لبـخند بـزن حـوصلـهی نـاز نـدارم
نـازک دلـم و جز تـو هم آواز نـدارم
یک عمر نشستم ، که سرانجام بیایی
بی تـو، هـوسِ لحظه ی آغـاز ندارم
تـا اوجِ رسیدن بـه تـو، آرام گرفتـم
بـا بـودنِ تـو، حسرتِ پـرواز نـدارم
درصفحهٔ شطرنجِ دلم ماتِ تو گشتم
فرمان بده از هـولِ تـو ، سرباز ندارم
شورید خیالم، بـه تمنای تـو رقصید
ای وای که من مانده ام و ساز ندارم
نقطه سرِ خط ، عشق از آغاز غلط بود
پیغمبـرِ احسـاسـم و، اعجـاز نـدارم
#فاطمه_زهرا_سادات
#شاعر_عزیز_کانال
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
نـازک دلـم و جز تـو هم آواز نـدارم
یک عمر نشستم ، که سرانجام بیایی
بی تـو، هـوسِ لحظه ی آغـاز ندارم
تـا اوجِ رسیدن بـه تـو، آرام گرفتـم
بـا بـودنِ تـو، حسرتِ پـرواز نـدارم
درصفحهٔ شطرنجِ دلم ماتِ تو گشتم
فرمان بده از هـولِ تـو ، سرباز ندارم
شورید خیالم، بـه تمنای تـو رقصید
ای وای که من مانده ام و ساز ندارم
نقطه سرِ خط ، عشق از آغاز غلط بود
پیغمبـرِ احسـاسـم و، اعجـاز نـدارم
#فاطمه_زهرا_سادات
#شاعر_عزیز_کانال
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
سکوتی کردم از دردم ، که یـارم با خبر گردد
کـه شاید با سکوتِ من، دوبـاره بـاز برگردد
رها کرده مـرا در سیـلِ غمها و خودش رفته
خدایا میشود روزی کـه شامِ من سَحر گردد
همیشه داغِ هجرانش مراخونین جگر کرده
درختِ عمـرِ مـن دانم، اسیـرِ یک تبـر گردد
نمیخواهم شوم تسلیم که سوزم از فراقِ یار
و یا اینکه ز هجرانش، همه عمرم هدر گردد
بیـا یـارم مرا دریـاب شکسته بال و پَرهایم
بیا که باغ و بُستانم، به دستت پُر ثَمر گردد
#شاعر_نعیـمی
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
کـه شاید با سکوتِ من، دوبـاره بـاز برگردد
رها کرده مـرا در سیـلِ غمها و خودش رفته
خدایا میشود روزی کـه شامِ من سَحر گردد
همیشه داغِ هجرانش مراخونین جگر کرده
درختِ عمـرِ مـن دانم، اسیـرِ یک تبـر گردد
نمیخواهم شوم تسلیم که سوزم از فراقِ یار
و یا اینکه ز هجرانش، همه عمرم هدر گردد
بیـا یـارم مرا دریـاب شکسته بال و پَرهایم
بیا که باغ و بُستانم، به دستت پُر ثَمر گردد
#شاعر_نعیـمی
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
ز شانه خاطر مجموع ما پریشان گشت
که جعدِ زلف خم اندر خم تواَم وطن است
#بیوک_پدیده
┄┄┄┄┄┄┄┄┄┄┄
آیینهوار در دو جهان روسپید باد
آرَد کسی که زشتی ما را به روی
#خالص_اصفهانی
┄┄┄┄┄┄┄┄┄┄┄
شورِ همهعالم ز نمکدان تو یابند
دل نیز کبابیست که در خوان تو یابند
#شاعر_بلگرامی
┄┄┄┄┄┄┄┄┄┄┄
مرا همیشه به توفانِ اشکِ دیدهی خویش
امید وصل جمال تو ناخدا شدهاست
#کریم_دادمهر
┄┄┄┄┄┄┄┄┄┄┄
حدس ما عین حقیقت بود و با واقع قرین
کاندرین دنیا وفا را کیمیا پنداشتیم...
#محمدعلی_جنایی
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
که جعدِ زلف خم اندر خم تواَم وطن است
#بیوک_پدیده
┄┄┄┄┄┄┄┄┄┄┄
آیینهوار در دو جهان روسپید باد
آرَد کسی که زشتی ما را به روی
#خالص_اصفهانی
┄┄┄┄┄┄┄┄┄┄┄
شورِ همهعالم ز نمکدان تو یابند
دل نیز کبابیست که در خوان تو یابند
#شاعر_بلگرامی
┄┄┄┄┄┄┄┄┄┄┄
مرا همیشه به توفانِ اشکِ دیدهی خویش
امید وصل جمال تو ناخدا شدهاست
#کریم_دادمهر
┄┄┄┄┄┄┄┄┄┄┄
حدس ما عین حقیقت بود و با واقع قرین
کاندرین دنیا وفا را کیمیا پنداشتیم...
#محمدعلی_جنایی
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
یارب آشفتگی زلف به دستارش ده
چشم بیمار بگیر و دل بیمارش ده
تا به ما خسته دلان بهتر ازین پردازد
دلی از سنگ خدایا به پرستارش ده
چاک چون صبح کن از عشق گریبانش را
سر چو خورشید به هر کوچه و بازارش ده
از تهیدستی حیرت زدگان بی خبرست
دستش از کار ببر راه به گلزارش ده
می برد سرکشی و ناز ز اندازه برون
همچو سرو از گره خاطر خود بارش ده
تا به خونابه کشان بهتر ازین پردازد
چندی از خون جگر ساغر سرشارش ده
تا مگر باخبر از صورت حالم گردد
به کف آیینه ای ازحیرت دیدارش ده
آن بت سنگدل از پیچش ما بی خبرست
پیچ و تابی به رگ و ریشه چو زنارش ده
صائب این آن غزل مرشد روم است که گفت:
""ای خداوند یکی یار جفاکارش ده""
#شاعر_صائب_تبریزی
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
چشم بیمار بگیر و دل بیمارش ده
تا به ما خسته دلان بهتر ازین پردازد
دلی از سنگ خدایا به پرستارش ده
چاک چون صبح کن از عشق گریبانش را
سر چو خورشید به هر کوچه و بازارش ده
از تهیدستی حیرت زدگان بی خبرست
دستش از کار ببر راه به گلزارش ده
می برد سرکشی و ناز ز اندازه برون
همچو سرو از گره خاطر خود بارش ده
تا به خونابه کشان بهتر ازین پردازد
چندی از خون جگر ساغر سرشارش ده
تا مگر باخبر از صورت حالم گردد
به کف آیینه ای ازحیرت دیدارش ده
آن بت سنگدل از پیچش ما بی خبرست
پیچ و تابی به رگ و ریشه چو زنارش ده
صائب این آن غزل مرشد روم است که گفت:
""ای خداوند یکی یار جفاکارش ده""
#شاعر_صائب_تبریزی
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
ای غره به اینکه دهر فرمانبر توست
وین ماه و ستاره و فلک چاکر توست
تـرسم که تـو را چاکر خویش پندارند
آن مورچگان که رزقشان پیکـر توست
#خلیل_الله_خلیلی
#شاعر_افغانستانی
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
وین ماه و ستاره و فلک چاکر توست
تـرسم که تـو را چاکر خویش پندارند
آن مورچگان که رزقشان پیکـر توست
#خلیل_الله_خلیلی
#شاعر_افغانستانی
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
بگذار که من با نفسَت شعر بسازم
دل را پس این پرده به یک عشوه ببازم
در موسم پاییزی معشوق مجازی
بر عشق حقیقیِ تو صد بار بنازم
در شام نگاهت بشوم شمع نهانسوز
تا صبح فرو ریزم و در دل بگدازم
گنجشک غزل را به کمک گیرم و یک روز
در گوشهء ایوان دلت خانه بسازم
حالا تو ردیفم شده من قافیه باشم
دنبال تو تا آخر دفتر بنوازم
#فاطمه_سادات
#شاعر_کانال
#ب
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
دل را پس این پرده به یک عشوه ببازم
در موسم پاییزی معشوق مجازی
بر عشق حقیقیِ تو صد بار بنازم
در شام نگاهت بشوم شمع نهانسوز
تا صبح فرو ریزم و در دل بگدازم
گنجشک غزل را به کمک گیرم و یک روز
در گوشهء ایوان دلت خانه بسازم
حالا تو ردیفم شده من قافیه باشم
دنبال تو تا آخر دفتر بنوازم
#فاطمه_سادات
#شاعر_کانال
#ب
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
ابن سیرین را خبر کُن ، خواب دیدم دلبرم را
دلبــرِ سنـگیـن دلِ نــامـهــربــانِ کــافــرم را
خواب دیدم دست در دستش کنارِ طاقِ بُستان
مـن حیـا می کردم اما، او چـو پیچک پیکرم را
حلقه ی دستان او هی تنگتر شد ،تا بـدان حـد
ناگهان دیـدم به روی شـانـه های او ، سـرم را
خیره شد بر چشم من، من چشم بستم تا نبیند
او نبـاید ... مـن نمیخواهم ، که چشمانِ تـرم را
او لبش را، تـا لبم را، او به جـان آمد ولی مـن
با دو چشم خویش دیدم ، لحظه های آخـرم را
دست من لرزید و از دستم ، چه شد انگشتر من
حلقه ی مهرش چه شد، گم کرده ام انگشترم را
ابـن سیرین گفت : انگشتر تـویی بــاور ندارم
ابن سیـرین نـه ، خبـر کُن یـوسـف پـیـغمبرم را
گفته از کف می رود مــال و مـقـام و آبـرویم
هر سه را باشد ، تو را هرگز ، تـو نیم دیگرم را
#فاطمه_سادات
#شاعر_کانال
#ا
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
دلبــرِ سنـگیـن دلِ نــامـهــربــانِ کــافــرم را
خواب دیدم دست در دستش کنارِ طاقِ بُستان
مـن حیـا می کردم اما، او چـو پیچک پیکرم را
حلقه ی دستان او هی تنگتر شد ،تا بـدان حـد
ناگهان دیـدم به روی شـانـه های او ، سـرم را
خیره شد بر چشم من، من چشم بستم تا نبیند
او نبـاید ... مـن نمیخواهم ، که چشمانِ تـرم را
او لبش را، تـا لبم را، او به جـان آمد ولی مـن
با دو چشم خویش دیدم ، لحظه های آخـرم را
دست من لرزید و از دستم ، چه شد انگشتر من
حلقه ی مهرش چه شد، گم کرده ام انگشترم را
ابـن سیرین گفت : انگشتر تـویی بــاور ندارم
ابن سیـرین نـه ، خبـر کُن یـوسـف پـیـغمبرم را
گفته از کف می رود مــال و مـقـام و آبـرویم
هر سه را باشد ، تو را هرگز ، تـو نیم دیگرم را
#فاطمه_سادات
#شاعر_کانال
#ا
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
رک بگویم ... از همه رنجیده ام !
از غریب و آشنا ترسیده ام ...
بی خیالِ سردیِ آغوشها ...
من به آغوشِ خودم چسبیده ام ...
فریدون مشیری
#جعلی_فریدون_مشیری
#شاعر_اصلی_سید_حامد_واحدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
از غریب و آشنا ترسیده ام ...
بی خیالِ سردیِ آغوشها ...
من به آغوشِ خودم چسبیده ام ...
فریدون مشیری
#جعلی_فریدون_مشیری
#شاعر_اصلی_سید_حامد_واحدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
آنکه بخشیدهست رونق مُصحَفِ روی تو را
داد حُسنِ مَدّ بسمالله ابروی تو را
گر به منّت خواهد از من، ور خریداری کند
کِی به رضوان میدهم دربانیِ کوی تو را؟!
«شاعر» از دیوانِ حُسنت انتخابی کردهاست
مصرعِ قدّ تو را و بیتِ ابروی تو را...
#شاعر_بلگرامی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
داد حُسنِ مَدّ بسمالله ابروی تو را
گر به منّت خواهد از من، ور خریداری کند
کِی به رضوان میدهم دربانیِ کوی تو را؟!
«شاعر» از دیوانِ حُسنت انتخابی کردهاست
مصرعِ قدّ تو را و بیتِ ابروی تو را...
#شاعر_بلگرامی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ناچار هر که صاحب روی نکو بود
هر جا که بگذرد همه چشمی در او بود
ای گل تو نیز شوخی بلبل معاف دار
کان جا که رنگ و بوی بود گفت و گو بود
نفس آرزو کند که تو لب بر لبش نهی
بعد از هزار سال که خاکش سبو بود
پاکیزه روی در همه شهری بود ولیک
نه چون تو پاکدامن و پاکیزه خو بود
ای گوی حسن برده ز خوبان روزگار
مسکین کسی که در خم چوگان چو گو بود
مویی چنین دریغ نباشد گره زدن؟
بگذار تا کنار و برت مشک بو بود
پندارم آن که با تو ندارد تعلقی
نه آدمی، که صورتی از سنگ و رو بود
من باری از تو بر نتوانم گرفت چشم
گم کرده دل هرآینه در جست و جو بود
بر مینیاید از دل تنگم نفس تمام
چون ناله کسی که به چاهی فرو بود
سعدی سپاس دار و جفا بین و دم مزن
کز دست نیکوان همه چیزی نکو بود
#شاعر_سعدی
❀═🌼 ⃟❤️⃟ 🌼═❀
هر جا که بگذرد همه چشمی در او بود
ای گل تو نیز شوخی بلبل معاف دار
کان جا که رنگ و بوی بود گفت و گو بود
نفس آرزو کند که تو لب بر لبش نهی
بعد از هزار سال که خاکش سبو بود
پاکیزه روی در همه شهری بود ولیک
نه چون تو پاکدامن و پاکیزه خو بود
ای گوی حسن برده ز خوبان روزگار
مسکین کسی که در خم چوگان چو گو بود
مویی چنین دریغ نباشد گره زدن؟
بگذار تا کنار و برت مشک بو بود
پندارم آن که با تو ندارد تعلقی
نه آدمی، که صورتی از سنگ و رو بود
من باری از تو بر نتوانم گرفت چشم
گم کرده دل هرآینه در جست و جو بود
بر مینیاید از دل تنگم نفس تمام
چون ناله کسی که به چاهی فرو بود
سعدی سپاس دار و جفا بین و دم مزن
کز دست نیکوان همه چیزی نکو بود
#شاعر_سعدی
❀═🌼 ⃟❤️⃟ 🌼═❀