Faryad
Shayan Eshraghi
🎤 شایان اشراقی
🎼 فریاد
هر شیشه ای كه گشت به سنگ آشنا شكست
غیر از دلم، كه تا ز دلت شد جدا شكست
#صائب_تبریزی
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
🎼 فریاد
هر شیشه ای كه گشت به سنگ آشنا شكست
غیر از دلم، كه تا ز دلت شد جدا شكست
#صائب_تبریزی
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
ڪَر بہ خاڪم
ڪَذرد یوسفِ ڪَلپیرهنم
بوے پیراهن یوسف شنوند از ڪفنم
به فـراق تــو
ڪَرفتارترم روز بہ روز
ڪس بہ این روزڪَرفتار مباداڪہ منم
#هلالیجغتائی
#گ
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
ڪَذرد یوسفِ ڪَلپیرهنم
بوے پیراهن یوسف شنوند از ڪفنم
به فـراق تــو
ڪَرفتارترم روز بہ روز
ڪس بہ این روزڪَرفتار مباداڪہ منم
#هلالیجغتائی
#گ
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم
ناز بنیاد مکن تا نکنی بنیادم
می مخور با همهکس تا نخورم خون جگر
سر مکش تا نکشد سر به فلک فریادم
زلف را حلقه مکن تا نکنی در بندم
طره را تاب مده تا ندهی بر بادم
یار بیگانه مشو تا نبری از خویشم
غم اغیار مخور تا نکنی ناشادم
رخ برافروز که فارغ کنی از برگ گلم
قد برافراز که از سرو کنی آزادم
شمع هر جمع مشو ور نه بسوزی ما را
یاد هر قوم مکن تا نروی از یادم
شهرهی شهر مشو تا ننهم سر در کوه
شور شیرین منما تا نکنی فرهادم
رحم کن بر من مسکین و به فریادم رس
تا به خاک درِ آصف نرسد فریادم
حافظ از جورِ تو حاشا که بگرداند روی
من از آن روز که در بند توام آزادم
▪️حافظ
#ز
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
ناز بنیاد مکن تا نکنی بنیادم
می مخور با همهکس تا نخورم خون جگر
سر مکش تا نکشد سر به فلک فریادم
زلف را حلقه مکن تا نکنی در بندم
طره را تاب مده تا ندهی بر بادم
یار بیگانه مشو تا نبری از خویشم
غم اغیار مخور تا نکنی ناشادم
رخ برافروز که فارغ کنی از برگ گلم
قد برافراز که از سرو کنی آزادم
شمع هر جمع مشو ور نه بسوزی ما را
یاد هر قوم مکن تا نروی از یادم
شهرهی شهر مشو تا ننهم سر در کوه
شور شیرین منما تا نکنی فرهادم
رحم کن بر من مسکین و به فریادم رس
تا به خاک درِ آصف نرسد فریادم
حافظ از جورِ تو حاشا که بگرداند روی
من از آن روز که در بند توام آزادم
▪️حافظ
#ز
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
ﺍﯼ طعـمِ ﻟﺒـﺖ مثـلِ ﺍﻧـﺎﺭِ ﺷﺐِ ﭘﺎئیز
مستـم بنمـا دیگـر از آن ﺳـﺎﻏﺮِ ﻟﺒﺮﯾﺰ
ﺑﺎ ﻧﺎﺯِ ﻧﮕﺎﻫﺖ ﺑﻪ ﺟﻬﺎﻥ کم بزن ﺁﺗﺶ
ﺑـﺎ ﻋﺸﻮﻩ ﮔﺮﯼ ﺭﻩ ﺑﺰﻥ ﺍﺯ ﻟﺸﮑﺮِ ﭼﻨﮕﯿﺰ
وقتی ﮐـﻪ تـو ﺩﺭ بـاغِ اِرم پـا بگذاری
ﺑﺮ ﺷﺎﺧﻪٔ ﮔُﻞ ﻧﻐﻤﻪ ﮐﻨﺪ ﻣﺮﻍِ ﺳﺤﺮﺧﯿﺰ
ﺩﺭﻓﺼﻞِ ﺧﺰﺍﻥ ﭘﺮﺩﻩ ﺑﮑِﺶ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﻫﺎ ﺭﺍ
ﺗـﺎ ﺧـﺎﻧﻪ ﺧـﺮﺍﺑﻢ ﻧﮑـﻨﺪ ﺳﺮﺩﯼِ ﭘـﺎئیز
ﭼﺸﻤﻢ که به روی ﺭُﺥِ ﺯﯾﺒﺎﯼ تـو افتاد
ﺍﺯ ﺟﺬﺑﻪ ﯼ ﺭﻭﯼ ﺗﻮ ﺷﺪﻡ ﺫﺭﻩ ﯼ ﻧﺎﭼﯿﺰ
ﮔﻨﺠﺸﮏِ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭﻡ ﻭ ﺩﺭ ﻫﻮﻝ ﻭ ﻫﺮﺍﺳﻢ
ﺑﺮﮔـﺮﺩ ﻭ ﺭﻫـﺎﯾﻢ ﺑﮑﻦ ﺍﺯ ﺩﺭﺩِ ﻏـﻢ ﺍﻧﮕﯿﺰ
ﺑﺮ ﺷﺎﻧـﻪ رها کن ﻋﺴﻞ ﺁﻥ ﺯﻟﻒِ ﺳﯿﻪ ﺭﺍ
ﺗﺎ ﺟـﺎﻥ ﻭ ﺩﻟـﻢ ﭘُﺮ ﺷﻮﺩ از بـوی ﺩﻻﻭﯾﺰ
#علی_قیصری
#ا
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
مستـم بنمـا دیگـر از آن ﺳـﺎﻏﺮِ ﻟﺒﺮﯾﺰ
ﺑﺎ ﻧﺎﺯِ ﻧﮕﺎﻫﺖ ﺑﻪ ﺟﻬﺎﻥ کم بزن ﺁﺗﺶ
ﺑـﺎ ﻋﺸﻮﻩ ﮔﺮﯼ ﺭﻩ ﺑﺰﻥ ﺍﺯ ﻟﺸﮑﺮِ ﭼﻨﮕﯿﺰ
وقتی ﮐـﻪ تـو ﺩﺭ بـاغِ اِرم پـا بگذاری
ﺑﺮ ﺷﺎﺧﻪٔ ﮔُﻞ ﻧﻐﻤﻪ ﮐﻨﺪ ﻣﺮﻍِ ﺳﺤﺮﺧﯿﺰ
ﺩﺭﻓﺼﻞِ ﺧﺰﺍﻥ ﭘﺮﺩﻩ ﺑﮑِﺶ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﻫﺎ ﺭﺍ
ﺗـﺎ ﺧـﺎﻧﻪ ﺧـﺮﺍﺑﻢ ﻧﮑـﻨﺪ ﺳﺮﺩﯼِ ﭘـﺎئیز
ﭼﺸﻤﻢ که به روی ﺭُﺥِ ﺯﯾﺒﺎﯼ تـو افتاد
ﺍﺯ ﺟﺬﺑﻪ ﯼ ﺭﻭﯼ ﺗﻮ ﺷﺪﻡ ﺫﺭﻩ ﯼ ﻧﺎﭼﯿﺰ
ﮔﻨﺠﺸﮏِ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭﻡ ﻭ ﺩﺭ ﻫﻮﻝ ﻭ ﻫﺮﺍﺳﻢ
ﺑﺮﮔـﺮﺩ ﻭ ﺭﻫـﺎﯾﻢ ﺑﮑﻦ ﺍﺯ ﺩﺭﺩِ ﻏـﻢ ﺍﻧﮕﯿﺰ
ﺑﺮ ﺷﺎﻧـﻪ رها کن ﻋﺴﻞ ﺁﻥ ﺯﻟﻒِ ﺳﯿﻪ ﺭﺍ
ﺗﺎ ﺟـﺎﻥ ﻭ ﺩﻟـﻢ ﭘُﺮ ﺷﻮﺩ از بـوی ﺩﻻﻭﯾﺰ
#علی_قیصری
#ا
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
#صائب تبریزی
نه پشتِ پای بر اندیشه می توانم زد
نه این درختِ غم از ریشه می توانم زد
خوشم به زندگیِ تلخ همچو می، ورنه
برون چو رنگ از این شیشه می توانم زد
ز چشم شیرِ مکافات نیستم ایمن
وگرنه برق بر این بیشه می توانم زد
ندیده است جگرگاهِ بیستون در خواب
گُلی که من به سرِ تیشه می توانم زد
خوش است پیش فتادن ز همرهان_ صائب! _
وگرنه گام به اندیشه می توانم زد
#صائب
#ن
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
نه پشتِ پای بر اندیشه می توانم زد
نه این درختِ غم از ریشه می توانم زد
خوشم به زندگیِ تلخ همچو می، ورنه
برون چو رنگ از این شیشه می توانم زد
ز چشم شیرِ مکافات نیستم ایمن
وگرنه برق بر این بیشه می توانم زد
ندیده است جگرگاهِ بیستون در خواب
گُلی که من به سرِ تیشه می توانم زد
خوش است پیش فتادن ز همرهان_ صائب! _
وگرنه گام به اندیشه می توانم زد
#صائب
#ن
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
زیبایی...
مثل " باران " در یک کویر
مثل " درختی برفی " زیر نور
مثل " چشمه " در دل کوه
مثل " واژه ای بی نظیر " دریک غزل
وای نه مرا ببخش...
تو را مقایسه کردن خطاست
تویی که بی مانندی
تویی که خود واژه ی " زیبایی " هستی
#مهربان_کاوسی
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
مثل " باران " در یک کویر
مثل " درختی برفی " زیر نور
مثل " چشمه " در دل کوه
مثل " واژه ای بی نظیر " دریک غزل
وای نه مرا ببخش...
تو را مقایسه کردن خطاست
تویی که بی مانندی
تویی که خود واژه ی " زیبایی " هستی
#مهربان_کاوسی
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
چند روزیست که طبعم به غزل وا نشده
واژه ای تازه در اندیشه ی من جا نشده
چند وقتیست که بی حوصله و منگ شدم
شعرِ من مُرده و دل راهیِ رویا نشده
دم به دم از نظرم میگذرد خاطره ها
غیرِ غم سهمِ دلِ شاعرِ تنها نشده
کاش میشد بنویسم سخنِ تازه تری
تا دراین قلب پریشان شده بلوا نشده
عشق می خواهد واشکی پُرِ احساس،غزل
دیده ی خشک ولی حیف که دریا نشده
کاش شاعر نشوم شعر پُر از درد وغم است
هرکه شاعر شده از جایِ خودش پا نشده
#محمد_حسن_جنتی
#چ
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
واژه ای تازه در اندیشه ی من جا نشده
چند وقتیست که بی حوصله و منگ شدم
شعرِ من مُرده و دل راهیِ رویا نشده
دم به دم از نظرم میگذرد خاطره ها
غیرِ غم سهمِ دلِ شاعرِ تنها نشده
کاش میشد بنویسم سخنِ تازه تری
تا دراین قلب پریشان شده بلوا نشده
عشق می خواهد واشکی پُرِ احساس،غزل
دیده ی خشک ولی حیف که دریا نشده
کاش شاعر نشوم شعر پُر از درد وغم است
هرکه شاعر شده از جایِ خودش پا نشده
#محمد_حسن_جنتی
#چ
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
هر مشکلی که هست گرفتم گشود عقل
ره در حقیقتِ دلِ انسان که می برد؟
#صائب_تبریزی
#ه
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
ره در حقیقتِ دلِ انسان که می برد؟
#صائب_تبریزی
#ه
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
بیجهت توسنِ کین تاختهای، یعنی چه؟
بیسبب تیغِ ستم آختهای، یعنی چه؟
قامتی را که قیامت ز قیامش باشد
از پی قتل من افراختهای، یعنی چه؟
آتشین -زآتشِ مِی- آن رخِ افروخته را
از پی سوختنم ساختهای، یعنی چه؟
نظر انداختهای بر همه بیوجه، مرا
بیگناه از نظر انداختهای، یعنی چه؟
باخته من به تو در نردِ محبت دل و تو
خصمِ جانِ منِ دلباختهای، یعنی چه؟
بردهای مهر و وفا ای بتِ بیمهر و وفا!
صد رهم دیده و نشناختهای، یعنی چه؟
چون دلت آینهی آن رخِ زیباست، «رفیق!»
زنگ زآیینه نپرداختهای، یعنی چه...؟
#رفیق_اصفهانی
#ب
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
بیسبب تیغِ ستم آختهای، یعنی چه؟
قامتی را که قیامت ز قیامش باشد
از پی قتل من افراختهای، یعنی چه؟
آتشین -زآتشِ مِی- آن رخِ افروخته را
از پی سوختنم ساختهای، یعنی چه؟
نظر انداختهای بر همه بیوجه، مرا
بیگناه از نظر انداختهای، یعنی چه؟
باخته من به تو در نردِ محبت دل و تو
خصمِ جانِ منِ دلباختهای، یعنی چه؟
بردهای مهر و وفا ای بتِ بیمهر و وفا!
صد رهم دیده و نشناختهای، یعنی چه؟
چون دلت آینهی آن رخِ زیباست، «رفیق!»
زنگ زآیینه نپرداختهای، یعنی چه...؟
#رفیق_اصفهانی
#ب
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
گروه راز و محسن نامجو
@katibehchannel
▪️زلف
▪️گروه راز و محسن نامجو
زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم
ناز بنیاد مکن تا نکنی بنیادم
می مخور با همهکس تا نخورم خون جگر
سر مکش تا نکشد سر به فلک فریادم
زلف را حلقه مکن تا نکنی در بندم
طره را تاب مده تا ندهی بر بادم
یار بیگانه مشو تا نبری از خویشم
غم اغیار مخور تا نکنی ناشادم
رخ برافروز که فارغ کنی از برگ گلم
قد برافراز که از سرو کنی آزادم
شمع هر جمع مشو ور نه بسوزی ما را
یاد هر قوم مکن تا نروی از یادم
شهرهی شهر مشو تا ننهم سر در کوه
شور شیرین منما تا نکنی فرهادم
رحم کن بر من مسکین و به فریادم رس
تا به خاک درِ آصف نرسد فریادم
حافظ از جورِ تو حاشا که بگرداند روی
من از آن روز که در بند توام آزادم
▪️حافظ
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
▪️گروه راز و محسن نامجو
زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم
ناز بنیاد مکن تا نکنی بنیادم
می مخور با همهکس تا نخورم خون جگر
سر مکش تا نکشد سر به فلک فریادم
زلف را حلقه مکن تا نکنی در بندم
طره را تاب مده تا ندهی بر بادم
یار بیگانه مشو تا نبری از خویشم
غم اغیار مخور تا نکنی ناشادم
رخ برافروز که فارغ کنی از برگ گلم
قد برافراز که از سرو کنی آزادم
شمع هر جمع مشو ور نه بسوزی ما را
یاد هر قوم مکن تا نروی از یادم
شهرهی شهر مشو تا ننهم سر در کوه
شور شیرین منما تا نکنی فرهادم
رحم کن بر من مسکین و به فریادم رس
تا به خاک درِ آصف نرسد فریادم
حافظ از جورِ تو حاشا که بگرداند روی
من از آن روز که در بند توام آزادم
▪️حافظ
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خدا کند غیرمنتظرهترین اتفاقِ ممکن بیفتد، خدا کند حال همه خوب شود.
خدا کند اینبار که پاییز تمام شد؛ زمستان نشود، بهار شود. خدا کند باران که بند آمد، آفتاب بتابد و رنگینکمان شود. خدا کند درختهای خشک، ناگهانی سبز شوند، آدمهای غمگین، ناگهانی لبخند بزنند و همه چیز، ناگهانی خوب شود.
خدا کند که خدا روی سقف صیقلیِ آسمان برایمان پیغام بنویسد که «کافیست هرچه غصه خوردید و رنج کشیدید و کسی را نداشتید! آمدهام اندوه زمین را پاک کنم، همهتان خوب میشوید، همه چیز درست میشود.»
نرگس صرافیان طوفان
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
خدا کند اینبار که پاییز تمام شد؛ زمستان نشود، بهار شود. خدا کند باران که بند آمد، آفتاب بتابد و رنگینکمان شود. خدا کند درختهای خشک، ناگهانی سبز شوند، آدمهای غمگین، ناگهانی لبخند بزنند و همه چیز، ناگهانی خوب شود.
خدا کند که خدا روی سقف صیقلیِ آسمان برایمان پیغام بنویسد که «کافیست هرچه غصه خوردید و رنج کشیدید و کسی را نداشتید! آمدهام اندوه زمین را پاک کنم، همهتان خوب میشوید، همه چیز درست میشود.»
نرگس صرافیان طوفان
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
از مهربان بودن دلم دیگر پشیمان است
زخمی شدم، دور و برم صدها نمکدان است
دیروز میگفتم "محبت" قند یزد، اما
امروز میگویم که نه !چاقوی زنجان است
چاقوکش و جراح می دانند یک چاقو
گاهی بلای جان و گاهی منجی جان است!
با هر ضعیفی مهربان بودم ولی افسوس
دیدم سلامِ بَرّه هم با گرگ یکسان است!
اصلأ چرا باید نترسم از ضعیفان؟ هان؟
وقتی لبِ کاغد شبیه تیغ برّان است!
فهمیدم اما دیر فهمیدم که "نادان" را
از هر طرف هم که بخوانی باز "نادان" است..
#محسن_کاویانی
#ا
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
زخمی شدم، دور و برم صدها نمکدان است
دیروز میگفتم "محبت" قند یزد، اما
امروز میگویم که نه !چاقوی زنجان است
چاقوکش و جراح می دانند یک چاقو
گاهی بلای جان و گاهی منجی جان است!
با هر ضعیفی مهربان بودم ولی افسوس
دیدم سلامِ بَرّه هم با گرگ یکسان است!
اصلأ چرا باید نترسم از ضعیفان؟ هان؟
وقتی لبِ کاغد شبیه تیغ برّان است!
فهمیدم اما دیر فهمیدم که "نادان" را
از هر طرف هم که بخوانی باز "نادان" است..
#محسن_کاویانی
#ا
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
کنار خیالت
نشسته ام همینجا
کنار اشعارِ فروغ و فالنامه ی حافظ و نفس می کشم عطر نسترن ها را
به خیالِ عطرِ مُسکِرِ گریبانت
خیالت همینجا نشسته است
دقیقا همین یک قدمیِ دست هایم
و آرام می کند دلم را در آغوشِ نبودن های همیشگی ات
خیالت اینجا
کنارِ من نشسته است
با فاصله ای نَچندان دور
از آغوش و دستانم
#مهسا_سجاد
#ک
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
نشسته ام همینجا
کنار اشعارِ فروغ و فالنامه ی حافظ و نفس می کشم عطر نسترن ها را
به خیالِ عطرِ مُسکِرِ گریبانت
خیالت همینجا نشسته است
دقیقا همین یک قدمیِ دست هایم
و آرام می کند دلم را در آغوشِ نبودن های همیشگی ات
خیالت اینجا
کنارِ من نشسته است
با فاصله ای نَچندان دور
از آغوش و دستانم
#مهسا_سجاد
#ک
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
به سوی توست اگر این نگاه، دست خودم نیست
صبوری از دلِ تنگم نخواه، دست خودم نیست
نخوان به گوش منِ دلسپرده پند، که این عشق
اگر درست، اگر اشتباه، دست خودم نیست
همین که پلک گشودی به ناز، پر زد و دیدم
دلی که دست خودم بود، آه... دست خودم نیست
مرا ببخش که میخواهمت، اگرچه بعیدی
که من پلنگم و رؤیای ماه دست خودم نیست
برای از تو نوشتن ردیف شد کلماتم
که اختیار غزل هیچگاه دست خودم نیست...
#سجاد_رشیدیپور
#ب
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
صبوری از دلِ تنگم نخواه، دست خودم نیست
نخوان به گوش منِ دلسپرده پند، که این عشق
اگر درست، اگر اشتباه، دست خودم نیست
همین که پلک گشودی به ناز، پر زد و دیدم
دلی که دست خودم بود، آه... دست خودم نیست
مرا ببخش که میخواهمت، اگرچه بعیدی
که من پلنگم و رؤیای ماه دست خودم نیست
برای از تو نوشتن ردیف شد کلماتم
که اختیار غزل هیچگاه دست خودم نیست...
#سجاد_رشیدیپور
#ب
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀