـم فراز میکنی
چشم ببستهای که تا خواب کنی حریف را
چونک بخفت، بر زرش دســت دراز میکنی
#حضرت_مولانا
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
سر نیست کز تو بر سرِ خنجر نمی شود
تا سر نمی شود غمت از سر نمی شود
هر دم به تیرِ غمزه بریزی هزار خون
واین طرفه تر که تیغ تو خود تر نمی شود
سلطان نیکوانی و بیداد می کنی
می کن که دست شحنه به تو در نمی شود
انصافِ من ز تو که ستاند؟ که در جهان
داور نماند کز تو به داور نمی شود
روزم فرو شد از غم و در کوی عشق تو
این دود جز ز روزن من بر نمی شود
روزی هزار بار بخوانم کتابِ صبر
گوشم به تست لاجرم از بر نمی شود
کردم هزار یارب و در تو اثر نکرد
یارب، مگر سعادت یاور نمی شود
#خاقانی
#ر
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
تا سر نمی شود غمت از سر نمی شود
هر دم به تیرِ غمزه بریزی هزار خون
واین طرفه تر که تیغ تو خود تر نمی شود
سلطان نیکوانی و بیداد می کنی
می کن که دست شحنه به تو در نمی شود
انصافِ من ز تو که ستاند؟ که در جهان
داور نماند کز تو به داور نمی شود
روزم فرو شد از غم و در کوی عشق تو
این دود جز ز روزن من بر نمی شود
روزی هزار بار بخوانم کتابِ صبر
گوشم به تست لاجرم از بر نمی شود
کردم هزار یارب و در تو اثر نکرد
یارب، مگر سعادت یاور نمی شود
#خاقانی
#ر
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
ما باز دگر باره برَستیم ز غم ها
در بادیهٔ عشق نهادیم قدم ها
کندیم ز دل بیخِ هواها و هوس ها
دادیم به خود راهِ بلاها و الم ها
اوّل به تکلّف بنوشتیم کتب ها
و آخر ز تحیّر بشکستیم قلم ها
لبّیک زدیم از سرِ دعوی چو سنایی
بر عقل زدیم از جهتِ عجز رقم ها
اسباب صنم هاست، چو اِحرام گرفتیم
در شرط نباشد که پرستیم صنم ها.
#سنایی
#م
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
در بادیهٔ عشق نهادیم قدم ها
کندیم ز دل بیخِ هواها و هوس ها
دادیم به خود راهِ بلاها و الم ها
اوّل به تکلّف بنوشتیم کتب ها
و آخر ز تحیّر بشکستیم قلم ها
لبّیک زدیم از سرِ دعوی چو سنایی
بر عقل زدیم از جهتِ عجز رقم ها
اسباب صنم هاست، چو اِحرام گرفتیم
در شرط نباشد که پرستیم صنم ها.
#سنایی
#م
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
برگ پاییزم، ز چشم باغبان افتاده ام،
خوار در جولانـْگه ِ باد خزان افتاده ام
اشک ابرم کاینچنین بر خاک ره غلتیده ام
واژگون بختم، ز چشم آسمان افتاده ام
قطره یی بر خامهٔ تقدیر بودم - رو سیاه -
بر سپیدی های اوراق زمان افتاده ام
جای پای رهرو ِ عشقم، مرا نشناخت کس
بر جبین خاک، بی نام و نشان افتاده ام
روزگاری شمع بودم، سوختم، افروختم
غرق اشک خود، کنون چون ریسمان افتاده ام
کوه پا برجا نِیم، سرگشته ام، آواره ام
پیش راه باد، چون ریگ روان اقتاده ام
شاخهٔ سر درهمم، گر بر بلندی خفته ام
جفت خاک ره، چون نقش سایبان افتاده ام
استوارم سخت، چون زنجیر و رسوا پیش خلق
همچنان از این دهان در آن دهان افتاده ام
قطره یی بی رنگ بودم، نور عشق از من گذشت
بر سپهر نام، چون رنگین کمان افتاده ام
آه، سیمین، نغمه های سینه سوز عشق را
این زمان آموختندم کز زبان افتاده ام
#سیمین_بهبهانی
#ب
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
خوار در جولانـْگه ِ باد خزان افتاده ام
اشک ابرم کاینچنین بر خاک ره غلتیده ام
واژگون بختم، ز چشم آسمان افتاده ام
قطره یی بر خامهٔ تقدیر بودم - رو سیاه -
بر سپیدی های اوراق زمان افتاده ام
جای پای رهرو ِ عشقم، مرا نشناخت کس
بر جبین خاک، بی نام و نشان افتاده ام
روزگاری شمع بودم، سوختم، افروختم
غرق اشک خود، کنون چون ریسمان افتاده ام
کوه پا برجا نِیم، سرگشته ام، آواره ام
پیش راه باد، چون ریگ روان اقتاده ام
شاخهٔ سر درهمم، گر بر بلندی خفته ام
جفت خاک ره، چون نقش سایبان افتاده ام
استوارم سخت، چون زنجیر و رسوا پیش خلق
همچنان از این دهان در آن دهان افتاده ام
قطره یی بی رنگ بودم، نور عشق از من گذشت
بر سپهر نام، چون رنگین کمان افتاده ام
آه، سیمین، نغمه های سینه سوز عشق را
این زمان آموختندم کز زبان افتاده ام
#سیمین_بهبهانی
#ب
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
Safar
www.avaa.cloud
سفر کردم که از عشقت جدا شم
دلم میخواست دیگه عاشق نباشم
ولی عشقت تو قلبم مونده ای وای
دل دیونه مو سوزونده ای وای…
" اخه عشق یه عاشق با ندیدن کم نمیشه "
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
دلم میخواست دیگه عاشق نباشم
ولی عشقت تو قلبم مونده ای وای
دل دیونه مو سوزونده ای وای…
" اخه عشق یه عاشق با ندیدن کم نمیشه "
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
شدم زندانی دنیا، دلم پرواز میخواهد
کمی تنهایی و فریاد، دلم آواز میخواهد
زنـد ســاز مخـــالف باز، این دنیــای دیـــوانه
برای پاسخش اینبار، دلم یک ساز میخواهد
شدم قربانی احساس، نزدیک است پایانم
هنوزم میزند نبضم، دلم آغـــاز میخـــواهد
همانند کسی هستم، که گم کرده سرای خود
در این تاریکی و ظلمت، دلم همراز میخواهد
چو شیرین است نام من، ولی تلخ است کام دل
بـــرای طعـــم شیـــرینـم، دلــم اعجـــاز میخـــواهد
#شیرین_کرمانشاهی
#ش
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
خرم آن عاشق که آشوب دل و دینش تویی
کار فرمایش محبت، مصلحت بینش تویی
شورش عشاق در عهد لب شیرین لبت
ای خوشاعهدی که شورش عشق وشیرینش تویی
#فروغی_بسطامی
#خ
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
کار فرمایش محبت، مصلحت بینش تویی
شورش عشاق در عهد لب شیرین لبت
ای خوشاعهدی که شورش عشق وشیرینش تویی
#فروغی_بسطامی
#خ
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
ای از فروغ رویت روشن چراغ دیده
خوشتر ز چشم مستت چشم جهان ندیده
همچون تو نازنینی سر تا قدم لطافت
گیتی نشان نداده ایزد نیافریده
هر زاهدی که دیده یاقوت جان فزایش
سجاده ترک کرده پیمانه در کشیده
بر چهره بخت نیکت تعویذ چشم زخم است
هر دم و ان یکادی ز اخلاص بردمیده
بر قصد خون عشاق ابرو و چشم شوخش
گاه این کمین گشاده گاه آن کمان کشیده
تا کی کبوتر دل باشد چو مرغ بسمل
از زخم ناوک تو در خاک و خون تپیده
از سوز سینه هر دم دودم به سر درآید
چون عود چند باشم در آتش رمیده
گر زآنک رام گردد بخت رمیده با من
هم زان دهن برآرم کام دل رمیده
میلی اگر ندارد با عارض تو ابرو
پیوسته از چه باشد چون قد من خمیده
گر بر لبم نهی لب یابم حیات باقی
آن دم که جان شیرین باشد به لب رسیده
تا کی فرو گذاری چون زلف خود دلم را
سرگشته و پریشان ای نور هر دودیده
در پای خار هجران افتاده در کشاکش
وز گلبن وصالت هرگز گلی نچیده
گر دست من نگیری با خواجه بازگویم
کز عاشقان بیدل دل می برد دو دیده
ما را بضاعت این است گر در مذاقت افتد
درهای شعر حافظ بنویس بر جریده
#حافظ
#ا
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
خوشتر ز چشم مستت چشم جهان ندیده
همچون تو نازنینی سر تا قدم لطافت
گیتی نشان نداده ایزد نیافریده
هر زاهدی که دیده یاقوت جان فزایش
سجاده ترک کرده پیمانه در کشیده
بر چهره بخت نیکت تعویذ چشم زخم است
هر دم و ان یکادی ز اخلاص بردمیده
بر قصد خون عشاق ابرو و چشم شوخش
گاه این کمین گشاده گاه آن کمان کشیده
تا کی کبوتر دل باشد چو مرغ بسمل
از زخم ناوک تو در خاک و خون تپیده
از سوز سینه هر دم دودم به سر درآید
چون عود چند باشم در آتش رمیده
گر زآنک رام گردد بخت رمیده با من
هم زان دهن برآرم کام دل رمیده
میلی اگر ندارد با عارض تو ابرو
پیوسته از چه باشد چون قد من خمیده
گر بر لبم نهی لب یابم حیات باقی
آن دم که جان شیرین باشد به لب رسیده
تا کی فرو گذاری چون زلف خود دلم را
سرگشته و پریشان ای نور هر دودیده
در پای خار هجران افتاده در کشاکش
وز گلبن وصالت هرگز گلی نچیده
گر دست من نگیری با خواجه بازگویم
کز عاشقان بیدل دل می برد دو دیده
ما را بضاعت این است گر در مذاقت افتد
درهای شعر حافظ بنویس بر جریده
#حافظ
#ا
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
چون جنگلی خاموش و سحرانگیز
با عطر کاجی که رها در باد میرقصد
در سرزمینی خسته و تلخ و ملالانگیز،
با عطرِ شیرین تنت آرامِ جانم باش
ای یادگارِ روحِ دریا و نم پاییز ...
#مرضیه_طبیب
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
با عطر کاجی که رها در باد میرقصد
در سرزمینی خسته و تلخ و ملالانگیز،
با عطرِ شیرین تنت آرامِ جانم باش
ای یادگارِ روحِ دریا و نم پاییز ...
#مرضیه_طبیب
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎼که ز ضدها ضدها آمد پدید
در سویدا روشنایی آفرید
دفتر اول مثنوی
دکتر سوگل مشایخی
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
در سویدا روشنایی آفرید
دفتر اول مثنوی
دکتر سوگل مشایخی
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
🌧🌧🌧
دوستان،کمتر کسی از ما داستان دوازده برادر و ننه سرما و چله بزرگ و چله کوچیکه رو برای بچهها و نوه هایش تعریف میکنه.
🌧🌧🌧
تا قبل از سال ۱۳۵۷ این داستان ها در کتاب فارسی دوران ابتدایی وجود داشت.
🌧🌧🌧
متن زیر را بخوانید و به اشتراک بگذارید، تا نسل امروز هم اینا رو یاد بگیرند
🌧🌧🌧
چلهی بزرگ ...
چلهی کوچک ...
چارچار ...
سده ...
اَهمنوبهمن ...
سیاهبهار ...
و سرماپیرزن ..
🌧🌧🌧
زمستان به دو بخش تقسیم میشه :
چله بزرگ(چله کلان )
چله کوچک (چله خرد )
🌧🌧🌧
_ چله بزرگ از
( اول دی ماه تا دهم بهمن ماه)
وچهل روز کامل میباشد .
🌧🌧🌧
چله کوچک از(یازدهم بهمن تا پایان بهمن ماه) و 20روز کامل
🌧🌧🌧
👌🏼 وبه همین دلیل چون 20 روز کمتر است ؛چله کوچک نامیده شده است .
🌧🌧🌧
غروب آخرین روز چله بزرگ ( جشن سده) برگزار می شده
و مردم دور هم جمع می شدند واز این جشن لذت می بردند ودر نهایت با برپایی آتش و خواندن شعر و پایکوپی بدور آتش، سده را جشن می گرفتند.
🌧🌧🌧
این دو برادر
( چله بزرگ وچله کوچک )
در هشت روزی که در کنار همدیگر هستند آن 8 روز را ( چار چار)
می نامند،
👌🏼به چهار روز آخر چله بزرگ و چهار روز اول چله کوچک« چار چار» می گویند.
🌧🌧🌧
پس از چار چار نوبت به
« اهمن و بهمن» پسران پیرزن
(ننه سرما ) می رسد که خودی نشان دهند.
🌧🌧🌧
10 روز اول اسفند را (اهمن )
10روز دوم اسفند را ( بهمن)
می گویند
🌧🌧🌧
واین 20 روز ممکن است
آنقدر بارندگی باشد که این دوبرادر به دوچله طعنه بزنند .
🌧🌧🌧
👇با توجه به شعری که قدیمی های نازنین می خواندند::
(اهمن وبهمن ،
آرد كن صدمن ،
روغن بیار ده من ،
هیزم بکن خرمن،
عهده همه بامن )
🌧🌧🌧
تا اینجا 20روز از اسفند به نام اهمن وبهمن نامگذاری شده اند .
🌧🌧🙏
می ماند 10 روز آخر اسفند ماه که :
5 روز اول( سیاه بهار ) نام گرفته وشعری هم که قدیمی ها میخوانند :
🌧🌧🌧
سیاه بهار شب ببار و روز بکار
از این شعر هم مشخص می شود
در این ایام شبها بارندگی فراوان بوده وروزها کشاورزان مشغول کشت وزراعت بوده اند ،
🌧🌧
#محمدعلی_پورشفیعی
🌧🌧🌧
5 روز آخر هم (سرماپیرزن کُش) نام گرفته است که در این روزها آسمان گاهی ابری گاهی آفتابی ،گاهی همراه با باد واکثر اوقات از آسمان تگرگ می بارد ؛
که قدیمی های دل پاک، براین باور بودند که گردنبند پیرزن پاره شده ومُهرههای آن به زمین میريزد.
🌧🌧🌧
🤔حیف است بچه های ما اینها را نشنوند و این قصه ها از صفحه روزگار محو بشه
#یلدا
#شب_یلدا
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
دوستان،کمتر کسی از ما داستان دوازده برادر و ننه سرما و چله بزرگ و چله کوچیکه رو برای بچهها و نوه هایش تعریف میکنه.
🌧🌧🌧
تا قبل از سال ۱۳۵۷ این داستان ها در کتاب فارسی دوران ابتدایی وجود داشت.
🌧🌧🌧
متن زیر را بخوانید و به اشتراک بگذارید، تا نسل امروز هم اینا رو یاد بگیرند
🌧🌧🌧
چلهی بزرگ ...
چلهی کوچک ...
چارچار ...
سده ...
اَهمنوبهمن ...
سیاهبهار ...
و سرماپیرزن ..
🌧🌧🌧
زمستان به دو بخش تقسیم میشه :
چله بزرگ(چله کلان )
چله کوچک (چله خرد )
🌧🌧🌧
_ چله بزرگ از
( اول دی ماه تا دهم بهمن ماه)
وچهل روز کامل میباشد .
🌧🌧🌧
چله کوچک از(یازدهم بهمن تا پایان بهمن ماه) و 20روز کامل
🌧🌧🌧
👌🏼 وبه همین دلیل چون 20 روز کمتر است ؛چله کوچک نامیده شده است .
🌧🌧🌧
غروب آخرین روز چله بزرگ ( جشن سده) برگزار می شده
و مردم دور هم جمع می شدند واز این جشن لذت می بردند ودر نهایت با برپایی آتش و خواندن شعر و پایکوپی بدور آتش، سده را جشن می گرفتند.
🌧🌧🌧
این دو برادر
( چله بزرگ وچله کوچک )
در هشت روزی که در کنار همدیگر هستند آن 8 روز را ( چار چار)
می نامند،
👌🏼به چهار روز آخر چله بزرگ و چهار روز اول چله کوچک« چار چار» می گویند.
🌧🌧🌧
پس از چار چار نوبت به
« اهمن و بهمن» پسران پیرزن
(ننه سرما ) می رسد که خودی نشان دهند.
🌧🌧🌧
10 روز اول اسفند را (اهمن )
10روز دوم اسفند را ( بهمن)
می گویند
🌧🌧🌧
واین 20 روز ممکن است
آنقدر بارندگی باشد که این دوبرادر به دوچله طعنه بزنند .
🌧🌧🌧
👇با توجه به شعری که قدیمی های نازنین می خواندند::
(اهمن وبهمن ،
آرد كن صدمن ،
روغن بیار ده من ،
هیزم بکن خرمن،
عهده همه بامن )
🌧🌧🌧
تا اینجا 20روز از اسفند به نام اهمن وبهمن نامگذاری شده اند .
🌧🌧🙏
می ماند 10 روز آخر اسفند ماه که :
5 روز اول( سیاه بهار ) نام گرفته وشعری هم که قدیمی ها میخوانند :
🌧🌧🌧
سیاه بهار شب ببار و روز بکار
از این شعر هم مشخص می شود
در این ایام شبها بارندگی فراوان بوده وروزها کشاورزان مشغول کشت وزراعت بوده اند ،
🌧🌧
#محمدعلی_پورشفیعی
🌧🌧🌧
5 روز آخر هم (سرماپیرزن کُش) نام گرفته است که در این روزها آسمان گاهی ابری گاهی آفتابی ،گاهی همراه با باد واکثر اوقات از آسمان تگرگ می بارد ؛
که قدیمی های دل پاک، براین باور بودند که گردنبند پیرزن پاره شده ومُهرههای آن به زمین میريزد.
🌧🌧🌧
🤔حیف است بچه های ما اینها را نشنوند و این قصه ها از صفحه روزگار محو بشه
#یلدا
#شب_یلدا
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
💖کافه شعر💖 pinned «🌧🌧🌧 دوستان،کمتر کسی از ما داستان دوازده برادر و ننه سرما و چله بزرگ و چله کوچیکه رو برای بچهها و نوه هایش تعریف میکنه. 🌧🌧🌧 تا قبل از سال ۱۳۵۷ این داستان ها در کتاب فارسی دوران ابتدایی وجود داشت. 🌧🌧🌧 متن زیر را بخوانید و به اشتراک بگذارید، تا نسل امروز هم…»
المنة لله که در میکده باز است
زان رو که مرا بر در او روی نیاز است
خُمها همه در جوش و خروشند ز مستی
وان مِی که در آن جاست حقیقت نه مجاز است
از وی همه مستی و غرور است و تکبر
وز ما همه بیچارگی و عجز و نیاز است
رازی که برِ غیر نگفتیم و نگوییم
با دوست بگوییم که او محرم راز است
شرح شکن زلف خم اندر خم جانان
کوته نتوان کرد که این قصه دراز است
بار دل مجنون و خم طره ی لیلی،
رخساره ی محمود و کف پای ایاز است!
بردوختهام دیده چو باز از همه عالم
تا دیده ی من بر رخ زیبای تو باز است
در کعبه ی کوی تو هر آن کس که بیاید
از قبله ی ابروی تو در عین نماز است
ای مجلسیان ! سوز دل حافظ مسکین
از شمع بپرسید که در سوز و گداز است
غزل ۴۰ #حافظ
#ا
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
زان رو که مرا بر در او روی نیاز است
خُمها همه در جوش و خروشند ز مستی
وان مِی که در آن جاست حقیقت نه مجاز است
از وی همه مستی و غرور است و تکبر
وز ما همه بیچارگی و عجز و نیاز است
رازی که برِ غیر نگفتیم و نگوییم
با دوست بگوییم که او محرم راز است
شرح شکن زلف خم اندر خم جانان
کوته نتوان کرد که این قصه دراز است
بار دل مجنون و خم طره ی لیلی،
رخساره ی محمود و کف پای ایاز است!
بردوختهام دیده چو باز از همه عالم
تا دیده ی من بر رخ زیبای تو باز است
در کعبه ی کوی تو هر آن کس که بیاید
از قبله ی ابروی تو در عین نماز است
ای مجلسیان ! سوز دل حافظ مسکین
از شمع بپرسید که در سوز و گداز است
غزل ۴۰ #حافظ
#ا
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀