کاش میشد بیخبر یک حلقه بر در می زدی
بـر خیـالاتِ محـالـم رنـگِ بـاور می زدی
زخـم هـای کهنـه ام دارد مـداوا می شود
کاش بـودی بـر دلم یک زخمِ دیگر میزدی
دلخوشم با خاطراتت هرچه خوب و هرچه بد
بۍگمان حتی همان روزی که خنجر میزدی
بی تو ایـن دنیـا جهنـم، مـن اسیر دوزخم
کاش میشد شعبه درصحرای محشر میزدی
بی وفـا از داغِ هجرت گشته ام بیمـار و زار
کاش میشد این دمِ آخر بـه ما سر می زدی
درهجومِ غصه هایت قلبِ من صد پاره شد
کـاش قبـلِ رفتنت در سینه سنگر می زدی
ساحلِ دریای چشمم شد اسیرِ موجِ خـون
یادِ ایـامی کـه در چشمم تـو لنگر میزدی
#نـاشنـاس
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
بـر خیـالاتِ محـالـم رنـگِ بـاور می زدی
زخـم هـای کهنـه ام دارد مـداوا می شود
کاش بـودی بـر دلم یک زخمِ دیگر میزدی
دلخوشم با خاطراتت هرچه خوب و هرچه بد
بۍگمان حتی همان روزی که خنجر میزدی
بی تو ایـن دنیـا جهنـم، مـن اسیر دوزخم
کاش میشد شعبه درصحرای محشر میزدی
بی وفـا از داغِ هجرت گشته ام بیمـار و زار
کاش میشد این دمِ آخر بـه ما سر می زدی
درهجومِ غصه هایت قلبِ من صد پاره شد
کـاش قبـلِ رفتنت در سینه سنگر می زدی
ساحلِ دریای چشمم شد اسیرِ موجِ خـون
یادِ ایـامی کـه در چشمم تـو لنگر میزدی
#نـاشنـاس
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
.
وصف تو در سرّ و عَلَن گفتهام
طُرفهسخن بود که من گفتهام
روی تو را ماه فلک خواندهام
موی تو را مشک خُتَن گفتهام
خرده به کوتاهی فکرم مگیر
گر به قَدَت سروِ چمن گفتهام
میشکنی شیشهی قلبم چرا؟
من به تو کِی عهدشکن گفتهام؟
وصف جمالت ز «امینی» شنو
درخور حُسن تو سخن گفتهام...
#امینی_تبریزی
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
وصف تو در سرّ و عَلَن گفتهام
طُرفهسخن بود که من گفتهام
روی تو را ماه فلک خواندهام
موی تو را مشک خُتَن گفتهام
خرده به کوتاهی فکرم مگیر
گر به قَدَت سروِ چمن گفتهام
میشکنی شیشهی قلبم چرا؟
من به تو کِی عهدشکن گفتهام؟
وصف جمالت ز «امینی» شنو
درخور حُسن تو سخن گفتهام...
#امینی_تبریزی
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
تا حاتمِ سحاب، گهربخشِ گلشن است
در عمر لذّتیست اگر با تو طی کنم
رسواییِ ملامتِ خلق است شرط عشق
من آن نیَم که واهمه از هیچ شیء کنم
«آتش!» گمان مکن که شود سیر چشم من
یک ماه اگر نگاه به رخسار وی کنم...
#آتش_اصفهانی
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
در عمر لذّتیست اگر با تو طی کنم
رسواییِ ملامتِ خلق است شرط عشق
من آن نیَم که واهمه از هیچ شیء کنم
«آتش!» گمان مکن که شود سیر چشم من
یک ماه اگر نگاه به رخسار وی کنم...
#آتش_اصفهانی
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
.
به نامههایم اگر دلبرم نظاره نکرد
دلم خوش است که از من گرفت و پاره نکرد
کسی که در دل من بود، بیمحابا رفت
خوش آن که خانهی دل را خرید... اجاره نکرد
نه من جدایی او را، نه او سکوت مرا
به عشق چاره نکردم، به حرف چاره نکرد
هزارباره برایش گریستم، افسوس
که محض دلخوشیام، خندهای دوباره نکرد
به استخاره که قرآن خویش وا کردم
به جز فراق، به بختی دگر اشاره نکرد
صفای آن که برای وصال دلبر خویش
مردّد است، ولی هرگز استخاره نکرد...
#مصطفی_پاکدل
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
به نامههایم اگر دلبرم نظاره نکرد
دلم خوش است که از من گرفت و پاره نکرد
کسی که در دل من بود، بیمحابا رفت
خوش آن که خانهی دل را خرید... اجاره نکرد
نه من جدایی او را، نه او سکوت مرا
به عشق چاره نکردم، به حرف چاره نکرد
هزارباره برایش گریستم، افسوس
که محض دلخوشیام، خندهای دوباره نکرد
به استخاره که قرآن خویش وا کردم
به جز فراق، به بختی دگر اشاره نکرد
صفای آن که برای وصال دلبر خویش
مردّد است، ولی هرگز استخاره نکرد...
#مصطفی_پاکدل
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
تا بر دل تو، چاشنی کینه حلال است
ما را به غمت الفت دیرینه حلال است
اقبالِ گریبانِ جنون بس که بلند است
چاکی ز میان بُرد که بر سینه حلال است
پرهیز حرام است ز صهبای محبّت
این باده شب شنبه و آدینه حلال است
بر هم نزند دیده ز بس محو تماشاست
حیرانیِ دیدار بر آیینه حلال است...
#شفایی_اصفهانی
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
ما را به غمت الفت دیرینه حلال است
اقبالِ گریبانِ جنون بس که بلند است
چاکی ز میان بُرد که بر سینه حلال است
پرهیز حرام است ز صهبای محبّت
این باده شب شنبه و آدینه حلال است
بر هم نزند دیده ز بس محو تماشاست
حیرانیِ دیدار بر آیینه حلال است...
#شفایی_اصفهانی
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
سر مستی ما مردم هشیار ندانند
انکار کنان شیوهٔ این کار ندانند
در صومعه سجاده نشینان مجازی
سوز دل آلودهٔ خمار ندانند
آنان که بماندند پس پردهٔ پندار
احوال سراپردهٔ اسرار ندانند
یاران که شبی فرقت یاران نکشیدند
اندوه شبان من بییار ندانند
بی یار چو گویم بودم روی به دیوار
تا مدعیان از پس دیوار ندانند
سوز جگر بلبل و دلتنگی غنچه
بر طرف چمن جز گل و گلزار ندانند
جمعی که بدین درد گرفتار نگشتند
درمان دل خستهٔ عطار ندانند
عطار
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
انکار کنان شیوهٔ این کار ندانند
در صومعه سجاده نشینان مجازی
سوز دل آلودهٔ خمار ندانند
آنان که بماندند پس پردهٔ پندار
احوال سراپردهٔ اسرار ندانند
یاران که شبی فرقت یاران نکشیدند
اندوه شبان من بییار ندانند
بی یار چو گویم بودم روی به دیوار
تا مدعیان از پس دیوار ندانند
سوز جگر بلبل و دلتنگی غنچه
بر طرف چمن جز گل و گلزار ندانند
جمعی که بدین درد گرفتار نگشتند
درمان دل خستهٔ عطار ندانند
عطار
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
عمرے به هر ڪوے و
گذر گشتم ڪه پیدایت ڪنم
اڪنون ڪه پیدا ڪرده ام
بنشین تماشایت ڪنم ...
الماسِ اشڪ شوق را
تاجی به گیسویت نَهم ...
گل هاے باغ شعر را
زیبِ سراپایت ڪنم ...✎
#فریدون_مشیری
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
گذر گشتم ڪه پیدایت ڪنم
اڪنون ڪه پیدا ڪرده ام
بنشین تماشایت ڪنم ...
الماسِ اشڪ شوق را
تاجی به گیسویت نَهم ...
گل هاے باغ شعر را
زیبِ سراپایت ڪنم ...✎
#فریدون_مشیری
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
خوش است ما و تو باشیم هر دو رفته ز دست
تو از پیالهی می، من از آن دو نرگس مست
#نیاز_جوشقانی
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
تو از پیالهی می، من از آن دو نرگس مست
#نیاز_جوشقانی
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
چه بوی خوشی میوزد از سمت آسمان
و باز پناه جُستن پوپکی
پیالهی آبی ...
صدای کسی میآید
کسی دارد مرا به اسم کوچک خودم میخواند
آشناست این آواز آدمی
آشناست این وزیدن باد
خنکای هوا
عطر برهنهی بید ...!
#علی_صالحی
#سلام_صبحتون_دلبرانه
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
و باز پناه جُستن پوپکی
پیالهی آبی ...
صدای کسی میآید
کسی دارد مرا به اسم کوچک خودم میخواند
آشناست این آواز آدمی
آشناست این وزیدن باد
خنکای هوا
عطر برهنهی بید ...!
#علی_صالحی
#سلام_صبحتون_دلبرانه
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
°
#الابـذڪراللهتطمـئنالقلوب
#مناجاتبامعبـود
🌷پروردڪَار من ؛
سمت پنجرهٔ زندڪَیام
همیشه فقر است و تاریڪی
برمن ببار تا مرا سبز بیابی
نڪَاه تو مهربانترین باران جهان است
ومن باغستان فراموش شدهاے
در خشڪستانهاے خاڪستر شده
به هرخیرے ڪه برایم بفرستی
سخت نیازمندم، بر پریشانیام ببار
#آمین
#عباسجوخواست
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
#الابـذڪراللهتطمـئنالقلوب
#مناجاتبامعبـود
🌷پروردڪَار من ؛
سمت پنجرهٔ زندڪَیام
همیشه فقر است و تاریڪی
برمن ببار تا مرا سبز بیابی
نڪَاه تو مهربانترین باران جهان است
ومن باغستان فراموش شدهاے
در خشڪستانهاے خاڪستر شده
به هرخیرے ڪه برایم بفرستی
سخت نیازمندم، بر پریشانیام ببار
#آمین
#عباسجوخواست
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
همچو کاغذباد، هرکس را هوایی در سر است
از برای سِیر، مردم ریسمانش میدهند
«#مخلص_کاشانی»
کاغذباد = بادبادک
ریسمان دادن = وقتی برای بالا رفتنِ بادبادک نخش را آزاد کنند، اصطلاحا «نخ دادن» یا «ریسمان دادن» میگویند.
معنی بیت این است که وقتی کسی را هوا بردارد و توهمِ بزرگی در سرش باشد، مردم هم _یا برای تمسخر یا به هر دلیل دیگر_ به بالا رفتنِ او دامن میزنند.
از بیت و با توجه به معنای «ریسمان دادن» ذیل ریسمان در دهخدا، میتوان این معنا را برداشت که مردم به قصد تمسخر، فردِ متوهم را دست انداخته تا بزرگیِ خود را باور کند.
اما معنایی دیگر هم هست که با این روزها بیشتر عجین است. مردمی که کوچکند، برای لذتِ خود، افرادی که توهم بزرگی دارند را نه برای تمسخر، که با تمام جدیت بزرگ میشمارند. چون مردمِ کوچک، نیازمندِ داشتنِ شبهِ اسطورههایی بزرگند. مردم بعضی افراد را بزرگ حساب میکنند تا از همراهی با آنها احساسِ غرور و آرامش کنند.
همانطور که در این روزگار، بعضیها صرفا به دلیلِ حماقتِ عوام، بزرگ به نظر میرسند.
باور کنید یا نه، این افراد میتوانند در حدِ یک رئیس انجمن ادبی هم باشند که اطرافیانش او را بزرگ میکنند و بعد به «بچههای» فلانی بودن افتخار میکنند. یک نوع همزیستیِ مسالمتآمیز.
در همین معنا، جناب «مُخلصِکاشانی» بیتی دیگر دارد که در مصطلحات الشعرا آمده است:
زاهد ز خفَّتِ عقل، خود را بَرَد به معراج
گر ریسمان دهندش، چون کاغذِ هوایی
«#مخلص_کاشانی»
یعنی زاهد، آنقدر کمعقل است که اگر مردم از او تعریف و تمجید کنند، خودش هم باورش میشود و مانندِ بادبادک که به هوا میرود، او هم از فرطِ حماقت، خودش را در شأنِ معراج رفتن میبیند.
حقیقتا باید بسیار قوی و قدرتمند باشیم که وقتی چهارنفر انسانِ بیسواد و عامی، به ما القابی چون «استاد» و «شاعر» نسبت میدهند، خود را گم نکنیم و بدانیم که این القاب نه از بزرگیِ ما، که از حقارتِ اطرافیانِ ما بر میخیزد.
تا فردی خودش کوچک و حقیر نباشد، آدمهایی مثل من و شما را «استاد» نمیداند.
اما کوچکتر از آنها کسیست که به این تعاریف و تشویقها، هوا برش دارد و خود را چیزی فرض کند.
این روزها کم نیستند کسانی که با دیدنِ یک عده آدم در اطرافشان، خود را استاد فرض میکنند و باد میکنند و ادعایشان را ده عدد شتُر هم نمیتواند بکَشَد.
بیدل در همین راستا کلام را تمام میکند و میفرماید:
دریایی صیدِ هر تلاطُم نشوی
خورشیدی پایمال انجم نشوی
یعنی در عالمِ فریبِ کر و فَر
مردی به هجومِ خلق اگر گم نشوی!
«#بیدل_دهلوی»
#حمید_زارعی_مرودشت
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
همچو کاغذباد، هرکس را هوایی در سر است
از برای سِیر، مردم ریسمانش میدهند
«#مخلص_کاشانی»
کاغذباد = بادبادک
ریسمان دادن = وقتی برای بالا رفتنِ بادبادک نخش را آزاد کنند، اصطلاحا «نخ دادن» یا «ریسمان دادن» میگویند.
معنی بیت این است که وقتی کسی را هوا بردارد و توهمِ بزرگی در سرش باشد، مردم هم _یا برای تمسخر یا به هر دلیل دیگر_ به بالا رفتنِ او دامن میزنند.
از بیت و با توجه به معنای «ریسمان دادن» ذیل ریسمان در دهخدا، میتوان این معنا را برداشت که مردم به قصد تمسخر، فردِ متوهم را دست انداخته تا بزرگیِ خود را باور کند.
اما معنایی دیگر هم هست که با این روزها بیشتر عجین است. مردمی که کوچکند، برای لذتِ خود، افرادی که توهم بزرگی دارند را نه برای تمسخر، که با تمام جدیت بزرگ میشمارند. چون مردمِ کوچک، نیازمندِ داشتنِ شبهِ اسطورههایی بزرگند. مردم بعضی افراد را بزرگ حساب میکنند تا از همراهی با آنها احساسِ غرور و آرامش کنند.
همانطور که در این روزگار، بعضیها صرفا به دلیلِ حماقتِ عوام، بزرگ به نظر میرسند.
باور کنید یا نه، این افراد میتوانند در حدِ یک رئیس انجمن ادبی هم باشند که اطرافیانش او را بزرگ میکنند و بعد به «بچههای» فلانی بودن افتخار میکنند. یک نوع همزیستیِ مسالمتآمیز.
در همین معنا، جناب «مُخلصِکاشانی» بیتی دیگر دارد که در مصطلحات الشعرا آمده است:
زاهد ز خفَّتِ عقل، خود را بَرَد به معراج
گر ریسمان دهندش، چون کاغذِ هوایی
«#مخلص_کاشانی»
یعنی زاهد، آنقدر کمعقل است که اگر مردم از او تعریف و تمجید کنند، خودش هم باورش میشود و مانندِ بادبادک که به هوا میرود، او هم از فرطِ حماقت، خودش را در شأنِ معراج رفتن میبیند.
حقیقتا باید بسیار قوی و قدرتمند باشیم که وقتی چهارنفر انسانِ بیسواد و عامی، به ما القابی چون «استاد» و «شاعر» نسبت میدهند، خود را گم نکنیم و بدانیم که این القاب نه از بزرگیِ ما، که از حقارتِ اطرافیانِ ما بر میخیزد.
تا فردی خودش کوچک و حقیر نباشد، آدمهایی مثل من و شما را «استاد» نمیداند.
اما کوچکتر از آنها کسیست که به این تعاریف و تشویقها، هوا برش دارد و خود را چیزی فرض کند.
این روزها کم نیستند کسانی که با دیدنِ یک عده آدم در اطرافشان، خود را استاد فرض میکنند و باد میکنند و ادعایشان را ده عدد شتُر هم نمیتواند بکَشَد.
بیدل در همین راستا کلام را تمام میکند و میفرماید:
دریایی صیدِ هر تلاطُم نشوی
خورشیدی پایمال انجم نشوی
یعنی در عالمِ فریبِ کر و فَر
مردی به هجومِ خلق اگر گم نشوی!
«#بیدل_دهلوی»
#حمید_زارعی_مرودشت
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
پریشان کرده جمع عاشقان را با سر تاری
ندارد گیسوانش جز پریشان ساختن کاری
امان از آبروی رفته، وقتی سخت میگرید
میان مردم بیگانه مرد خویشتنداری
دلیل گریههای بیامانم را بگویم؟ چشم!
مرا از چشم شهر انداخت چشم مردمآزاری
من از داغ غمش میمیرم و او را چه غم باشد
اگر کم باشد از خیل گرفتاران گرفتاری
دل مغرور! عمری در جواب عشق گفتی : نه !
غزالی از کنارت رد شد و حال تو هم آری
سجاد_سامانی
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
ندارد گیسوانش جز پریشان ساختن کاری
امان از آبروی رفته، وقتی سخت میگرید
میان مردم بیگانه مرد خویشتنداری
دلیل گریههای بیامانم را بگویم؟ چشم!
مرا از چشم شهر انداخت چشم مردمآزاری
من از داغ غمش میمیرم و او را چه غم باشد
اگر کم باشد از خیل گرفتاران گرفتاری
دل مغرور! عمری در جواب عشق گفتی : نه !
غزالی از کنارت رد شد و حال تو هم آری
سجاد_سامانی
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
Nist Sho
Alireza Ghorbani
غنچه و گل همه با چاڪ جگر ساختهاند
خون شو، اے دل ڪه جهان جای دل خرم نیست
#بیـــدل
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
خون شو، اے دل ڪه جهان جای دل خرم نیست
#بیـــدل
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
🌸🍃ظهر یعنے عشق
💜و عشق یعنے سلامتے شما
و سلامتے شما یعنے قشنگے این دنیا🌷🌷🌷
و من امروزبراتون🌺🌺🌺
دنیایے قشنگ براتون آرزو دارم🌸🌸🌸
ظهرتون به عشق دوستان 🌺🌺🌺
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
💜و عشق یعنے سلامتے شما
و سلامتے شما یعنے قشنگے این دنیا🌷🌷🌷
و من امروزبراتون🌺🌺🌺
دنیایے قشنگ براتون آرزو دارم🌸🌸🌸
ظهرتون به عشق دوستان 🌺🌺🌺
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
به جان آمد مرا کار از دلِ خویش
غمی گشتم ز کارِ مشکلِ خویش
در آن دریا شدستم غرقه کهآنجا
به جز غم مینبینم ساحلِ خویش
به راهِ وصل میپویم ولیکن
همه در هجر بینم منزلِ خویش
مبادا هیچ آسایش دلم را
اگر جز رنج بینم حاصلِ خویش
اگر کس قاتلِ خود بود هرگز
منم آن کس نخستین قاتلِ خویش
#انوری
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
غمی گشتم ز کارِ مشکلِ خویش
در آن دریا شدستم غرقه کهآنجا
به جز غم مینبینم ساحلِ خویش
به راهِ وصل میپویم ولیکن
همه در هجر بینم منزلِ خویش
مبادا هیچ آسایش دلم را
اگر جز رنج بینم حاصلِ خویش
اگر کس قاتلِ خود بود هرگز
منم آن کس نخستین قاتلِ خویش
#انوری
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
نظری کن اگرت خاطر درویشان است
که جمال تو ز حسن نظر ایشان است
روی ازین بنده ی بیچاره ی درویش متاب
زانکه سلطان جهان، بنده ی درویشان است
پند خویشان نکنم گوش که بی خویشتنم
آشنایان غمت را چه غم از خویشان است
بده آن باده ی نوشین که ندارم سرِ خویش
کانکه از خویش کند بیخبرم خویش آنست
حاصل از عمر به جز وصل نکورویان نیست
لیکن اندیشه ز تشویش بد اندیشان است
نکنم ترکش اگر زانکه به تیرم بزند
خنک آن صید که قربان جفا کیشان است
مرهمی بردل خواجو که نهد زانکه طبیب
فارغ از درد دل خسته ی دل ریشان است
#خواجوی_کرمانی
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
که جمال تو ز حسن نظر ایشان است
روی ازین بنده ی بیچاره ی درویش متاب
زانکه سلطان جهان، بنده ی درویشان است
پند خویشان نکنم گوش که بی خویشتنم
آشنایان غمت را چه غم از خویشان است
بده آن باده ی نوشین که ندارم سرِ خویش
کانکه از خویش کند بیخبرم خویش آنست
حاصل از عمر به جز وصل نکورویان نیست
لیکن اندیشه ز تشویش بد اندیشان است
نکنم ترکش اگر زانکه به تیرم بزند
خنک آن صید که قربان جفا کیشان است
مرهمی بردل خواجو که نهد زانکه طبیب
فارغ از درد دل خسته ی دل ریشان است
#خواجوی_کرمانی
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
تا دیدن آن ماه فروزنده محال است
فیروزیام از اختر فرخنده محال است
تا زلف پراکندهٔ او جمع نگردد
جمعیت دلهای پراکنده محال است
تا از همه شیرین دهنان چشم نپوشی
بوسیدن آن لعل شکرخنده محال است
مشکل که به دستم رسد آن لعل گهر بار
بر دست گدا گوهر ارزنده محال است
گر عشق من از پرده عیان شده عجبی نیست
پوشیدن این آتش سوزنده محال است
من در همه احوال خوشم، تا تو نگویی
کز بهر کسی شادی پاینده محال است
گر خواجه ی مشفق بکشد یا که ببخشد
اِلا روش بندگی از بنده محال است
بشنو که دم تیشه چه خوش گفت به فرهاد
رفتن ز سر کوی وفا، زنده محال است
کس در عقبش قوت رفتار ندارد
همراهی آن سرو خرامنده محال است
آگاه نشد هیچکس از بازی گردون
آگاهی از این گنبد گردنده محال است
سرمایهٔ دریای گرانمایه فروغی
بیابر کف خسرو بخشنده محال است ..
#فروغی_بسطامی
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
فیروزیام از اختر فرخنده محال است
تا زلف پراکندهٔ او جمع نگردد
جمعیت دلهای پراکنده محال است
تا از همه شیرین دهنان چشم نپوشی
بوسیدن آن لعل شکرخنده محال است
مشکل که به دستم رسد آن لعل گهر بار
بر دست گدا گوهر ارزنده محال است
گر عشق من از پرده عیان شده عجبی نیست
پوشیدن این آتش سوزنده محال است
من در همه احوال خوشم، تا تو نگویی
کز بهر کسی شادی پاینده محال است
گر خواجه ی مشفق بکشد یا که ببخشد
اِلا روش بندگی از بنده محال است
بشنو که دم تیشه چه خوش گفت به فرهاد
رفتن ز سر کوی وفا، زنده محال است
کس در عقبش قوت رفتار ندارد
همراهی آن سرو خرامنده محال است
آگاه نشد هیچکس از بازی گردون
آگاهی از این گنبد گردنده محال است
سرمایهٔ دریای گرانمایه فروغی
بیابر کف خسرو بخشنده محال است ..
#فروغی_بسطامی
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️