▫️
امشب بیا و عشق را از ابتدا بنویس
زیباترین احساس خود را، بیریا بنویس
بر سطرسطر زندگی در سبک اعجازت
شعری شبیه چشمهایت_باصفا_ بنویس
آتش گرفته سرنوشت من، قلم بردار
از ذهن دستانم بیا فال مرا بنویس
#شیوا_فرازمند🌹
#ا
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
امشب بیا و عشق را از ابتدا بنویس
زیباترین احساس خود را، بیریا بنویس
بر سطرسطر زندگی در سبک اعجازت
شعری شبیه چشمهایت_باصفا_ بنویس
آتش گرفته سرنوشت من، قلم بردار
از ذهن دستانم بیا فال مرا بنویس
#شیوا_فرازمند🌹
#ا
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
من آمده ام شاعـرِ چشمانِ تو باشم
جانان منی کاش کمی جانِ تو باشم
با این همه آزار که از عشقِ تـو دیدم
ایکاش که یک ثانیه مهمانِ تو باشم
یکباره فراری شدم از مکتب و استاد
تا بادل وجان طفلِ دبستانِ تو باشم
من آمده ام با همه ی تـاب و تـوانم
پُر نـورترین شمعِ شبستانِ تو باشم
بـر هیچ شبی، نـورِ نگاهم ندرخشید
تـا ماه ترین ماهِ درخشانِ تـو بـاشم
فرمان بده تا جان بدهم برسرِ پیمان
من آمده ام تا که بـه فرمانِ تو باشم
زائر بشوم، بـر سرِ کوی تو و یک عمر
آواره ی چشمانِ، غـزلخوانِ تو باشم
با میـلِ خودم آمده ام تا بـه قیامت
در بندِ تـو در گـوشهٔ زندانِ تو باشم
#شیوا_صالحی
#م
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
جانان منی کاش کمی جانِ تو باشم
با این همه آزار که از عشقِ تـو دیدم
ایکاش که یک ثانیه مهمانِ تو باشم
یکباره فراری شدم از مکتب و استاد
تا بادل وجان طفلِ دبستانِ تو باشم
من آمده ام با همه ی تـاب و تـوانم
پُر نـورترین شمعِ شبستانِ تو باشم
بـر هیچ شبی، نـورِ نگاهم ندرخشید
تـا ماه ترین ماهِ درخشانِ تـو بـاشم
فرمان بده تا جان بدهم برسرِ پیمان
من آمده ام تا که بـه فرمانِ تو باشم
زائر بشوم، بـر سرِ کوی تو و یک عمر
آواره ی چشمانِ، غـزلخوانِ تو باشم
با میـلِ خودم آمده ام تا بـه قیامت
در بندِ تـو در گـوشهٔ زندانِ تو باشم
#شیوا_صالحی
#م
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
من آمده ام شاعـرِ چشمانِ تو باشم
جانان منی کاش کمی جانِ تو باشم
با این همه آزار که از عشقِ تـو دیدم
ایکاش که یک ثانیه مهمانِ تو باشم
یکباره فراری شدم از مکتب و استاد
تا بادل وجان طفلِ دبستانِ تو باشم
من آمده ام با همه ی تـاب و تـوانم
پُر نـورترین شمعِ شبستانِ تو باشم
بـر هیچ شبی، نـورِ نگاهم ندرخشید
تـا ماه ترین ماهِ درخشانِ تـو بـاشم
فرمان بده تا جان بدهم برسرِ پیمان
من آمده ام تا که بـه فرمانِ تو باشم
زائر بشوم، بـر سرِ کوی تو و یک عمر
آواره ی چشمانِ، غـزلخوانِ تو باشم
با میـلِ خودم آمده ام تا بـه قیامت
در بندِ تـو در گـوشهٔ زندانِ تو باشم
#شیوا_صالحی
#م
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
جانان منی کاش کمی جانِ تو باشم
با این همه آزار که از عشقِ تـو دیدم
ایکاش که یک ثانیه مهمانِ تو باشم
یکباره فراری شدم از مکتب و استاد
تا بادل وجان طفلِ دبستانِ تو باشم
من آمده ام با همه ی تـاب و تـوانم
پُر نـورترین شمعِ شبستانِ تو باشم
بـر هیچ شبی، نـورِ نگاهم ندرخشید
تـا ماه ترین ماهِ درخشانِ تـو بـاشم
فرمان بده تا جان بدهم برسرِ پیمان
من آمده ام تا که بـه فرمانِ تو باشم
زائر بشوم، بـر سرِ کوی تو و یک عمر
آواره ی چشمانِ، غـزلخوانِ تو باشم
با میـلِ خودم آمده ام تا بـه قیامت
در بندِ تـو در گـوشهٔ زندانِ تو باشم
#شیوا_صالحی
#م
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
نذر چشمان تو باشد بیتبیت شعرهایم
من تمام شعرهایم را به نامت میسرایم
تو تمام زندگی هستی و من در جستجویت
مانده بر بهت زمین، هر جا پیتو ردّ پایم
ریشهکرده در گلویم بغض سرگردانی من
با نگاهت میشود آیا کنی یک شب صدایم؟
تا که امشب قصهی دوری تو پایان بگیرد
دستهایم را به سمت آسمانها میگشایم
ای پر از عطر حضورت باغ یاد خستهی من
من به نقش چشمهای ساکت تو آشنایم
واژهواژه گفتههایم رنگ و بوی عشق دارد
نذر چشمان تو باشد بیتبیت شعرهایم
#شیوا_فرازمند
#ن
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
من تمام شعرهایم را به نامت میسرایم
تو تمام زندگی هستی و من در جستجویت
مانده بر بهت زمین، هر جا پیتو ردّ پایم
ریشهکرده در گلویم بغض سرگردانی من
با نگاهت میشود آیا کنی یک شب صدایم؟
تا که امشب قصهی دوری تو پایان بگیرد
دستهایم را به سمت آسمانها میگشایم
ای پر از عطر حضورت باغ یاد خستهی من
من به نقش چشمهای ساکت تو آشنایم
واژهواژه گفتههایم رنگ و بوی عشق دارد
نذر چشمان تو باشد بیتبیت شعرهایم
#شیوا_فرازمند
#ن
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
آشنایت بوده ام بیگانه تعبیرم نکن
با نگاه سرد خود اینگونه تحقیرم نکن
نه نمیخواهم بمانی از سر دلسوزی ات
زار و بیمارم تو اما بیش از این پیرم نکن
خسته ام از گریه های گاه و بیگاه خودم
شانه ات را هم نمیخواهم نمک گیرم نکن
یا بکش من را دگر با خنجر بی مهری ات
یا به نیش طعنه ات از زندگی سیرم نکن
ازچه من را کرده ای بازیچه ی دستان خود؟
بی وفا با خفت و خاری زمین گیرم نکن
می روی اما... دلم را قبل رفتن پس بده
این چنین ناعادلانه بند و زنجیرم نکن
عاقلی فـرزانه بودم در نگاهت یک زمان
بعد از این هم لااقل دیوانه تفسیرم نکن
#شیوا_صالحی
#آ
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
با نگاه سرد خود اینگونه تحقیرم نکن
نه نمیخواهم بمانی از سر دلسوزی ات
زار و بیمارم تو اما بیش از این پیرم نکن
خسته ام از گریه های گاه و بیگاه خودم
شانه ات را هم نمیخواهم نمک گیرم نکن
یا بکش من را دگر با خنجر بی مهری ات
یا به نیش طعنه ات از زندگی سیرم نکن
ازچه من را کرده ای بازیچه ی دستان خود؟
بی وفا با خفت و خاری زمین گیرم نکن
می روی اما... دلم را قبل رفتن پس بده
این چنین ناعادلانه بند و زنجیرم نکن
عاقلی فـرزانه بودم در نگاهت یک زمان
بعد از این هم لااقل دیوانه تفسیرم نکن
#شیوا_صالحی
#آ
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
شبهایم را خسته میکنی ...!
و
در بن بست ترین
کوچه ی خیالم قدم میزنی
درست زمانی که
نفـس،
نفـس ,
میـانِ دلواپسـۍ هایـم ،
دنبـالت میـگردم...
#شیوا_میثاقی
#ش
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
و
در بن بست ترین
کوچه ی خیالم قدم میزنی
درست زمانی که
نفـس،
نفـس ,
میـانِ دلواپسـۍ هایـم ،
دنبـالت میـگردم...
#شیوا_میثاقی
#ش
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
شبهایم را خسته میکنی ...!
و
در بن بست ترین
کوچه ی خیالم قدم میزنی
درست زمانی که
نفـس،
نفـس ,
میـانِ دلواپسـۍ هایـم ،
دنبـالت میـگردم...
#شیوا_میثاقی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
و
در بن بست ترین
کوچه ی خیالم قدم میزنی
درست زمانی که
نفـس،
نفـس ,
میـانِ دلواپسـۍ هایـم ،
دنبـالت میـگردم...
#شیوا_میثاقی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
نذر چشمان تو باشد بیتبیت شعرهایم
من تمام شعرهایم را به نامت میسرایم
تو تمام زندگی هستی و من در جستجویت
مانده بر بهت زمین، هر جا پیتو ردّ پایم
ریشهکرده در گلویم بغض سرگردانی من
با نگاهت میشود آیا کنی یک شب صدایم؟
تا که امشب قصهی دوری تو پایان بگیرد
دستهایم را به سمت آسمانها میگشایم
ای پر از عطر حضورت باغ یاد خستهی من
من به نقش چشمهای ساکت تو آشنایم
واژهواژه گفتههایم رنگ و بوی عشق دارد
نذر چشمان تو باشد بیتبیت شعرهایم
#شیوا_فرازمند
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
من تمام شعرهایم را به نامت میسرایم
تو تمام زندگی هستی و من در جستجویت
مانده بر بهت زمین، هر جا پیتو ردّ پایم
ریشهکرده در گلویم بغض سرگردانی من
با نگاهت میشود آیا کنی یک شب صدایم؟
تا که امشب قصهی دوری تو پایان بگیرد
دستهایم را به سمت آسمانها میگشایم
ای پر از عطر حضورت باغ یاد خستهی من
من به نقش چشمهای ساکت تو آشنایم
واژهواژه گفتههایم رنگ و بوی عشق دارد
نذر چشمان تو باشد بیتبیت شعرهایم
#شیوا_فرازمند
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
.
آنـقدر با ماه و شـب تبانی میکنی
که عاشق خود را روانی میکنی ...
با باد می رقصی ...به مـه می خندی
و چشم در چشم من ...
بـا رقیـبان چشمک پرانی میکنی..
خنــجر میزنی و به آتش میکشی ...
و بی اعتــنا..
دیـدارمان را به فـردا حواله میکنی...
دوستت دارم و اصرار دارم به بودنت
هرچند در فعل ماندنت کمی کوتاهی میکنی....
#شیوا_میثاقی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
آنـقدر با ماه و شـب تبانی میکنی
که عاشق خود را روانی میکنی ...
با باد می رقصی ...به مـه می خندی
و چشم در چشم من ...
بـا رقیـبان چشمک پرانی میکنی..
خنــجر میزنی و به آتش میکشی ...
و بی اعتــنا..
دیـدارمان را به فـردا حواله میکنی...
دوستت دارم و اصرار دارم به بودنت
هرچند در فعل ماندنت کمی کوتاهی میکنی....
#شیوا_میثاقی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
سازِ خود را کردهبودم کوک با سازِ دلت
تا برقصانم تو را با ساز ناکوک دلم
بذرِ عشقت لابلای سینهام رویید و زد؛
آفتِ غم ، بی هوا بر باغ مفلوک دلم
بارها مُردم برایت تب نکردی لااقل؛
در غـمِ ویرانـیِ دنیای مـتروک دلم
رفتنی بودی وحتی سالها پیش ازخودت
ردِ پایت رفته بود از فال مشکوک دلم
عاقبتهم پنبه شد در دستِ بیرحمِ زمان
روزوشب ریسیدهبودم هرچه با دوکِدلم
پینه دیگر بر نمی دارد دل صدپاره ام
پاره شد با سیلیِ غم آخرین کوک دلم
#شیوا_صالحی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تا برقصانم تو را با ساز ناکوک دلم
بذرِ عشقت لابلای سینهام رویید و زد؛
آفتِ غم ، بی هوا بر باغ مفلوک دلم
بارها مُردم برایت تب نکردی لااقل؛
در غـمِ ویرانـیِ دنیای مـتروک دلم
رفتنی بودی وحتی سالها پیش ازخودت
ردِ پایت رفته بود از فال مشکوک دلم
عاقبتهم پنبه شد در دستِ بیرحمِ زمان
روزوشب ریسیدهبودم هرچه با دوکِدلم
پینه دیگر بر نمی دارد دل صدپاره ام
پاره شد با سیلیِ غم آخرین کوک دلم
#شیوا_صالحی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀