🔷
ساعد باقری:
وقتی که کرونا گرفت ، به قدر دانهٔ ارزنی عقل و وجدان نداشتند که مرخصی پزشکی دهند و اجازه دهند که خانواده ، مسیر درمان را ادامه دهد؟
عکس او را بسته به زنجیر در بیمارستان ندیدیم؟ هشدار در بارهٔ وخامت حالش داده نشد؟.. کسی که در اینهمه سختگیری امنیتی حکم شش ساله دریافت کرده ، بدون دیدن و خواندن کیفرخواست هم می شود فهمید که به چه جرم هایی متهم شده. گرچه در کیفرخواست هم عضویت کانون، تهیهٔ کتاب تاریخچهٔ کانون ، شرکت در مراسم سالگرد شاملو ! و از همه رسواتر ، شرکت در مراسم سالگرد قربانیان قتل های زنجیره ای( که این مورد قتل ها را بیانیهٔ رسمی وزارت اطلاعات هم ناروا و سرخود اعلام کرده، یعنی قربانیان مظلوم واقع شده بودند و جانشان بناحق ستانده شده بود، و آنگاه شرکت در مراسم سالگرد کسانی که جمهوری اسلامی هم قتل آنها را فجیع و ناروا دانسته، جرم محسوب می شود!) اعلام کرده.
سطح و اندازهٔ شاعری او و اعتقادات و باورهای او ، صرفا بحث های انحرافی اند برای فرار از مسئولیت انسانی و مسلمانی.
به بکتاش آبتین ظلم شد و شیعهٔ امیرالمومنین نمی تواند این ماجرا را زیرسبیلی رد کند. سخنوری ها و طنز تلخ گفتن هامان را و گیر سه پیچ دادن هایمان را گذاشته ایم برای فلان سوتی فلان وزیر و فلان وکیل و بهمان مدیر.
دریغ کردن از یک اعتراض حتی ساده و کوچک، معنایی جز تایید ظلم و قرار گرفتن در کنار ظالمان ندارد.
ساعد باقری
#بکتاش_آبتین
#ساعد_باقری
https://t.me/Javad_Zehtab
ساعد باقری:
وقتی که کرونا گرفت ، به قدر دانهٔ ارزنی عقل و وجدان نداشتند که مرخصی پزشکی دهند و اجازه دهند که خانواده ، مسیر درمان را ادامه دهد؟
عکس او را بسته به زنجیر در بیمارستان ندیدیم؟ هشدار در بارهٔ وخامت حالش داده نشد؟.. کسی که در اینهمه سختگیری امنیتی حکم شش ساله دریافت کرده ، بدون دیدن و خواندن کیفرخواست هم می شود فهمید که به چه جرم هایی متهم شده. گرچه در کیفرخواست هم عضویت کانون، تهیهٔ کتاب تاریخچهٔ کانون ، شرکت در مراسم سالگرد شاملو ! و از همه رسواتر ، شرکت در مراسم سالگرد قربانیان قتل های زنجیره ای( که این مورد قتل ها را بیانیهٔ رسمی وزارت اطلاعات هم ناروا و سرخود اعلام کرده، یعنی قربانیان مظلوم واقع شده بودند و جانشان بناحق ستانده شده بود، و آنگاه شرکت در مراسم سالگرد کسانی که جمهوری اسلامی هم قتل آنها را فجیع و ناروا دانسته، جرم محسوب می شود!) اعلام کرده.
سطح و اندازهٔ شاعری او و اعتقادات و باورهای او ، صرفا بحث های انحرافی اند برای فرار از مسئولیت انسانی و مسلمانی.
به بکتاش آبتین ظلم شد و شیعهٔ امیرالمومنین نمی تواند این ماجرا را زیرسبیلی رد کند. سخنوری ها و طنز تلخ گفتن هامان را و گیر سه پیچ دادن هایمان را گذاشته ایم برای فلان سوتی فلان وزیر و فلان وکیل و بهمان مدیر.
دریغ کردن از یک اعتراض حتی ساده و کوچک، معنایی جز تایید ظلم و قرار گرفتن در کنار ظالمان ندارد.
ساعد باقری
#بکتاش_آبتین
#ساعد_باقری
https://t.me/Javad_Zehtab
Telegram
جواد زهتاب
شعر و چیزهای دیگر
🔷
شام آخر
دلم از دست روزگار پُر است
جامِ خالی مرا میآزارد
دم غنیمت بدان و کاری کن
بیخیالی مرا میآزارد
فرصت از دست میرود اینک
میپرد مستی از سرم، برخیز!
شاید این شام، آخرین شام است
آخرین جرعه را بنوش و بریز
از خداحافظی دلم تنگ است
بار دیگر سلام کن امشب
شب خوبیست چشمِ دشمن کور
دوستی را تمام کن امشب
پس به پاس رفاقتِ دیرین
بشنو از دوست حرفِ آخر را
برنمیگردم ای رفیقِ عزیز!
دربیار از غلاف، خنجر را
(جواد زهتاب)
https://t.me/Javad_Zehtab
شام آخر
دلم از دست روزگار پُر است
جامِ خالی مرا میآزارد
دم غنیمت بدان و کاری کن
بیخیالی مرا میآزارد
فرصت از دست میرود اینک
میپرد مستی از سرم، برخیز!
شاید این شام، آخرین شام است
آخرین جرعه را بنوش و بریز
از خداحافظی دلم تنگ است
بار دیگر سلام کن امشب
شب خوبیست چشمِ دشمن کور
دوستی را تمام کن امشب
پس به پاس رفاقتِ دیرین
بشنو از دوست حرفِ آخر را
برنمیگردم ای رفیقِ عزیز!
دربیار از غلاف، خنجر را
(جواد زهتاب)
https://t.me/Javad_Zehtab
Telegram
جواد زهتاب
شعر و چیزهای دیگر
🔷
(قافیهبازی)
نرود دست و دلم باز به ژیلت امروز
نه دلی و نه دماغی که کنم سِت امروز
شترِ طاقتم از پای درآمد دیشب
نکشد بار غمم را دو سه وانت امروز
سرد و کمطاقت و بیحوصله و خاموشم
شعلهٔ صبر من افتاده به پِتپِت امروز
ساحلِ غزّهام، از دور تماشایم کن
به دلم کرده اصابت دو سه راکت امروز
باد، هر بخش مرا برده به سویی گویی
شدهام پخشوپَلا مثل تِراکِت امروز
چه بساطیست که زهره شده خاموش امشب
چه فضاییست که «کیوان»شده«ساکت» امروز
«معرفت نیست در این قوم» ندارم تردید
حرفِ دیروزِ تو حافظ! شده ثابت امروز
هیچکس، هیچکسی را نشناسد اینجا
تیره و تار شده بسکه روابط امروز
درب و داغان و به هم ریخته و آشفتهست
مثل هرچیز دگر وضعیتِ نِت امروز
پی یک لقمهٔ نان بسکه دویدند همه
خسته و خرد و خمیرند چو کتلت امروز
باری از ماست که بر ماست، اگر از من و تو
بخت و اقبال، گریزان شده چون جِت امروز
چه به ما رفت که اینگونه تنزل کردیم
فیالمثل چنجه بدل گشت به ناگت امروز
بوی بهبود کجا بود دلِ سادهٔ من
در جهانی که شده مثلِ توالت امروز
دوزخ اینجاست، ببینید و بسازید از روش
چه نیازیست به طراحی و ماکت امروز
جای آزادی و آبادی و شادی اینجا
سکته است و سرطان است و دیابت امروز
مثل دیروز و پریروز، فقط مینگرم
چه کنم؟ گیجم و آشفتهام و چِت امروز
همه ابیات، پریشان و قوافی مضحک
بس که حساسِ کنونیست! شرایط امروز
(جواد زهتاب)
https://t.me/Javad_Zehtab
(قافیهبازی)
نرود دست و دلم باز به ژیلت امروز
نه دلی و نه دماغی که کنم سِت امروز
شترِ طاقتم از پای درآمد دیشب
نکشد بار غمم را دو سه وانت امروز
سرد و کمطاقت و بیحوصله و خاموشم
شعلهٔ صبر من افتاده به پِتپِت امروز
ساحلِ غزّهام، از دور تماشایم کن
به دلم کرده اصابت دو سه راکت امروز
باد، هر بخش مرا برده به سویی گویی
شدهام پخشوپَلا مثل تِراکِت امروز
چه بساطیست که زهره شده خاموش امشب
چه فضاییست که «کیوان»شده«ساکت» امروز
«معرفت نیست در این قوم» ندارم تردید
حرفِ دیروزِ تو حافظ! شده ثابت امروز
هیچکس، هیچکسی را نشناسد اینجا
تیره و تار شده بسکه روابط امروز
درب و داغان و به هم ریخته و آشفتهست
مثل هرچیز دگر وضعیتِ نِت امروز
پی یک لقمهٔ نان بسکه دویدند همه
خسته و خرد و خمیرند چو کتلت امروز
باری از ماست که بر ماست، اگر از من و تو
بخت و اقبال، گریزان شده چون جِت امروز
چه به ما رفت که اینگونه تنزل کردیم
فیالمثل چنجه بدل گشت به ناگت امروز
بوی بهبود کجا بود دلِ سادهٔ من
در جهانی که شده مثلِ توالت امروز
دوزخ اینجاست، ببینید و بسازید از روش
چه نیازیست به طراحی و ماکت امروز
جای آزادی و آبادی و شادی اینجا
سکته است و سرطان است و دیابت امروز
مثل دیروز و پریروز، فقط مینگرم
چه کنم؟ گیجم و آشفتهام و چِت امروز
همه ابیات، پریشان و قوافی مضحک
بس که حساسِ کنونیست! شرایط امروز
(جواد زهتاب)
https://t.me/Javad_Zehtab
Telegram
جواد زهتاب
شعر و چیزهای دیگر
🔷
در این زمانهٔ بیدردی دلم خوش است غمی دارم
به سوزِ سینه و آهِ دل، بساطِ دود و دمی دارم
در این غریبی لوطیکُش شدم به سایهٔ خود دلخوش
به لطف اوست اگر گاهی رفیق و همقدمی دارم
اگر شکسته و دلتنگم ولی هنوز خوشآهنگم
مرا بساز و نوازش کن ببین چه زیر و بمی دارم
اگرچه سادهام و هموار، به احتیاط قدم بردار
شبیه کوچهٔ رندانم ؛ هنوز پیچ و خمی دارم
مسیرِ عافیتاندیشان کجا و فرصتِ درویشان؟
اگر به چاه درافتادم دلیلِ محترمی دارم
دلم گرفته از این قسمت، از اینکه یکسره آغوشم
ولی نسیمی و من از تو همیشه سهمِ کمی دارم
(جواد زهتاب)
https://t.me/Javad_Zehtab
در این زمانهٔ بیدردی دلم خوش است غمی دارم
به سوزِ سینه و آهِ دل، بساطِ دود و دمی دارم
در این غریبی لوطیکُش شدم به سایهٔ خود دلخوش
به لطف اوست اگر گاهی رفیق و همقدمی دارم
اگر شکسته و دلتنگم ولی هنوز خوشآهنگم
مرا بساز و نوازش کن ببین چه زیر و بمی دارم
اگرچه سادهام و هموار، به احتیاط قدم بردار
شبیه کوچهٔ رندانم ؛ هنوز پیچ و خمی دارم
مسیرِ عافیتاندیشان کجا و فرصتِ درویشان؟
اگر به چاه درافتادم دلیلِ محترمی دارم
دلم گرفته از این قسمت، از اینکه یکسره آغوشم
ولی نسیمی و من از تو همیشه سهمِ کمی دارم
(جواد زهتاب)
https://t.me/Javad_Zehtab
Telegram
جواد زهتاب
شعر و چیزهای دیگر
🔷
آنقَدَر خام تو بودم که به چیدن نرسیدم
که بهار آمد و رفت وبه رسیدن نرسیدم
از شعف بال درآوردم و بر بام شدم باز
هرچه پرپر زدم اما به پریدن نرسیدم
عشق، طوفان شد و من هم شدم آن شاخهٔ تردی
که به یکباره شکستم به خمیدن نرسیدم
آن حبابم که نشستم لبِ ساحل به تماشا
چشم واکردم ودیدم که به دیدن نرسیدم
چه فرازی چه نشیبی، چه سرانجام غریبی
که به مقصود رسیدی تو ولی من نرسیدم
(جواد زهتاب)
https://t.me/Javad_Zehtab
آنقَدَر خام تو بودم که به چیدن نرسیدم
که بهار آمد و رفت وبه رسیدن نرسیدم
از شعف بال درآوردم و بر بام شدم باز
هرچه پرپر زدم اما به پریدن نرسیدم
عشق، طوفان شد و من هم شدم آن شاخهٔ تردی
که به یکباره شکستم به خمیدن نرسیدم
آن حبابم که نشستم لبِ ساحل به تماشا
چشم واکردم ودیدم که به دیدن نرسیدم
چه فرازی چه نشیبی، چه سرانجام غریبی
که به مقصود رسیدی تو ولی من نرسیدم
(جواد زهتاب)
https://t.me/Javad_Zehtab
Telegram
جواد زهتاب
شعر و چیزهای دیگر
🔷
این شعر را سالها پیش به اصرار دوستی نوشتم که میخواست دل معشوقهاش را (که از قضا در همان ابتدای آشنایی میانشان شکرآب شده بود) در روز تولدش به دست آورد. قرار بود عاشقانه باشد ولی مسخرهبازیام گل کرد؛ طنز از آب درآمد و دیگر به کار آن دوست نیامد.
ای ماه! از ابتدای آبان
مهرِ تو شده ندیمهٔ من
حاشا که تو را کنم فراموش
یادِ تو شده ضمیمهٔ من
در حسنِ تمامِ تو چه گویم؟
معشوقهٔ نصفهنیمهٔ من!
پاداش من است بوسهٔ تو
قهر تو ولی جریمهٔ من
کشتی تو مرا و خونبها را
پرداخت نکرد بیمهٔ من
تفهیم کن اتهام ما را
پیش از کشتن فهیمهٔ من!
هرگز مکن استفادهٔ سوء
از اخلاقِ کریمهٔ من
(جواد زهتاب)
https://t.me/Javad_Zehtab
این شعر را سالها پیش به اصرار دوستی نوشتم که میخواست دل معشوقهاش را (که از قضا در همان ابتدای آشنایی میانشان شکرآب شده بود) در روز تولدش به دست آورد. قرار بود عاشقانه باشد ولی مسخرهبازیام گل کرد؛ طنز از آب درآمد و دیگر به کار آن دوست نیامد.
ای ماه! از ابتدای آبان
مهرِ تو شده ندیمهٔ من
حاشا که تو را کنم فراموش
یادِ تو شده ضمیمهٔ من
در حسنِ تمامِ تو چه گویم؟
معشوقهٔ نصفهنیمهٔ من!
پاداش من است بوسهٔ تو
قهر تو ولی جریمهٔ من
کشتی تو مرا و خونبها را
پرداخت نکرد بیمهٔ من
تفهیم کن اتهام ما را
پیش از کشتن فهیمهٔ من!
هرگز مکن استفادهٔ سوء
از اخلاقِ کریمهٔ من
(جواد زهتاب)
https://t.me/Javad_Zehtab
Telegram
جواد زهتاب
شعر و چیزهای دیگر
🔷
شعر شد آغاز، بسم الله الرحمن الرحیم
احتیاطاً باز بسم الله الرحمن الرحیم
گفتم ابرویت کدامین آیهٔ زیباست؟ گفت:
با کمی اغماض، بسم الله الرحمن الرحیم
ما خریداریم اما براساس تعرفه
هرکه دارد ناز، بسم الله الرحمن الرحیم
خستهام از شعرهای عنصری و انوری
اوکتاویو پاز! بسم الله الرحمن الرحیم
گیج و خوابآلود صبحِ زود بیرون میزنم
بهرِ چندرغاز، بسم الله الرحمن الرحیم
خشکسالی آمده در اصفهان نعمت کم است
میروم شیراز، بسم الله الرحمن الرحیم
آسمان صاف است و هنگام گروبندی رسید
ای کبوترباز! بسم الله الرحمن الرحیم
در قمارِ عشق، بیمی از پشیمانیم نیست
تاس را بنداز! بسم الله الرحمن الرحیم
(جواد زهتاب)
عشق سوزان است بسم الله الرحمن الرحیم
هرکه خواهان است بسم الله الرحمن الرحیم
(مهدی جهاندار)
گروبندی:نوعی شرطبندی که در میان کبوتربازها مرسوم است.
#نقیضه
#شوخی
#طنز
https://t.me/Javad_Zehtab
شعر شد آغاز، بسم الله الرحمن الرحیم
احتیاطاً باز بسم الله الرحمن الرحیم
گفتم ابرویت کدامین آیهٔ زیباست؟ گفت:
با کمی اغماض، بسم الله الرحمن الرحیم
ما خریداریم اما براساس تعرفه
هرکه دارد ناز، بسم الله الرحمن الرحیم
خستهام از شعرهای عنصری و انوری
اوکتاویو پاز! بسم الله الرحمن الرحیم
گیج و خوابآلود صبحِ زود بیرون میزنم
بهرِ چندرغاز، بسم الله الرحمن الرحیم
خشکسالی آمده در اصفهان نعمت کم است
میروم شیراز، بسم الله الرحمن الرحیم
آسمان صاف است و هنگام گروبندی رسید
ای کبوترباز! بسم الله الرحمن الرحیم
در قمارِ عشق، بیمی از پشیمانیم نیست
تاس را بنداز! بسم الله الرحمن الرحیم
(جواد زهتاب)
عشق سوزان است بسم الله الرحمن الرحیم
هرکه خواهان است بسم الله الرحمن الرحیم
(مهدی جهاندار)
گروبندی:نوعی شرطبندی که در میان کبوتربازها مرسوم است.
#نقیضه
#شوخی
#طنز
https://t.me/Javad_Zehtab
Telegram
جواد زهتاب
شعر و چیزهای دیگر
🔷
ابر پر بود از نشانهٔ برف
سبز شد در هوا جوانهٔ برف
برف آهنگِ آسمانی بود
همه جا پر شد از ترانهٔ برف
بیامان بود برف و میلغزید
گیسوان تو روی شانهٔ برف
چشم در چشم هم دچار شدیم
ایستادیم با بهانهٔ برف
مثل چشم من و تو روشن باد
تا همیشه چراغِ خانهٔ برف
شبِ دی بود و داشت گل میکاشت
پیش پای من و تو دانهٔ برف
دست در دست هم به کوچه زدیم
به تماشای عاشقانهٔ برف
عشق یعنی چه؟ ناگهان گفتی:
آتش افروختن میانهٔ برف
(جواد زهتاب)
#برف
https://t.me/Javad_Zehtab
ابر پر بود از نشانهٔ برف
سبز شد در هوا جوانهٔ برف
برف آهنگِ آسمانی بود
همه جا پر شد از ترانهٔ برف
بیامان بود برف و میلغزید
گیسوان تو روی شانهٔ برف
چشم در چشم هم دچار شدیم
ایستادیم با بهانهٔ برف
مثل چشم من و تو روشن باد
تا همیشه چراغِ خانهٔ برف
شبِ دی بود و داشت گل میکاشت
پیش پای من و تو دانهٔ برف
دست در دست هم به کوچه زدیم
به تماشای عاشقانهٔ برف
عشق یعنی چه؟ ناگهان گفتی:
آتش افروختن میانهٔ برف
(جواد زهتاب)
#برف
https://t.me/Javad_Zehtab
🔷
کاش که از خویش در گریز نبودم
با خودم اینگونه در ستیز نبودم
خستهام از «باید» و «نباید» و «شاید»
کاش که در قیدِ هیچچیز نبودم
دشمن اگر بینقاب میشد شاید
اینهمه در بندِ دوست نیز نبودم
تندیِ این روزگار تلختر از زهر
زخمِ زبان میزند که تیز نبودم
دوروبرم را ببین که پُر شده از گرگ
کاش برای کسی عزیز نبودم
#جواد_زهتاب
https://t.me/Javad_Zehtab
کاش که از خویش در گریز نبودم
با خودم اینگونه در ستیز نبودم
خستهام از «باید» و «نباید» و «شاید»
کاش که در قیدِ هیچچیز نبودم
دشمن اگر بینقاب میشد شاید
اینهمه در بندِ دوست نیز نبودم
تندیِ این روزگار تلختر از زهر
زخمِ زبان میزند که تیز نبودم
دوروبرم را ببین که پُر شده از گرگ
کاش برای کسی عزیز نبودم
#جواد_زهتاب
https://t.me/Javad_Zehtab
Telegram
جواد زهتاب
شعر و چیزهای دیگر
🔷
چشمت شراب بود و نگاهت شرابتر
چشمت خراب کرد و نگاهت خرابتر
#جواد_زهتاب
#تک_بیت
https://t.me/Javad_Zehtab
چشمت شراب بود و نگاهت شرابتر
چشمت خراب کرد و نگاهت خرابتر
#جواد_زهتاب
#تک_بیت
https://t.me/Javad_Zehtab
Telegram
جواد زهتاب
شعر و چیزهای دیگر
🔷
در سوگ جمشید مظاهری(سروشیار)
یاد تو بود از نظرِ دوستان گذشت؟
یا موج خون ز چشمِ ترِ دوستان گذشت؟
آتش شد و به بال و پرِ همرهان گرفت
سرکش شد و ز بال و پرِ دوستان گذشت
کوهِ شکوه بودی و بارِ فراقِ تو
باری ز طاقتِ کمرِ دوستان گذشت
از دوستان گذشتی و باور نمیکنی
از رفتنت چهها به سرِ دوستان گذشت
داغ تو تیغ بود و بدون دریغ بود
چون نیزهای که از سپرِ دوستان گذشت
داغ تو تیر بود و به قلب هدف نشست
یعنی دُرُست از جگرِ دوستان گذشت
جواد زهتاب/۱۹ بهمن ۱۳۹۶
(عکس از مولود حسینی)
#جمشید_مظاهری
#سروشیار
#جواد_زهتاب
https://t.me/Javad_Zehtab
در سوگ جمشید مظاهری(سروشیار)
یاد تو بود از نظرِ دوستان گذشت؟
یا موج خون ز چشمِ ترِ دوستان گذشت؟
آتش شد و به بال و پرِ همرهان گرفت
سرکش شد و ز بال و پرِ دوستان گذشت
کوهِ شکوه بودی و بارِ فراقِ تو
باری ز طاقتِ کمرِ دوستان گذشت
از دوستان گذشتی و باور نمیکنی
از رفتنت چهها به سرِ دوستان گذشت
داغ تو تیغ بود و بدون دریغ بود
چون نیزهای که از سپرِ دوستان گذشت
داغ تو تیر بود و به قلب هدف نشست
یعنی دُرُست از جگرِ دوستان گذشت
جواد زهتاب/۱۹ بهمن ۱۳۹۶
(عکس از مولود حسینی)
#جمشید_مظاهری
#سروشیار
#جواد_زهتاب
https://t.me/Javad_Zehtab
🔷
چقدر خونِ جگر خوردن
برای یک دمِ آسوده
نفسنفس زدنت از چیست
در این هوای مهآلوده؟
در این هوای شباشب تار
در این هوای سراسر تیر
در این هوای دمادم سرب
در این هوای پر از دوده
دلیلِ دیری و دوری چیست؟
به من بگو که صبوری چیست؟
به غیرِ زندهبهگوری چیست
نفس کشیدن بیهوده؟
پس از تمام دویدنها
دویدن و نرسیدنها
در این کویر، به غیر از مرگ
کجاست راه نپیموده؟
چنین مگو که نشاید گفت
چنان مکن که نباید کرد
ببین که شاه چه میگوید
ببین که شیخ چه فرموده
یکی ز حلقهبهگوشان تو
یکی ز خیلِ خموشان من
کسی ز پیر نمیپرسد
کجاست حلقهٔ مفقوده
هنر به تیز نمیارزد
به هیچچیز نمیارزد
به فکر نرخِ تورم باش
به فکر ارزشِ افزوده
در این معاینه حاشا نیست
ببین که ذوقِ تماشا نیست
همه جراحتِ بیکتمان
همیشه زخمِ نمکسوده
چه جای آوخ و ای کاش است
اگر زمانه نمکپاش است؟
همیشه آش، همین آش است
همیشه کاسه همین بوده
#جواد_زهتاب
https://t.me/Javad_Zehtab
چقدر خونِ جگر خوردن
برای یک دمِ آسوده
نفسنفس زدنت از چیست
در این هوای مهآلوده؟
در این هوای شباشب تار
در این هوای سراسر تیر
در این هوای دمادم سرب
در این هوای پر از دوده
دلیلِ دیری و دوری چیست؟
به من بگو که صبوری چیست؟
به غیرِ زندهبهگوری چیست
نفس کشیدن بیهوده؟
پس از تمام دویدنها
دویدن و نرسیدنها
در این کویر، به غیر از مرگ
کجاست راه نپیموده؟
چنین مگو که نشاید گفت
چنان مکن که نباید کرد
ببین که شاه چه میگوید
ببین که شیخ چه فرموده
یکی ز حلقهبهگوشان تو
یکی ز خیلِ خموشان من
کسی ز پیر نمیپرسد
کجاست حلقهٔ مفقوده
هنر به تیز نمیارزد
به هیچچیز نمیارزد
به فکر نرخِ تورم باش
به فکر ارزشِ افزوده
در این معاینه حاشا نیست
ببین که ذوقِ تماشا نیست
همه جراحتِ بیکتمان
همیشه زخمِ نمکسوده
چه جای آوخ و ای کاش است
اگر زمانه نمکپاش است؟
همیشه آش، همین آش است
همیشه کاسه همین بوده
#جواد_زهتاب
https://t.me/Javad_Zehtab
Telegram
جواد زهتاب
شعر و چیزهای دیگر
🔷
(برای پدرم)
میخواست گول و ساده نباشم
آنقدرها پیاده نباشم
در دامِ زرق و برق نیفتم
پُرفیس و پُرافاده نباشم
بذری اگر که دست من افشاند
پابندِ استفاده نباشم
چون کوه در اسارتِ سنگین
چون کاه، بیاراده نباشم
خود را به بادها نسپارم
گرد و غبارِ جاده نباشم
بیربط و بیدلیل به هرجا
چون صحبتِ زیاده نباشم
باشد که آبروی گران را
ارزان به باد داده نباشم
پس نان به نرخِ روز نخوردم
تا ننگِ خانواده نباشم
تا نامِ اوست پشت و پناهم
حاشا که ایستاده نباشم
نانِ حلال، ارثِ پدر بود
تا من حرامزاده نباشم
(جواد زهتاب)
#جواد_زهتاب
#پدر
https://t.me/Javad_Zehtab
(برای پدرم)
میخواست گول و ساده نباشم
آنقدرها پیاده نباشم
در دامِ زرق و برق نیفتم
پُرفیس و پُرافاده نباشم
بذری اگر که دست من افشاند
پابندِ استفاده نباشم
چون کوه در اسارتِ سنگین
چون کاه، بیاراده نباشم
خود را به بادها نسپارم
گرد و غبارِ جاده نباشم
بیربط و بیدلیل به هرجا
چون صحبتِ زیاده نباشم
باشد که آبروی گران را
ارزان به باد داده نباشم
پس نان به نرخِ روز نخوردم
تا ننگِ خانواده نباشم
تا نامِ اوست پشت و پناهم
حاشا که ایستاده نباشم
نانِ حلال، ارثِ پدر بود
تا من حرامزاده نباشم
(جواد زهتاب)
#جواد_زهتاب
#پدر
https://t.me/Javad_Zehtab
Telegram
جواد زهتاب
شعر و چیزهای دیگر
🔷
سالهاپیش در جوابِ دوستی که دغل بودن را زیرکی میپنداشت سروده شد:
خیره پنداشتی که با دغلی
بخت با تو ایاغ خواهد شد
دیده بودی ز روی خوشبینی
که دماغ تو چاق خواهد شد
آنچه من دیدم اَندر آینهات*
هرکه بیند بُراق خواهد شد
گیرم این را که چندروزی هم
کسب و کار تو داغ خواهد شد
آری از آه دیگران بیشک
شمع تو چلچراغ خواهدشد
بشنو این پند را ز من، سخنم
گرچه پرطمطراق خواهد شد:
آن عقابی که دل دهد به نشیب
همنشین کلاغ خواهد شد
رود اگر گم کند مسیرش را
راهیِ باتلاق خواهد شد
شاخه از ریشه چون که دور افتاد
یا خوراک اجاق خواهد شد،
یا تبر میشود که بیتردید
آفتِ جانِ باغ خواهد شد
الغرض خطبهخط چو وابینی
همه بر این سیاق خواهد شد
پس به تاوانِ لعنت مردم
پدرت نقرهداغ خواهد شد
شک ندارم که با همین اوصاف
کرهات هم الاغ خواهد شد
یونجهاش کم شود اگر یکروز
عرعرش واقواق خواهد شد
یونجهاش هم که بیشتر بشود
بیشتر قلچماق خواهد شد
اول کار،لعنت و نفرین
آخرالامر عاق خواهد شد
همسرت نیز همچنان پسرت
بر سر تو چماق خواهد شد
چشمت از دیدن چنین جفتی
روز و شب چارطاق خواهد شد
در همین رهگذار خواهی دید
دهنت چارباغ خواهد شد
(جواد زهتاب)
......................................................
*نسخه بدل: آنچه من دیدهام در آینهات
https://t.me/Javad_Zehtab
سالهاپیش در جوابِ دوستی که دغل بودن را زیرکی میپنداشت سروده شد:
خیره پنداشتی که با دغلی
بخت با تو ایاغ خواهد شد
دیده بودی ز روی خوشبینی
که دماغ تو چاق خواهد شد
آنچه من دیدم اَندر آینهات*
هرکه بیند بُراق خواهد شد
گیرم این را که چندروزی هم
کسب و کار تو داغ خواهد شد
آری از آه دیگران بیشک
شمع تو چلچراغ خواهدشد
بشنو این پند را ز من، سخنم
گرچه پرطمطراق خواهد شد:
آن عقابی که دل دهد به نشیب
همنشین کلاغ خواهد شد
رود اگر گم کند مسیرش را
راهیِ باتلاق خواهد شد
شاخه از ریشه چون که دور افتاد
یا خوراک اجاق خواهد شد،
یا تبر میشود که بیتردید
آفتِ جانِ باغ خواهد شد
الغرض خطبهخط چو وابینی
همه بر این سیاق خواهد شد
پس به تاوانِ لعنت مردم
پدرت نقرهداغ خواهد شد
شک ندارم که با همین اوصاف
کرهات هم الاغ خواهد شد
یونجهاش کم شود اگر یکروز
عرعرش واقواق خواهد شد
یونجهاش هم که بیشتر بشود
بیشتر قلچماق خواهد شد
اول کار،لعنت و نفرین
آخرالامر عاق خواهد شد
همسرت نیز همچنان پسرت
بر سر تو چماق خواهد شد
چشمت از دیدن چنین جفتی
روز و شب چارطاق خواهد شد
در همین رهگذار خواهی دید
دهنت چارباغ خواهد شد
(جواد زهتاب)
......................................................
*نسخه بدل: آنچه من دیدهام در آینهات
https://t.me/Javad_Zehtab
Telegram
جواد زهتاب
شعر و چیزهای دیگر
🔷
علیرضا قزوه (۱)
گویِ چوگان علیرضا قزوه (۲)
مردِ میدان علیرضا قزوه
آمده بعد از انقلاب انگار
سوی تهران علیرضا قزوه
قبل از آن گرمِ خاکبازی بود
کنج سمنان علیرضا قزوه
کارهای جوانی خود را
کرده کتمان علیرضا قزوه
همچنانی که نوجوانی را
کرده پنهان علیرضا قزوه
«طوسی» او را که دید با خود گفت:
جانم ای جان! علیرضا قزوه
ارتباطش همیشه مبهم بود
با جوانان علیرضا قزوه
با زنان هم مراوداتی داشت
مثل انسان علیرضا قزوه
گفته شعر از فضای نخلستان
در خیابان علیرضا قزوه (۳)
دو سه تا شعر عاشقانه سرود
شد پشیمان علیرضا قزوه
فیض، اسفندقه، براتیپور،
جعفریان، علیرضا قزوه، (۴)
همه از شاعرانِ این بیتاند
گلِ ایشان: علیرضا قزوه
سیرت خویش را در آینه دید
گشت حیران علیرضا قزوه
شبی اما به لطف آیینه
شد دوچندان علیرضا قزوه
رفت در هند و خال هندو دید
شد مسلمان علیرضا قزوه
بعد جنگِ سی و سه روزه، سریع
رفت لبنان علیرضا قزوه
رفت آنجا در آن بلندیها
داد جولان علیرضاقزوه
همهجا را گمان کنم دیدهست
غیرِ زندان علیرضاقزوه
چون همیشه علیرضا قزوه
پس کماکان علیرضا قزوه
بهترین شاعر جهان: لورکا
به از ایشان علیرضا قزوه
گاهی از شعر شاعران کهن
میخورد نان علیرضا قزوه
مشکل شعر را در این کشور
کرد آسان علیرضا قزوه
شعر را داده در دو قرن اخیر
سر و سامان علیرضا قزوه
وسط چارراه شعر و ادب
زده دکان علیرضا قزوه
نرخ مجموعه چاپ کردن را
کرده ارزان علیرضا قزوه
اهل سیگار نیست، اما هست
اهل قلیان علیرضا قزوه
با خودش میزند قدم گاهی
زیر باران علیرضا قزوه
شعرتان را نوشته بود یکی
پشت نیسان، علیرضا قزوه!
اصفهان آمدی بزن در رگ
گز و بریان علیرضا قزوه!
فقط آنجا منارجنبان را
کم بجنبان علیرضا قزوه!
عکسهایی گرفته بعد از جنگ
با اسیران علیرضا قزوه
قاب کرده بزرگ و چسبانده
کنج ایوان علیرضا قزوه
کاش میرفت و جاودان میشد
چون شهیدان علیرضا قزوه
از همه شاعران روشنفکر
شد گریزان علیرضا قزوه
هم برای حمایت از دولت
داده تاوان علیرضا قزوه،
هم اگر منصبی به او دادند
کرد جبران علیرضا قزوه
فتنههای اخیر را خواباند
چون جکیچان علیرضا قزوه
چند روزی در این سراچهٔ خاک
هست مهمان علیرضا قزوه
بعد از آن نیز میکند تسلیم
جان به جانان علیرضا قزوه.
(جواد زهتاب)
(۱)علیرضا قزوه یکی از شاعران انقلاب است که هنوز روحیهٔ انقلابی دارد. در انتخابات سالهای ۸۴ و ۸۸ از حامیان احمدینژاد و در انتخابات ۱۴۰۰ حامی رییسی بود. سالها به عنوان وابستهٔ فرهنگی سفارت جمهوری اسلامی ایران در تاجیکستان و هند مسولیت داشت. اخیرا هم به ریاست دفتر شعر و سرود صداوسیما منصوب شد.
(۲)این شعر در حوالی سالهای۸۶ یا ۸۷ به اقتفای قزویاتِ علی اکبر میرجعفری و امید مهدینژاد سروده و در سالهای بعد ابیاتی به آن افزوده شد. بعدها شاعران دیگری هم به این قافله پیوستند و قزویات را ادامه دادند؛ از جمله سعید بیابانکی، محمدکاظم کاظمی، ... و ناصر فیض.
میتوان گفت تقریبا همهٔ آن قزویات که به آن اشاره شد، نوعی اخوانیه با مایهٔ طنز است.
نام قزویات را هم امید مهدینژاد بر این سرودهها نهاد.
(۳)از نخلستان تا خیابان، نام یکی از مجموعههای علیرضاقزوه
(۴)ناصر فیض، امیری اسفندقه، عباس براتیپور و محمدحسین جعفریان از دیگر شاعران موسوم به شعر انقلابند.
https://t.me/Javad_Zehtab
علیرضا قزوه (۱)
گویِ چوگان علیرضا قزوه (۲)
مردِ میدان علیرضا قزوه
آمده بعد از انقلاب انگار
سوی تهران علیرضا قزوه
قبل از آن گرمِ خاکبازی بود
کنج سمنان علیرضا قزوه
کارهای جوانی خود را
کرده کتمان علیرضا قزوه
همچنانی که نوجوانی را
کرده پنهان علیرضا قزوه
«طوسی» او را که دید با خود گفت:
جانم ای جان! علیرضا قزوه
ارتباطش همیشه مبهم بود
با جوانان علیرضا قزوه
با زنان هم مراوداتی داشت
مثل انسان علیرضا قزوه
گفته شعر از فضای نخلستان
در خیابان علیرضا قزوه (۳)
دو سه تا شعر عاشقانه سرود
شد پشیمان علیرضا قزوه
فیض، اسفندقه، براتیپور،
جعفریان، علیرضا قزوه، (۴)
همه از شاعرانِ این بیتاند
گلِ ایشان: علیرضا قزوه
سیرت خویش را در آینه دید
گشت حیران علیرضا قزوه
شبی اما به لطف آیینه
شد دوچندان علیرضا قزوه
رفت در هند و خال هندو دید
شد مسلمان علیرضا قزوه
بعد جنگِ سی و سه روزه، سریع
رفت لبنان علیرضا قزوه
رفت آنجا در آن بلندیها
داد جولان علیرضاقزوه
همهجا را گمان کنم دیدهست
غیرِ زندان علیرضاقزوه
چون همیشه علیرضا قزوه
پس کماکان علیرضا قزوه
بهترین شاعر جهان: لورکا
به از ایشان علیرضا قزوه
گاهی از شعر شاعران کهن
میخورد نان علیرضا قزوه
مشکل شعر را در این کشور
کرد آسان علیرضا قزوه
شعر را داده در دو قرن اخیر
سر و سامان علیرضا قزوه
وسط چارراه شعر و ادب
زده دکان علیرضا قزوه
نرخ مجموعه چاپ کردن را
کرده ارزان علیرضا قزوه
اهل سیگار نیست، اما هست
اهل قلیان علیرضا قزوه
با خودش میزند قدم گاهی
زیر باران علیرضا قزوه
شعرتان را نوشته بود یکی
پشت نیسان، علیرضا قزوه!
اصفهان آمدی بزن در رگ
گز و بریان علیرضا قزوه!
فقط آنجا منارجنبان را
کم بجنبان علیرضا قزوه!
عکسهایی گرفته بعد از جنگ
با اسیران علیرضا قزوه
قاب کرده بزرگ و چسبانده
کنج ایوان علیرضا قزوه
کاش میرفت و جاودان میشد
چون شهیدان علیرضا قزوه
از همه شاعران روشنفکر
شد گریزان علیرضا قزوه
هم برای حمایت از دولت
داده تاوان علیرضا قزوه،
هم اگر منصبی به او دادند
کرد جبران علیرضا قزوه
فتنههای اخیر را خواباند
چون جکیچان علیرضا قزوه
چند روزی در این سراچهٔ خاک
هست مهمان علیرضا قزوه
بعد از آن نیز میکند تسلیم
جان به جانان علیرضا قزوه.
(جواد زهتاب)
(۱)علیرضا قزوه یکی از شاعران انقلاب است که هنوز روحیهٔ انقلابی دارد. در انتخابات سالهای ۸۴ و ۸۸ از حامیان احمدینژاد و در انتخابات ۱۴۰۰ حامی رییسی بود. سالها به عنوان وابستهٔ فرهنگی سفارت جمهوری اسلامی ایران در تاجیکستان و هند مسولیت داشت. اخیرا هم به ریاست دفتر شعر و سرود صداوسیما منصوب شد.
(۲)این شعر در حوالی سالهای۸۶ یا ۸۷ به اقتفای قزویاتِ علی اکبر میرجعفری و امید مهدینژاد سروده و در سالهای بعد ابیاتی به آن افزوده شد. بعدها شاعران دیگری هم به این قافله پیوستند و قزویات را ادامه دادند؛ از جمله سعید بیابانکی، محمدکاظم کاظمی، ... و ناصر فیض.
میتوان گفت تقریبا همهٔ آن قزویات که به آن اشاره شد، نوعی اخوانیه با مایهٔ طنز است.
نام قزویات را هم امید مهدینژاد بر این سرودهها نهاد.
(۳)از نخلستان تا خیابان، نام یکی از مجموعههای علیرضاقزوه
(۴)ناصر فیض، امیری اسفندقه، عباس براتیپور و محمدحسین جعفریان از دیگر شاعران موسوم به شعر انقلابند.
https://t.me/Javad_Zehtab
Telegram
جواد زهتاب
شعر و چیزهای دیگر
🔷
مکتبیها چه باکلاس شدند
عرب از بیخ و از اساس شدند
همه مشغولِ اختلاس شدند
لاجرم در قبای سالوسی
گرگهایی به هیئت میشاند
گرچه بیریشهاند با ریشاند
دستبوسان سالها پیشاند
مبدعِ شیوههای پابوسی
ظاهراً جمله بایزید از دم
باطناً پیرو یزید از دم
همه در حرف «بوسعید» از دم
رنگ دلخواهشان فقط «طوسی»
همگی بندهٔ زر و سیماند
روز و شب فکر ضرب و تقسیماند
خودشان کاسبان تحریماند
بچههاشان به کار جاسوسی
بس که نان میچکد از آجرشان
جملگی از طلاست آخورشان
هیچ شغلی نبود درخورشان
غیرِ شغلِ شریف دیوثی
اهل دین و دیانتاند اما
منکران خیانتاند اما
فکرِ طرحِ صیانتاند اما
همهٔ خطوربطشان روسی
گرد و خاکی شد و سوار گذشت
ما گذشتیم و روزگار گذشت
چه بگویم کنون که کار گذشت
دیگر از فحشهای ناموسی
(جواد زهتاب)
https://t.me/Javad_Zehtab
مکتبیها چه باکلاس شدند
عرب از بیخ و از اساس شدند
همه مشغولِ اختلاس شدند
لاجرم در قبای سالوسی
گرگهایی به هیئت میشاند
گرچه بیریشهاند با ریشاند
دستبوسان سالها پیشاند
مبدعِ شیوههای پابوسی
ظاهراً جمله بایزید از دم
باطناً پیرو یزید از دم
همه در حرف «بوسعید» از دم
رنگ دلخواهشان فقط «طوسی»
همگی بندهٔ زر و سیماند
روز و شب فکر ضرب و تقسیماند
خودشان کاسبان تحریماند
بچههاشان به کار جاسوسی
بس که نان میچکد از آجرشان
جملگی از طلاست آخورشان
هیچ شغلی نبود درخورشان
غیرِ شغلِ شریف دیوثی
اهل دین و دیانتاند اما
منکران خیانتاند اما
فکرِ طرحِ صیانتاند اما
همهٔ خطوربطشان روسی
گرد و خاکی شد و سوار گذشت
ما گذشتیم و روزگار گذشت
چه بگویم کنون که کار گذشت
دیگر از فحشهای ناموسی
(جواد زهتاب)
https://t.me/Javad_Zehtab
Telegram
جواد زهتاب
شعر و چیزهای دیگر
🔷
به قصدِ دل و دین و جان میزنی
به یک تیر، چندیننشان میزنی
اگر ساختی کار دل را که هیچ
وگرنه به زخمِ زبان میزنی
دمی بیامان را امان میدهی
به وقتش ولی بیامان میزنی
به خاک و به خون میکشانی، سپس
دم از خونِ این کشتگان میزنی
چه سوداست این؟ در پیِ سود خویش
به هرکس که باشد زیان میزنی
به یک عشوه صد شیوه دل میبری
به یک غمزه صد کاروان میزنی
همه خاندان تو یغماگرند
قدم در ره خاندان میزنی
به باطن یکی پیر در مکر و فن
به چشم من اما جوان میزنی
حذر کن که من صید تو نیستم
نظر کن که بر کاهدان میزنی
(جواد زهتاب)
https://t.me/Javad_Zehtab
به قصدِ دل و دین و جان میزنی
به یک تیر، چندیننشان میزنی
اگر ساختی کار دل را که هیچ
وگرنه به زخمِ زبان میزنی
دمی بیامان را امان میدهی
به وقتش ولی بیامان میزنی
به خاک و به خون میکشانی، سپس
دم از خونِ این کشتگان میزنی
چه سوداست این؟ در پیِ سود خویش
به هرکس که باشد زیان میزنی
به یک عشوه صد شیوه دل میبری
به یک غمزه صد کاروان میزنی
همه خاندان تو یغماگرند
قدم در ره خاندان میزنی
به باطن یکی پیر در مکر و فن
به چشم من اما جوان میزنی
حذر کن که من صید تو نیستم
نظر کن که بر کاهدان میزنی
(جواد زهتاب)
https://t.me/Javad_Zehtab
Telegram
جواد زهتاب
شعر و چیزهای دیگر
🔷نقیضه🔷
هرکسی رسید کرد بارِ دل
بارها شدم باردارِ دل
ای حبیبِ من شد نصیب من
یا فشارِ خون یا فشارِ دل
بس که ساده بود، بیاراده بود
هر پیادهای شد سوارِ دل
دل به هرکجا رفت بیدلیل
سوسه آمدند توی کارِ دل
یا از اینوری یا از آنوری
هی دریوری شد نثارِ دل
گرد و خاک شد سینه چاک شد
چون مهیب بود انفجارِ دل
ای طبیب من نسخهای بپیچ
قبل از آن بگیر یک نوارِ دل
دادهام ضرر تا دهد ثمر
گل ولی نداد خارخارِ دل
بعد از این به دل، دل نمیدهم
تا یکی شود خوار و مارِ دل
یا درآورد او دمار من
یا درآورم من دمارِ دل
میرسد ز راه، برقِ یک نگاه
باز شد سیاه روزگارِ دل
(جواد زهتاب)
از کفم رها شد قرار دل
نیست دست من اختیار دل
(عارف قزوینی)
https://t.me/Javad_Zehtab
هرکسی رسید کرد بارِ دل
بارها شدم باردارِ دل
ای حبیبِ من شد نصیب من
یا فشارِ خون یا فشارِ دل
بس که ساده بود، بیاراده بود
هر پیادهای شد سوارِ دل
دل به هرکجا رفت بیدلیل
سوسه آمدند توی کارِ دل
یا از اینوری یا از آنوری
هی دریوری شد نثارِ دل
گرد و خاک شد سینه چاک شد
چون مهیب بود انفجارِ دل
ای طبیب من نسخهای بپیچ
قبل از آن بگیر یک نوارِ دل
دادهام ضرر تا دهد ثمر
گل ولی نداد خارخارِ دل
بعد از این به دل، دل نمیدهم
تا یکی شود خوار و مارِ دل
یا درآورد او دمار من
یا درآورم من دمارِ دل
میرسد ز راه، برقِ یک نگاه
باز شد سیاه روزگارِ دل
(جواد زهتاب)
از کفم رها شد قرار دل
نیست دست من اختیار دل
(عارف قزوینی)
https://t.me/Javad_Zehtab
Telegram
جواد زهتاب
شعر و چیزهای دیگر
🔷
نوبهار است و شدم من نگران ای ساقی
که دگرگونه شد اوضاع جهان ای ساقی
به در و دشت نرفتیم و بهار آمد و رفت
در قرنطینه گرفتم خفقان ای ساقی
باز در مقطعِ حساس کنونی هستیم
به گمانم که نئی در جریان ای ساقی
زندگی بار گرانیست، مدد کن که دمی
زیستن بیمددِ می نتوان ای ساقی
تا سبکتر گذرد عمر گرانمایهٔ ما
چارهای نیست به جز رطلِ گران ای ساقی
بنشین بر لبِ جو جاری کن خون سبو
بگذرد بلکه جهان گذران ای ساقی
مجلسی خواهم همراه دو دولت، یعنی
بادهٔ پیر و حریفانِ جوان ای ساقی
تا نمازی بگزاریم به مستی همه صبح
می بده از سرشب تا به اذان ای ساقی
باده میخواهم از آن جنس که حافظ میگفت
از همان جنس به ما هم بچشان ای ساقی
هم از آن باده که هنگامِ شبیخون بلا
"سایه" میخواست، به ما هم برسان ای ساقی
ای مسیحای جوانمرد! از آن باده بیار
تا بیفتیم به یادِ "اخوان" ای ساقی
استرس دارم، بر لکنت من خرده مگیر
می بیاور که تَتَنگ است زمان ای ساقی
ماه شعبان شد و تاخیر نشاید ما را
زودتر تا نرسیده رمضان ای ساقی
شیخ اگر گفت حرام است تو نشنیده بگیر
گوش ما نیست به حرف دگران ای ساقی
بیتقلب نتوان یافت متاعی در شهر
شیشه هم هست ولی هست گران ای ساقی
پیر ما گفت که در نصفِ جهان فصل بهار
کشمش ار بود، فلانِ دوجهان ای ساقی
تا گرانتر نشده زود بیاور که مدام
نرخِ می دارد اینجا نوسان ای ساقی
هی مگو: نیست! نداریم! همین بود! تمام!
اینقَدَر ناله مکن روضه مخوان ای ساقی
باده گر نیست به اندازهٔ کافی در جام
دو سه تا قطره به چشمم بچکان ای ساقی
عمر ما در گذر و فرصت ما محدود است
نگرانم نگرانم نگران ای ساقی
#جواد_زهتاب
نوروز ۱۳۹۹
تا توانی مده از کف به بهار ای ساقی
لب جوی و لب جام و لب یار ای ساقی
«سلمان ساوجی»
برسان باده که غم روی نمود ای ساقی
این شبیخون بلا باز چه بود ای ساقی
«سایه»
مسیحای جوانمرد من!
ای ترسای پیرِ پیرهن چرکین...
«اخوان ثالث»
#طنز
https://t.me/Javad_Zehtab
نوبهار است و شدم من نگران ای ساقی
که دگرگونه شد اوضاع جهان ای ساقی
به در و دشت نرفتیم و بهار آمد و رفت
در قرنطینه گرفتم خفقان ای ساقی
باز در مقطعِ حساس کنونی هستیم
به گمانم که نئی در جریان ای ساقی
زندگی بار گرانیست، مدد کن که دمی
زیستن بیمددِ می نتوان ای ساقی
تا سبکتر گذرد عمر گرانمایهٔ ما
چارهای نیست به جز رطلِ گران ای ساقی
بنشین بر لبِ جو جاری کن خون سبو
بگذرد بلکه جهان گذران ای ساقی
مجلسی خواهم همراه دو دولت، یعنی
بادهٔ پیر و حریفانِ جوان ای ساقی
تا نمازی بگزاریم به مستی همه صبح
می بده از سرشب تا به اذان ای ساقی
باده میخواهم از آن جنس که حافظ میگفت
از همان جنس به ما هم بچشان ای ساقی
هم از آن باده که هنگامِ شبیخون بلا
"سایه" میخواست، به ما هم برسان ای ساقی
ای مسیحای جوانمرد! از آن باده بیار
تا بیفتیم به یادِ "اخوان" ای ساقی
استرس دارم، بر لکنت من خرده مگیر
می بیاور که تَتَنگ است زمان ای ساقی
ماه شعبان شد و تاخیر نشاید ما را
زودتر تا نرسیده رمضان ای ساقی
شیخ اگر گفت حرام است تو نشنیده بگیر
گوش ما نیست به حرف دگران ای ساقی
بیتقلب نتوان یافت متاعی در شهر
شیشه هم هست ولی هست گران ای ساقی
پیر ما گفت که در نصفِ جهان فصل بهار
کشمش ار بود، فلانِ دوجهان ای ساقی
تا گرانتر نشده زود بیاور که مدام
نرخِ می دارد اینجا نوسان ای ساقی
هی مگو: نیست! نداریم! همین بود! تمام!
اینقَدَر ناله مکن روضه مخوان ای ساقی
باده گر نیست به اندازهٔ کافی در جام
دو سه تا قطره به چشمم بچکان ای ساقی
عمر ما در گذر و فرصت ما محدود است
نگرانم نگرانم نگران ای ساقی
#جواد_زهتاب
نوروز ۱۳۹۹
تا توانی مده از کف به بهار ای ساقی
لب جوی و لب جام و لب یار ای ساقی
«سلمان ساوجی»
برسان باده که غم روی نمود ای ساقی
این شبیخون بلا باز چه بود ای ساقی
«سایه»
مسیحای جوانمرد من!
ای ترسای پیرِ پیرهن چرکین...
«اخوان ثالث»
#طنز
https://t.me/Javad_Zehtab
Telegram
جواد زهتاب
شعر و چیزهای دیگر
🔷
بغضِ ابرِ بهار میشکند
خواب در جویبار میشکند
بندِ گیسو اگر که باز کنی
کمرِ آبشار میشکند
چنگ در زلف خود اگر ببری
رونقِ شامِ تار میشکند
به شکفتن اگر اراده کنی
نرخِ گل در بهار میشکند
به قرارم اگر که دل ندهی
دلِ این بیقرار میشکند
ذرهای مهربان اگر باشی
یخِ این روزگار میشکند
#جواد_زهتاب
#مجموعه_مخالف_خوانی
https://t.me/Javad_Zehtab
بغضِ ابرِ بهار میشکند
خواب در جویبار میشکند
بندِ گیسو اگر که باز کنی
کمرِ آبشار میشکند
چنگ در زلف خود اگر ببری
رونقِ شامِ تار میشکند
به شکفتن اگر اراده کنی
نرخِ گل در بهار میشکند
به قرارم اگر که دل ندهی
دلِ این بیقرار میشکند
ذرهای مهربان اگر باشی
یخِ این روزگار میشکند
#جواد_زهتاب
#مجموعه_مخالف_خوانی
https://t.me/Javad_Zehtab
Telegram
جواد زهتاب
شعر و چیزهای دیگر
🔷
نگاهت مهربان شد، چشمهایت آفتابی شد
دل من نیز چون حالوهوایت آفتابی شد
مرا از غربت شبهای پیدرپی فراخواندی
مرا خواندی و لحنِ آشنایت آفتابی شد
صدای مهربانت نور شد در ظلمتم پیچید
چه لحنی داشتی وقتی صدایت آفتابی شد
شبیه روز، روشن بود رازی در دلم دارم
نگاهی کردی و رازم برایت آفتابی شد
تمام شهر از برقِ نگاهم قصه را فهمید
تمام شهر یعنی ماجرایت آفتابی شد
مگر خورشید بودی رد شدی از روزگار من
که شبهایم شبیه روزهایت آفتابی شد
بیاباندربیابان نیست بیم گم شدن، وقتی
چراغاندرچراغان ردپایت آفتابی شد
دلیل روشنی دارم، به دنبال تو میآیم
که جای پای تو تا بینهایت آفتابی شد
#جواد_زهتاب
#مجموعه_مخالف_خوانی
https://t.me/Javad_Zehtab
نگاهت مهربان شد، چشمهایت آفتابی شد
دل من نیز چون حالوهوایت آفتابی شد
مرا از غربت شبهای پیدرپی فراخواندی
مرا خواندی و لحنِ آشنایت آفتابی شد
صدای مهربانت نور شد در ظلمتم پیچید
چه لحنی داشتی وقتی صدایت آفتابی شد
شبیه روز، روشن بود رازی در دلم دارم
نگاهی کردی و رازم برایت آفتابی شد
تمام شهر از برقِ نگاهم قصه را فهمید
تمام شهر یعنی ماجرایت آفتابی شد
مگر خورشید بودی رد شدی از روزگار من
که شبهایم شبیه روزهایت آفتابی شد
بیاباندربیابان نیست بیم گم شدن، وقتی
چراغاندرچراغان ردپایت آفتابی شد
دلیل روشنی دارم، به دنبال تو میآیم
که جای پای تو تا بینهایت آفتابی شد
#جواد_زهتاب
#مجموعه_مخالف_خوانی
https://t.me/Javad_Zehtab
Telegram
جواد زهتاب
شعر و چیزهای دیگر