.
سوگند
به تیغه یِ آفتاب
و قسم به غرابتِ چشمانت
بی یادت هیچ طلوعی را ندیدم
که آخرین کلامِ شب هایم
و اولین واژه در صبح هایم نام توست
سَرِ عاشقی سلامت...
باز هم "سلام ات "می کنم
#عارف_اخوان
#سلام_دوستان_صبحتون_زندگی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
سوگند
به تیغه یِ آفتاب
و قسم به غرابتِ چشمانت
بی یادت هیچ طلوعی را ندیدم
که آخرین کلامِ شب هایم
و اولین واژه در صبح هایم نام توست
سَرِ عاشقی سلامت...
باز هم "سلام ات "می کنم
#عارف_اخوان
#سلام_دوستان_صبحتون_زندگی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ز حد گذشت تعدی، کسی نمیپرسد
حدود خانهٔ بیخانمان ما ز کجاست؟
چه شد که مجلس شورا نمیکند معلوم
که خانه، خانهٔ غیر است یا که خانهٔ ماست؟
خراب مملکت از دست دزدِ خانگی است
ز دست غیر چه نالیم، هرچه هست از ماست!
#عارف_قزوینی
📖 کلیات دیوان عارف قزوینی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
حدود خانهٔ بیخانمان ما ز کجاست؟
چه شد که مجلس شورا نمیکند معلوم
که خانه، خانهٔ غیر است یا که خانهٔ ماست؟
خراب مملکت از دست دزدِ خانگی است
ز دست غیر چه نالیم، هرچه هست از ماست!
#عارف_قزوینی
📖 کلیات دیوان عارف قزوینی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
گدای عشقم و سلطان حسن شاه من است
به حسن نیت عشقم خدا گواه من است
خیال روی تو در هر کجا که خیمه زند
ز بی قراریم آنجا قرارگاه من است
به محفلی که توئی صدهزار تیر نگاه
روانه گشته ولی کارگر نگاه من است
هزار برق نظر خیره سوی روی تو لیک
شعاع روی تو از پرتو نگاه من است
#عارف_قزوینی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
به حسن نیت عشقم خدا گواه من است
خیال روی تو در هر کجا که خیمه زند
ز بی قراریم آنجا قرارگاه من است
به محفلی که توئی صدهزار تیر نگاه
روانه گشته ولی کارگر نگاه من است
هزار برق نظر خیره سوی روی تو لیک
شعاع روی تو از پرتو نگاه من است
#عارف_قزوینی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
اگر چه پیر مغانم پیاله داد به دست
به عشوه مغبچه ام کرد مست و باده پرست
ز شیخ و خانقه و حور و روضه ام فارغ
مرا که پیر و جوانی چنین میسر هست
ببین بلندی چرخ برین و پستی خاک
نگون شدن چو نخواهی بساز خود را پست
خوشم ز مستی جام فنا به شکر همین
که نیستم ز می عجب و خود پرستی مست
بهر شکست که در زلف دلکش افکندی
هزار دل که درو بسته بود یافت شکست
دلا در آتش می سوز نقش هستی خویش
که هر کسی که نکرد این عمل ز خویش نرست
مده به رند خرابات عهد می ای شیخ
که قسمت این شده از ساقیان عهد الست
بیار باده بی اختیاری ای ساقی
که اختیار درین کارگه به دل نه نشست
وصال بایدت از خویش بگسل ای فانی
که هر که او ز خودی شد جدا باو پیوست
#عارف_قزوینی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
به عشوه مغبچه ام کرد مست و باده پرست
ز شیخ و خانقه و حور و روضه ام فارغ
مرا که پیر و جوانی چنین میسر هست
ببین بلندی چرخ برین و پستی خاک
نگون شدن چو نخواهی بساز خود را پست
خوشم ز مستی جام فنا به شکر همین
که نیستم ز می عجب و خود پرستی مست
بهر شکست که در زلف دلکش افکندی
هزار دل که درو بسته بود یافت شکست
دلا در آتش می سوز نقش هستی خویش
که هر کسی که نکرد این عمل ز خویش نرست
مده به رند خرابات عهد می ای شیخ
که قسمت این شده از ساقیان عهد الست
بیار باده بی اختیاری ای ساقی
که اختیار درین کارگه به دل نه نشست
وصال بایدت از خویش بگسل ای فانی
که هر که او ز خودی شد جدا باو پیوست
#عارف_قزوینی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
در آسمانِ چَشمانت
چند خورشید به مهربانی می تابند
که اینچنین با نیم نگاهت،
شکسته ساقه ها دوباره جوانه می زنند
و خشکیده رودها
تازگیِ چشمه ساران می گیرند،
در مرمرِ گام هایت چه راز نهفته ای
که تا راه می روی
خاربوته هایِ سوخته طراوت می یابند
وُ رمه هایِ رمیده
سویِ بهارانت می تازند،
و در لبانت چند هزار بوسه آرمیده
که تا دهان می گُشایی،
قناریان ترانه می سُرایند وُ
چلچله ها از نیمه راه کوچ رها می دارند
تا سمتِ آوایِ تو آشیان سازند،
نازنینا...شهدِ جانا !
بر بی سو چشمانم باری قدم بُگذار
عطشِ دیدار فرسود مرا .
#عارف_اخوان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
چند خورشید به مهربانی می تابند
که اینچنین با نیم نگاهت،
شکسته ساقه ها دوباره جوانه می زنند
و خشکیده رودها
تازگیِ چشمه ساران می گیرند،
در مرمرِ گام هایت چه راز نهفته ای
که تا راه می روی
خاربوته هایِ سوخته طراوت می یابند
وُ رمه هایِ رمیده
سویِ بهارانت می تازند،
و در لبانت چند هزار بوسه آرمیده
که تا دهان می گُشایی،
قناریان ترانه می سُرایند وُ
چلچله ها از نیمه راه کوچ رها می دارند
تا سمتِ آوایِ تو آشیان سازند،
نازنینا...شهدِ جانا !
بر بی سو چشمانم باری قدم بُگذار
عطشِ دیدار فرسود مرا .
#عارف_اخوان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
در حصار شب؛
که ماه و ستاره
همخواب می شوند
نزدیک تر بیا
تا بنوازم موسیقی بی کلام تنت را
و لبان سرخ تو
با ساز بوسه هایش
سیراب کند آرشه ی تشنه ی لبانم را...
#عارف_اخوان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
که ماه و ستاره
همخواب می شوند
نزدیک تر بیا
تا بنوازم موسیقی بی کلام تنت را
و لبان سرخ تو
با ساز بوسه هایش
سیراب کند آرشه ی تشنه ی لبانم را...
#عارف_اخوان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آواز : #محمدرضاشجریان
آهنگ : #عارف_قزوینی
رحم ای خدای دادگر کردی نکردی
از ساخته های عارف قزوینی
رحم ای خدای دادگر کردی نکردی
ابقا به اعقاب قجر کردی نکردی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
آهنگ : #عارف_قزوینی
رحم ای خدای دادگر کردی نکردی
از ساخته های عارف قزوینی
رحم ای خدای دادگر کردی نکردی
ابقا به اعقاب قجر کردی نکردی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
مرا هجرت کشد آخر نهانی
خوش است آن مرگ از این زندگانی
تنم رنجور و جان بیمار، وقت است
اگر رحم آوری بر ناتوانی
به مرغان چمن گویند بر من
قفس تنگ است از بیهمزبانی
تو در چاک گریبان صبح داری
در ازای شب هجران چه دانی
شکیبائی ز عشق از عقل دور است
کجا از گرگ میآید شبانی
برو پند جوانان گوی ناصح
که پیرم کرد عشق در جوانی
سگ کویت مرا پر کرد دنبال
چه میخواهد ز یک مشت استخوانی
به جز عارف جفا با کس نکردی
تو هم پیداست کز عاجز کشانی
#عارف_قزوینی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
خوش است آن مرگ از این زندگانی
تنم رنجور و جان بیمار، وقت است
اگر رحم آوری بر ناتوانی
به مرغان چمن گویند بر من
قفس تنگ است از بیهمزبانی
تو در چاک گریبان صبح داری
در ازای شب هجران چه دانی
شکیبائی ز عشق از عقل دور است
کجا از گرگ میآید شبانی
برو پند جوانان گوی ناصح
که پیرم کرد عشق در جوانی
سگ کویت مرا پر کرد دنبال
چه میخواهد ز یک مشت استخوانی
به جز عارف جفا با کس نکردی
تو هم پیداست کز عاجز کشانی
#عارف_قزوینی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بر روی مَهات زلف سیه ریخته دیدم
روز و شب خود را به هم آمیخته دیدم!
این بود امیدم که کُشی زارم و افسوس
در کوی تو خون دگران ریخته دیدم
در زیر پر خویش کشیدهست سر از غم
هر مرغ که از دام تو بُگریخته دیدم...
#عارف_اصفهانی (آقامحمّدتقی)
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
روز و شب خود را به هم آمیخته دیدم!
این بود امیدم که کُشی زارم و افسوس
در کوی تو خون دگران ریخته دیدم
در زیر پر خویش کشیدهست سر از غم
هر مرغ که از دام تو بُگریخته دیدم...
#عارف_اصفهانی (آقامحمّدتقی)
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀