💖کافه شعر💖
2.68K subscribers
4.42K photos
2.94K videos
12 files
1.06K links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
نبینی آفتاب آسمان را

از آن خندد که خنداند جهان را

#نظامی


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
Masalan
Ahmad Solo
مثلا تو بخندی برام

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
کلافه‌ایم از این فصلِ ناخلف، دیگر
چرا بهار نمی‌آید این طرف، دیگر؟

چگونه با قلم و نان به خانه برگردد -
پدر که له شده در ازدحامِ صف، دیگر

کدام خانه؟ که اصلاً وطن نباید گفت -
به این مساحتِ ویران - مَع‌َالأسَف - دیگر

نه مریم آینه دارد، نه یاسمن شاد است
که خاک هیچ ندارد - مگر علف - دیگر

براهنی! چه کنم در سکوتِ این سرسام؟
نمی‌زنند زنان دف دَدَف دَدَف، دیگر

زبانِ مادری‌ام در رسانه مُثله شده
چهار نقطه مگر مانده از شرف، دیگر؟ -

که شعرِ تازه به دنیا بیاورد شاعر
که «نحو» و «قافیه» را «می‌کند تلف»، دیگر

#مریم_جعفری_آذرمانی


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
گرچه آیات نگاهت همه شیطانی بود
حُجت بندگی و مُهر مسلمانی بود

من که یک عمر به عشق تو مقلّد بودم
که به فتوای دلم، قلب تو نورانی بود

شُهره ی شهر شدیم و همه می دانستند
عشق بین من و تو، مخفی و پنهانی بود!

در مسیری که در آن، مقصد ما نا پیداست
جاده ی شعر _مرا_ جاده ی پایانی بود

به هواداری تو، رانده ی یک شهر شدم
و هوایی که مُدام ابری و بارانی بود

زندگی سخت ترین فلسفه را در خود داشت
شاعر سر به هوا، عاشقِ آسانی بود...!

#سارا_صابر


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
شنیدم کاشتری گم شد ز کردی در بیابانی
بسی اشتر بجست از هر سوی کرد بیابانی

چو اشتر را ندید از غم بخفت اندر کنار ره
دلش از حسرت اشتر میان صد پریشانی

درآخرچون درآمدشب بجست ازخواب ودل پرغم
برآمد گوی مه تابان ز روی چرخ چوگانی

به نور مه بدید اشتر میان راه استاده
ز شادی آمدش گریه به سان ابر نیسانی

رخ اندر ماه روشن کرد و گفتا چون دهم شرحت
که هم خوبی و نیکویی و هم زیبا و تابانی

خداوندا در این منزل برافروز از کرم نوری
که تا گم کرده خود را بیابد عقل انسانی

شب قدر است در جانب چرا قدرش نمی‌دانی
تو را می‌شورد او هر دم چرا او را نشورانی

تو را دیوانه کرده‌ست او قرار جانت برده‌ست او
غم جان تو خورده‌ست او چرا در جانش ننشانی

چو او آب است و تو جویی چرا خود را نمی‌جویی
چو او مشک است و تو بویی چرا خود را نیفشانی

#مولانا


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
امروز ندارم غم فردای قیامت
کافروخته رخ آمد و افراخته قامت

در کوی وفا چاره به جز دادن جان نیست
یعنی که مجو در طلبش راه سلامت

تیری ز کمانخانه ابروش نخوردم
تا سینه نکردم هدف تیر ملامت

فرخنده مقامی است سر کوی تو لیکن
از رشک رقیبان نبود جای اقامت

چون دعوی خون با تو کنم در صف محشر
کز مست معربد نتوان خواست غرامت

تا محشر اگر خاک زمین را بشکافند
از خون شهیدان تو یابند علامت

با حلقهٔ زنار سر زلف تو زاهد
تسبیح ز هم بگسلد از دست ندامت

من پیرو شیخی که ز خاصیت مستی
در پای خم انداخته دستار امامت

کیفیت پیمانه گر این است فروغی
چون است سبوکش نزند لاف کرامت

#فروغی_بسطامی


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
چو بخت نیست که شایسته وصال تو باشم
بصبر کوشم و خرسند با خیال تو باشم

بعشوه زلف گشودی، بچهره خال فزودی
اسیر زلف تو گردم، غلام خال تو باشم

چو پایمال تو گشتم، سرم بلند شد، آری
چه سربلندی ازین به که پایمال تو باشم؟

#هلالی_جغتایی


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
فرح آباد من آنجاست که جانان آنجاست
اشرف آنجاست که آن سرو خرامان آنجاست

عیش ما نیست چو بلبل به بهاران موقوف
هر کجا لاله رخی هست گلستان آنجاست

گر کشد دل به خرابات مرا، معذورم
سر فارغ، دل بی غم، لب خندان آنجاست

می کند خنده سوفار، دل از پیکانش
عیش فرش است در آن خانه که مهمان آنجاست

هر شبستان که در او روی عرقناکی هست
من دلسوخته را چشمه حیوان آنجاست

ای صبا در حرم زلف چو محرم شده ای
به ادب باش که دلهای پریشان آنجاست

نیست بی شور جنون عالم گل را نمکی
من و آن شهر که دیوانه فراوان آنجاست

دل چو بی عشق شود هیچ کم از زندان نیست
چاه، مصرست اگر یوسف کنعان آنجاست

در دل مور ز تنگی به حقارت منگر
که نهانخانه اقبال سلیمان آنجاست

دل تنگی که در او راه ندارد دنیا
بی سخن، خلوت پنهانی جانان آنجاست

ای که مشغول به سنجیدن مرده شده ای
دست بردار ازین کار، که میزان آنجاست

از صفای در و دیوار گلستان صائب
می توان یافت که آن نو گل خندان آنجاست

صائب تبریزی


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
گفتیَم درد تو عشق است و دوا نتوان کرد
دردم از توست، دوا از تو چرا نتوان کرد؟!

جا به کویَت نتوان کرد ز بیم اغیار
ور توان ، در دل بی‌رحم تو جا نتوان کرد!

گر ز سودای تو ، رسوای جهان شد هاتف
چه توان کرد که تغییر قضا نتوان کرد!

#هاتف_اصفهانی


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
گوياترين کسی را کو تيزبين تر آمد
خطّ تو چشم بسته، خال تو لال کرده


#غزلی_از عطار نیشابوری

____

ای يک کرشمۀ تو صد خون حلال کرده
روی چو آفتابت ختمِ جمال کرده

نيکوییی که هرگز نی روز ديد نی شب
هر سال ماهِ رويت با ماه و سال کرده

خورشيدِ طلعت تو ناگه فکنده عکسی
اجسام خيره گشته ارواح حال کرده

ماهی که قاف تا قاف از عکس اوست روشن
چون روی تو بديده پشتی چو دال کرده

اوّل چو بدرۀ سيم از نور بدر بوده
و آخر ز شرمِ رويت خود را هلال کرده

زلف تو چون به شبرنگ آفاق در نوَشته
خورشيد بر کمينه عزم زوال کرده

دل را شده پريشان حالی و روزگاری
تا از کمندِ زلفت مويی خيال کرده

با آنکه بوی وصلت نه دل شنيد و نه جان
ما و دلی و جانی وقف وصال کرده

گوياترين کسی را کو تيزبين تر آمد
خطّ تو چشم بسته، خال تو لال کرده

شعر فريد کرده شرحِ لب تو شيرين
تا او به وصف چشمت سِحْرِ حلال کرده

#عطار


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
تو که از صورت حال دل ما بی‌خبری

غم دل با تو نگویم که ندانی دردم

#سعدی

❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
گر بگرید ور بنالد زار زار
اونخواهد شد مسلمان؛هوش دار

#مثنوی_مولانا


شرح:📚
اگر نفس اماره گریه کرد ویا زار زار نالید بهوش باش که اوبه حق ایمان نمی آورد مبادا فریب او بخوری.
#نفس_اماره


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
عشق آمد و شولای سبزش را به روی دلم کشید
دلم بیدار شد، شکوفه داد و خندید
بی آنکه حدس زده باشم
دیواره‌های دلم فرو ریخت
و من مبتلا شدم به عشق
مبتلا شدم به همه‌چیز و همه‌کس

#احمد_شاملو


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
و در دلتنگی ما هیچ دستی دخیل نبود
و در دوری هزاران دست دخیل بود
سلام بر تو!
که تو را بسیار ندارم
و سلام بر من!
در هر آن‌چه از دست داده‌ام...

#محمود_درويش


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
گر چشم گشایم، به جمال تو خوش است
ور دیده ببندم، به خیال تو خوش است

هیچ از تو به جز فراق تو ناخوش نیست
آن نیز به امّید وصال تو خوش است...

#فدایی_لاهیجی


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
پاییز آخرین برگش را
با چنگ و دندان
محکم به آغوش می کشد.
تا از باد و بوران در امان بماند.
یارای ایستادنش نمانده .
پاییز در تمنای آغوش زمستان
برگهایش را ورق به ورق
به رسم مهمان نوازی
پیشکش قدوم سرما می کند
شاید این آخرین نشانه باشد برای آمدن
یا بهانه ایی برای با عشق ماندن
شاید هم آخرین فعل برای دوست داشته شدن ...!

#آذر_فراهانی

❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
من گم شده ام ؛ هرچه بگردی خبری نیست
جز این دو سه تا شعر که گفتم اثری نیست

یک بار نشستم به تو چیزی بنویسم
دیدم به عزیزان گله کردن هنری نیست

دلگیرم از این شهرِ پس از من که هوایش
آنگونه که در شأن تو باشد بپری ، نیست

ای کاش کسی باشد و کابوس که دیدی
در گوش تو آرام بگوید : خبری نیست

هر جا نکنی باز سرِ درد دلت را
چون دامن تر هست ، ولی چشمِ تری نیست

ای کاش که می گفت نگاه تو ، بمانم
این لحظه که حرفت سند معتبری نیست

دل خوش نکنم پشت وداع تو سلامی ست
یا پشت خداحافظی من سفری نیست

من چند قدم رفتم و برگشتم و دیدم
در بسته شد آنگونه که انگار دری نیست ...


#مهدی_فرجی


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
تا تو با منی زمانه با من است
بخت و کام جاودانه با من است

تو بهار دلکشی و من چو باغ
شور و شوق صد جوانه با من است

یاد دلنشینت ای امید جان
هر کجا روم روانه با من است

ناز نوشخند صبح اگر توراست
شور گریه ی شبانه با من است

برگ عیش و جام و چنگ اگرچه نیست
رقص و مستی و ترانه با من است

گفتمش مراد من به خنده گفت
لابه از تو و بهانه با من است

گفتمش من آن سمند سرکشم
خنده زد که تازیانه با من است

هر کسش گرفته دامن نیاز
ناز چشمش این میانه با من است

خواب نازت ای پری ز سر پرید
شب خوشت که شب فسانه با من است
 
#هوشنگ_ابتهاج


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
ترسان ترسان همی رَوم بر اثرش
پرسان پرسان ز خلق عالم خبرش

آسان آسان اگربیابم وصلش
بوسان بوسان لب من و خاک درش

#شاه_نعمت‌الله_ولی


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
من تشنه آن یارم گر خفته و بیدارم
با نقش خیال او همراهم و هم جفتم

چون صورت آیینه من تابع آن رویم
زان رو صفت او را بنمودم و بنهفتم

آن دم که بخندید او من نیز بخندیدم
وان دم که برآشفت او من نیز برآشفتم


#مـولانـا

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀