معرفی کتاب جنبش اجتماعی چیست؟(قسمت هفتم)
مطالعات جنبش های اجتماعی: جانستون در فصل دوم کتاب به ده ها جنبش اجتماعی مطالعه شده توسط پژوهشگران اشاره کرده و نکات مهمی را از آن ها استخراج می کند که به برخی از آن ها به صورت گذرا اشاره می کنم. در مطالعات مربوط به جنبش های اجتماعی: حقوق سیاهان، جنبش ضد جنگ ویتنام، جنبش زنان، محیط زیست گرایی، جنبش عصر نوف جنبش هیپی ها، رادیکالیسم سیاسی دانشجویان و...مورد اشاره قرار می گیرد.. یافته های این پژوهش ها می گویند:
1. جنبش های اجتماعی و کنش گرایی در زمینه اعتراضات، پدیده هایی خارق العاده نیستند بلکه رفتارهایی هستند که بیش از آنچه در گذشته تصور می شد به زندگی سیاسی، اقتصادی و فرهنگی نزدیکند.
2. هنگامی که در اعتراضات خشونت رخ می دهد محتاطانه تر این است که یا آن را نتیجه ی اقدامات و کنش های پلیسی بدانیم که مارپیچ رویارویی ها را تسریع می کند یا آنکه آن را حاصل تاکتیک های مدون و آگاهانه خرده گروه های حاضر در گردهامایی اعتراضی قلمداد کنیم(که واقعیت های امروزی هردو مورد را تائید می کنند)
3. در بررسی جنبش ها دونگاه وجود دارد: اول نگاهی که می گوید کنش های اعتراضی جمعی اساسا غیر عادی و غیرعقلانی هستند. نگاهی که می گویداین رویدادها بازتابی از نوعی آسیب شناسی جمعی، انحراف یا از هم گسیختگی اجتماعی را مفهوم پردازی می کند مواردی که موجب بی ثباتی و آمادگی روانی می شود و نهایتا مردم را به مشارکت در جنبش ها سوق می دهد. این استدلال ، که خیلی هم با اهمیت است می گوید: اگر یک جامعه ای نتواند فرصت هایی را برای شهروندانش فراهم کند یا نتواند آن ها را از لحاظ مدنی و اخلاقی یکپارچه کند آنگاه عصبانیت و سرخوردگی و پرخاشگری به وجود می ِآید و طغیان جمعی اعتراضی و خشمگینانه رخ می دهد!
در رویکرد دوم، هنگامی که خشونت و اخلالگری های ستیزه جویان اتفاق می افتد آن را صرفا به مثابه تاکتیک هایی هدفمند برای تحقق اهداف جمعی یا واکنش های عقلانی به تحولات نوظهور قلمداد می کند و حمله پلیس به معترضان را درهمین راستا ارزیابی می کند. از این منظر جنبش اجتماعی به این دلیل اتفاق می افتد که مردم مطالبات کاملا عقلانی و قابل فهمی از مسئولان غیرپاسخگو دارند یا از منافع جمعی خود دربرابر گروه های دیگر دفاع می کنند. یعنی جنبش ها به عنوان بسطی از ستیزه ی سیاسی عادی قلمداد می شوند و موفق ترین جنبش ها آن هایی هستند که بهتر سازماندهی، راهبردسازی و برنامه ریزی می کنند وبه بهترین نحو ممکن از این منابع برای امور مربوط به بسیج کردن فعلی شان بهره می گیرند.
4. درالگوی تحلیلی هربرت بلومر از جنبش های اجتماعی فرایند شکل گیری یک جنبش اینگونه است: ابتدا یک "نارضایتی" با هیجان همراه شده و کلید شروع جنبش را می زنند. دوم، معترضان به یک خودآگاهی مشترک می رسند که به شکل گیری "ما" می انجامد یعنی روح رفاقت و انسجام و تعلق گروهی پدید می آید. سوم، با رسیدن گروه به درستی مطالبات، "اخلاق گروهی" شکل می گیرد و درمرحله چهارم گروهی برای "طرح مطالبات و تعیین تاکتیک ها" شکل می گیرد.
5. به گفته جانستون یک محقق به نام نیل اسملسر درکتاب نظریه رفتارجمعی طرحی نظام مند ارایه می دهد که درآن شش عامل یکسانی درهمه اشکال جمعی وجود دارند: یک. شرایط. دو، فشار. سه، عقاید تعمیم یافته. چهار، باورهمگانی شده. پنج، رویدادهای شتاب دهنده و شش، بسیج برای کنش و فراگیری نیروهای اجتماعی.
6. درحالیکه رویکردهای قدیمی تر دوعامل "ازهم گسیختگی اجتماعی" ناشی از مدرنیزاسیون و "محرومیت نسبی" را برای جنبش های اجتماعی مطرح کرده اند، دررویکردهای مدرن جامعه شناسان به جای محرومیت نسبی و سرخوردگی و جامعه توده ای به "بسیج مردم حول منافع گروهی، سازمان و راهبردها" به عنوان ارکان جنبش ها توجه دارند. و تاکید می شود که مردم از طریق سازمان ها وارد جنبش می شوند و نه به خاطر منزوی شدن ویا پرخاشگری. مک کارتی براین باور است که وجود سازمان هایی برای سازماندهی جنبش، محوری ترین عامل در شکل گیری و موفقیت جنبش های اجتماعی است.
توسعە: کانال تخصصی سید هاشم هدایتی
@KDproblems
مطالعات جنبش های اجتماعی: جانستون در فصل دوم کتاب به ده ها جنبش اجتماعی مطالعه شده توسط پژوهشگران اشاره کرده و نکات مهمی را از آن ها استخراج می کند که به برخی از آن ها به صورت گذرا اشاره می کنم. در مطالعات مربوط به جنبش های اجتماعی: حقوق سیاهان، جنبش ضد جنگ ویتنام، جنبش زنان، محیط زیست گرایی، جنبش عصر نوف جنبش هیپی ها، رادیکالیسم سیاسی دانشجویان و...مورد اشاره قرار می گیرد.. یافته های این پژوهش ها می گویند:
1. جنبش های اجتماعی و کنش گرایی در زمینه اعتراضات، پدیده هایی خارق العاده نیستند بلکه رفتارهایی هستند که بیش از آنچه در گذشته تصور می شد به زندگی سیاسی، اقتصادی و فرهنگی نزدیکند.
2. هنگامی که در اعتراضات خشونت رخ می دهد محتاطانه تر این است که یا آن را نتیجه ی اقدامات و کنش های پلیسی بدانیم که مارپیچ رویارویی ها را تسریع می کند یا آنکه آن را حاصل تاکتیک های مدون و آگاهانه خرده گروه های حاضر در گردهامایی اعتراضی قلمداد کنیم(که واقعیت های امروزی هردو مورد را تائید می کنند)
3. در بررسی جنبش ها دونگاه وجود دارد: اول نگاهی که می گوید کنش های اعتراضی جمعی اساسا غیر عادی و غیرعقلانی هستند. نگاهی که می گویداین رویدادها بازتابی از نوعی آسیب شناسی جمعی، انحراف یا از هم گسیختگی اجتماعی را مفهوم پردازی می کند مواردی که موجب بی ثباتی و آمادگی روانی می شود و نهایتا مردم را به مشارکت در جنبش ها سوق می دهد. این استدلال ، که خیلی هم با اهمیت است می گوید: اگر یک جامعه ای نتواند فرصت هایی را برای شهروندانش فراهم کند یا نتواند آن ها را از لحاظ مدنی و اخلاقی یکپارچه کند آنگاه عصبانیت و سرخوردگی و پرخاشگری به وجود می ِآید و طغیان جمعی اعتراضی و خشمگینانه رخ می دهد!
در رویکرد دوم، هنگامی که خشونت و اخلالگری های ستیزه جویان اتفاق می افتد آن را صرفا به مثابه تاکتیک هایی هدفمند برای تحقق اهداف جمعی یا واکنش های عقلانی به تحولات نوظهور قلمداد می کند و حمله پلیس به معترضان را درهمین راستا ارزیابی می کند. از این منظر جنبش اجتماعی به این دلیل اتفاق می افتد که مردم مطالبات کاملا عقلانی و قابل فهمی از مسئولان غیرپاسخگو دارند یا از منافع جمعی خود دربرابر گروه های دیگر دفاع می کنند. یعنی جنبش ها به عنوان بسطی از ستیزه ی سیاسی عادی قلمداد می شوند و موفق ترین جنبش ها آن هایی هستند که بهتر سازماندهی، راهبردسازی و برنامه ریزی می کنند وبه بهترین نحو ممکن از این منابع برای امور مربوط به بسیج کردن فعلی شان بهره می گیرند.
4. درالگوی تحلیلی هربرت بلومر از جنبش های اجتماعی فرایند شکل گیری یک جنبش اینگونه است: ابتدا یک "نارضایتی" با هیجان همراه شده و کلید شروع جنبش را می زنند. دوم، معترضان به یک خودآگاهی مشترک می رسند که به شکل گیری "ما" می انجامد یعنی روح رفاقت و انسجام و تعلق گروهی پدید می آید. سوم، با رسیدن گروه به درستی مطالبات، "اخلاق گروهی" شکل می گیرد و درمرحله چهارم گروهی برای "طرح مطالبات و تعیین تاکتیک ها" شکل می گیرد.
5. به گفته جانستون یک محقق به نام نیل اسملسر درکتاب نظریه رفتارجمعی طرحی نظام مند ارایه می دهد که درآن شش عامل یکسانی درهمه اشکال جمعی وجود دارند: یک. شرایط. دو، فشار. سه، عقاید تعمیم یافته. چهار، باورهمگانی شده. پنج، رویدادهای شتاب دهنده و شش، بسیج برای کنش و فراگیری نیروهای اجتماعی.
6. درحالیکه رویکردهای قدیمی تر دوعامل "ازهم گسیختگی اجتماعی" ناشی از مدرنیزاسیون و "محرومیت نسبی" را برای جنبش های اجتماعی مطرح کرده اند، دررویکردهای مدرن جامعه شناسان به جای محرومیت نسبی و سرخوردگی و جامعه توده ای به "بسیج مردم حول منافع گروهی، سازمان و راهبردها" به عنوان ارکان جنبش ها توجه دارند. و تاکید می شود که مردم از طریق سازمان ها وارد جنبش می شوند و نه به خاطر منزوی شدن ویا پرخاشگری. مک کارتی براین باور است که وجود سازمان هایی برای سازماندهی جنبش، محوری ترین عامل در شکل گیری و موفقیت جنبش های اجتماعی است.
توسعە: کانال تخصصی سید هاشم هدایتی
@KDproblems
معرفی کتاب جنبش اجتماعی چیست؟(قسمت هشتم)
ادامە جمعبندی نتایج مطالعات جنبش های اجتماعی:
7. جانستون در رابطه با اهمیت "منابع" در جنبش ها می گوید: نتایج مشاهدات بی واسطه حاکی از آن است که گروه های پولدارتر احتمال بیشتری دارد که مشارکت کنندگان را بسیج کنند و برافکار عمومی اثرگذارباشند. وی سپس ادامه می دهد که فهم این امر مهم است که مواردی وجود دارند که در آن ها ماهیت آنی یک اعتراض، مطالبه یا اقدام اشتباه می تواند سازمانی بی پول را نیز به خیابان ها بکشاند. تامین منابع و استفاده موثر از آن ها به شدت با مدیریت خوب سازمان جنبش اجتماعی در ارتباط است. برخی از این سازمان ها به صورت هدفمند پیام های عضوگیری، درقالب تبلیغات، به افراد مورد نظر خود می فرستند و با مدیریت آن، اعضای خود را همانند کالایی با روش های بازاریابی جذب می کنند.
8. نتایج یک مطالعه در سال 1975 پیرامون اعتراضات به مثابه کنش سیاسی تحت عنوان "راهبرد اعتراضات اجتماعی" حاکی از آن بود که انتخاب اعتراض و به ویژه به کارگیری ابزارهای تندروانه و تاکتیک های خشن همگی جزو تصمیمات راهبردی اند که گروه های چالش ساز آن ها را اتخاذ می کنند. نظریه سیاسی تکثرگرا از طریق چارچوب عملیاتی دانشمندان علوم سیاسی به دنبال فهم این مسئله بودند که رقابت های سیاسی دمکراتیک صلح آمیز چگونه انجام می شود. تکثرگرایی به معنای وجود مراکز چندگانه منافع در نظامی دمکراتیک است که به دلیل عضویت های متعدد و همپوشان، از رویکرد تک برنده ای به حکمرانی و همچنین خطرات درکمین نظم عمومی پیشگیری می کند. براساس نظریه تکثرگرایی از طریق گروه هایی با مطالبات تعدیل شده و همچنین از طریق وفاداری به قوانین بازی، به تصمیم گیری مسالمت آمیز درباره منافع متضاد سیاسی منجر می شود.
9. جانستون از زبان یکی از پژوهشگران می گوید: تندروی یک انتخاب راهبردی است که از جایگاه گروه در گستره سیاسی ناشی می شود و آن گروه هایی که به شبکه های اثرگذاری سیاسی دسترسی ندارند احتمال دارد اعتراضات خشونت آمیز را به عنوان راهبرد موثری برای کسب امتیازات برگزینند!
10. جانستون می گوید یکی از مهمترین مواردی که در مطالعات جنبش های اجتماعی مورد غفلت قرار گرفته است، " نقش دولت " و سازمان نظام سیاسی حاکم است که طیف گسترده بازیگران و نابازیگران سیاسی آن را تعریف می کنند. علاقه به گروهی که از بازی سیاسی کنار گذاشته شده اند از جایگاهی مرکزی در این زمینه برخوردار است، چراکه اولا ورود آن ها به مثابه بازیگران پرانرژی وضعیت موجود را تهدید می کند و ثانیا توضیح چگونگی ورود آن ها درقالب مسئله بسیج جای دارد . چالش بزرگ نخبگان سیاسی –شریک درقدرت – زمانی اتفاق می افتد که تهدیدهای اساسی برای قدرت شان وجود داشته باشد که دراین صورت، پلیس ، ارتش و نیروهای امنیتی سرکوب شدیدی را اعمال می کنند. بدین ترتیب عجیب نیست گروه هایی که در صدد جابجایی نخبگان سیاسی اند – به عنوان یک جنبش انقلابی – اغلب مورد شدیدترین و تندترین سرکوب های دولتی قرار می گیرند.
11. جانستون دو عنصر اساسی را برواکنش دولت در برابر مطالبات سازمان های معترض اثر گذار می داند: یک، مقیاس یا گستره کنش جمعی ای که آن گروه ها می توانند سازماندهی کنند، به عنوان بازتابی از تهدید بالقوه آن گروه و دوم، قدرت آن سازمان به عنوان بازتابی از فرصت های سیاسی آن گروه. گروه های قدرتمند احتمالا درزمان بسیج کردن با سرکوب دولتی مواجه نمی شوند و حتی ممکن است حمایت های دولتی نیز نصیب شان بشود، چیزی که تسهیل نامیده شده است، اما این امر متضمن ارتباطات سیاسی و مذاکره است. از سوی دیگر هرچه گستره کنش جمعی وسیع تر باشد – به معنای اعتراضات و تظاهرات های بزرگ – احتمال بیشتری دارد که واکنش دولت همراه با سرکوب باشد مگر اینکه قدرت گروه های کنشگردر درجه بالایی قرار داشته باشد. مثلا از طریق ائتلاف باگروه های مرتبط. درواقع ترکیب قدرت و تعداد اعضا، تعیین کننده نوع واکنش دولت است که این واکنش در پیوستار(طیف)ی میان "سرکوب، تحمل تا تسهیل" قرار می گیرد.
توسعە: کانال تخصصی سید هاشم هدایتی
@KDproblems
ادامە جمعبندی نتایج مطالعات جنبش های اجتماعی:
7. جانستون در رابطه با اهمیت "منابع" در جنبش ها می گوید: نتایج مشاهدات بی واسطه حاکی از آن است که گروه های پولدارتر احتمال بیشتری دارد که مشارکت کنندگان را بسیج کنند و برافکار عمومی اثرگذارباشند. وی سپس ادامه می دهد که فهم این امر مهم است که مواردی وجود دارند که در آن ها ماهیت آنی یک اعتراض، مطالبه یا اقدام اشتباه می تواند سازمانی بی پول را نیز به خیابان ها بکشاند. تامین منابع و استفاده موثر از آن ها به شدت با مدیریت خوب سازمان جنبش اجتماعی در ارتباط است. برخی از این سازمان ها به صورت هدفمند پیام های عضوگیری، درقالب تبلیغات، به افراد مورد نظر خود می فرستند و با مدیریت آن، اعضای خود را همانند کالایی با روش های بازاریابی جذب می کنند.
8. نتایج یک مطالعه در سال 1975 پیرامون اعتراضات به مثابه کنش سیاسی تحت عنوان "راهبرد اعتراضات اجتماعی" حاکی از آن بود که انتخاب اعتراض و به ویژه به کارگیری ابزارهای تندروانه و تاکتیک های خشن همگی جزو تصمیمات راهبردی اند که گروه های چالش ساز آن ها را اتخاذ می کنند. نظریه سیاسی تکثرگرا از طریق چارچوب عملیاتی دانشمندان علوم سیاسی به دنبال فهم این مسئله بودند که رقابت های سیاسی دمکراتیک صلح آمیز چگونه انجام می شود. تکثرگرایی به معنای وجود مراکز چندگانه منافع در نظامی دمکراتیک است که به دلیل عضویت های متعدد و همپوشان، از رویکرد تک برنده ای به حکمرانی و همچنین خطرات درکمین نظم عمومی پیشگیری می کند. براساس نظریه تکثرگرایی از طریق گروه هایی با مطالبات تعدیل شده و همچنین از طریق وفاداری به قوانین بازی، به تصمیم گیری مسالمت آمیز درباره منافع متضاد سیاسی منجر می شود.
9. جانستون از زبان یکی از پژوهشگران می گوید: تندروی یک انتخاب راهبردی است که از جایگاه گروه در گستره سیاسی ناشی می شود و آن گروه هایی که به شبکه های اثرگذاری سیاسی دسترسی ندارند احتمال دارد اعتراضات خشونت آمیز را به عنوان راهبرد موثری برای کسب امتیازات برگزینند!
10. جانستون می گوید یکی از مهمترین مواردی که در مطالعات جنبش های اجتماعی مورد غفلت قرار گرفته است، " نقش دولت " و سازمان نظام سیاسی حاکم است که طیف گسترده بازیگران و نابازیگران سیاسی آن را تعریف می کنند. علاقه به گروهی که از بازی سیاسی کنار گذاشته شده اند از جایگاهی مرکزی در این زمینه برخوردار است، چراکه اولا ورود آن ها به مثابه بازیگران پرانرژی وضعیت موجود را تهدید می کند و ثانیا توضیح چگونگی ورود آن ها درقالب مسئله بسیج جای دارد . چالش بزرگ نخبگان سیاسی –شریک درقدرت – زمانی اتفاق می افتد که تهدیدهای اساسی برای قدرت شان وجود داشته باشد که دراین صورت، پلیس ، ارتش و نیروهای امنیتی سرکوب شدیدی را اعمال می کنند. بدین ترتیب عجیب نیست گروه هایی که در صدد جابجایی نخبگان سیاسی اند – به عنوان یک جنبش انقلابی – اغلب مورد شدیدترین و تندترین سرکوب های دولتی قرار می گیرند.
11. جانستون دو عنصر اساسی را برواکنش دولت در برابر مطالبات سازمان های معترض اثر گذار می داند: یک، مقیاس یا گستره کنش جمعی ای که آن گروه ها می توانند سازماندهی کنند، به عنوان بازتابی از تهدید بالقوه آن گروه و دوم، قدرت آن سازمان به عنوان بازتابی از فرصت های سیاسی آن گروه. گروه های قدرتمند احتمالا درزمان بسیج کردن با سرکوب دولتی مواجه نمی شوند و حتی ممکن است حمایت های دولتی نیز نصیب شان بشود، چیزی که تسهیل نامیده شده است، اما این امر متضمن ارتباطات سیاسی و مذاکره است. از سوی دیگر هرچه گستره کنش جمعی وسیع تر باشد – به معنای اعتراضات و تظاهرات های بزرگ – احتمال بیشتری دارد که واکنش دولت همراه با سرکوب باشد مگر اینکه قدرت گروه های کنشگردر درجه بالایی قرار داشته باشد. مثلا از طریق ائتلاف باگروه های مرتبط. درواقع ترکیب قدرت و تعداد اعضا، تعیین کننده نوع واکنش دولت است که این واکنش در پیوستار(طیف)ی میان "سرکوب، تحمل تا تسهیل" قرار می گیرد.
توسعە: کانال تخصصی سید هاشم هدایتی
@KDproblems
معرفی کتاب جنبش اجتماعی چیست؟(قسمت نهم)
جنبش سیاسی چیست؟ جانستون در یک بخش مستقل درکتاب خود به این موضوع پرداخته و ضمن بررسی و کنکاش درپژوهش های مرتبطی که انجام گرفته است ، اکثر جنبش های اجتماعی معاصر را دارای بعد سیاسی قدرتمندی می داند. و اضافه می کند این جنبش ها معمولا مطالبات شان را در بستر "دولت ملی مدرن" مطرح می کنند که اهداف شان معمولا "سیاستمداران، سیاستگذاران و مدیران اجرایی " حاکمیت است. یعنی کسانی که موقعیتی دارند که آن ها را قادر می سازد برای تغییراتی که منعکس کننده مطالبات و منافع جنبش باشد نیروی شان را به کار بگیرند. بدین ترتیب از جنبش های اجتماعی می توان به عنوان برندی یگانه و غیرقابل چشم پوشی در سیاست های ستیز یاد کرد. گرچه ممکن است گاهی هدف سیاستمداران نباشد مانند اعتراضات دانشجویی.
جانستون به طیف وسیعی از جنبش های اجتماعی درقرن بیست ویکم اشاره دارد که کارزار اعتراضی آن ها نهایتا با هدف اثرگذاری برمقامات قانونی، سیاسی و حکومتی انجام شده اند که درسطوح شهرداری، ایالتی، استان و ملی قرار دارد و در اغلب پیشرفت های متاخر- فراملی مانند "جنبش عدالت جهانی" با کارزارهای ضد مین های زمینی، گاهی راهبردهای اثرگذاری در مسیرهای ثانویه ای مانند توجه رسانه ای، قانع کردن تماشاچی ها و مخاطب قرار دادن افکار عمومی را انتخاب کرده اند.
جانستون ضمن تاکید بر ضرورت پرداختن به اینکه چگونه مشخصات سیاست و حکمرانی بر وقوع جنبش های اجتماعی اثرگذارند، این نکته را مورد توجه قرار می دهد که ساختار"فرصت های سیاسی" برای ورود شهروندان به جنبش ها و نیز شکل گیری آن ها امری اساسی و درراستای فهم سیاست های ستیز است. مفهوم فرصت های سیاسی در دوره زمانی توده های بحرانی معرفی شده است زمانی که محققانِ علوم سیاسی دلایل شورش های شهری را بررسی و تحلیل کردند. دراین مطالعات شهرهایی که شورش های شدید روی داده بود با شهرهایی که شورش رخ نداده بود مقایسه شدند. محققان متوجه شدند اختلاف در میزان دسترسی به "مشارکت سیاسی" در حکومت های شهری این امر را توضیح می دهد که چرا سطح بالایی از اعتراضات در برخی شهرها اتفاق افتاد و دربرخی شهرها میزان آن کمتر بود. اما این رابطه مستقیم نبود و سطح اعتراضات در جاهایی که امکان دسترسی گسترده تر بود کمتر و درجاهایی که سطح دسترسی بسته تر بود باز هم کم بود. دراین میان در شهرهایی همراه با میزان گشودگی مختلط(یا متوسط)، سطح اعتراضات در بالاترین میزان قرار داشت. نکته قابل تعمیم ظاهرا این امر بود که دسترسی بسیار گشوده، فعالیت اعتراضی را کاهش می دهد درحالی که دسترسی مختلط غیریکپارچه آن را افزایش می دهد. وی سپس نتیجه یافته های پژوهشگران را اینگونه شرح می دهد " عامل روانشناسی اجتماعی پشت این روابط ، خشم، سرخوردگی یا پرخاشگری نیست بلکه در عوض محاسبه ای خونسردانه از منافع و فرصت هاست". هنگامی که شبکه های سیاسی کاملا گشوده باشند فعالان از اینکه خود را در برابر خطر زندان رفتن، آسیب دیدن یا از دست دادن کارشان قرار دهند، امتناع می کنند، درحالی که به این موضوع فکر می کنند که با احتمال مناسبی می توانند با اقدامات شان اثرگذاری سیاسی موفقی داشته باشند. در سمت بسته این پیوستار به معنای شبکه های سیاسی بسته، گروه های ناراضی اصلا هیچ فرصتی را برای تغییر دادن نمی بینند و بدین ترتیب از آنجا که خروجی و فایده آن بسیار کم است، به دنبال بسیج نمی روند. تمامی کنش ها در سطح میانه اتفاق می افتد چراکه هزینه های اعتراضات فرا نهادی خیلی بالا نیست و علاوه براین، وجود برخی فرصت ها در میان شبکه های مستقر سیاسی احتمالا پیروزی را افزایش می دهد.
توسعە: کانال تخصصی سیدهاشم هدایتی
@KDproblems
جنبش سیاسی چیست؟ جانستون در یک بخش مستقل درکتاب خود به این موضوع پرداخته و ضمن بررسی و کنکاش درپژوهش های مرتبطی که انجام گرفته است ، اکثر جنبش های اجتماعی معاصر را دارای بعد سیاسی قدرتمندی می داند. و اضافه می کند این جنبش ها معمولا مطالبات شان را در بستر "دولت ملی مدرن" مطرح می کنند که اهداف شان معمولا "سیاستمداران، سیاستگذاران و مدیران اجرایی " حاکمیت است. یعنی کسانی که موقعیتی دارند که آن ها را قادر می سازد برای تغییراتی که منعکس کننده مطالبات و منافع جنبش باشد نیروی شان را به کار بگیرند. بدین ترتیب از جنبش های اجتماعی می توان به عنوان برندی یگانه و غیرقابل چشم پوشی در سیاست های ستیز یاد کرد. گرچه ممکن است گاهی هدف سیاستمداران نباشد مانند اعتراضات دانشجویی.
جانستون به طیف وسیعی از جنبش های اجتماعی درقرن بیست ویکم اشاره دارد که کارزار اعتراضی آن ها نهایتا با هدف اثرگذاری برمقامات قانونی، سیاسی و حکومتی انجام شده اند که درسطوح شهرداری، ایالتی، استان و ملی قرار دارد و در اغلب پیشرفت های متاخر- فراملی مانند "جنبش عدالت جهانی" با کارزارهای ضد مین های زمینی، گاهی راهبردهای اثرگذاری در مسیرهای ثانویه ای مانند توجه رسانه ای، قانع کردن تماشاچی ها و مخاطب قرار دادن افکار عمومی را انتخاب کرده اند.
جانستون ضمن تاکید بر ضرورت پرداختن به اینکه چگونه مشخصات سیاست و حکمرانی بر وقوع جنبش های اجتماعی اثرگذارند، این نکته را مورد توجه قرار می دهد که ساختار"فرصت های سیاسی" برای ورود شهروندان به جنبش ها و نیز شکل گیری آن ها امری اساسی و درراستای فهم سیاست های ستیز است. مفهوم فرصت های سیاسی در دوره زمانی توده های بحرانی معرفی شده است زمانی که محققانِ علوم سیاسی دلایل شورش های شهری را بررسی و تحلیل کردند. دراین مطالعات شهرهایی که شورش های شدید روی داده بود با شهرهایی که شورش رخ نداده بود مقایسه شدند. محققان متوجه شدند اختلاف در میزان دسترسی به "مشارکت سیاسی" در حکومت های شهری این امر را توضیح می دهد که چرا سطح بالایی از اعتراضات در برخی شهرها اتفاق افتاد و دربرخی شهرها میزان آن کمتر بود. اما این رابطه مستقیم نبود و سطح اعتراضات در جاهایی که امکان دسترسی گسترده تر بود کمتر و درجاهایی که سطح دسترسی بسته تر بود باز هم کم بود. دراین میان در شهرهایی همراه با میزان گشودگی مختلط(یا متوسط)، سطح اعتراضات در بالاترین میزان قرار داشت. نکته قابل تعمیم ظاهرا این امر بود که دسترسی بسیار گشوده، فعالیت اعتراضی را کاهش می دهد درحالی که دسترسی مختلط غیریکپارچه آن را افزایش می دهد. وی سپس نتیجه یافته های پژوهشگران را اینگونه شرح می دهد " عامل روانشناسی اجتماعی پشت این روابط ، خشم، سرخوردگی یا پرخاشگری نیست بلکه در عوض محاسبه ای خونسردانه از منافع و فرصت هاست". هنگامی که شبکه های سیاسی کاملا گشوده باشند فعالان از اینکه خود را در برابر خطر زندان رفتن، آسیب دیدن یا از دست دادن کارشان قرار دهند، امتناع می کنند، درحالی که به این موضوع فکر می کنند که با احتمال مناسبی می توانند با اقدامات شان اثرگذاری سیاسی موفقی داشته باشند. در سمت بسته این پیوستار به معنای شبکه های سیاسی بسته، گروه های ناراضی اصلا هیچ فرصتی را برای تغییر دادن نمی بینند و بدین ترتیب از آنجا که خروجی و فایده آن بسیار کم است، به دنبال بسیج نمی روند. تمامی کنش ها در سطح میانه اتفاق می افتد چراکه هزینه های اعتراضات فرا نهادی خیلی بالا نیست و علاوه براین، وجود برخی فرصت ها در میان شبکه های مستقر سیاسی احتمالا پیروزی را افزایش می دهد.
توسعە: کانال تخصصی سیدهاشم هدایتی
@KDproblems
معرفی کتاب " جنبش اجتماعی چیست؟" ( قسمت دهم)
جانستون به اتکای یکی از پژوهش های مرتبط عوامل اثرگذاری را برای میزان گشودگی یا بسته بودن نظام سیاسی درکشورهای دموکراتیک و به ویژه اروپا نام می برد ازجمله: یک، سطوح حکمرانی و نگرانی دولت فدرال درمورد گسترش اعتراضات محلی که تصمیم گیری ها را از سطح محلی فراتر می برد. دو، اداره قضایی و وجود سطوح چندگانه قضایی و اینکه چه میزان دادگاه های مرکزی برخلاف دادگاه های محلی که فاقد پاسخگویی هستند در مورد اعتراضات محلی دخالت دارند. و سوم احزاب سیاسی و میزان تعهدات آنان به وعده های انتخاباتی و میزان سرکوب رای دهندگانی که به احزاب برای توجه به مطالبات شان روی آورده اند. چهار، میزان تمرکز و عدم تمرکزدر قانونگذاری و اجراء. نظام های حکومتی مرکزیت زدایی شده مانند ایالات فدرال در آمریکا، کانادا و آلمان نسبت به نظام های متمرکز مانند فرانسه، هلند یا سوئد، گشودگی های سیاسی بیشتری را برای مشارکت فراهم می آورند.
جانستون در مورد فرصت ها و تهدیدهای مشارکت درغیردموکراسی ها می گوید: باوجود تفاوت های گشودگی که درمیان کشورهای دموکراتیک وجود دارد تفاوت بین این کشورها و سایرممالک غیردموکراتیک به صورت های گسترده تری از نظر فرصت های سیاسی و تهدیدها نمایان می شود. این کشورها براساس میزان کنترل سیاسی و اندازه دستگاه سرکوبگر و میزان گشودگی، دسته بندی می شوند در انتهای این دسته بندی دولت هایی با شدیدترین و منکوب ترین سرکوب ها یعنی دولت های توتالیتر قرار دارند که با ویژگی های : نفوذ در حریم خصوصی مردم و جامعه مدنی، و نظارت و کنترل اجتماعی مستمر از طریق دستگاه های گسترده و توسعه یافته پلیس، و جامعه پذیرسازی ایدئولوژیکی نیرومند، و تبلیغات دایمی شناخته می شوند و از تروریسم دولتی برای محدودکردن اپوزسیون کمک می گیرند، دستگیری ها و اعدام های گسترده و خودسرانه ِ مبتنی بر ایدئولوژی یا براساس اختلاف نظرها درحزب حاکم، ترس را میان شهروندان نهادینه می کند. از جمله این کشورها کره شمالی، بلاروس و تاجیکستان را نام می برد.
وی سپس ادامه می دهد متداولترین نظام ها، دولت های اقتدارگرایی هستند که حوزه هایی از آزادی را فراهم می کنند و از این طریق دنبال درجه ای از مشروعیت هستند. چین با حکومت تک حزبی و ارتشی که در جامعه وسیاست دخالت دارد و حزب کمونیست دولت وجامعه را زیر سلطه خود دارد از آن جمله است. مثال های دیگر دولت اقتدارگرا را مکزیک، کشورهای کمونیستی شرق اروپا و حکومت مصر دوره حسنی مبارک می داند.
دولت هایی که دموکراسی باز نداشته اما در آن فضاهای اندکی برای جدال های سیاسی – البته درمحدوده هایی – میان اعضای حزب حاکم وجود داشته است. این دولت ها، " دموکراسی های نمایشی" یا "اقتدارگرایی حزبی" نامیده می شوند.
توسعه: کانال تخصصی سیدهاشم هدایتی
@KDproblems
جانستون به اتکای یکی از پژوهش های مرتبط عوامل اثرگذاری را برای میزان گشودگی یا بسته بودن نظام سیاسی درکشورهای دموکراتیک و به ویژه اروپا نام می برد ازجمله: یک، سطوح حکمرانی و نگرانی دولت فدرال درمورد گسترش اعتراضات محلی که تصمیم گیری ها را از سطح محلی فراتر می برد. دو، اداره قضایی و وجود سطوح چندگانه قضایی و اینکه چه میزان دادگاه های مرکزی برخلاف دادگاه های محلی که فاقد پاسخگویی هستند در مورد اعتراضات محلی دخالت دارند. و سوم احزاب سیاسی و میزان تعهدات آنان به وعده های انتخاباتی و میزان سرکوب رای دهندگانی که به احزاب برای توجه به مطالبات شان روی آورده اند. چهار، میزان تمرکز و عدم تمرکزدر قانونگذاری و اجراء. نظام های حکومتی مرکزیت زدایی شده مانند ایالات فدرال در آمریکا، کانادا و آلمان نسبت به نظام های متمرکز مانند فرانسه، هلند یا سوئد، گشودگی های سیاسی بیشتری را برای مشارکت فراهم می آورند.
جانستون در مورد فرصت ها و تهدیدهای مشارکت درغیردموکراسی ها می گوید: باوجود تفاوت های گشودگی که درمیان کشورهای دموکراتیک وجود دارد تفاوت بین این کشورها و سایرممالک غیردموکراتیک به صورت های گسترده تری از نظر فرصت های سیاسی و تهدیدها نمایان می شود. این کشورها براساس میزان کنترل سیاسی و اندازه دستگاه سرکوبگر و میزان گشودگی، دسته بندی می شوند در انتهای این دسته بندی دولت هایی با شدیدترین و منکوب ترین سرکوب ها یعنی دولت های توتالیتر قرار دارند که با ویژگی های : نفوذ در حریم خصوصی مردم و جامعه مدنی، و نظارت و کنترل اجتماعی مستمر از طریق دستگاه های گسترده و توسعه یافته پلیس، و جامعه پذیرسازی ایدئولوژیکی نیرومند، و تبلیغات دایمی شناخته می شوند و از تروریسم دولتی برای محدودکردن اپوزسیون کمک می گیرند، دستگیری ها و اعدام های گسترده و خودسرانه ِ مبتنی بر ایدئولوژی یا براساس اختلاف نظرها درحزب حاکم، ترس را میان شهروندان نهادینه می کند. از جمله این کشورها کره شمالی، بلاروس و تاجیکستان را نام می برد.
وی سپس ادامه می دهد متداولترین نظام ها، دولت های اقتدارگرایی هستند که حوزه هایی از آزادی را فراهم می کنند و از این طریق دنبال درجه ای از مشروعیت هستند. چین با حکومت تک حزبی و ارتشی که در جامعه وسیاست دخالت دارد و حزب کمونیست دولت وجامعه را زیر سلطه خود دارد از آن جمله است. مثال های دیگر دولت اقتدارگرا را مکزیک، کشورهای کمونیستی شرق اروپا و حکومت مصر دوره حسنی مبارک می داند.
دولت هایی که دموکراسی باز نداشته اما در آن فضاهای اندکی برای جدال های سیاسی – البته درمحدوده هایی – میان اعضای حزب حاکم وجود داشته است. این دولت ها، " دموکراسی های نمایشی" یا "اقتدارگرایی حزبی" نامیده می شوند.
توسعه: کانال تخصصی سیدهاشم هدایتی
@KDproblems
معرفی کتاب"جنبش اجتماعی چیست؟" (قسمت یازدهم)
فرصت های سیاسی، واقعی و متصور: توماس از پیشروان جامعه شناسی می گوید: اگر مردم چیزهایی را امر واقعی تعریف کنند، آن چیزها از نظر پیامدهای شان واقعی خواهند بود. براین اساس باوجود ریسک ها، مردم خودشان فرصت های شان را برای کنش جمعی تعریف می کنند. به زبان تئوریک یعنی جنبش های اجتماعی، آنچه ما با آن مواجهیم، فرصت های سیاسی فریم بندی شده ای است که براساس آن کنش محتمل می شود. لذا مشاهده می شود که رهبران جنبش ها عموما چشم اندازهای موفقیت را بزرگ و موانع را کوچک جلوه می دهند. . پیش نیاز بحث ها این است که ساختارهای دولتی که تسهیل گر یا تهدیدکننده ِ بسیج جنبش هایند صریحا درک می شوند و علایم ارسالی و دریافتی برحسب تفسیری که از آن ها می شود مسئله ساز نیستند و تحقیقات نشان می دهد بعضی از مردمان هم تهدیدهای دولت های اقتدارگرا را کوچک می شمارند.
جانستون بااشاره به نتایج برخی از پژوهش های مرتبط می گوید پژوهشگران بر عوامل ساختاری و نسبتا ثابت و برخی اوقات هم روابط نهادی در میان کنشگران تاکید دارند. این تاکیدها آنا را به سوی صورت بندی های تاریخی روایط اجتماعی، سیاسی و اقتصادی سوق می دهد. از نگاه آنان منافع و تهدیدهای موجود در این روابط غالبا برای گروه های کنشگر و اعضای آنان شفاف – قابلیت درک هزینه، فایده و امکان محاسبه وجود دارد و محدودیت ها و انتخاب های اجباری کمتر موضوع فریم بندی وتفسیر قرار می گیرند. محققان دیگر برفرایندهای فرهنگی – غیرشفاف و تفسیری تاکید دارند. و فرض می کنند فرصت هایی که دولت ها فراهم می کنند همیشه به صورت جمعی تفسیر می شود لذا دراین رویکرد کنش حاصل عملی انجام شده و مقدَّر نیست و تحلیلگر برای درک و فهم بسیج اعتراضی باید به فرایندهای جمعی معناسازی روی بیاورد. جانستون ادامه می دهد: در نقشه گسترده تحقیقات امروز اکثر محققان براین باورند که تحلیل جامع از بسیج جنبش های اجتماعی نیازمند عناصر ترکیبی ادراکی/تفسیری و عناصر مرتبط با چیدمان نهادی سخت است. درحالی که برخی فرصت ها و تهدیدها مشخصا و صریحا موجب یا مانع کنش جمعی می شوند در موارد دیگر اینطور نبوده و مراحل مختلف در فرایند بسیج و عوامل تحقیقی مختلف موجب پیدایش ترکیب های مختلفی می گردد. که می باید با انجام تحقیقات زمینه ای و تجربی به آن ها پرداخته شود. تلفیق چشم اندازهای ساختاری و تفسیری / فرهنگی اساس نظریه فرایند سیاسی بوده است. رویکرد ترکیبی که از 1980 به بعد به شکل روز افزون مورد استفاده قرار گرفته است.
نظریه فرایند سیاسی: جانستون با اتکای به مطالعات داگ مک آدام نظریه فرایند سیاسی بسیج جنبش های اجتماعی را دریک نمودار چهارخانه ای ارایه کرده است که در یک سوی عوامل ساختاری و درسوی دیگر عوال فرهنگی قرار دارند. این مدل نشان می دهد که سازمان های جنبش اجتماعی در برخی اوقات ترکیبی از راهبردهای نهادی و غیرنهادی را دنبال می کنند.
در بعد عوامل ساختاری که تغییرات اقتصادی، ویا سیاسی سریع و نارضایتی های ناگهانی تحمیل شده و مطالبات جدید در وی نمایان است هشت فرصت یا تهدید سیاسی برای جنبش ها معرفی شده اند شامل: 1) استراتژی های نرم/سخت غالب درزمینه کنترل اجتماعی چالش های سیاسی. 2) دسترسی باز/بسته به نخبگان. 3) همبستگی/تفرقه میان نخبگان. 4) وجود/فقدان ائتلاف میان نخبگان. 5) فشار اعمال شده از سوی سیاست های منطقه ای و ناحیه ای. 6) آزادی/اختناق رسانه ای. 7) کنش های ضد جنبش ها. 8) فشارهای بین المللی از سوی رژیم های جهانی(مفهوم هایی نظیر: دموکراسی، حقوق بشر، محیط زیست و..).
در ساختارهای بسیج کننده به پنج عامل توجه شده است: اول. گروه های از پیش موجود. دوم. سازمان های جامعه مدنی. سوم. شبکه ها و ائتلاف ها. چهارم. عضوگیری بلوک مانند. پنجم. منابع مادی و سازمانی شامل منابع مالی، ابزارها، بروکراتیزه شدن ، رهبری و امثالهم که طی یک گفتمان رفت وبرگشتی فرهنگی و افکار عمومی با فرایندهای فریم سازی در بده بستان خواهند بود. فرایندهایی همچون: ادراک فرصت ها و تهدیدها، فریم بندی استراتژیک آن ها از سوی رهبران و فعالان فریم های تشخیصی، پیش نمایی و انگیزشی و درنهایت فرصت های گفتمانی و روندهایا و الگوهای فرهنگی.
بین ساختارهای بسیج کننده و فرایندهای فریم بندی- مشترکا- با حوزه های ستیز نیز بده بستان هایی رخ خواهد داد. حوزه های ستیز شامل: 1) چرخه های اعتراضات. 2) قالب بندی اشکال اعتراضات. 3) اشاعه تاکتیکی، ابداعات تاکتیکی بین جنبشی و جهانی. 4) ترکیب استراتژیک شامل: خشونت آمیز/غیرخشونت آمیز رسانه و جناح های تندرو/ 5) ترکیب استراتژی تاکتیک های نهادی و غیرنهادی
فرصت های سیاسی، واقعی و متصور: توماس از پیشروان جامعه شناسی می گوید: اگر مردم چیزهایی را امر واقعی تعریف کنند، آن چیزها از نظر پیامدهای شان واقعی خواهند بود. براین اساس باوجود ریسک ها، مردم خودشان فرصت های شان را برای کنش جمعی تعریف می کنند. به زبان تئوریک یعنی جنبش های اجتماعی، آنچه ما با آن مواجهیم، فرصت های سیاسی فریم بندی شده ای است که براساس آن کنش محتمل می شود. لذا مشاهده می شود که رهبران جنبش ها عموما چشم اندازهای موفقیت را بزرگ و موانع را کوچک جلوه می دهند. . پیش نیاز بحث ها این است که ساختارهای دولتی که تسهیل گر یا تهدیدکننده ِ بسیج جنبش هایند صریحا درک می شوند و علایم ارسالی و دریافتی برحسب تفسیری که از آن ها می شود مسئله ساز نیستند و تحقیقات نشان می دهد بعضی از مردمان هم تهدیدهای دولت های اقتدارگرا را کوچک می شمارند.
جانستون بااشاره به نتایج برخی از پژوهش های مرتبط می گوید پژوهشگران بر عوامل ساختاری و نسبتا ثابت و برخی اوقات هم روابط نهادی در میان کنشگران تاکید دارند. این تاکیدها آنا را به سوی صورت بندی های تاریخی روایط اجتماعی، سیاسی و اقتصادی سوق می دهد. از نگاه آنان منافع و تهدیدهای موجود در این روابط غالبا برای گروه های کنشگر و اعضای آنان شفاف – قابلیت درک هزینه، فایده و امکان محاسبه وجود دارد و محدودیت ها و انتخاب های اجباری کمتر موضوع فریم بندی وتفسیر قرار می گیرند. محققان دیگر برفرایندهای فرهنگی – غیرشفاف و تفسیری تاکید دارند. و فرض می کنند فرصت هایی که دولت ها فراهم می کنند همیشه به صورت جمعی تفسیر می شود لذا دراین رویکرد کنش حاصل عملی انجام شده و مقدَّر نیست و تحلیلگر برای درک و فهم بسیج اعتراضی باید به فرایندهای جمعی معناسازی روی بیاورد. جانستون ادامه می دهد: در نقشه گسترده تحقیقات امروز اکثر محققان براین باورند که تحلیل جامع از بسیج جنبش های اجتماعی نیازمند عناصر ترکیبی ادراکی/تفسیری و عناصر مرتبط با چیدمان نهادی سخت است. درحالی که برخی فرصت ها و تهدیدها مشخصا و صریحا موجب یا مانع کنش جمعی می شوند در موارد دیگر اینطور نبوده و مراحل مختلف در فرایند بسیج و عوامل تحقیقی مختلف موجب پیدایش ترکیب های مختلفی می گردد. که می باید با انجام تحقیقات زمینه ای و تجربی به آن ها پرداخته شود. تلفیق چشم اندازهای ساختاری و تفسیری / فرهنگی اساس نظریه فرایند سیاسی بوده است. رویکرد ترکیبی که از 1980 به بعد به شکل روز افزون مورد استفاده قرار گرفته است.
نظریه فرایند سیاسی: جانستون با اتکای به مطالعات داگ مک آدام نظریه فرایند سیاسی بسیج جنبش های اجتماعی را دریک نمودار چهارخانه ای ارایه کرده است که در یک سوی عوامل ساختاری و درسوی دیگر عوال فرهنگی قرار دارند. این مدل نشان می دهد که سازمان های جنبش اجتماعی در برخی اوقات ترکیبی از راهبردهای نهادی و غیرنهادی را دنبال می کنند.
در بعد عوامل ساختاری که تغییرات اقتصادی، ویا سیاسی سریع و نارضایتی های ناگهانی تحمیل شده و مطالبات جدید در وی نمایان است هشت فرصت یا تهدید سیاسی برای جنبش ها معرفی شده اند شامل: 1) استراتژی های نرم/سخت غالب درزمینه کنترل اجتماعی چالش های سیاسی. 2) دسترسی باز/بسته به نخبگان. 3) همبستگی/تفرقه میان نخبگان. 4) وجود/فقدان ائتلاف میان نخبگان. 5) فشار اعمال شده از سوی سیاست های منطقه ای و ناحیه ای. 6) آزادی/اختناق رسانه ای. 7) کنش های ضد جنبش ها. 8) فشارهای بین المللی از سوی رژیم های جهانی(مفهوم هایی نظیر: دموکراسی، حقوق بشر، محیط زیست و..).
در ساختارهای بسیج کننده به پنج عامل توجه شده است: اول. گروه های از پیش موجود. دوم. سازمان های جامعه مدنی. سوم. شبکه ها و ائتلاف ها. چهارم. عضوگیری بلوک مانند. پنجم. منابع مادی و سازمانی شامل منابع مالی، ابزارها، بروکراتیزه شدن ، رهبری و امثالهم که طی یک گفتمان رفت وبرگشتی فرهنگی و افکار عمومی با فرایندهای فریم سازی در بده بستان خواهند بود. فرایندهایی همچون: ادراک فرصت ها و تهدیدها، فریم بندی استراتژیک آن ها از سوی رهبران و فعالان فریم های تشخیصی، پیش نمایی و انگیزشی و درنهایت فرصت های گفتمانی و روندهایا و الگوهای فرهنگی.
بین ساختارهای بسیج کننده و فرایندهای فریم بندی- مشترکا- با حوزه های ستیز نیز بده بستان هایی رخ خواهد داد. حوزه های ستیز شامل: 1) چرخه های اعتراضات. 2) قالب بندی اشکال اعتراضات. 3) اشاعه تاکتیکی، ابداعات تاکتیکی بین جنبشی و جهانی. 4) ترکیب استراتژیک شامل: خشونت آمیز/غیرخشونت آمیز رسانه و جناح های تندرو/ 5) ترکیب استراتژی تاکتیک های نهادی و غیرنهادی
و سرانجام بسیج ستیزه جویانه متاثر از فرصت ها و یا تهدیدهای سیاسی، ساختارهای بسیج کننده، فرایندهای فریم بندی و حوزه های ستیزه انجام می شود که عبارتند از: چالش های منفعت بنیان ویا کنش های دفاعی با استفاده از: استراتژی های غیرنهادی شامل کارزارهای اعتراضی و بسیج جنبش های اجتماعی که عناصر قالبی حوزه های مدرن کنش را ترکیب می کنن.. دوم استراتژی های نهادی شامل بسیج های حزبی، چالش های دادگاهی و حقوقی، گروه های فشار، لابیگری، طومارنویسی و تماس های گروها و رفراندوم
جانستون درپایان این فصل ضمن ارایه نقدهایی به نظریه فرایند سیاسی تاکید می کند که باوجود انتقاداتی که به آن وارد است، این نظریه از 1990 به بعد سرفصل های مهمی را برای فهم جنبش های اجتماعی فراهم آورده است.
توسعه: کانال تخصصی سید هاشم هدایتی
@KDproblems
جانستون درپایان این فصل ضمن ارایه نقدهایی به نظریه فرایند سیاسی تاکید می کند که باوجود انتقاداتی که به آن وارد است، این نظریه از 1990 به بعد سرفصل های مهمی را برای فهم جنبش های اجتماعی فراهم آورده است.
توسعه: کانال تخصصی سید هاشم هدایتی
@KDproblems
معرفی کتاب"جنبش اجتماعی چیست؟" (قسمت دوازدهم)
جنبش فرهنگی چیست؟ جانستون یک فصل از کتاب را به پاسخگویی این پرسش اختصاص داده و تلاش کرده است که مرزبندی بین فرهنگ وسیاست را با اتکای به پژوهش های مرتبط مشخص کند. وی می گوید هیچ چیزی خارج از فرهنگ وجود ندارد و هیچ گروه بندی اجتماعی، نهاد اجتماعی یا سازمان جنبش اجتماعی بیش تر یا کم تر فرهنگی نیست، زیرا همه آن ها عمیقا و دقیقا فرهنگی هستند. فرهنگ، فرایندِ مستمرِ "شدن" است. لذا کنش های ما نه تنها نمایانگر فرهنگ، بلکه موید و بازتولیدکننده آن نیز هستند. وی مرزبندی میان سیاست وفرهنگ را مبهم دانسته و نوعی همگرایی بین آنان قائل است و از جمله اسلام سیاسی، جدال بر سر ازدواج همجنس گرایان یا موضوع طلاق، نفوذ دائمی دین در گفتمان سیاسی به ویژه درایالات متحده را ازجمله دلایل این همگرایی معرفی می کند.
جانستون براین باور است پژوهش هایی که در زمینه جنبش های اجتماعی مرتبط با سیاست های ستیز انجام می شوند در درجات نسبتا پائین تری به ابزارهای تحلیل فرهنگی نیازدارند. و به هر قدر منافع، قدرت سیاسی و ساختار در بسیج یک جنبش اجتماعی و همبستگی آن جایگاه مرکزی تری داشته باشند این عوامل بیشتر آن را محدود می کنند و همچنین اثرات بیشتری نیز روی ایدئولوژی ها و فرایندهای تفسیری جنبش خواهند داشت درنتیجه دراین نوع جنبش ها، مصنوعات فرهنگی نسبتا کم تر اثرگذار بوده و کم تر موضوع تحلیل های فرایند محور قرار می گیرند و لذا عوامل فرهنگی جایگاه کم اهمیت تری در معادلات علِّی مربوط به این جنبش ها دارند.
فرهنگ جنبش اجتماعی: جانستون می گوید راهبرد من در این کتاب این است که جنبش هایی با تاکیدات فرهنگی نیرومند را نام ببرم تا با عواملی نظیر " منافع، فرصت ها و تهدیدها"، توازنی برقرار شود. محقان مدت هاست متوجه شده اند که مصنوعات فرهنگی نقش مهمی در فرایند بسیج در جنبش های اجتماعی ایفا می کنند. مفهوم "مصنوع" به معنای تولیدات انضمامی اغلب مادی و فرهنگی از جمله موسیقی، شعر، ادبیات، تئاتر، اپرا و هنرهای تجسمی است. وی ادامه می دهد جنبش های ملی گرایانه قرن نوزدهم اغلب موجب شکوفایی موسیقی و ادبیاتی شدند که الهام بخش جنبش های استقلال طلب بودند. و امروزه قرینه های دیگری در فرهنگ عامه برای این موارد وجود دارند: شعرها، گرافیتی، آهنگ های محلی، لوگوها، موسیقی های محبوب و تصاویر نمادین مانند تصاویر چگوارا، و... آوازهای جنبش حقوق مدنی و کارگری بخش های مهم بسیج کنش های مردمی بودند.
از مهمترین بینش هایی که جامعه شناسی فرهنگی می تواند برای مطالعه اعتراضات به ارمغان بیاورد این است که چنین مصنوعاتی نقش مهمی در بسیج جنبش ایفا می کنند. جانستون درادامه به موضوعاتی همچون " هنر به مثابه امری مصنوع" و "متن به عنوان امری مصنوع"، اشاره کرده و به برخی جنبش های فرهنگی نظیر: رمانتیسم، جنبش هیپی ها،جنبش حقوق مدنی، بهار عربی اشاره کرده وبه جنبش های مذهبی و فرقه ای همچون مورمونیسم درآمریکا و نقش سکولاریزم در کاهش اهمیت مذهب پرداخته و جنبش های اجتماعی جدید نظیر جنبش زنان و دانشجویان را دارای جنبه های فرهنگی معرفی می کند. و درپایان این بخش "هویت جمعی" را با این تاکید که هویت معنای ذهنی "تداوم و خود بودن" است در بیان رویکرد جامعه شناسانه به هویت، رابطه فرد وجامعه را به عنوان موضوعی اساسی و بنیادین معرفی می کند که خودهوشیاری و حتی آگاهی را متاثر از جایگاه اجتماعی افراد می داند. وی معتقد است هویت جمعی بُعد پرفورمنسی فرهنگ را برجسته می سازد. با این وصف اعلام می دارد از نظر محققان هویت جمعی یک پدیده ثابت نیست وهمواره در حال تغییر است.
توسعه: کانال تخصصی سیدهاشم هدایتی
@KDproblems
جنبش فرهنگی چیست؟ جانستون یک فصل از کتاب را به پاسخگویی این پرسش اختصاص داده و تلاش کرده است که مرزبندی بین فرهنگ وسیاست را با اتکای به پژوهش های مرتبط مشخص کند. وی می گوید هیچ چیزی خارج از فرهنگ وجود ندارد و هیچ گروه بندی اجتماعی، نهاد اجتماعی یا سازمان جنبش اجتماعی بیش تر یا کم تر فرهنگی نیست، زیرا همه آن ها عمیقا و دقیقا فرهنگی هستند. فرهنگ، فرایندِ مستمرِ "شدن" است. لذا کنش های ما نه تنها نمایانگر فرهنگ، بلکه موید و بازتولیدکننده آن نیز هستند. وی مرزبندی میان سیاست وفرهنگ را مبهم دانسته و نوعی همگرایی بین آنان قائل است و از جمله اسلام سیاسی، جدال بر سر ازدواج همجنس گرایان یا موضوع طلاق، نفوذ دائمی دین در گفتمان سیاسی به ویژه درایالات متحده را ازجمله دلایل این همگرایی معرفی می کند.
جانستون براین باور است پژوهش هایی که در زمینه جنبش های اجتماعی مرتبط با سیاست های ستیز انجام می شوند در درجات نسبتا پائین تری به ابزارهای تحلیل فرهنگی نیازدارند. و به هر قدر منافع، قدرت سیاسی و ساختار در بسیج یک جنبش اجتماعی و همبستگی آن جایگاه مرکزی تری داشته باشند این عوامل بیشتر آن را محدود می کنند و همچنین اثرات بیشتری نیز روی ایدئولوژی ها و فرایندهای تفسیری جنبش خواهند داشت درنتیجه دراین نوع جنبش ها، مصنوعات فرهنگی نسبتا کم تر اثرگذار بوده و کم تر موضوع تحلیل های فرایند محور قرار می گیرند و لذا عوامل فرهنگی جایگاه کم اهمیت تری در معادلات علِّی مربوط به این جنبش ها دارند.
فرهنگ جنبش اجتماعی: جانستون می گوید راهبرد من در این کتاب این است که جنبش هایی با تاکیدات فرهنگی نیرومند را نام ببرم تا با عواملی نظیر " منافع، فرصت ها و تهدیدها"، توازنی برقرار شود. محقان مدت هاست متوجه شده اند که مصنوعات فرهنگی نقش مهمی در فرایند بسیج در جنبش های اجتماعی ایفا می کنند. مفهوم "مصنوع" به معنای تولیدات انضمامی اغلب مادی و فرهنگی از جمله موسیقی، شعر، ادبیات، تئاتر، اپرا و هنرهای تجسمی است. وی ادامه می دهد جنبش های ملی گرایانه قرن نوزدهم اغلب موجب شکوفایی موسیقی و ادبیاتی شدند که الهام بخش جنبش های استقلال طلب بودند. و امروزه قرینه های دیگری در فرهنگ عامه برای این موارد وجود دارند: شعرها، گرافیتی، آهنگ های محلی، لوگوها، موسیقی های محبوب و تصاویر نمادین مانند تصاویر چگوارا، و... آوازهای جنبش حقوق مدنی و کارگری بخش های مهم بسیج کنش های مردمی بودند.
از مهمترین بینش هایی که جامعه شناسی فرهنگی می تواند برای مطالعه اعتراضات به ارمغان بیاورد این است که چنین مصنوعاتی نقش مهمی در بسیج جنبش ایفا می کنند. جانستون درادامه به موضوعاتی همچون " هنر به مثابه امری مصنوع" و "متن به عنوان امری مصنوع"، اشاره کرده و به برخی جنبش های فرهنگی نظیر: رمانتیسم، جنبش هیپی ها،جنبش حقوق مدنی، بهار عربی اشاره کرده وبه جنبش های مذهبی و فرقه ای همچون مورمونیسم درآمریکا و نقش سکولاریزم در کاهش اهمیت مذهب پرداخته و جنبش های اجتماعی جدید نظیر جنبش زنان و دانشجویان را دارای جنبه های فرهنگی معرفی می کند. و درپایان این بخش "هویت جمعی" را با این تاکید که هویت معنای ذهنی "تداوم و خود بودن" است در بیان رویکرد جامعه شناسانه به هویت، رابطه فرد وجامعه را به عنوان موضوعی اساسی و بنیادین معرفی می کند که خودهوشیاری و حتی آگاهی را متاثر از جایگاه اجتماعی افراد می داند. وی معتقد است هویت جمعی بُعد پرفورمنسی فرهنگ را برجسته می سازد. با این وصف اعلام می دارد از نظر محققان هویت جمعی یک پدیده ثابت نیست وهمواره در حال تغییر است.
توسعه: کانال تخصصی سیدهاشم هدایتی
@KDproblems
معرفی کتاب"جنبش اجتماعی چیست؟" (قسمت سیزدهم)
جنبش های اجتماعی چه کارهایی انجام می دهند: فصل پنجم کتاب را جانستون به فعالیت ها و "کنش" های جنبش های اجتماعی اختصاص می دهد . وی از زبان محققان مرتبط می گوید: حوزه کنشی آن چیزی است که معترضان می دانند چگونه باید انجام دهند. و البته این ها همان چیزهایی هستند که دیگران هم از کنشگران انتظار دارند. وی ضمن قائل شدن تفاوت بین کنش های اجتماعی، سیاسی و فرهنگی می گوید: اکثرکنش ها درحوزه های ستیزآمیز، غیرمرسوم و دراماتیک و خارج از جریان عادی زندگی روزمره انجام می شوند. جانستون براین باور است که در عرف جنبش های اجتماعی تلاش اصلی کنشگران بر تاثیرگذاری بر رسانه هاست از آن سوی رسانه ها نیز بر کنشگران اجتماعی تاثیر می گذارند. مخاطبان اصلی پرفورمنس ها، مطبوعات و رسانه های جمعی – و اخیرا فضای مجازی است. پرفورمنس های جنبش های اجتماعی به منظور تحقق پوشش رسانه ای باید جذاب و پرهیجان باشند. محققان براهمیت رسانه ها در پیروزی جنبش ها تاکید دارند. میزان هیجان در نحوه و میزان انعکاس رسانه ای موثر است. حتی مکان هم می تواند در این اثرگذاری مهم باشد. خبرسازی و چگونگی نمایش و شکل دهی به افکار عمومی از جمله رسالت های رسانه درجنبش های اجتماعی است.
جانستون با استناد به یافته های پژوهش تیلی، پرفورمنس های اعتراضی را شامل نمودهایی می داند از جمله: 1) ارزشمندی دلایل و طرفداران این نمودها در باره وضعیت اعضا وبه شکلی نمادین و از طریق لباس، رفتار، سلوک و مشارکت شهروندان مورد احترام وشاید سلبریتی ها. 2) یکپارچگی مشارکت کنندگان و اهداف آنان. 3) تعداد: که نشانگر میزان حمایت از اساسی ترین نمودهاست. 4) تعهد: که حاصل تجمیع حالات ذهنی افراد و نمایانگر فداکاری در راه جنبش است.این مسئله به ویژه دررژیم های اقتدارگرا مطرح است یعنی جایی که مخالفان خطر زندان، شکنجه و حتی مرگ را به جان می خرند که درنقش ایثار برای جنبش ظهور می یابد. و 5) نمودهای عاطفی نظیر خشم، که خود را به شکل تخریب اموال و اِعمال خشونت نشان می دهد یا شادی، عصبانیت و حتی نفرت که هرکدام به نحوی ظاهر می شوند. وی نکته ظریفی را درمورد پرفورمنس ها بیان می دارد که حائز اهمیت برای پژوهشگران جنبش های اجتماعی است. جالستون می گوید: پروژه تولید دانش در زمینه جنبش های اجتماعی و تاکید بر پرفورمنس ها با این که به ما چیزی درمورد این که چرا جنبش ها ظهور می کنند و توسعه می یابند ارایه نمی دهد اما دانشی در باره این که جنبش ها چه کاری را چگونه انجام می دهند به ارمغان می آورد. چگونه مشارکت کنندگان در راستای شکل دهی و هدایت یک کنش باهم درتعامل اند؟ چگونه اعتراضات توسعه می یابند؟ رهبران اعتراضات چه نقشی ایفا می کنند؟ پاسخ به این پرسش ها غالبا شکل دهنده تصمیم های راهبردی برای رهبری جنبش و تصمیم های عملی درزمینه تاکتیک ها، به معنای اینکه چه کاری را چه زمانی انجام دهند، خواهد بود. جنبش های اجتماعی راهبرد را در باره تصویر کامل نزاع، اهداف درازمدت مانند تصویب قوانین یا تجدید نظر در قوانین کنونی، سازماندهی می کنند. یکی از اساسی ترین تصمیم های راهبردی که جنبش با آن مواجه است انتخاب ترکیب مناسبی میان راهبردهای غیرنهادی اعتراض و اخلال در نظم و نیز راهبردهای نهادی اثرگذاری سیاسی است. تصمیم گیری در باره اخلال، ستیز، ناآرامی تاکتیک های سخت شامل آسیب به اموال و اِعمال خشونت، عموما برای راهبردمند کردن جنبش های اجتماعی ضروری است. گرچه اخلال و خشونت همواره مورد توجه رسانه ها هستند اما شدت و تداوم آن موجب رنجش افکار عمومی می شود. گرچه تاکتیک هایی نظیر اِعمال خشونت ممکن است به جذب مشارکت کنندگان بینجامد اما رسالت مهم استراتژیست های جنبش های اجتماعی ایجاد تعادل بین تحقق اهداف و حفظ کنشگران است. اولویت بندی و قرار دادن هر تاکتیک درزمان خود و به نتیجه رساندن اقدامات" خونین چشم ها، همان عاملان خشونت" از اهمیت زیادی برخوردار است به همین خاطر جانستون پایان دادن به چرخش حول تاکتیک های گروه های میانه رو تشکیل دهنده جنبش را به استناد آنچه در اعتراضات ضد جهانی سازی در سال 1999 رخ داد را مورد تاکید قرار می دهد.
جانستون پرفورمنس های جنبش های اجتماعی را به اقتباس از ابتکارهای موفق دیگر جنبش ها و یا کسب ایده جدید از طریق روابط بین فردی به فرایندی تشویق می کند که فرایند آن را با عنوان"اشاعه" نامگذاری کرده است. وی می گوید محققان دراین اواخر متوجه شدند که توجه به "نقش اشاعه در جنبش های اجتماعی" نه تنها برای تاکتیک ها بلکه برای گسترش ایدئولوژی ها، باورها، سنت ها و فریم ها از اهمیت زیادی برخوردار است.
جنبش های اجتماعی چه کارهایی انجام می دهند: فصل پنجم کتاب را جانستون به فعالیت ها و "کنش" های جنبش های اجتماعی اختصاص می دهد . وی از زبان محققان مرتبط می گوید: حوزه کنشی آن چیزی است که معترضان می دانند چگونه باید انجام دهند. و البته این ها همان چیزهایی هستند که دیگران هم از کنشگران انتظار دارند. وی ضمن قائل شدن تفاوت بین کنش های اجتماعی، سیاسی و فرهنگی می گوید: اکثرکنش ها درحوزه های ستیزآمیز، غیرمرسوم و دراماتیک و خارج از جریان عادی زندگی روزمره انجام می شوند. جانستون براین باور است که در عرف جنبش های اجتماعی تلاش اصلی کنشگران بر تاثیرگذاری بر رسانه هاست از آن سوی رسانه ها نیز بر کنشگران اجتماعی تاثیر می گذارند. مخاطبان اصلی پرفورمنس ها، مطبوعات و رسانه های جمعی – و اخیرا فضای مجازی است. پرفورمنس های جنبش های اجتماعی به منظور تحقق پوشش رسانه ای باید جذاب و پرهیجان باشند. محققان براهمیت رسانه ها در پیروزی جنبش ها تاکید دارند. میزان هیجان در نحوه و میزان انعکاس رسانه ای موثر است. حتی مکان هم می تواند در این اثرگذاری مهم باشد. خبرسازی و چگونگی نمایش و شکل دهی به افکار عمومی از جمله رسالت های رسانه درجنبش های اجتماعی است.
جانستون با استناد به یافته های پژوهش تیلی، پرفورمنس های اعتراضی را شامل نمودهایی می داند از جمله: 1) ارزشمندی دلایل و طرفداران این نمودها در باره وضعیت اعضا وبه شکلی نمادین و از طریق لباس، رفتار، سلوک و مشارکت شهروندان مورد احترام وشاید سلبریتی ها. 2) یکپارچگی مشارکت کنندگان و اهداف آنان. 3) تعداد: که نشانگر میزان حمایت از اساسی ترین نمودهاست. 4) تعهد: که حاصل تجمیع حالات ذهنی افراد و نمایانگر فداکاری در راه جنبش است.این مسئله به ویژه دررژیم های اقتدارگرا مطرح است یعنی جایی که مخالفان خطر زندان، شکنجه و حتی مرگ را به جان می خرند که درنقش ایثار برای جنبش ظهور می یابد. و 5) نمودهای عاطفی نظیر خشم، که خود را به شکل تخریب اموال و اِعمال خشونت نشان می دهد یا شادی، عصبانیت و حتی نفرت که هرکدام به نحوی ظاهر می شوند. وی نکته ظریفی را درمورد پرفورمنس ها بیان می دارد که حائز اهمیت برای پژوهشگران جنبش های اجتماعی است. جالستون می گوید: پروژه تولید دانش در زمینه جنبش های اجتماعی و تاکید بر پرفورمنس ها با این که به ما چیزی درمورد این که چرا جنبش ها ظهور می کنند و توسعه می یابند ارایه نمی دهد اما دانشی در باره این که جنبش ها چه کاری را چگونه انجام می دهند به ارمغان می آورد. چگونه مشارکت کنندگان در راستای شکل دهی و هدایت یک کنش باهم درتعامل اند؟ چگونه اعتراضات توسعه می یابند؟ رهبران اعتراضات چه نقشی ایفا می کنند؟ پاسخ به این پرسش ها غالبا شکل دهنده تصمیم های راهبردی برای رهبری جنبش و تصمیم های عملی درزمینه تاکتیک ها، به معنای اینکه چه کاری را چه زمانی انجام دهند، خواهد بود. جنبش های اجتماعی راهبرد را در باره تصویر کامل نزاع، اهداف درازمدت مانند تصویب قوانین یا تجدید نظر در قوانین کنونی، سازماندهی می کنند. یکی از اساسی ترین تصمیم های راهبردی که جنبش با آن مواجه است انتخاب ترکیب مناسبی میان راهبردهای غیرنهادی اعتراض و اخلال در نظم و نیز راهبردهای نهادی اثرگذاری سیاسی است. تصمیم گیری در باره اخلال، ستیز، ناآرامی تاکتیک های سخت شامل آسیب به اموال و اِعمال خشونت، عموما برای راهبردمند کردن جنبش های اجتماعی ضروری است. گرچه اخلال و خشونت همواره مورد توجه رسانه ها هستند اما شدت و تداوم آن موجب رنجش افکار عمومی می شود. گرچه تاکتیک هایی نظیر اِعمال خشونت ممکن است به جذب مشارکت کنندگان بینجامد اما رسالت مهم استراتژیست های جنبش های اجتماعی ایجاد تعادل بین تحقق اهداف و حفظ کنشگران است. اولویت بندی و قرار دادن هر تاکتیک درزمان خود و به نتیجه رساندن اقدامات" خونین چشم ها، همان عاملان خشونت" از اهمیت زیادی برخوردار است به همین خاطر جانستون پایان دادن به چرخش حول تاکتیک های گروه های میانه رو تشکیل دهنده جنبش را به استناد آنچه در اعتراضات ضد جهانی سازی در سال 1999 رخ داد را مورد تاکید قرار می دهد.
جانستون پرفورمنس های جنبش های اجتماعی را به اقتباس از ابتکارهای موفق دیگر جنبش ها و یا کسب ایده جدید از طریق روابط بین فردی به فرایندی تشویق می کند که فرایند آن را با عنوان"اشاعه" نامگذاری کرده است. وی می گوید محققان دراین اواخر متوجه شدند که توجه به "نقش اشاعه در جنبش های اجتماعی" نه تنها برای تاکتیک ها بلکه برای گسترش ایدئولوژی ها، باورها، سنت ها و فریم ها از اهمیت زیادی برخوردار است.
شبکه های روبه گسترش پیوندهای میان جنبش های اجتماعی و سازمان های جنبش های اجتماعی که در سطح جهان فعالیت می کنند – مانند جنبش های محیط زیست گرا، عدالت جهانی، صلح جهانی و حقوق بشر بعد فراملی اشاعه را برای محققان برجسته می کند. اشاعه می تواند مستقیم برای گروه های همسو ویا غیرمستقیم برای گروه های ناهمسو مورد استفاده قرار بگیرد.
توسعە: کانال تخصصی سید هاشم هدایتی
@KDproblems
توسعە: کانال تخصصی سید هاشم هدایتی
@KDproblems
معرفی کتاب"جنبش اجتماعی چیست؟" (قسمت چهاردهم)
جانستون با اشاره به دوبعد "ظرفیت دولت و سطح دموکراسی" آن، مقوله حوزه ها و رژیم های مستبد یا دمکراتیک و نحوه برخورد آنان با جنبش های اجتماعی را مورد توجه قرارداده و می گوید: دولت های با ظرفیت پایین، کنترل محدودی بر قلمروی ارضی خود دارند و گاهی حاکمیت اجرایی، میان واسطه های محلی قدرت، زمینداران ورهبران شبه نظامی که تعلقات شان به مرکز ضعیف وغیرقابل اعتماد است، پخش می شود. جایی که ظرفیت دولت ها محدود است جنبش ها می خواهند مستقیما دولت را به چالش بکشند مانند شورش های مسلحانه یا جدایی طلب. وی می گوید بعد دمکراسی نیز براساس چهار شاخص قابل تحلیل است: نخست دولت های مختلف به درجاتی متفاوت برای ساکنان حقوق شهروندی قائل اند. دوم این دولت ها در درجه نمایندگی سیاسی باهم متفاوتند. سوم. این دولت ها از نظر پاسخگویی به مطالبات شهروندان نیز باهم فرق دارند. چهارم. این دولت ها از نظر حمایت قانونی از شهروندان خود نیز متفاوتند. در باره جنبش های اجتماعی، این چهار عامل مشخص کننده راهبرد غالب دولت در تحمل کنش های اعتراضی است. بیرون از دموکراسی های غربی، تحمل، معمولا پایین است و این امر درمقیاس و تراکم دستگاه های کنترل اجتماعی خود را نشان می دهد. رژیم های اقتدارگرای با ظرفیت بالا بخش قابل توجهی از منابع را به پلیس و ارتش برای کنترل مخالفان اختصاص می دهند. در مقابل دولت های دموکراتیک در اکثر موارد حقوق شهروندان را در بیان مخالفت های سیاسی خود ارج می نهند و تا جایی که اعتراضات درمحدوده های قانونی باشد پلیس و نیروهای امنیتی استفاده از زور را محدود می کنند و حتی ممکن است اعتراضات مجوزدار را هموار کنند. دولت های دموکراتیک مدرن نیز ظرفیت بالایی دارند چنانکه حضور پلیس در اکثر اعتراضات مسلم است.
از نظر جانستون در دولت های اقتدارگرا، حوزه های اعتراض یعنی جایی که درآن مخالفت سیاسی و اعتراض عمومی احتمالا برای جان و مال مردم خطرناک است، با دولت های باز دموکراتیک متغاوت است. در دولت های غیر دموکراتیک و اقتدارگرای با ظرفیت بالا با نفوذ در فعالیت های روزمره شهروندان برای مطمئن شدن از اینکه این فعالیت ها با سیاست های مسئولان مطابق است و خاموش کردن هر مخالفتی در نطفه، گفتمان سیاسی را کنترل می کنند. عامل اصلی خفه کننده بسیج اعتراضی در برخی شرایط "ترس" است. ترس از جریمه، آزار و اذیت، ضرب و شتم از سوی پلیس و زندان، مانع می شود مردم آنچه درذهن دارند بر زبان بیاورند و این امر " توطئه سکوت" را به وجود می آورد توطئه ای مبتنی بر همنوایی افرادی که از صحبت کردن علیه سیاست های مسئولان می ترسند. همیشه تعداد انگشت شماری از مردم وجود دارند که حاضرند برای گفتن حقیقت خطر را به جان بخرند که دانشمندان، شاعران، وکلا و هنرمندان از جمله این شجاعان هستند.
از نظر جانستون شهروندان عادی دوکار مهم انجام می دهند: فضاهای آزادی ایجاد می کنند که خارج از نظارت رژیم است و به صورت خصوصی درآن جمع می شوند و درباره حقایق صحبت می کنند و خصیصه محلی دارد. دوم آن ها کنش های جمعی کوچکی را برنامه ریزی می کنند تا اپوزسیون رافراتر از سازمان های محدود و مخفی به شکلی عمومی درآورند. و برای اینکه دستگیر نشوند جزء سومی را به حوزه های سرکوب اضافه می کنند. وی می گوید در مطالعات خودم با مردمانی صحبت کردم که هیچ مشکلی در معرفی گروه و سازمان های شناخته شده ای که از آن ها برای (پوشش) اپوزسیون مخفی خود استفاده می کردند، نداشتند از جمله گروه های: اقلیت جمهوری خواهان شوروی، گروه های رقص محلی، گروه های کُر، گروه مطالعات قوم نگاری، موسیقی محلی، تئاتر، جوامع تاریخی محلی و گروه های نمایشی که همین نقش را ایفا می کنند. بدیهی است زمانی که فرصت های سیاسی گشوده شود – مثلا از طریق تفرقه میان نخبگان با فشارهای بین المللی – حجم گسترده تری از مشارکت کنندگان بالقوه وجود خواهند داشت که آمادگی درگیر شدن در پرفورمنس های عمومی اعتراضی هستند.
درصورت کاسته شدن از میزان سرکوب ویا جسور شدن فعالان از مجموعه تاکتیک های درگیری درحوزه سرکوب رونمایی می شود. "نصب مخفیان"، کنش خطرناک وغالبا ابتکاری است که مخاطبان را به پرفورمنس های چالش برانگیز می کشاند. نقاشی های گرافیتی و شعارهای سیاسی، کاشتن گل، نصب پرچم، بَنِر، شمع یا دیگر نمادهای مخالفان در مکان های پر تردد مثال هایی از این نوعند. تاکتیک دیگری که درحوزه های سرکوب به کار می رود" مصادره رویداد" است. این تاکتیک شامل کنش های مبتکرانه اعتراضی است که غالبا گروه های کوچک کنشگران آن را انجام می دهند.گروه هایی که برنمادپردازی از چالش پافشاری می کنند. دربرابر چشمان مردم به مقاومت می پردازند. از مزایای گردهمایی های جمعی استفاده می کنند تا صدای مخالفان را به گوش مردم برسانند.
جانستون با اشاره به دوبعد "ظرفیت دولت و سطح دموکراسی" آن، مقوله حوزه ها و رژیم های مستبد یا دمکراتیک و نحوه برخورد آنان با جنبش های اجتماعی را مورد توجه قرارداده و می گوید: دولت های با ظرفیت پایین، کنترل محدودی بر قلمروی ارضی خود دارند و گاهی حاکمیت اجرایی، میان واسطه های محلی قدرت، زمینداران ورهبران شبه نظامی که تعلقات شان به مرکز ضعیف وغیرقابل اعتماد است، پخش می شود. جایی که ظرفیت دولت ها محدود است جنبش ها می خواهند مستقیما دولت را به چالش بکشند مانند شورش های مسلحانه یا جدایی طلب. وی می گوید بعد دمکراسی نیز براساس چهار شاخص قابل تحلیل است: نخست دولت های مختلف به درجاتی متفاوت برای ساکنان حقوق شهروندی قائل اند. دوم این دولت ها در درجه نمایندگی سیاسی باهم متفاوتند. سوم. این دولت ها از نظر پاسخگویی به مطالبات شهروندان نیز باهم فرق دارند. چهارم. این دولت ها از نظر حمایت قانونی از شهروندان خود نیز متفاوتند. در باره جنبش های اجتماعی، این چهار عامل مشخص کننده راهبرد غالب دولت در تحمل کنش های اعتراضی است. بیرون از دموکراسی های غربی، تحمل، معمولا پایین است و این امر درمقیاس و تراکم دستگاه های کنترل اجتماعی خود را نشان می دهد. رژیم های اقتدارگرای با ظرفیت بالا بخش قابل توجهی از منابع را به پلیس و ارتش برای کنترل مخالفان اختصاص می دهند. در مقابل دولت های دموکراتیک در اکثر موارد حقوق شهروندان را در بیان مخالفت های سیاسی خود ارج می نهند و تا جایی که اعتراضات درمحدوده های قانونی باشد پلیس و نیروهای امنیتی استفاده از زور را محدود می کنند و حتی ممکن است اعتراضات مجوزدار را هموار کنند. دولت های دموکراتیک مدرن نیز ظرفیت بالایی دارند چنانکه حضور پلیس در اکثر اعتراضات مسلم است.
از نظر جانستون در دولت های اقتدارگرا، حوزه های اعتراض یعنی جایی که درآن مخالفت سیاسی و اعتراض عمومی احتمالا برای جان و مال مردم خطرناک است، با دولت های باز دموکراتیک متغاوت است. در دولت های غیر دموکراتیک و اقتدارگرای با ظرفیت بالا با نفوذ در فعالیت های روزمره شهروندان برای مطمئن شدن از اینکه این فعالیت ها با سیاست های مسئولان مطابق است و خاموش کردن هر مخالفتی در نطفه، گفتمان سیاسی را کنترل می کنند. عامل اصلی خفه کننده بسیج اعتراضی در برخی شرایط "ترس" است. ترس از جریمه، آزار و اذیت، ضرب و شتم از سوی پلیس و زندان، مانع می شود مردم آنچه درذهن دارند بر زبان بیاورند و این امر " توطئه سکوت" را به وجود می آورد توطئه ای مبتنی بر همنوایی افرادی که از صحبت کردن علیه سیاست های مسئولان می ترسند. همیشه تعداد انگشت شماری از مردم وجود دارند که حاضرند برای گفتن حقیقت خطر را به جان بخرند که دانشمندان، شاعران، وکلا و هنرمندان از جمله این شجاعان هستند.
از نظر جانستون شهروندان عادی دوکار مهم انجام می دهند: فضاهای آزادی ایجاد می کنند که خارج از نظارت رژیم است و به صورت خصوصی درآن جمع می شوند و درباره حقایق صحبت می کنند و خصیصه محلی دارد. دوم آن ها کنش های جمعی کوچکی را برنامه ریزی می کنند تا اپوزسیون رافراتر از سازمان های محدود و مخفی به شکلی عمومی درآورند. و برای اینکه دستگیر نشوند جزء سومی را به حوزه های سرکوب اضافه می کنند. وی می گوید در مطالعات خودم با مردمانی صحبت کردم که هیچ مشکلی در معرفی گروه و سازمان های شناخته شده ای که از آن ها برای (پوشش) اپوزسیون مخفی خود استفاده می کردند، نداشتند از جمله گروه های: اقلیت جمهوری خواهان شوروی، گروه های رقص محلی، گروه های کُر، گروه مطالعات قوم نگاری، موسیقی محلی، تئاتر، جوامع تاریخی محلی و گروه های نمایشی که همین نقش را ایفا می کنند. بدیهی است زمانی که فرصت های سیاسی گشوده شود – مثلا از طریق تفرقه میان نخبگان با فشارهای بین المللی – حجم گسترده تری از مشارکت کنندگان بالقوه وجود خواهند داشت که آمادگی درگیر شدن در پرفورمنس های عمومی اعتراضی هستند.
درصورت کاسته شدن از میزان سرکوب ویا جسور شدن فعالان از مجموعه تاکتیک های درگیری درحوزه سرکوب رونمایی می شود. "نصب مخفیان"، کنش خطرناک وغالبا ابتکاری است که مخاطبان را به پرفورمنس های چالش برانگیز می کشاند. نقاشی های گرافیتی و شعارهای سیاسی، کاشتن گل، نصب پرچم، بَنِر، شمع یا دیگر نمادهای مخالفان در مکان های پر تردد مثال هایی از این نوعند. تاکتیک دیگری که درحوزه های سرکوب به کار می رود" مصادره رویداد" است. این تاکتیک شامل کنش های مبتکرانه اعتراضی است که غالبا گروه های کوچک کنشگران آن را انجام می دهند.گروه هایی که برنمادپردازی از چالش پافشاری می کنند. دربرابر چشمان مردم به مقاومت می پردازند. از مزایای گردهمایی های جمعی استفاده می کنند تا صدای مخالفان را به گوش مردم برسانند.
مثلا خواندن آوازهای خودجوش سیاسی ممنوع در کنسرت های عمومی یا رویدادهای ورزشی از جمله مصادره رویدادهاست. هرقدر دولت ها دربرخورد با این اَشکال اعتراضی ناتوان تر باشد خطر خیابانی شدن بسیج اعتراضات گسترده تربرایش وجود دارد.
جانستون درپایان این فصل به نکته مهمی اشاره دارد و می گوید همیشه مخاطبان منتخبی برای پرفورمنس های جنبش اجتماعی وجود دارند. مخاطبان اولیه و مخاطبان ثانویه. این موضوع است که تفاوت ایجاد می کند. برای کنش های اجتماعی این نفل قول از شکسپیر همواره صدق می کند که:"دوست دارید تمام جهان صحنه نمایش و تمام مردان و زنان صرفا بازیگران آن باشند" به گفته یکی از فعالانی که در باره سرنوشت جنبش می اندیشید "همانطوری که وقتی چیزی وجود ندارد نمی توانید به آن چنگ بزنید...نمی توانید دست روی دست بگذارید. و باید تاکتیک های خود را تغییر بدهید..."
توسعە: کانال تخصصی سید هاشم هدایتی
@KDproblems
جانستون درپایان این فصل به نکته مهمی اشاره دارد و می گوید همیشه مخاطبان منتخبی برای پرفورمنس های جنبش اجتماعی وجود دارند. مخاطبان اولیه و مخاطبان ثانویه. این موضوع است که تفاوت ایجاد می کند. برای کنش های اجتماعی این نفل قول از شکسپیر همواره صدق می کند که:"دوست دارید تمام جهان صحنه نمایش و تمام مردان و زنان صرفا بازیگران آن باشند" به گفته یکی از فعالانی که در باره سرنوشت جنبش می اندیشید "همانطوری که وقتی چیزی وجود ندارد نمی توانید به آن چنگ بزنید...نمی توانید دست روی دست بگذارید. و باید تاکتیک های خود را تغییر بدهید..."
توسعە: کانال تخصصی سید هاشم هدایتی
@KDproblems
معرفی کتاب"جنبش اجتماعی چیست؟" (قسمت پانزدهم - پایانی)
جنبش های اجتماعی به کدام سوی می روند؟ جانستون در فصل ماقبل آخر به روش های مطالعه و پژوهش درمورد جنبش های اجتماعی می پردازد و از سه روش رایج در پژوهش های علمی، یعنی "روش های کمی و پیمایشی، کیفی و تطبیقی - تاریخی" اشاره دارد که به دلیل تخصصی بودن آن و اینکه مخاطبان خاصی دارد از معرفی آن می گذرم وبه فصل پایانی و مهم کتاب می پردازم که به گمانم برای همه مخاطبان این نوشتار مهم است. جانستون این فصل را به بررسی و تحلیل سرانجام جنبش ها اختصاص داده و با این جمله آغاز می کند که " در قرن بیست ویکم سرعت تغییرات اجتماعی زیاد خواهد بود." که انقلاب دیجیتال در زمینه فناوری اطلاعاتی و ارتباطی از اولین رهبران این تغییراست. این فناوری ها با آغاز اینترنت وایمیل در اواسط دهه 1980 و سپس با همگانی شدن تلفن های هوشمند، تبلت ها، رسانه های اجتماعی و بلوتوث در سال های اخیر شیوه های زندگی انسان ها را متحول و به همدیگر مرتبط کرد. وی می گوید طبق بررسی ها، نود درصد از داده های موجود در جهان طی دوسال گذشته(منظور نویسنده دوسال منتهی به تالیف کتاب است) ساخته شده است. در مورد فعالان جنبش های اجتماعی، فناوری های دیجیتال نوین می تواند "بسیج" را "تحریک یا تشویق و تسهیل" کند و به بسط گستره اعتراضات به فراتر از محدوده های جغرافیایی و فرهنگی کمک کند و از دیگر سو موجب کاهش زمان مورد نیاز برای هماهنگ ساختن تاکتیک های اعتراضی شود و درنتیجه به ظهور ناگهانی آن ها کمک کند.
دولت های غیر دموکراتیک یعنی حکومت هایی که در آن ها نهادهای سیاسی اغلب سخت و فاسدند و از فراهم آوردن خدمات و محافظت ابتدایی از مردم ناکامند، جنبش های احتماعی ابزارهای اولیه ای محسوب می شوند برای مردم که از طریق آن ها تمایل شان به تغییرات را نشان دهند. رژیم های دولتی و جنبش های اجتماعی همواره رابطه ای پویا داشته اند. بسیج های توده ای در سال های گذشته شاهد خوبی برای این ادعاست که انقلاب دیجیتال این رابطه را پیچیده تر کرده است. . جانستون می گوید از اواسط دهه 1980 فعالان اجتماعی، استفاده از ظرفیت های اینترنت را به مثابه ابزار سازماندهی (و بسیج) آغاز کرده اند. به زودی سازمان دهندگان متوجه بُعد شبکه ای اینترنت نیز شدند و بایت ها و ابزارهای ارسال ایمیل های دسته جمعی( واخیرا سیستم های تلگرام، اینستاگرام و واتساپ وامثالهم) توانسته اند به ایجاد هویت جمعی و یکپارچگی در میان مردمی که هیچ تماس شخصی با هم نداشتند ولی نارضایتی ها و مطالبات مشترک دارند کمک کند. اینترنت سازمان دهندگان را کمک می کند فراتر از مرزهای جغرافیایی بروند و پیام های احزاب ضعیف را بدون ارتباط چهره به چهره منتشر کنند. جانستون باطرح این پرسش که آیا کنشگران ناشناس و همگرایی مجازی و غیر چهره به چهره توان ماندگاری و پایداری دارد یانه به سخنان خودپایان می دهد. وی اظهار می دارد: پاسخ به این پرسش و پرسش های مشابه می تواند جهان نوینی از اشکال کُنش جمعی را به روی ما بگشاید. کتاب با این فراز ها به پایان می رسد که جنبش های اجتماعی در حال ایفای نقشی فزاینده و مهم در سیاست ها و جوامع معاصر هستند. این موضوع هم درمورد دموکراسی و هم درمورد رژیم های استبدادی صدق می کند. وی می گوید: جنبش های اجتماعی و بسیج اعتراضات، فرایندهایی کلیدی در جهان معاصرند که فهم آن ها و روابط شان با حکمرانی و سیاست مطالب زیادی را در باره چگونگی انسجام و تغییر جوامع به ما می آموزند.
توسعە: کانال تخصصی سیدهاشم هدایتی
@KDproblems
جنبش های اجتماعی به کدام سوی می روند؟ جانستون در فصل ماقبل آخر به روش های مطالعه و پژوهش درمورد جنبش های اجتماعی می پردازد و از سه روش رایج در پژوهش های علمی، یعنی "روش های کمی و پیمایشی، کیفی و تطبیقی - تاریخی" اشاره دارد که به دلیل تخصصی بودن آن و اینکه مخاطبان خاصی دارد از معرفی آن می گذرم وبه فصل پایانی و مهم کتاب می پردازم که به گمانم برای همه مخاطبان این نوشتار مهم است. جانستون این فصل را به بررسی و تحلیل سرانجام جنبش ها اختصاص داده و با این جمله آغاز می کند که " در قرن بیست ویکم سرعت تغییرات اجتماعی زیاد خواهد بود." که انقلاب دیجیتال در زمینه فناوری اطلاعاتی و ارتباطی از اولین رهبران این تغییراست. این فناوری ها با آغاز اینترنت وایمیل در اواسط دهه 1980 و سپس با همگانی شدن تلفن های هوشمند، تبلت ها، رسانه های اجتماعی و بلوتوث در سال های اخیر شیوه های زندگی انسان ها را متحول و به همدیگر مرتبط کرد. وی می گوید طبق بررسی ها، نود درصد از داده های موجود در جهان طی دوسال گذشته(منظور نویسنده دوسال منتهی به تالیف کتاب است) ساخته شده است. در مورد فعالان جنبش های اجتماعی، فناوری های دیجیتال نوین می تواند "بسیج" را "تحریک یا تشویق و تسهیل" کند و به بسط گستره اعتراضات به فراتر از محدوده های جغرافیایی و فرهنگی کمک کند و از دیگر سو موجب کاهش زمان مورد نیاز برای هماهنگ ساختن تاکتیک های اعتراضی شود و درنتیجه به ظهور ناگهانی آن ها کمک کند.
دولت های غیر دموکراتیک یعنی حکومت هایی که در آن ها نهادهای سیاسی اغلب سخت و فاسدند و از فراهم آوردن خدمات و محافظت ابتدایی از مردم ناکامند، جنبش های احتماعی ابزارهای اولیه ای محسوب می شوند برای مردم که از طریق آن ها تمایل شان به تغییرات را نشان دهند. رژیم های دولتی و جنبش های اجتماعی همواره رابطه ای پویا داشته اند. بسیج های توده ای در سال های گذشته شاهد خوبی برای این ادعاست که انقلاب دیجیتال این رابطه را پیچیده تر کرده است. . جانستون می گوید از اواسط دهه 1980 فعالان اجتماعی، استفاده از ظرفیت های اینترنت را به مثابه ابزار سازماندهی (و بسیج) آغاز کرده اند. به زودی سازمان دهندگان متوجه بُعد شبکه ای اینترنت نیز شدند و بایت ها و ابزارهای ارسال ایمیل های دسته جمعی( واخیرا سیستم های تلگرام، اینستاگرام و واتساپ وامثالهم) توانسته اند به ایجاد هویت جمعی و یکپارچگی در میان مردمی که هیچ تماس شخصی با هم نداشتند ولی نارضایتی ها و مطالبات مشترک دارند کمک کند. اینترنت سازمان دهندگان را کمک می کند فراتر از مرزهای جغرافیایی بروند و پیام های احزاب ضعیف را بدون ارتباط چهره به چهره منتشر کنند. جانستون باطرح این پرسش که آیا کنشگران ناشناس و همگرایی مجازی و غیر چهره به چهره توان ماندگاری و پایداری دارد یانه به سخنان خودپایان می دهد. وی اظهار می دارد: پاسخ به این پرسش و پرسش های مشابه می تواند جهان نوینی از اشکال کُنش جمعی را به روی ما بگشاید. کتاب با این فراز ها به پایان می رسد که جنبش های اجتماعی در حال ایفای نقشی فزاینده و مهم در سیاست ها و جوامع معاصر هستند. این موضوع هم درمورد دموکراسی و هم درمورد رژیم های استبدادی صدق می کند. وی می گوید: جنبش های اجتماعی و بسیج اعتراضات، فرایندهایی کلیدی در جهان معاصرند که فهم آن ها و روابط شان با حکمرانی و سیاست مطالب زیادی را در باره چگونگی انسجام و تغییر جوامع به ما می آموزند.
توسعە: کانال تخصصی سیدهاشم هدایتی
@KDproblems
معرفی_کتاب_جنبش_اجتماعی_چیست؟_سیدهاشم_هدایتی1401.pdf
370.6 KB
معرفی کتاب " جنبش اجتماعی چیست؟"
نوشته پرفسور هنک جانستون.
(متن کامل)
توسعە: کانال تخصصی سیدهاشم هدایتی
@KDproblems
نوشته پرفسور هنک جانستون.
(متن کامل)
توسعە: کانال تخصصی سیدهاشم هدایتی
@KDproblems
کجایی جان پدر😭😢
چهار روز بی اطلاعی از سرنوشت فرزندم (سید حنظله هدایتی فعال مدنی), کە روز دوشنبە پنجم دیماە از سوی نیروهای امنیتی در تهران دستگیر و بە مکان نامعلومی بردە شدە, مارا کلافە کردە است اما بە احترام دهها خانوادە داغدار و چشم بەراە, خجالت کشیدیم فریاد بزنیم!
@KDproblems
چهار روز بی اطلاعی از سرنوشت فرزندم (سید حنظله هدایتی فعال مدنی), کە روز دوشنبە پنجم دیماە از سوی نیروهای امنیتی در تهران دستگیر و بە مکان نامعلومی بردە شدە, مارا کلافە کردە است اما بە احترام دهها خانوادە داغدار و چشم بەراە, خجالت کشیدیم فریاد بزنیم!
@KDproblems
لەو ڕۆژە تاڵانەی کە زۆر دڵپەرۆشی دەس بەسەر بوونی جیگەر گۆشەی خۆشەویسم( سەید حەنزەلە) ی دڵنەرم و ئاشتیخوازم و ئۆقرەم لێ سەنیاوە, هەواڵە تاڵ و ناحەزەکانی جوانڕۆو سلێمانیش پەژارەیێکی زۆری خستوتە دڵمەوە
دیسان توندو تیژی, دیسان کوشتن و بڕین, دیسان دەربڕینی ڕق و قین و تووڕەیی
نازانم بۆ عەقڵییەت لای ئێمە باری کردووە!
@KDproblems
دیسان توندو تیژی, دیسان کوشتن و بڕین, دیسان دەربڕینی ڕق و قین و تووڕەیی
نازانم بۆ عەقڵییەت لای ئێمە باری کردووە!
@KDproblems
سید هاشم هدایتی در مصاحبه با انصاف نیوز:
تجزیه طلب اصلی مرکز گراهایی هستند که هیچ ارزشی برای اقوام کشور قائل نیستند!*
ــــ
انصاف نیوز: با فرض شرایطی که دولت مرکزی از بین برود آیا کشور ما استعداد تجزیه را دارد؟ آیا واقعا این خطر کشور ما را تهدید میکند؟
من نمیدانم اصلا چرا این سوال را مطرح میکنید. «اگر»ی که ممکن نیست چرا باید موضوع بحث باشد؟! چه معنایی دارد که دولت مرکزی نباشد؟! هر سرزمینی یک حکمرانی دارد چه خوب و چه بد! چه دموکراتیک و چه مستبد! در جامعهای مثل ایران که پیشینهی تاریخی حکمرانی دارد چرا باید عدهای چنین خیالاتی داشته باشند؟! با این "اگر" مصائبی برای ما به وجود میآورند و تئوریسازی هایی میکنند که به دور از مصالح ملی است. من با اصل سوال شما مشکل دارم.
انصاف نیوز: بلاخره این تحلیل بعضی رسانهها و عدهای از تحلیلگران است که و ارائه میدهند که اگر اتفاقی برای حاکمیت مرکزی بییفتد خطر تجزیه برای کشور ما وجود دارد.
- در طول تاریخ از زمان دیاکو و مادها ـ که نیاکان ما کردها بودهاند ـ این سرزمین دارای حکمرانی بوده و با فراز و نشیبهای بسیاری در دورانهای مختلف تاریخی هم روبرو بوده است اما هیچوقت با خلا حکمرانی مواجه نبوده است. به نظر میرسد این تحلیلها از زمان استبداد پهلوی مطرح شد که اگر فلان و بهمان شود؛ اگر حقوقی ادا شود کشور به سمت تجزیه میرود. این تئوریها، تئوریهای باطلی هستند. ایران دارای چنین ویژگیهایی نیست. اتفاقا کسانی که این ایدهها را مطرح میکنند خودشان ذهنهای تجزیهطلبی دارند. من به عنوان کسی که 63 سال سن دارم و از سال 55 که از هنرستان صنعتی سقز اخراج شدم تا به حال قریب به 45 سال فعالیت سیاسی، مدنی و فرهنگی داشتهام و علاوه بر اینها مطالعه کردهام و با تاریخ آشنایی دارم میخواهم حرفی خلاف این تئوریها بگویم. تجزیهطلب آن مرکزگرایی است که هیج ارزشی برای اقوام، مرزنشینان و مناطق مختلف قائل نیست و با زبان بیزبانی فریاد میزند که بروید! شما از اینجا نیستید! شما محرم نیستید! شما نمیتوانید وزیر شوید! شما نمیتوانید عضو شورای نگهبان و مجمع تشخیص نظام و شورای انقلاب فرهنگی و.. شوید! اینها جو را به سمت تجزیهطلبی هل میدهند. کردها، بلوچها، ترکمنها، ترکها، عربهاو لرها دارند با چنگ و دندان یکپارچگی ایران را حفظ میکنند. نمیدانم براساس کدام دادههای تاریخی این تئوریها را بیان میکنند؟! من در پاسخ به یکی از این دوستانی که طرحی از تجزیهطلبی را بیان میکرد به طور مفصل اشاره کردم که در کدام برههی تاریخی یک مبارز، یک جنگجو، یک حزب، یک چریک یا فعال سیاسی از اطراف ایران دیدهاید که بگوید من خواهان جدایی از ایران هستم؟! چرا به ضرر این مملکت تئوریسازی باطل میکنید؟! مستندی ندارند که ارائه کنند بعد «اگر» مطرح میکنند که «اگر» ما دولت نداشتیم یا «اگر» حکومت نداشتیم چه و چه میشود. حتی طرح این «اگر»ها هم صحیح نیست.
انصاف نیوز: آقای هدایتی با قبول فرضیاتی که مطرح میکنند باتوجه به شرایط کشور و جامعهی ما به نظر شما اصلا امکان تشکیل یک حکومت فدرالی (ایالتی_ولایتی) وجود دارد؟
- حدود 18 سال قبل من مقالهای تحت عنوان چالشهای اجرایی فدرالیسم در ایران نوشتم. و درمورد آن توضیح دادم. فدرالیسم شکلی از حکومت است که تمرکزگرایی را کمتر میکند و محلهای تصمیمگیری را از یک مرکز مطلقگرای یکه تاز در مناطق مختلف پخش میکند. همین چیزی که به عنوان استانها وجود دارد نوعی فدرالیسم است منتهی اختیارات آنها کم است. اگر بشود به شوراهای استانی اختیاراتی درحد پارلما محلی بدهند که استاندارها و فرماندارها را خودشان انتخاب کنند و قوانین محلی تصویب کنند این ه شکلی از فدرالیسم است. ترساندن از فدرالیسم هم از همین ذهنهای پوسیده برمیآید که نمیخواهند مردم مناطق را آدم فرض کنند.
من به بعضی از این آقایان مثل آقای جلائیپور که دوست من هستند و برایشان احترام قائل هستم میگویم مردم مناطق را آدم فرض کنید؛ شما با این ذهنیت میخواهید بگویید کردها، بلوچها، عربها، لرها و... آدم نیستند؟! شما به اینها اجازه نمیدهید وزیر شوند؛ اجازه نمیدهید در ارکان اصلی نظام مشارکت داشته باشند بعد به محض اینکه یک نفر فریاد میزند که آقا چرا اجازه نمیدهید ما مشارکت سیاسی داشته باشیم؟ چرا ما را بازی نمیدهید؟ چرا به توسعه منطقه ما توجه نمی کنید بلافاصله انگ تجزیهطلبی به او میزنید! برداشت شخصی من این است که ما در ایران میتوانیم سیستمی که متمرکز نباشد را داشته باشیم و جوابگوست. من هم کرد هستم و هم اهل سنت؛ سالها به انقلاب دل خوش کرده بودم؛ سالها به اصلاحات نیز دل خوش کردم ولی از بس بی توجهی به مطالبات به حق دیدم ناامید شدم.
تجزیه طلب اصلی مرکز گراهایی هستند که هیچ ارزشی برای اقوام کشور قائل نیستند!*
ــــ
انصاف نیوز: با فرض شرایطی که دولت مرکزی از بین برود آیا کشور ما استعداد تجزیه را دارد؟ آیا واقعا این خطر کشور ما را تهدید میکند؟
من نمیدانم اصلا چرا این سوال را مطرح میکنید. «اگر»ی که ممکن نیست چرا باید موضوع بحث باشد؟! چه معنایی دارد که دولت مرکزی نباشد؟! هر سرزمینی یک حکمرانی دارد چه خوب و چه بد! چه دموکراتیک و چه مستبد! در جامعهای مثل ایران که پیشینهی تاریخی حکمرانی دارد چرا باید عدهای چنین خیالاتی داشته باشند؟! با این "اگر" مصائبی برای ما به وجود میآورند و تئوریسازی هایی میکنند که به دور از مصالح ملی است. من با اصل سوال شما مشکل دارم.
انصاف نیوز: بلاخره این تحلیل بعضی رسانهها و عدهای از تحلیلگران است که و ارائه میدهند که اگر اتفاقی برای حاکمیت مرکزی بییفتد خطر تجزیه برای کشور ما وجود دارد.
- در طول تاریخ از زمان دیاکو و مادها ـ که نیاکان ما کردها بودهاند ـ این سرزمین دارای حکمرانی بوده و با فراز و نشیبهای بسیاری در دورانهای مختلف تاریخی هم روبرو بوده است اما هیچوقت با خلا حکمرانی مواجه نبوده است. به نظر میرسد این تحلیلها از زمان استبداد پهلوی مطرح شد که اگر فلان و بهمان شود؛ اگر حقوقی ادا شود کشور به سمت تجزیه میرود. این تئوریها، تئوریهای باطلی هستند. ایران دارای چنین ویژگیهایی نیست. اتفاقا کسانی که این ایدهها را مطرح میکنند خودشان ذهنهای تجزیهطلبی دارند. من به عنوان کسی که 63 سال سن دارم و از سال 55 که از هنرستان صنعتی سقز اخراج شدم تا به حال قریب به 45 سال فعالیت سیاسی، مدنی و فرهنگی داشتهام و علاوه بر اینها مطالعه کردهام و با تاریخ آشنایی دارم میخواهم حرفی خلاف این تئوریها بگویم. تجزیهطلب آن مرکزگرایی است که هیج ارزشی برای اقوام، مرزنشینان و مناطق مختلف قائل نیست و با زبان بیزبانی فریاد میزند که بروید! شما از اینجا نیستید! شما محرم نیستید! شما نمیتوانید وزیر شوید! شما نمیتوانید عضو شورای نگهبان و مجمع تشخیص نظام و شورای انقلاب فرهنگی و.. شوید! اینها جو را به سمت تجزیهطلبی هل میدهند. کردها، بلوچها، ترکمنها، ترکها، عربهاو لرها دارند با چنگ و دندان یکپارچگی ایران را حفظ میکنند. نمیدانم براساس کدام دادههای تاریخی این تئوریها را بیان میکنند؟! من در پاسخ به یکی از این دوستانی که طرحی از تجزیهطلبی را بیان میکرد به طور مفصل اشاره کردم که در کدام برههی تاریخی یک مبارز، یک جنگجو، یک حزب، یک چریک یا فعال سیاسی از اطراف ایران دیدهاید که بگوید من خواهان جدایی از ایران هستم؟! چرا به ضرر این مملکت تئوریسازی باطل میکنید؟! مستندی ندارند که ارائه کنند بعد «اگر» مطرح میکنند که «اگر» ما دولت نداشتیم یا «اگر» حکومت نداشتیم چه و چه میشود. حتی طرح این «اگر»ها هم صحیح نیست.
انصاف نیوز: آقای هدایتی با قبول فرضیاتی که مطرح میکنند باتوجه به شرایط کشور و جامعهی ما به نظر شما اصلا امکان تشکیل یک حکومت فدرالی (ایالتی_ولایتی) وجود دارد؟
- حدود 18 سال قبل من مقالهای تحت عنوان چالشهای اجرایی فدرالیسم در ایران نوشتم. و درمورد آن توضیح دادم. فدرالیسم شکلی از حکومت است که تمرکزگرایی را کمتر میکند و محلهای تصمیمگیری را از یک مرکز مطلقگرای یکه تاز در مناطق مختلف پخش میکند. همین چیزی که به عنوان استانها وجود دارد نوعی فدرالیسم است منتهی اختیارات آنها کم است. اگر بشود به شوراهای استانی اختیاراتی درحد پارلما محلی بدهند که استاندارها و فرماندارها را خودشان انتخاب کنند و قوانین محلی تصویب کنند این ه شکلی از فدرالیسم است. ترساندن از فدرالیسم هم از همین ذهنهای پوسیده برمیآید که نمیخواهند مردم مناطق را آدم فرض کنند.
من به بعضی از این آقایان مثل آقای جلائیپور که دوست من هستند و برایشان احترام قائل هستم میگویم مردم مناطق را آدم فرض کنید؛ شما با این ذهنیت میخواهید بگویید کردها، بلوچها، عربها، لرها و... آدم نیستند؟! شما به اینها اجازه نمیدهید وزیر شوند؛ اجازه نمیدهید در ارکان اصلی نظام مشارکت داشته باشند بعد به محض اینکه یک نفر فریاد میزند که آقا چرا اجازه نمیدهید ما مشارکت سیاسی داشته باشیم؟ چرا ما را بازی نمیدهید؟ چرا به توسعه منطقه ما توجه نمی کنید بلافاصله انگ تجزیهطلبی به او میزنید! برداشت شخصی من این است که ما در ایران میتوانیم سیستمی که متمرکز نباشد را داشته باشیم و جوابگوست. من هم کرد هستم و هم اهل سنت؛ سالها به انقلاب دل خوش کرده بودم؛ سالها به اصلاحات نیز دل خوش کردم ولی از بس بی توجهی به مطالبات به حق دیدم ناامید شدم.
با تمام این اوصاف با اطمینان به شما میگویم اگر تبعیض را از بین ببرید هیچ کدام از مردم مناطق خواهان جدایی از ایران نیستند مگر اینکه مرکز نشینان اینها را هل بدهند.
بله زمینه برای حاکمیت فدرالی وجود دارد. فدرالیسم گرچه یک مدل واحد است اما الگوهای متفاوتی میتواند داشته باشد و تجربههای متفاوتی در مناطق مختلف دنیاهم وجود دارد. زمانی من پیشنهاد داده بودم اگر به همین شوراهای استانی اختیارات بیشتری می دادند خودش شکلی از فدرالیسم است. این متمرکز کردن محل تصمیمگیری آن هم در پایتخت فاجعه به بار میآورد. اینها استقلال و تمامیت ارضی ایران را تهدید میکند. در مناطقی مثل کردستان من از هیچ کدام از این حزبهایی که اوایل انقلاب حتی مسلحانه با جمهوری اسلامی زاویه داشتند نشنیدهام که مایل به جدایی از ایران باشند. زمانی تا 70 یا 80 درصد مردم سقز، بانه و مناطق دیگر به یک رئیس جمهور این مملکت رای دادند؛ این چه معنیای میدهد؟! یعنی امیدوار هستند اینها را به حساب بیاورند. اگر عدالت، آزادی، احترام به حقوق شهروندی و فرصتهای برابر باشد هیچ خطر تجزیهای ایران را تهدید نمیکند؛ یک سیستم غیرمتمرکز با هر عنوانی و با هر اسمی میتواند ایران را یکپارچه نگه دارد.
انصاف نیوز: شما میگویید از جانب داخل خطر تجزیهطلبی وجود ندارد. اگر فرض کنیم این خطر از سمت خارج از ایران وجود دارد به نظر شما برای پیشگیری از این خطر چه میتوان کرد؟
- هیچ خطری خارج از مرزها و در مناطق قومی ایران وجود ندارد. خطر اصلی در پایتخت است و در اذهان روشنفکران رضاشاهی است که هنوز هم فکر میکنند با یک حکومت متمرکز قلدر، مستبد و تمامیتخواه میتوانند بر گردهی مردم همه مناطق سوار شوند. دورهی اینها گذشته است. زمانه، زمانهی دموکراسی، آزادی، کرامت انسانی و حقوق شهروندی است. زمانه ای است که همانگونه که شما یک سمنانی یا یک کرمانی را ایرانی حساب میکنید یک کرد، بلوچ، لر و مردم همهی مناطق را باید ایرانی بدانید. هرکس شناسنامهی ایرانی دارد علیالسویه باید مثل هم دارای فرصتهای برابر باشد. در این صورت ایران سربلند و مقتدر خواهد ماند. منتهی این ذهنهای پوسیده دیگران را دعوت میکنند. نگرانی من از جانب همشهریهایم یا ملیتهای دیگر نیست نگرانی من از جانب این ذهنهای پوسیدهی مرکزنشین است که به نام روشنفکر ایرانی، به نام حزبی، به نام مسلمان، به نام دولتمرد و یا هر نام و عنوان دیگری مردم مناطق و مرزبان را به این سمت هول میدهند که شما از حقوق شهروندی برخوردار نیستید بروید فکری به حال خود کنید! خطر اینجاست!
انصاف نیوز: جمهوریخواهان میگویند باید اجازه بدهیم هر قومیتی برای آیندهی خود حق تصمیمگیری داشته باشد. عدهای اینطور برداشت میکنند که این به معنی خودمختاری است. آیا شما هم چنین تفسیری دارید؟
- از زمانی که لنین ، مسئلهی حق تعیین سرنوشت را مطرح کرد و بعدها اینترناسیونالیست ها نیز مطرح کردند.به عنوان تئوری مطرح بوده. این مورد اصلا در تمدن غرب چندان موضوعیتی نداشته زیرا آنها برای افراد هرکشورحق شهروندی قائل بودهاند. نگاه شرقی، نگاه چپ و نگاه دیکتاتورمآب شرق که در ذهن متفکران این مملکت هم جای گرفته میگوید که اگر صحبت از حق تعیین سرنوشت میشود پس حتما منظورشان فلان است و بهمان است.
ببینید حق تعیین سرنوشت یک تعریف مشخصی در حقوق بینالملل دارد و در هرکشور یا منطقهای میتوان تعبیری از آن داشت. شما مقدمهی قانون اساسی خودمان را هم نگاهی کنید میبینید که حق تعیین سرنوشت برای مردم قائل است. چرا؟! چون این حقی است که خدا به مردم داده است. حالا اینکه کجایِ این تجزیهطلبانه یا جداییخواهانه است من این را نمیفهمم مگر اینکه عدهای بیایند تئوری توطئه از آن بسازند. اصلا چه ضرورتی دارد این بحثها؟! من میگویم اگر به حق شهروندی قائل باشیم و اینکه هر ایرانی با شناسنامهی ایرانی یک حق رای دارد؛ فرصتهای برابر وجود داشته باشد؛ ویژهسالاری نباشد و تبعیضی بین زبانها یا نژادها قائل نباشیم ایرانیان با هم تصمیم میگیرند و در یک جامعهی مدنی در یک فرآیند مدنی خواهند توانست در کنار یکدیگر زندگی کنند اما اگر با این لجبازیهای تاریخی بخواهند مانع شوند به هرحال هرکسی برای رسیدن به حقوق خود راهی را انتخاب میکند. سالهست فریاد میزنیم که آقا بیایید گفتگو کنیم؛ بیایید حرف مردم منلطق مختلف بشنوید و بیایید دست از تبعیض بردارید. به گفتهی مهندس بازرگان ممکن است نسلهای بعدی به زبان امثال هاشم هدایتی صحبت نکنند؛ آنها لابد زبان دیگری برای صحبت کردن با یکهتازها، مستبدها و تمامیتخواهان پیدا خواهند کرد. البته که من نه وکیل مدافع اینها هستم و نه میتوانم از طرفشان صحبت کنم اما این را یقین دارم هرگونه خطری که شما احساس کنید از جانب هیچ یک از این مواردی که صحبت میشود نیست.
بله زمینه برای حاکمیت فدرالی وجود دارد. فدرالیسم گرچه یک مدل واحد است اما الگوهای متفاوتی میتواند داشته باشد و تجربههای متفاوتی در مناطق مختلف دنیاهم وجود دارد. زمانی من پیشنهاد داده بودم اگر به همین شوراهای استانی اختیارات بیشتری می دادند خودش شکلی از فدرالیسم است. این متمرکز کردن محل تصمیمگیری آن هم در پایتخت فاجعه به بار میآورد. اینها استقلال و تمامیت ارضی ایران را تهدید میکند. در مناطقی مثل کردستان من از هیچ کدام از این حزبهایی که اوایل انقلاب حتی مسلحانه با جمهوری اسلامی زاویه داشتند نشنیدهام که مایل به جدایی از ایران باشند. زمانی تا 70 یا 80 درصد مردم سقز، بانه و مناطق دیگر به یک رئیس جمهور این مملکت رای دادند؛ این چه معنیای میدهد؟! یعنی امیدوار هستند اینها را به حساب بیاورند. اگر عدالت، آزادی، احترام به حقوق شهروندی و فرصتهای برابر باشد هیچ خطر تجزیهای ایران را تهدید نمیکند؛ یک سیستم غیرمتمرکز با هر عنوانی و با هر اسمی میتواند ایران را یکپارچه نگه دارد.
انصاف نیوز: شما میگویید از جانب داخل خطر تجزیهطلبی وجود ندارد. اگر فرض کنیم این خطر از سمت خارج از ایران وجود دارد به نظر شما برای پیشگیری از این خطر چه میتوان کرد؟
- هیچ خطری خارج از مرزها و در مناطق قومی ایران وجود ندارد. خطر اصلی در پایتخت است و در اذهان روشنفکران رضاشاهی است که هنوز هم فکر میکنند با یک حکومت متمرکز قلدر، مستبد و تمامیتخواه میتوانند بر گردهی مردم همه مناطق سوار شوند. دورهی اینها گذشته است. زمانه، زمانهی دموکراسی، آزادی، کرامت انسانی و حقوق شهروندی است. زمانه ای است که همانگونه که شما یک سمنانی یا یک کرمانی را ایرانی حساب میکنید یک کرد، بلوچ، لر و مردم همهی مناطق را باید ایرانی بدانید. هرکس شناسنامهی ایرانی دارد علیالسویه باید مثل هم دارای فرصتهای برابر باشد. در این صورت ایران سربلند و مقتدر خواهد ماند. منتهی این ذهنهای پوسیده دیگران را دعوت میکنند. نگرانی من از جانب همشهریهایم یا ملیتهای دیگر نیست نگرانی من از جانب این ذهنهای پوسیدهی مرکزنشین است که به نام روشنفکر ایرانی، به نام حزبی، به نام مسلمان، به نام دولتمرد و یا هر نام و عنوان دیگری مردم مناطق و مرزبان را به این سمت هول میدهند که شما از حقوق شهروندی برخوردار نیستید بروید فکری به حال خود کنید! خطر اینجاست!
انصاف نیوز: جمهوریخواهان میگویند باید اجازه بدهیم هر قومیتی برای آیندهی خود حق تصمیمگیری داشته باشد. عدهای اینطور برداشت میکنند که این به معنی خودمختاری است. آیا شما هم چنین تفسیری دارید؟
- از زمانی که لنین ، مسئلهی حق تعیین سرنوشت را مطرح کرد و بعدها اینترناسیونالیست ها نیز مطرح کردند.به عنوان تئوری مطرح بوده. این مورد اصلا در تمدن غرب چندان موضوعیتی نداشته زیرا آنها برای افراد هرکشورحق شهروندی قائل بودهاند. نگاه شرقی، نگاه چپ و نگاه دیکتاتورمآب شرق که در ذهن متفکران این مملکت هم جای گرفته میگوید که اگر صحبت از حق تعیین سرنوشت میشود پس حتما منظورشان فلان است و بهمان است.
ببینید حق تعیین سرنوشت یک تعریف مشخصی در حقوق بینالملل دارد و در هرکشور یا منطقهای میتوان تعبیری از آن داشت. شما مقدمهی قانون اساسی خودمان را هم نگاهی کنید میبینید که حق تعیین سرنوشت برای مردم قائل است. چرا؟! چون این حقی است که خدا به مردم داده است. حالا اینکه کجایِ این تجزیهطلبانه یا جداییخواهانه است من این را نمیفهمم مگر اینکه عدهای بیایند تئوری توطئه از آن بسازند. اصلا چه ضرورتی دارد این بحثها؟! من میگویم اگر به حق شهروندی قائل باشیم و اینکه هر ایرانی با شناسنامهی ایرانی یک حق رای دارد؛ فرصتهای برابر وجود داشته باشد؛ ویژهسالاری نباشد و تبعیضی بین زبانها یا نژادها قائل نباشیم ایرانیان با هم تصمیم میگیرند و در یک جامعهی مدنی در یک فرآیند مدنی خواهند توانست در کنار یکدیگر زندگی کنند اما اگر با این لجبازیهای تاریخی بخواهند مانع شوند به هرحال هرکسی برای رسیدن به حقوق خود راهی را انتخاب میکند. سالهست فریاد میزنیم که آقا بیایید گفتگو کنیم؛ بیایید حرف مردم منلطق مختلف بشنوید و بیایید دست از تبعیض بردارید. به گفتهی مهندس بازرگان ممکن است نسلهای بعدی به زبان امثال هاشم هدایتی صحبت نکنند؛ آنها لابد زبان دیگری برای صحبت کردن با یکهتازها، مستبدها و تمامیتخواهان پیدا خواهند کرد. البته که من نه وکیل مدافع اینها هستم و نه میتوانم از طرفشان صحبت کنم اما این را یقین دارم هرگونه خطری که شما احساس کنید از جانب هیچ یک از این مواردی که صحبت میشود نیست.
هر ایرانی یک رای و انتخابات آزاد تنها حلال و راهحل اساسی ایران است.
* @enfafnews
توسعه: کانال تخصصی سیدهاشم هدایتی
@KDproblems
* @enfafnews
توسعه: کانال تخصصی سیدهاشم هدایتی
@KDproblems