بوسه آخر نزدم آن دهن نوشین را
لب فرهاد نبوسید لب شیرین را
صدهزاران دل دیوانه به زنجیر کشم
گر به چنگ آورم آن سلسله پرچین را
گر شبی حلقهٔ آن طره مشکین گیرم
مو به مو عرضه دهم حال دل مسکین را
سیم اگر بر زبر سنگ ندیدی هرگز
بنگر آن سینهٔ سیمین و دل سنگین را
ره به سر چشمه خورشید حقیقت بردم
تا گشودم به رخش چشم حقیقت بین را
کسی از خاک سر کوی تو بستر سازد
که سرش هیچ ندیدهست سر بالین را
گر به رخ اشک مرا در دل شب راه دهی
بشکنی رونق بازار مه و پروین را
گر تو در باغ قدم رنجه کنی فصل بهار
برکنی ریشهٔ سرو و سمن و نسرین را
گر تو در بتکده با زلف چو زنار آیی
بت پرستان نپرستند بت سیمین را
کفر زلف تو چنان زد ره دین و دل من
که مسلمان نتوان گفت من بی دین را
ترسم از تیرگی بخت فروغی آخر
گرد خورشید کشی دایرهٔ مشکین را
#فروغی_بسطامی
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
لب فرهاد نبوسید لب شیرین را
صدهزاران دل دیوانه به زنجیر کشم
گر به چنگ آورم آن سلسله پرچین را
گر شبی حلقهٔ آن طره مشکین گیرم
مو به مو عرضه دهم حال دل مسکین را
سیم اگر بر زبر سنگ ندیدی هرگز
بنگر آن سینهٔ سیمین و دل سنگین را
ره به سر چشمه خورشید حقیقت بردم
تا گشودم به رخش چشم حقیقت بین را
کسی از خاک سر کوی تو بستر سازد
که سرش هیچ ندیدهست سر بالین را
گر به رخ اشک مرا در دل شب راه دهی
بشکنی رونق بازار مه و پروین را
گر تو در باغ قدم رنجه کنی فصل بهار
برکنی ریشهٔ سرو و سمن و نسرین را
گر تو در بتکده با زلف چو زنار آیی
بت پرستان نپرستند بت سیمین را
کفر زلف تو چنان زد ره دین و دل من
که مسلمان نتوان گفت من بی دین را
ترسم از تیرگی بخت فروغی آخر
گرد خورشید کشی دایرهٔ مشکین را
#فروغی_بسطامی
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
کمتر ای مونس جان بر من دیوانه بخند
که در این دشت جنون عاقل و دیوانه یکیست
#شهریار
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
که در این دشت جنون عاقل و دیوانه یکیست
#شهریار
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
به گریه گفتمش از حال من مشو غافل
به خنده گفت که بیچاره غافل است هنوز
#امیرشاهی_سبزواری
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
به خنده گفت که بیچاره غافل است هنوز
#امیرشاهی_سبزواری
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
تورا مثل دیوانہ ها…
دوست دارم
زِ هَر قید و بندے رها،
دوست دارم
هرآنڪس ڪہ باشے
عزیزے و من
تو را پاڪ و بے ادعا…
دوست دارم
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
دوست دارم
زِ هَر قید و بندے رها،
دوست دارم
هرآنڪس ڪہ باشے
عزیزے و من
تو را پاڪ و بے ادعا…
دوست دارم
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
عمر آن بود که در صحبت دلدار گذشت
حیف و صد حیف که آن دولت بیدار گذشت
آفتابی زد و ویرانه ی دل روشن کرد
لیک افسوس که زود از سر دیوار گذشت
خیره شد چشم دل از جلوه ی مستانه ی او
تا زدم چشم به هم مهلت دیدار گذشت
برو ای ناصح مجنون ز پی کار دگر
نقش بر آب مزن کار من از کار گذشت
هرچه غم هست خدایا به دل من بفرست
که بلای دل ما از کم و بسیار گذشت
یاد آن صبح درخشنده که میگفت "عماد"
عاقبت مهر درخشید و شب تار گذشت...
#عماد_خراسانی
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
حیف و صد حیف که آن دولت بیدار گذشت
آفتابی زد و ویرانه ی دل روشن کرد
لیک افسوس که زود از سر دیوار گذشت
خیره شد چشم دل از جلوه ی مستانه ی او
تا زدم چشم به هم مهلت دیدار گذشت
برو ای ناصح مجنون ز پی کار دگر
نقش بر آب مزن کار من از کار گذشت
هرچه غم هست خدایا به دل من بفرست
که بلای دل ما از کم و بسیار گذشت
یاد آن صبح درخشنده که میگفت "عماد"
عاقبت مهر درخشید و شب تار گذشت...
#عماد_خراسانی
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
چه غم گر در سرم شوریست از سودای گیسویت؟
سر صد همچو من بادا فدای هر سر مویت
خدا را! چون بپایت سر نهم، رخ بر متاب از من
که میل سجده دارم پیش محراب دو ابرویت
#هلالی_جغتایی
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
سر صد همچو من بادا فدای هر سر مویت
خدا را! چون بپایت سر نهم، رخ بر متاب از من
که میل سجده دارم پیش محراب دو ابرویت
#هلالی_جغتایی
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
لحظه ی دیدنت انگار که یک حادثه بود
حیف چشمان تو این حادثه را دوست نداشت
سیب را چیدم و در دلهره ی دستانم
سیب را دید ولی دلهره را دوست نداشت
تا ۳ بس بود که بشمارم و در دام افتد
گفت ۱ گفت ۲، افسوس ۳ را دوست نداشت
من و تو خط موازی ، نرسیدن هرگز
دلم این قاعده ی هندسه را دوست نداشت
درس منطق نده دیگر تو به این عاشق که
از همان کودکی اش مدرسه را دوست نداشت
#مهدی_جوینی
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
حیف چشمان تو این حادثه را دوست نداشت
سیب را چیدم و در دلهره ی دستانم
سیب را دید ولی دلهره را دوست نداشت
تا ۳ بس بود که بشمارم و در دام افتد
گفت ۱ گفت ۲، افسوس ۳ را دوست نداشت
من و تو خط موازی ، نرسیدن هرگز
دلم این قاعده ی هندسه را دوست نداشت
درس منطق نده دیگر تو به این عاشق که
از همان کودکی اش مدرسه را دوست نداشت
#مهدی_جوینی
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
از درونم یک نفر، شب غصه خواری میکند
بی تو این چشمان ِمن شب زنده داری میکند
می روی گاهی ز یادم بی دلیل
خاطراتم ناخودآگاه گریه زاری میکند
تا برای شعر خود قلم بر کاغذ می زنم
نام تو هر واژه را چون گُل بهاری می کند
تا بیایی پر کنی افکار ِپوچ ِذهن من
لحظه های عمر من لحظه شماری می کند
یوسفم در چاه تنهایی هنوزم مانده است
مصر ِ قلبم از نبودش بی قراری می کند
چیده ای با دست خود این سیب ِ کال زندگی
در خیالش عمر من غم را فراری میکند
#سید_هوشنگ_موسوی
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
بی تو این چشمان ِمن شب زنده داری میکند
می روی گاهی ز یادم بی دلیل
خاطراتم ناخودآگاه گریه زاری میکند
تا برای شعر خود قلم بر کاغذ می زنم
نام تو هر واژه را چون گُل بهاری می کند
تا بیایی پر کنی افکار ِپوچ ِذهن من
لحظه های عمر من لحظه شماری می کند
یوسفم در چاه تنهایی هنوزم مانده است
مصر ِ قلبم از نبودش بی قراری می کند
چیده ای با دست خود این سیب ِ کال زندگی
در خیالش عمر من غم را فراری میکند
#سید_هوشنگ_موسوی
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
ای تمام شعرهایت مثل دریا خواندنی
خاطراتت در دلم مانند رؤیا ماندنی!
چهره ات در پرتو آیینه ها بس دیدنی
گیسوانت در مسیرِ بادها رقصاندنی
از کمانِ ابروانت هر زمان تیری رها
آهوانِ چشم هایت ناگهان ترساندنی!
چشمه ها در جست وجو از کوه ها جاری شدند
سنگ هم در دوری از دیدارِ تو گریاندنی
هست از آیینه، ذاتِ صاف تو شفّافتر
از خیالِ آه حتّی قلب تو رنجاندنی!
ماندنی تر از همه در قلب من تنها تویی
در میان این همه تصویرهای ماندنی!
#ناشناس
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
خاطراتت در دلم مانند رؤیا ماندنی!
چهره ات در پرتو آیینه ها بس دیدنی
گیسوانت در مسیرِ بادها رقصاندنی
از کمانِ ابروانت هر زمان تیری رها
آهوانِ چشم هایت ناگهان ترساندنی!
چشمه ها در جست وجو از کوه ها جاری شدند
سنگ هم در دوری از دیدارِ تو گریاندنی
هست از آیینه، ذاتِ صاف تو شفّافتر
از خیالِ آه حتّی قلب تو رنجاندنی!
ماندنی تر از همه در قلب من تنها تویی
در میان این همه تصویرهای ماندنی!
#ناشناس
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
همچو صُبحم، یِڪ نفس باقیست تادیدار تـو
چِهـره بنمـا دلبرا، تاجان بَرافشانـم چو شَمـع
#حافـظ
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
چِهـره بنمـا دلبرا، تاجان بَرافشانـم چو شَمـع
#حافـظ
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
در بغل شيشه و در دست قدح، در بر چنگ
چشم بد دور كه بسيار بساز آمده اى
#صائب_تبریزی
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
چشم بد دور كه بسيار بساز آمده اى
#صائب_تبریزی
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
زینهار این یادگار از دست رفت
در غم تو روزگار از دست رفت
چون مرا دل بود با او برقرار
دل شد و با دل، قرار از دست رفت
سیم و زر بودی مرا و صبر و هوش
در غم تو هر چهار از دست رفت
پای من در دام تو بس سخت ماند
گر نگیری دست، کار از دست رفت
یار بودی مر مرا از روی مهر
یاری اکنون کن که یار از دست رفت
اینهمه خوارست کاندر عاشقی
چون سنایی صد هزار از دست رفت
#سنایی
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
در غم تو روزگار از دست رفت
چون مرا دل بود با او برقرار
دل شد و با دل، قرار از دست رفت
سیم و زر بودی مرا و صبر و هوش
در غم تو هر چهار از دست رفت
پای من در دام تو بس سخت ماند
گر نگیری دست، کار از دست رفت
یار بودی مر مرا از روی مهر
یاری اکنون کن که یار از دست رفت
اینهمه خوارست کاندر عاشقی
چون سنایی صد هزار از دست رفت
#سنایی
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
سر کوی دوست، عمری قدم از وفا زدم من
به هوای وصل جانان، پر و بالها زدم من
ز کتاب دهر، درسی چو بِه از نخواندم
به همه کتاب عمرم، رقمِ وفا زدم من
به امید آنکه دستی بزنم به دامن دوست
به جهان و هرچه در آن، همه پشت پا زدم من
نه ز هر کتاب عشقی، ورقی دگر گشودم
نه به هر دیار حُسنی، عَلمی جدا زدم من
به فروغ دیدهی دل، شب هجر صبح کردم
به فراغ جان رسیدم چو مِی صفا زدم من
ز حبیب هرچه دیدم، به شکیب خود فزودم
نه به لابه لب گشودم، نه دَم از جفا زدم من
ز نگاه پاکبازان، دل سنگ آب گردد
زر پاک دیدم آن را چو به سنگها زدم من
نه به دِیر پا نهادم، نه به مسجد و کلیسا
که ز راه کعبهی دل، به ره خدا زدم من
چو به کوی آشنایی، بِه از این دری ندیدم
به هزار در نرفتم، درِ آشنا زدم من
«رجوی!» چه خوش سرودی به جواب آنکه گفتا:
"به هزار در زدم تا درِ کبریا زدم من..."
#کاظم_رجوی (ایزد)
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
به هوای وصل جانان، پر و بالها زدم من
ز کتاب دهر، درسی چو بِه از نخواندم
به همه کتاب عمرم، رقمِ وفا زدم من
به امید آنکه دستی بزنم به دامن دوست
به جهان و هرچه در آن، همه پشت پا زدم من
نه ز هر کتاب عشقی، ورقی دگر گشودم
نه به هر دیار حُسنی، عَلمی جدا زدم من
به فروغ دیدهی دل، شب هجر صبح کردم
به فراغ جان رسیدم چو مِی صفا زدم من
ز حبیب هرچه دیدم، به شکیب خود فزودم
نه به لابه لب گشودم، نه دَم از جفا زدم من
ز نگاه پاکبازان، دل سنگ آب گردد
زر پاک دیدم آن را چو به سنگها زدم من
نه به دِیر پا نهادم، نه به مسجد و کلیسا
که ز راه کعبهی دل، به ره خدا زدم من
چو به کوی آشنایی، بِه از این دری ندیدم
به هزار در نرفتم، درِ آشنا زدم من
«رجوی!» چه خوش سرودی به جواب آنکه گفتا:
"به هزار در زدم تا درِ کبریا زدم من..."
#کاظم_رجوی (ایزد)
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
مگر خدا ز رقیبان ، تو را جدا بکند
عجب خیال خوشی کردهام ، خدا بکند
سزای مردم بیگانه را دهم روزی
که روزگار تو را با من آشنا بکند
خبر نمیشوی از سوز ما مگر وقتی
که آه سوختگان در دل تو جا بکند
بر آن سرم که جفای تو را به جان بخرم
در این معامله گر عمر من وفا بکند
قبول حضرت صاحب دلان نخواهد شد
اگر به درد تو دل خواهش دوا بکند
پسند خواجه ما هیچ بندهای نشود
که قصد بندگی از بهر مدعا بکند
طریق عاشقی و رسم دلبری این است
که ما وفا بنماییم و او جفا بکند
کمال بندگی و عین خواجگی این است
که ما خطا بنماییم و او عطا بکند
ندانم این دل صد پاره را چه چاره کنم
خدا نکرده اگر تیر او خطا بکند
به یاد زلف و بنا گوش او دلم تا چند
شب دراز بنالد ، سحر دعا بکند
فروغی از پی آن نازنین غزال برو
که در قلمرو عشقت غزل سرا بکند
#فروغی_بسطامی
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
مگر خدا ز رقیبان ، تو را جدا بکند
عجب خیال خوشی کردهام ، خدا بکند
سزای مردم بیگانه را دهم روزی
که روزگار تو را با من آشنا بکند
خبر نمیشوی از سوز ما مگر وقتی
که آه سوختگان در دل تو جا بکند
بر آن سرم که جفای تو را به جان بخرم
در این معامله گر عمر من وفا بکند
قبول حضرت صاحب دلان نخواهد شد
اگر به درد تو دل خواهش دوا بکند
پسند خواجه ما هیچ بندهای نشود
که قصد بندگی از بهر مدعا بکند
طریق عاشقی و رسم دلبری این است
که ما وفا بنماییم و او جفا بکند
کمال بندگی و عین خواجگی این است
که ما خطا بنماییم و او عطا بکند
ندانم این دل صد پاره را چه چاره کنم
خدا نکرده اگر تیر او خطا بکند
به یاد زلف و بنا گوش او دلم تا چند
شب دراز بنالد ، سحر دعا بکند
فروغی از پی آن نازنین غزال برو
که در قلمرو عشقت غزل سرا بکند
#فروغی_بسطامی
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
اگر بهای تو مرگ است، جان که چیزی نیست
اشاره کن به تنم، سینه چاک خواهد شد
بخند و جلوهگری کن، که رنگ لبهایت
برای بادهفروشان ملاک خواهد شد
#محسن_نظری
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
اشاره کن به تنم، سینه چاک خواهد شد
بخند و جلوهگری کن، که رنگ لبهایت
برای بادهفروشان ملاک خواهد شد
#محسن_نظری
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
عطش خاک و شکوفایی باران با توست
شوق بارآوری روح بهاران با توست
تو همان گندمی و وسوسه چیدن و سیب
شور حوایی و آن جذبه پنهان با توست
تو همان جان جهانی، به تجلّیگه راز
در تن خاکی من، روح بدم، جان با توست!
تو همانی که برانگیختی از خاک مرا
کشش روح و تنی، معجزه آن با توست
من و آن خواب زمستانی و این هستی سبز!
آه... ای معجزه گر، شیوه دستان با توست
کفر اگر راه مرا میزند ای پاکی جان
تو مرا باش، مرا باش که ایمان با توست...
#علیرضا_طبایی
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
شوق بارآوری روح بهاران با توست
تو همان گندمی و وسوسه چیدن و سیب
شور حوایی و آن جذبه پنهان با توست
تو همان جان جهانی، به تجلّیگه راز
در تن خاکی من، روح بدم، جان با توست!
تو همانی که برانگیختی از خاک مرا
کشش روح و تنی، معجزه آن با توست
من و آن خواب زمستانی و این هستی سبز!
آه... ای معجزه گر، شیوه دستان با توست
کفر اگر راه مرا میزند ای پاکی جان
تو مرا باش، مرا باش که ایمان با توست...
#علیرضا_طبایی
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
کمین نشسته دلـم در هـوایِ آغوشت
گِلـه نمی کنم از آنچـه شد فـراموشت
دلم به قصدِ وصالت شبی به وجد آمد
بـدونِ شک بـدنم را کنم کفـن پوشت
کرشمـه های نگاهت تپش تپش قلبم
صدای زیـورِ پـایت فـدای تن پـوشت
چـه صـورتی کـه بـه آبیِ آسمان مانَد
چه بوسه اۍکه بگیرم من از لبِ نُوشَت
بـرون بیـا گُلِ مریم ز غنچه ات دل کَن
نشانِ دلبـر جانـان زنم بـه سر دوشت
حیـای گُـل چـه دلی را ز باغبـان ببـرد
کـه وقفِ بـوسه نماید ز پای تا گوشت
حیـا کند ز غـزلخوان و شاعرت عرفـان
که وقتِ زمزمه از سر برون کند هوشت
#عرفان_اسماعیلی
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
گِلـه نمی کنم از آنچـه شد فـراموشت
دلم به قصدِ وصالت شبی به وجد آمد
بـدونِ شک بـدنم را کنم کفـن پوشت
کرشمـه های نگاهت تپش تپش قلبم
صدای زیـورِ پـایت فـدای تن پـوشت
چـه صـورتی کـه بـه آبیِ آسمان مانَد
چه بوسه اۍکه بگیرم من از لبِ نُوشَت
بـرون بیـا گُلِ مریم ز غنچه ات دل کَن
نشانِ دلبـر جانـان زنم بـه سر دوشت
حیـای گُـل چـه دلی را ز باغبـان ببـرد
کـه وقفِ بـوسه نماید ز پای تا گوشت
حیـا کند ز غـزلخوان و شاعرت عرفـان
که وقتِ زمزمه از سر برون کند هوشت
#عرفان_اسماعیلی
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
تا روشنی ز مهر تو دارد فضای دل
خورشید ذرّهای بُود اندر هوای دل
دانی ز چیست در تن سالک درنگ جان
دارد توقّعی که زند آشنای دل
آنجا که کاروان محبّت گذر کند
باشد فرشته گوش به زنگ دَرای دل
آیند قدسیان همه در زیر سایهاش
برپا شود به عرش بَرین گر لوای دل
باشد به رتبه گنبد گردون کم از جُوی
در عالمی که دور زند آسیای دل
گر همچو صبح، افسر خورشیدت آرزوست
رو کن به صدق، بر در دولتسرای دل
آگه صدف ز قیمت دُرّ یتیم نیست
نبْود عجب اگر تو ندانی بهای دل
آیینهی سکندر و جام جهاننما
روشن بُود که تعبیه شد از برای دل
«آتش!» بکوش تا گذر از لامکان کنی
کاین راه زود طی شود امّا ز پای دل...
#آتش_اصفهانی
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
خورشید ذرّهای بُود اندر هوای دل
دانی ز چیست در تن سالک درنگ جان
دارد توقّعی که زند آشنای دل
آنجا که کاروان محبّت گذر کند
باشد فرشته گوش به زنگ دَرای دل
آیند قدسیان همه در زیر سایهاش
برپا شود به عرش بَرین گر لوای دل
باشد به رتبه گنبد گردون کم از جُوی
در عالمی که دور زند آسیای دل
گر همچو صبح، افسر خورشیدت آرزوست
رو کن به صدق، بر در دولتسرای دل
آگه صدف ز قیمت دُرّ یتیم نیست
نبْود عجب اگر تو ندانی بهای دل
آیینهی سکندر و جام جهاننما
روشن بُود که تعبیه شد از برای دل
«آتش!» بکوش تا گذر از لامکان کنی
کاین راه زود طی شود امّا ز پای دل...
#آتش_اصفهانی
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
کمین نشسته دلـم در هـوایِ آغوشت
گِلـه نمی کنم از آنچـه شد فـراموشت
دلم به قصدِ وصالت شبی به وجد آمد
بـدونِ شک بـدنم را کنم کفـن پوشت
کرشمـه های نگاهت تپش تپش قلبم
صدای زیـورِ پـایت فـدای تن پـوشت
چـه صـورتی کـه بـه آبیِ آسمان مانَد
چه بوسه اۍکه بگیرم من از لبِ نُوشَت
بـرون بیـا گُلِ مریم ز غنچه ات دل کَن
نشانِ دلبـر جانـان زنم بـه سر دوشت
حیـای گُـل چـه دلی را ز باغبـان ببـرد
کـه وقفِ بـوسه نماید ز پای تا گوشت
حیـا کند ز غـزلخوان و شاعرت عرفـان
که وقتِ زمزمه از سر برون کند هوشت
#عرفان_اسماعیلی
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
گِلـه نمی کنم از آنچـه شد فـراموشت
دلم به قصدِ وصالت شبی به وجد آمد
بـدونِ شک بـدنم را کنم کفـن پوشت
کرشمـه های نگاهت تپش تپش قلبم
صدای زیـورِ پـایت فـدای تن پـوشت
چـه صـورتی کـه بـه آبیِ آسمان مانَد
چه بوسه اۍکه بگیرم من از لبِ نُوشَت
بـرون بیـا گُلِ مریم ز غنچه ات دل کَن
نشانِ دلبـر جانـان زنم بـه سر دوشت
حیـای گُـل چـه دلی را ز باغبـان ببـرد
کـه وقفِ بـوسه نماید ز پای تا گوشت
حیـا کند ز غـزلخوان و شاعرت عرفـان
که وقتِ زمزمه از سر برون کند هوشت
#عرفان_اسماعیلی
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️