فدای قاصد جانان کز او آسوده شد جانم
بشارت های خوش داد از اشارتهای جانانم
به عالم هیچ عیشی را از این خوشتر نمیدانم
که جام از من تو بستانی و من کام از تو بستانم
#فروغی_بسطامی
#ف
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
بشارت های خوش داد از اشارتهای جانانم
به عالم هیچ عیشی را از این خوشتر نمیدانم
که جام از من تو بستانی و من کام از تو بستانم
#فروغی_بسطامی
#ف
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
حالا يك من مانده و
هزاران سوالى كه بايد راجع به
جاى خالى ات جواب دهم!
انصاف نبود
رفتنت با خودت باشد و
پر كردنِ جاى خالى ات با من...
#علي_قاضي_نظام
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
هزاران سوالى كه بايد راجع به
جاى خالى ات جواب دهم!
انصاف نبود
رفتنت با خودت باشد و
پر كردنِ جاى خالى ات با من...
#علي_قاضي_نظام
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
با غمش
خو ڪردم امشب،
ڪَر چه در زارے ڪَذشت،
یاد میڪردم ازآن شبها،
ڪه در یارے ڪَذشت.
خواب هم ناید
ڪَهی تا دیدمی وقتی، مڪَر
زان شب فرخ،
ڪه با یارم به بیدارے ڪَذشت.
#امیرخسرودهلوے
#ب
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
خو ڪردم امشب،
ڪَر چه در زارے ڪَذشت،
یاد میڪردم ازآن شبها،
ڪه در یارے ڪَذشت.
خواب هم ناید
ڪَهی تا دیدمی وقتی، مڪَر
زان شب فرخ،
ڪه با یارم به بیدارے ڪَذشت.
#امیرخسرودهلوے
#ب
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
به قول #محمدصالحعلاء:
هروقت سرتونو روی شونهی محبوبتون گذاشتین
دلتنگهارو دعا کنید...
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
هروقت سرتونو روی شونهی محبوبتون گذاشتین
دلتنگهارو دعا کنید...
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💕یه دوستی حرف قشنگی زد
گفت آدمها بیشتر از حرمت نون و نمکی
که با هم خوردن باید حرمت لحظاتی که کنار
هم خندیدن،گریه کردن ،دیوونه بازی
در آوردن و خاطره هایی که ساختن رو نگه دارن
@Kafee_sheerr
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
گفت آدمها بیشتر از حرمت نون و نمکی
که با هم خوردن باید حرمت لحظاتی که کنار
هم خندیدن،گریه کردن ،دیوونه بازی
در آوردن و خاطره هایی که ساختن رو نگه دارن
@Kafee_sheerr
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
گفت تا امروز دیدی من دلی را بشکنم
بغض کردم خود خوری کردم نگفتم بارها..
#سیدتقی_سیدی
#گ
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
گفت تا امروز دیدی من دلی را بشکنم
بغض کردم خود خوری کردم نگفتم بارها..
#سیدتقی_سیدی
#گ
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
از مجموعهی "پرنده کوچولو، نه پرنده بود! نه کوچولو!":
جدا شدیم، کسی صاحب دو اسم شده!
دو رود منشعب از هم، ولی طلسمشده!
دو رودِ بیماهی، شور مثل چشمِ ترت
دو رود خستهتر از اشکهای خستهترت
امید باران، در ریگهای داغی که...
دو نیممرده... و موسیقی کلاغی که...
.
صدای باد میآمد که هدیهاش شن بود
نفس کشیدن -هرجور!- غیرممکن بود
که مرگ چشم مرا مثل خواب پر میکرد
نسیم، قمقمه را از سراب پر میکرد
جدا شدیم به امّید ابرهایی که...
جدا شدیم و نیامد صدای پایی که...
.
صدای بارانی که تو را قدم بزند
که خواب گورستانِ مرا بههم بزند
صدای رؤیاهایی که پیر شد در ما
صدای بارانی که کویر شد در ما
جدا شدیم، کسی صاحب دو اسم شده!
دو رود منشعب از هم، ولی طلسمشده!
دو شورهزار به فکر دو ماهیِ قرمز
به «هیچ» بسته شده، پشت واژهی «هرگز»
.
دو تا به خار نشسته، دو گریهی دربند
دو شورهزار که روزی اگر به هم برسند...
.
سید مهدی موسوی
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
جدا شدیم، کسی صاحب دو اسم شده!
دو رود منشعب از هم، ولی طلسمشده!
دو رودِ بیماهی، شور مثل چشمِ ترت
دو رود خستهتر از اشکهای خستهترت
امید باران، در ریگهای داغی که...
دو نیممرده... و موسیقی کلاغی که...
.
صدای باد میآمد که هدیهاش شن بود
نفس کشیدن -هرجور!- غیرممکن بود
که مرگ چشم مرا مثل خواب پر میکرد
نسیم، قمقمه را از سراب پر میکرد
جدا شدیم به امّید ابرهایی که...
جدا شدیم و نیامد صدای پایی که...
.
صدای بارانی که تو را قدم بزند
که خواب گورستانِ مرا بههم بزند
صدای رؤیاهایی که پیر شد در ما
صدای بارانی که کویر شد در ما
جدا شدیم، کسی صاحب دو اسم شده!
دو رود منشعب از هم، ولی طلسمشده!
دو شورهزار به فکر دو ماهیِ قرمز
به «هیچ» بسته شده، پشت واژهی «هرگز»
.
دو تا به خار نشسته، دو گریهی دربند
دو شورهزار که روزی اگر به هم برسند...
.
سید مهدی موسوی
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
با دلم گفتهام ای ساده! فراموشش کن
تا کجا چشم بر این جاده؟ فراموشش کن
دست بردار از او، خاطرهبازی کافیست
فرض کن گل نفرستاده... فراموشش کن
آن نگاهی که دَمِ آخر از او جا مانده
پیش او برده و پس داده، فراموشش کن
مردمانِ نگهش قلّهنشیناند هنوز
دل که در درّه نیفتاده... فراموشش کن
گفتم این تکّهغزل را بفرستم نزدت
دل ولی گفت نشو ساده! فراموشش کن
به شما برنخورد حال غزل بود و گذشت
اتفاقیست که افتاده... فراموشش کن
#فاطمه_کریمزاده
#ب
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
تا کجا چشم بر این جاده؟ فراموشش کن
دست بردار از او، خاطرهبازی کافیست
فرض کن گل نفرستاده... فراموشش کن
آن نگاهی که دَمِ آخر از او جا مانده
پیش او برده و پس داده، فراموشش کن
مردمانِ نگهش قلّهنشیناند هنوز
دل که در درّه نیفتاده... فراموشش کن
گفتم این تکّهغزل را بفرستم نزدت
دل ولی گفت نشو ساده! فراموشش کن
به شما برنخورد حال غزل بود و گذشت
اتفاقیست که افتاده... فراموشش کن
#فاطمه_کریمزاده
#ب
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
سلام😊✋
ظهرتون همیشه به شادی 🥘🍲🌹🍃
🍃🌹امیدوارم
درکنارخانواده ودوستانتون
بهترین آدینه را داشته باشید🌹🍃
دورهمی تون زیبا،خندهاتون قشنگ
وجودتون سبز و زندگیتون آروم 🌹🍃
#سلام_مهربونا_ظهرتون_پراز_لبخند😊🌹🍃🌹
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
ظهرتون همیشه به شادی 🥘🍲🌹🍃
🍃🌹امیدوارم
درکنارخانواده ودوستانتون
بهترین آدینه را داشته باشید🌹🍃
دورهمی تون زیبا،خندهاتون قشنگ
وجودتون سبز و زندگیتون آروم 🌹🍃
#سلام_مهربونا_ظهرتون_پراز_لبخند😊🌹🍃🌹
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
ز گزاف ریز باده که تو شاهِ ساقیانی
تو نِهای ز جنسِ خَلقان، تو ز خلقِ آسمانی
دو هزار خُنبِ باده، نرسد به جرعۀ تو
ز کجا شرابِ خاکی، ز کجا شرابِ جانی
می و نُقلِ این جهانی، چو جهان، وفا ندارد
می و ساغرِ خدایی، چو خداست جاودانی
دل و جان و صد دل و جان، بهفدایِ آن ملاحت
جُزِ صورتی که داری، تو به خاکیان چه مانی؟
بزن آتشی که داری به جهانِ بیقراری
بشکاف ز آتشِ خود دلِ قُبّۀ دُخانی
پَر و بال بخش جان را، که بسی شکستهپَر شد
پَر و بالِ جان شکستی، پیِ حکمتی که دانی
سخنم بههوشیاری، نمکی ندارد ای جان
قَدحی دو موهبت کُن، چو ز من سخن سِتانی
که هرآنچه مست گوید همه باده گفته باشد
نکُند به کَشتیِ جان جُزِ باده بادبانی
مددی که نیممستم، بِده آن قَدح به دستم
که به دولتِ تو رَستَم ز مَلولی و گرانی
هله ای بلایِ توبه، بِدَران قبایِ توبه
بَرِ تو چه جایِ توبه؟ که قضایِ ناگهانی
تو خرابِ هر دُکانی، تو بلایِ خانومانی
زِهِ کوهِ قاف گیری، چو شتر همیکَشانی
عجب آن دگر بگویم که به گفت مینیاید
تو بگو که از تو خوشتر، که شهِ شِکَربیانی
دیوان شمس غزل شمارۀ ۲۸۳۵
#ز
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
تو نِهای ز جنسِ خَلقان، تو ز خلقِ آسمانی
دو هزار خُنبِ باده، نرسد به جرعۀ تو
ز کجا شرابِ خاکی، ز کجا شرابِ جانی
می و نُقلِ این جهانی، چو جهان، وفا ندارد
می و ساغرِ خدایی، چو خداست جاودانی
دل و جان و صد دل و جان، بهفدایِ آن ملاحت
جُزِ صورتی که داری، تو به خاکیان چه مانی؟
بزن آتشی که داری به جهانِ بیقراری
بشکاف ز آتشِ خود دلِ قُبّۀ دُخانی
پَر و بال بخش جان را، که بسی شکستهپَر شد
پَر و بالِ جان شکستی، پیِ حکمتی که دانی
سخنم بههوشیاری، نمکی ندارد ای جان
قَدحی دو موهبت کُن، چو ز من سخن سِتانی
که هرآنچه مست گوید همه باده گفته باشد
نکُند به کَشتیِ جان جُزِ باده بادبانی
مددی که نیممستم، بِده آن قَدح به دستم
که به دولتِ تو رَستَم ز مَلولی و گرانی
هله ای بلایِ توبه، بِدَران قبایِ توبه
بَرِ تو چه جایِ توبه؟ که قضایِ ناگهانی
تو خرابِ هر دُکانی، تو بلایِ خانومانی
زِهِ کوهِ قاف گیری، چو شتر همیکَشانی
عجب آن دگر بگویم که به گفت مینیاید
تو بگو که از تو خوشتر، که شهِ شِکَربیانی
دیوان شمس غزل شمارۀ ۲۸۳۵
#ز
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
🌺 شهر به شهر
شهر به شهر و کو به کو در طلبت شتافتم
خانه به خانه در به در جستمت و نیافتم
آه که تار و پود آن رفت به باد عاشقی
جامه تقویی که من در همه عمر بافتم
بر دل من زبس که جا تنگ شد از جدائیت
بی تو به دست خویشتن سینهٔ خود شکافتم
از تف آتش غمم صدره اگر چه تافتی
آینهسان به هیچ سو رو ز تو برنتافتم
یک ره از او نشد مرا کار دل حزین روا
هاتف اگرچه عمرها در ره او شتافتم
#هاتف اضفهانی غزل شماره 57
#ش
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
شهر به شهر و کو به کو در طلبت شتافتم
خانه به خانه در به در جستمت و نیافتم
آه که تار و پود آن رفت به باد عاشقی
جامه تقویی که من در همه عمر بافتم
بر دل من زبس که جا تنگ شد از جدائیت
بی تو به دست خویشتن سینهٔ خود شکافتم
از تف آتش غمم صدره اگر چه تافتی
آینهسان به هیچ سو رو ز تو برنتافتم
یک ره از او نشد مرا کار دل حزین روا
هاتف اگرچه عمرها در ره او شتافتم
#هاتف اضفهانی غزل شماره 57
#ش
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
#غزلی_از عماد خراسانی
باز آهنگِ جنون می زنی ای تار! امشب
گویمت رازی و در پرده نگهدار امشب
آنچه زان تارِ سرِ زلف کشیدم شب و روز
مو به مو جمله کنم پیش تو اظهار امشب
عشق، همسایۀ دیوار به دیوار جنون
جلوه گر کرده رخش از در و دیوار امشب
هر کجا می نگرم جلوه کند نقشِ نگار
کاش یک بوسه دهد زینهمه رخسار امشب
از فضا بوی دل سوخته ای می آید
تا که شد باز در آن حلقه، گرفتار امشب؟
سوزی و نالۀ بیجا نکنی ای دل زار!
خوب با شمع شدی همدل و همکار امشب
ای بسا شب که به روز تو نشستیم ای شمع!
کاش سوزیم چو پروانه به یکبار امشب
آتش است این نه سخن، بس کن از این قصّه عماد!
ورنه سوزد قلمت دفتر اشعار امشب
@Kafee_sheerr
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
باز آهنگِ جنون می زنی ای تار! امشب
گویمت رازی و در پرده نگهدار امشب
آنچه زان تارِ سرِ زلف کشیدم شب و روز
مو به مو جمله کنم پیش تو اظهار امشب
عشق، همسایۀ دیوار به دیوار جنون
جلوه گر کرده رخش از در و دیوار امشب
هر کجا می نگرم جلوه کند نقشِ نگار
کاش یک بوسه دهد زینهمه رخسار امشب
از فضا بوی دل سوخته ای می آید
تا که شد باز در آن حلقه، گرفتار امشب؟
سوزی و نالۀ بیجا نکنی ای دل زار!
خوب با شمع شدی همدل و همکار امشب
ای بسا شب که به روز تو نشستیم ای شمع!
کاش سوزیم چو پروانه به یکبار امشب
آتش است این نه سخن، بس کن از این قصّه عماد!
ورنه سوزد قلمت دفتر اشعار امشب
@Kafee_sheerr
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
Audio
MasnaviManavi
آن جهود سگ ببین چه رای کرد
پهلوی آتش بتی بر پای کرد
کانک این بت را سجود آرد برست
ور نیارد در دل آتش نشست
چون سزای این بت نفس او نداد
از بت نفسش بتی دیگر بزاد
مادر بتها بت نفس شماست
زانک آن بت مار و این بت اژدهاست
آهن و سنگست نفس و بت شرار
آن شرار از آب میگیرد قرار
سنگ و آهن زآب کی ساکن شود
آدمی با این دو کی ایمن بود
«مولوی»مثنوی شریف
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
پهلوی آتش بتی بر پای کرد
کانک این بت را سجود آرد برست
ور نیارد در دل آتش نشست
چون سزای این بت نفس او نداد
از بت نفسش بتی دیگر بزاد
مادر بتها بت نفس شماست
زانک آن بت مار و این بت اژدهاست
آهن و سنگست نفس و بت شرار
آن شرار از آب میگیرد قرار
سنگ و آهن زآب کی ساکن شود
آدمی با این دو کی ایمن بود
«مولوی»مثنوی شریف
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀