💖کافه شعر💖
2.68K subscribers
4.42K photos
2.94K videos
12 files
1.06K links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
سیر آمدم از غمِ دمادم خوردن
وز بس غم گونه‌گونه درهم خوردن

الحق چه نکوست عادت کم خوردن
اندر همه‌چیز، خاصه در غم خوردن

#کمال‌_اسمعیل‌_اصفهانی


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
آن کس که ز بهر او مرا غم نیکوست
با دشمن من همی زید در یک پوست

گر دشمن بنده را همی دارد دوست
بدبختی بنده دان ، نه بد عهدی دوست

#ارزقی_هروی


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
هیچ گلی به غیر تو بوی خوشی نمی دهد



عطر تو چون گلاب عشق مست کند خیال من

#میناکاظمی

❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
همیشه منظرِ دریا و کوه، روح‌افزاست
و منظر تو، تلاقیّ کوه با دریاست

نفس ز عمق تو و قلّه‌ی تو می‌گیرم
به هرکجا که تو باشی، هوای من آنجاست

دقایقی‌ست تو را با من و مرا با تو
نگاهِ ثانیه‌ها مات بر دقایق ماست

من و تو آینه‌ی روبه‌روی هم شده‌ایم
چقدر این‌همه با هم یکی‌شدن زیباست

خوشا به سینه‌ی تو سرنهادن و خواندن
که همدلی چو من آنجا گرفته و تنهاست

بدون واسطه، همواره دیدمت... آری
درون آینه‌ی روح، جسم ناپیداست

همیشه عشق به جرمِ نکرده می‌سوزد
نصیب ما هم از این پس لهیبِ تهمت‌هاست

بیا ولی که بخوانیم بی‌هراس از هم
که هم‌سُرایی مرغان عشق بی‌پرواست

#محمدعلی_بهمنی


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
بوسه‌ای داد مرا......
دلبر عیار و برفٺ......

چه شدی چونڪ یڪی داد.....
بدادی شش و هفٺ.....


#مولانا


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
مو به مو بستهٔ آن زلف گره گیر شدم
آخر از فیض جنون قابل زنجیر شدم

کاش ابروی کجش بنگری از دیدهٔ راست
تا بدانی که چرا کشتهٔ شمشیر شدم

نه کنون می‌خورد آن صف‌زده مژگان خونم
دیرگاهی است که آماجگه تیر شدم

تیره شد روزم و افزود غم جان سوزم
هر چه افزون ز پی نالهٔ شب گیر شدم

ناله‌ها را اثری نیست وگرنه در عشق
آن قدر ناله نمودم که ز تاثیر شدم

بخت بد بین که به سر وقت من آن سرو روان
آمد از لطف زمانی که زمین‌گیر شدم

پیر کنعانم اگر عشق بخواند نه عجب
کز غم فرقت آن تازه جوان پیر شدم

این چه نقشی است که از پرده پدیدار آمد
که به یک جلوه آن صورت تصویر شدم

من که نخجیر کمندم همه شیران بودند
آهوی چشم تو را دیدم و نخجیر شدم

مرگ را مایهٔ عمر ابدی می‌دانم
بس که بی روی تو از صحبت جان سیر شدم

تا فروغی رخ آن ترک ختایی دیدم
فارغ از خلخ و آسوده ز کشمیر شدم

#فروغی_بسطامی


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
بیا که دیده‌ی هجران‌کشیده‌ای دارم
نگاهِ خسته و رنگِ پریده‌ای دارم

درون سینه‌ی من شورِ آرزویی نیست
دلی چو لانه‌ی مرغِ پریده‌ای دارم

به یادگار جوانی، ز نوبهارِ حیات
به رنگ لاله، دلِ داغدیده‌ای دارم

عبث به یاد جوانی نشسته‌ام، بنگر
که باغبانیِ شاخِ بریده‌ای دارم

دگر به چشم توام روی آشنایی نیست
که حالِ اشکِ ز مژگان چکیده‌ای دارم

صفای عشق ز من خواه ای رمیده‌غزال!
که همچو برکه، دلِ آرمیده‌ای دارم

نظر نکرد در اینجا کسی به جانب من
به بزم حالت حرفِ شنیده‌ای دارم...

#محمدرضا_شفیعی_کدکنی


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
ترنج
@katibehchannel
▪️ترنج

▪️محسن نامجو

گفتا من آن ترنجم
کاندر جهان نگنجم

گفتم به از ترنجی
لیکن بدست نایی

▪️اشعار : حافظ و خواجوی کرمانی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مثنوی معنوی

" گر چنان گشتی که اُستا خواستی
خویش را و خویش را آراستی "

* اگر خود را تحت تعلیم استاد شایسته قرار
دادی وبر آموزه های او شکل گرفتی، در حق
خودت خوبی کرده ای...

دفتر دوم(2590)

❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
حال‌من با دیدنت درلحظه ای تغییر کرد
کلبه ی ویرانه ام را بودنت تعمیر کرد

ضرب آهنگ تپش های دلم آشفته شد
آن زمانی ‌که نگاهم روی‌چشمت گیر کرد

خواستم تا با تو گویم ‌شدتِ دلدادگی
رنگ رخسارم ولی حس مرا تفسیر کرد

خواب‌ دیدم‌پیش رویم‌باز شددرب بهشت
بی گمان عشق تو‌ رویای مرا تعبیر کرد

آمدم راز نهان را پیش تو افشا کنم
مهر بی حدم به تو گویا دلم را شیر کرد

خوانده‌ بودم‌ پیش‌گوش‌قاصدک‌عشق‌تورا
تو‌خودت دیر آمدی!یا قاصدِ من دیر کرد؟

زار و بیمار تو بودم عشق بی تکرار من
آمدی آغوش تو درمان شد و تاثیر کرد

#الهام_رازقی


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
صیقل زده حیرت‌زدگی چشمِ تَرم را
آیینه‌فروشم رُخِ آیینه‌گرم را

راهی که به خود داشتم از شوق تو گم شد
از خود خبرم نیست... که دارد خبرم را؟

پرواز مرا موجِ هوا، حلقه‌ی دام است
از نکهتِ گل، باد بَرد بال و پرم را

عشق تو نه جانی‌ست که بیرون رود از تن
از شوق تو خالی نکند خاک، سرم را

در انجمن راز بُود مستیِ عاشق
نشنیده کسی بوی کبابِ جگرم را...

#قاضی_سعید_قمی


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بہ ڪوےِ دل فرو رفتم زمانے
همی‌جستم ز ِ حال دل نشانے

ڪہ تا چون است احوال دل من
ڪہ از وے در فغان دیدم جهانے


#مولانا


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
نکته ای کان جست ناگه از زبان
همچو تیری دان که جست آن از کمان

#مثنوی_مولانا

کلامی که از دهان خارج می شود مثل تیری است که از کمان رها میشود و دیگر هرگز برنمی گرد

قبل از حرف زدن فکر کنیم نه بعد از آن

❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
بخند بر منِ پُرسوز، ای ستاره‌ی قطبی
تو التهاب چه دانی، که روشناییِ سردی

من آن شراره‌ی سوزانِ قلبِ گرمِ زمینم
تو آن ستاره‌ی آسوده‌ی سپهر نوردی

چه سود آن‌همه زیباییِ خموشِ فسونگر
اگر نداری سوزی، وگر نداری دردی؟

چه ارزشی بُود آن زندگانی ابدی را
اگر که نیست امیدی، وگر که نیست نبردی؟

نمی‌دهم به تو یک‌لحظه عمر کوته خود را
هزار قرن اگر زندگی کنیّ و بگردی

متاب بر منِ بی‌تاب، ای ستاره‌ی قطبی
که من شراره‌ی گرمم، تو روشناییِ سردی...

#ژاله_اصفهانی


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
با سوخته‌ جانان چه ڪند آتش دوزخ



من ساخته‌ام با تبِ هجرانِ تو چندے

#حزین_لاهیجی

❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
تو را خواهم بوسید
در پاییز در برگ ریزان برگ های نارنجی در زیر
باران
و با تو خواهم رقصید دست در دست
در امواج دریا مثل ترانه ای عربی
به تو فکر خواهم کرد در قهوه خانه ای تاریک
که نمیفهمم چه می گوید
اما یقین دارم اشکم را در می آورد
تو را
دوستت خواهم داشت مثل نوازش موهایت
در زیر عاشقانه ترین دقایق
بخدا تو را از خوابِ نرسیده به صبح هم
بیشتر دوست خواهم داشت
بیشتر از خیلی !
بیشتر از زیاد ..!
من تو را به اندازه ی پنهان شدن پشت دستهای خدا دوستت دارم....!

#امید_آذر

‌‌‌❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀



هرچه بیشتر فکر میکنم
کمتر به یاد می‌آورم
خودم را
پیش از عاشقت بودن
الان دقیقا کیستم
ته‌ مانده‌ای از خودم
یا تمام تو





#یغما_گلرویی

❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
در خواب شوم روی تو تصویر کنم
بیدار شوم وصل تو تعبیر کنم

گر هر دو جهان خواهی و جان و دل و دین
بر هر دو و هر سه چار تکبیر کنم

#خاقانی


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
چو خواهم کز ره شوقش دمی بر گرد سر گردم
به نزدیکش روم سد بار و باز از شرم برگردم

من بد روز را آن بخت بیدار از کجا باشد
که در کویش شبی چون پاسبانان تا سحر گردم

دلم سد پاره گشت از خنجرش و ز شوق هر زخمی
به خویش آیم دمی سد بار و از خود بیخبر گردم

اگر جز کعبهٔ کوی تو باشد قبله گاه من
الاهی ناامید از سجدهٔ آن خاک در گردم

نه از سوز محبت بی نصیبم همچو پروانه
که در هر انجمن گرد سر شمع دگر گردم

به بزم عیش شبها تا سحر او را چه غم باشد
که بر گرد درش زاری کنان شب تا سحر گردم

به زخم خنجر بیداد او خو کرده‌ام وحشی
نمی‌خواهم که یک دم دور از آن بیدادگر گردم

#وحشی_بافقی


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀