💖کافه شعر💖
2.68K subscribers
4.42K photos
2.94K videos
12 files
1.06K links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
معشوق من
همچون طبیعت
مفهوم ناگزیر صریحی دارد
او با شکست من
قانون صادقانه‌ی قدرت را
تأیید می‌کند
او وحشیانه آزادست
مانند یک غریزه‌ی سالم
در عمق یک جزیره‌ی نامسکون
او پاک می‌کند
با پاره‌های خیمه‌ی مجنون
از کفش خود، غبار خیابان را

#فروغ_فرخزاد


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#معین
سفر کردم که از عشقت، جدا شم
دلم میخواست دیگه، عاشق نباشم


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
مهی که از غم عشقش دلم پر ازخونست
شبی نگفت که بیمار عشق من چونست

زدست نشتر غمهای او که نوشش باد
دل شکسته من همچو رگ پر از خونست

اگر چه دل بغمش داده ام چو می نگرم
درین معامله بی جان غم تو مغبونست

نه دلستان چوتو باشد هرآنکه نیکوروست
نه مستی آرد چون می هرآنچه میگونست

کسی که هر دو جهان ملک اوست گر راضی است
دلش بدون تو ای دوست همتش دونست

بلطف از همه خوبان زیادی که ترا
جمال معنی از حسن صورت افزونست

بعهد حسن تو تنها نه من شدم مفتون
که برجمال تو امروز فتنه مفتونست

عجب مشاهده روی تو چگونه بود
که دیدن سگ کویت بفال میمونست

بنوبت تو که لیلی وقتی آن عاقل
که برجمال تو واله نگشت مجنونست

بهر که او غم من می خوردهمی گویم
اگر ترا دل صافی وطبع موزونست

رقیب تو وترا من بشعر رام کنم
که رام کردن دیو وپری بافسونست

چو برکنار فتاد ازتو سیف فرغانی
ازآب دیده (خود) در میان جیحونست

ازو بپرس که دست از دلم نمی دارد
زمن مپرس که در دست او دلت چونست

#سیف_فرغانی


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
پذیره شدن دانه‌ای سرگشته
تا مرواریدی آفریده شود
به خون دلی
سینه‌ای به شکیبایی صدف می‌طلبد

جگر هزارتوی سرخْ ‌گل می‌خواهد
که خدنگ شبنمی به چله نشاند
و تا گلوی تفتیده‌ٔ آفتاب پرتاب کند

هشدار!
نطفه‌ٔ نهنگ است؛ عشق
نه کرمینه‌ٔ وزغی

و لمحه‌ای تلاطم طغیانش را
دلی به هیبت دریا می‌طلبد

هشدار روزگار!
آمده‌ایم عاشق شویم

#منوچهر_آتشی


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
روزگاری دل سپردن ها دلیل عشق بود
اینک اما دل بریدن ها گواهی دیگر است


درد دل کردن برای چشم ظاهر بین خطاست
آنچه با آئینه خواهم گفت آهی دیگر است...





#فاضل_نظری


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
🔰 پادشاه ابدی

چون تنم را بخورد خاک لَحَد چون جرعه
بر سر چرخ جهد جانْ که نه جسمَم نورم

نِیَم آن شاه که از تَخت به تابوت رَوَم
خالِدینَ اَبَدا شُد رَقَمِ مَنْشورم

#غزل_مولانا

اگر خاک گور بدنم را کم کم بخورد، جان من بر سر فلک می رود زیرا من جسم نیستم بلکه نور هستم.
من آن شاهی نیستم که بعد از تخت پادشاهی به گور بروم، حکم پادشاهی من تا ابد پایدار است.

❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
آن گل که تیغ غمزه او ساخت کار من
امروز دسته گل بنهد بر مزار من

در بحر عشق غرقه به حسرت از آن شدم
کان ساحل امید نشد در کنار من

بگریست زارزار بخاکم ولی چه سود
وقتی که کارزار غمش ساخت کار من

مغرور شد به دولت ناپایدار حُسن
غافل ز عشق بی خلل پایدار من

هر چند چشم بسته ام از روی هر چه هست
دنبال اوست دیده شب زنده دار من

منشین بخاک من که بخاکم نشانده ای !
ترسم که دامن تو بگیرد غبار من

ترسم شکار دام هوا و هوس شوی
ای صید خال و خط که نگشتی شکار من

هر کس بیادگار نشانی ز خود گذاشت
نام شهید عشق تو شد یادگار من

خسرو بپاس آن که به دریا زدم دلی
امروز گشت گوهر اشکی نثار من

#خسرو_فیضی


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
Khodahafezi Talkh
Mohsen Chavoshi @RozMusic.com
#محسن_چاوشی  

#خداحافظی_تلخ

❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
از لعل آبدار تو نعلم برآتشست
زان رو دلم چو زلف سیاهت مشوشست

دیشب بخواب زلف خوشت را کشیده‌ام
زانم هنوز رشتهٔ جان در کشاکشست

هر لحظه دل به حلقهٔ زلفت کشد مرا
یا رب کمند زلف سیاهت چه دلکشست


#خواجوی_کرمانی


‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
شاهی‌ست که تو هرچه بپوشی داند
بی‌کام و زبان گر بخروشی داند

هر کس هوس سخن‌فروشی داند
من بنده‌ی آنم که خموشی داند

#مولانا


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
بیا به خانه‌ی آلاله‌ها سری بزنیم
ز داغ با دل خود حرف دیگری بزنیم

به یك بنفشه صمیمانه تسلیت گوییم
سری به مجلس سوگ كبوتری بزنیم

شبی به حلقه‌ی درگاه دوست دل بندیم
اگر چه وا نكند، دست كم دری بزنیم
 
تمام حجم قفس را شناختیم، بس است
بیا به تجربه در آسمان پری بزنیم
 
به اشك خویش بشوییم آسمان‌ها را
ز خون به روی زمین رنگ دیگری بزنیم

اگر چه نیت خوبی‌ست زیستن اما
خوشا كه دست به تصمیم بهتری بزنیم

#قیصر_امین_پور


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
آه اینک از نسیم تازه تبسمی
ناگهان جوانه میکند

از میان این جوانه ها
جان او چو مرغکی ترانه خوان
سر برون ز آشیانه میکند

در چنین فضای دلپذیر
دل هوای شعر عاشقانه می کند 


#فریدون_مشیری


‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
سکوت کردم و فهماندمش عذاب این‌است
همیشه پرسش ناگفته را جواب این‌است

به نعره خواست به آرامشم خطی بکشد
سکوت کردم و دریافت، بازتاب این‌است

شکسته بود ولی مویه‌وار می‌خندید
که چهره‌باخته را آخرین نقاب این‌است

به مهر گفتمش آرام‌باش و صحبت کن
که در طریق سخن حُسنِ انتخاب این‌است

نشاندمش که بخوان_خواند و هم‌سکوتم شد
پیامِ نیمه‌ی ناخواندنِ کتاب این‌است

سوال کرد که با من چه کرده‌ای؟ گفتم:
کمی سکوت...چنین کردمان مُجاب این‌است

من و تو درکِ سکوت هم‌ایم ، تا هستیم
که جاودانگی لحظه‌های ناب این‌است

#محمدعلی_بهمنی


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
دوش، چون گردون کنار خويش پر خون يافتم
مرکزِ دل از محيط چرخ بيرون يافتم

ديدۀ اخترشمارِ من ز تيزیّ نظر
سُفت هر گوهر که در دريای گردون يافتم

چون برابر کردم اشک خود به دريا در شمار
کز شمردن اشک خود افزون در افزون يافتم

چون هم از دل می کشم اشک و هم از خون جگر
لاجرم اين اشک دلکش را جگرگون يافتم

چون بهار عمر را ليلی به کام دل نبود
هر بهاری در غم ليليش مجنون يافتم

در همه عمر از فلک معجون دردی خواستم
خون دل با خاکِ ره بنگر که معجون يافتم

چون نبود از فرق من تا خاک فرقی بيشتر
خاک بر سر ريختم، زين فرق کاکنون يافتم

سيرم از خلقی که خون يکدگر را تشنه اند
گر به رفعت خلق را گردان گردون يافتم

تا که ساقیّ جهان عطار را يک دُرد داد
صد هزاران دُرد با يک درد مقرون يافتم

#غزلی_از
#عطار


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
چشم تو خواب می‌رود یا که تو ناز می‌کنی
نی به خدا که از دغل، چشـم فراز می‌کنی

چشم ببسته‌ای که تا خواب کنی حریف را
چونک بخفت، بر زرش دســت دراز می‌کنی

#حضرت_مولانا
❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
اگر بر گور من آیی زیارت
تو را خرپشته‌ام رقصان نماید

میا بی‌دف به گور من برادر
که در بزم خدا غمگین نشاید

#مولانا


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
سر نیست کز تو بر سرِ خنجر نمی شود
تا سر نمی شود غمت از سر نمی شود

هر دم به تیرِ غمزه بریزی هزار خون
واین طرفه تر که تیغ تو خود تر نمی شود

سلطان نیکوانی و بیداد می کنی
می کن که دست شحنه به تو در نمی شود

انصافِ من ز تو که ستاند؟ که در جهان
داور نماند کز تو به داور نمی شود

روزم فرو شد از غم و در کوی عشق تو
این دود جز ز روزن من بر نمی شود

روزی هزار بار بخوانم کتابِ صبر
گوشم به تست لاجرم از بر نمی شود

کردم هزار یارب و در تو اثر نکرد
یارب، مگر سعادت یاور نمی شود

#خاقانی


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
گرچه دیوار افکند سایه دراز
بازگردد سوی او, آن سایه باز

این جهان کوهست و فعل ما ندا
سوی ما آید نداها را صدا

#مولانا


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
ما باز دگر باره برَستیم ز غم ها
در بادیهٔ عشق نهادیم قدم ها

کندیم ز دل بیخِ هواها و هوس ها
دادیم به خود راهِ بلاها و الم ها

اوّل به تکلّف بنوشتیم کتب ها
و آخر ز تحیّر بشکستیم قلم ها

لبّیک زدیم از سرِ دعوی چو سنایی
بر عقل زدیم از جهتِ عجز رقم ها

اسباب صنم هاست، چو اِحرام گرفتیم
در شرط نباشد که پرستیم صنم ها.

#سنایی


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀